مقالات

مقالات

  • بهترین کمکی که می‌توانیم به نوجوان‌‌ها بکنیم این است که با آن‌ها دوست شویم....

  • یادم می‌آید که در خیابان‌ها و کوچه‌ها به‌‌دنبال چوب و مقوا می‌گشتیم که در بخاری خانه بسوزانیم تا گرم شویم و چون خانۀ ما قدیمی بود یک شب به ...

  • دیدگاه کتاب‌مقدس در مورد شفا چیست؟ آیا همیشه افراد بیمار شفا پیدا می‌کنند؟...

  • خورشید زندگانی، ای آسمانی حضورت را دیده‌ام آیم ز راه دوری، جای نموری عطر تو بوئیده‌ام...

  • حدود چند سال پیش فرزندم مریض شد....

  • مطمئناً زمانی که همه چیز به‌هم ریخته است و فشار از هر طرف به انسان وارد می‌شود، داشتن دید مثبت به هیچوجه آسان نیست....

  • در همین نزدیکی مردمانی هستند که زبان خود را همچو شمشیر به روی‌ات گیرند غافل از زخم عمیق هر حرف که خورد روح و روان را همه عمر ...

  • روزها به همین صورت گذشت تا اینکه به سن ازدواج رسیدم و قصد داشتم که به خواستگارم جواب مثبت بدهم و یکی از بهترین دوستانم به من گفت که مگر تو ...

  • تاریخچه مدیتیشن به هندوئیزم برمی‌گردد ولی محبوبیتش را در ده‌های ۶۰ و ۷۰ در جوامع غربی پیدا کرده است....

  • روح را می‌کاویم از پشت دیوارهای این جهان سوار بر امواجِ بی‌پیکر و مجهول هزاران مرد و زن از نردبان آسمان‌ها در سرازیری و صعود...

  • من یکی از بهترین اساتید مدیتیشن را داشتم و به همراه او در کلاس‌های زیرزمینی‌اش به کهکشان‌ها و مکان‌های عجیب در مدیتیشن سفر می‌کردیم....

  • از نظر شما تنهایی به چه معناست و چه عللی می‌تواند داشته باشد؟ ما چگونه می‌توانیم به اشخاصی که احساس تنهایی می‌کنند کمک کنیم؟...

  • من در یک خانوادۀ متوسط و فرهنگی به دنیا آمدم که مرا تحت هیچ چهارچوب مذهبی قرار ندادند....

  • آغازگــــر هـــــــــزار محــنت در مرز شراب و شهد و لذت پـرواز بـرای غـوطـه خــوردن در خواب و خیال خویش مردن...

  • چه عواملی باعث می‌شود که مردم نسبت به مسائل مختلف ترس و وحشت پیدا می‌کنند ؟ چرا بسیاری از افراد از خدا ترس و وحشت پیدا می‌کنند؟...

  • وضعیت روحیِ من نیز روز به روز بدتر می‌شد و نسبت به خدا تنفر شدیدی پیدا کرده بودم و هر شب قبل از خواب به خدا ناسزا می‌گفتم چون همیشه احساس م...

  • طلاق به هر دلیل پیامدهایی دارد هم برای زن و شوهر و هم فرزندان بخصوص اگر فرزندان در سنین پائین باشند....

  • بر خدایی آشنا بودم در نمازش سر به راه بودم بنده‌ایی پر صبر و پر طاقت چون اسیری خوار و بی‌رغبت وحشتم از چشم و گوش او ......

  • زندگی برایم معنایی جزء پوچی نداشت و هیچ چیز برایم جالب نبود....

  • کاش خیلی پیش از این‌ها در مسیح چشم و دل را می‌گشودم در مسیح آن زمان غرق غم و افسردگی در سیاهی و تب بیهودگی ناگزیر از خشمِ تاری...

Pages