You are here

کتاب‌مقدس را درست درک کنیم/۸

زمان تقریبی مطالعه:

۵ دقیقه

 

نگاهی به علم تفسیر کتاب‌مقدس

قسمت هشتم‌:‌ پیش‌فرض‌های الهیاتی مهم در امر تفسیر (ادامه‌)

در شمارۀ گذشته‌، دیدیم که برای تفسیر و درک کتاب‌مقدس‌، باید به چند پیش‌فرض اعتقاد داشته باشیم‌. در آن شماره‌، سه پیش‌فرض را از نظر گذراندیم که عبارت بودند از ایمان به الهامی بودنِ کتاب‌مقدس‌، واضح بودنِ کتاب‌مقدس و انطباق مکاشفه الهی با انسان‌. در این شماره‌، به یک پیش‌فرض بسیار مهم می‌پردازیم که عدم توجه به آن مشکلات بسیاری بوجود می‌آورد.

مکاشفۀ تدریجی‌

مکاشفۀ تدریجی یکی از مهم‌ترین اصول درک و تفسیر کتاب‌مقدس است‌. منظور از مکاشفۀ تدریجی این است که خداوند کلام و ارادۀ خود را به تدریج در طول قرنها بر انبیای مختلف مکشوف ساخت‌. در عهدعتیق تمامی کلام و ارادۀ خدا مکشوف نشده‌. مکاشفۀ الهی در عهدجدید است که به اوج می‌رسد. هم عهدعتیق و هم عهدجدید هر دو به یک اندازه الهام خدا و کلام خدا هستند؛ اما یکی بدون دیگری کامل نیست‌. بااینحال‌، قلب الهیات و اخلاقیات مسیحی‌، عهدجدید است‌.

نقش و وظیفۀ عهدعتیق‌، آماده کردن راه برای آمدن "کلمۀ خدا" عیسی مسیح بود. مسیح خودْ مکاشفۀ کامل الهی است‌. بنابراین‌، عهدعتیق معنی کامل خود را در پرتو عهدجدید می‌یابد. وعده‌های عهدعتیق تحقق خود را در عهدجدید می‌یابند.

بخش مهمی از عهدعتیق‌، یعنی بخش شریعت‌، حقایق روحانی را به‌صورت "سایه‌" و "نمونه‌" نشان می‌دهد، نه جوهر و واقعیت آنها را. مثلاً نظام قربانی‌ها نمونه‌ای بود از قربانی کامل مسیح‌. اما در عهدجدید اصل و جوهر واقعیت ظاهر شده‌. مسیح دیگر نمونه‌ای از قربانی و کفارۀ گناه نیست‌، بلکه خود قربانی است‌.

در عهدعتیق تمام جوانبِ اصول اعتقادی و الهیاتی به‌طور کامل مکشوف نشده‌. مسائلی نظیر ذات خدا و تثلیث‌، شخصیت پسر خدا، شخصیت روح‌القدس‌، مسألۀ مهم کفاره‌، قیام مردگان‌، زندگی بعد از مرگ‌، فرشتگان‌، و وجود شیطان به‌روشنی تعلیم داده نشده است‌. این قبیل مسائل الهیاتی در عهدجدید به‌طور کامل‌تر و روشن‌تر مکشوف شده است‌. به همین دلیل بود که قبلاً اشاره کردیم که قلب الهیات و اخلاقیات مسیحی‌، عهدجدید است‌.

نقشۀ خدا برای نجات و ابدیت بشر، در عهدعتیق به‌صورت نطفه و به شکل ابتدایی آشکار شده‌؛ اما در عهدجدید به‌صورت واضح‌تر می‌بینیم که خدا آینده‌ای پرجلال برای بشر مهیا کرده که «چشمی ندید و گوشی نشنید و به‌خاطر انسانی خطور نکرد» (اول قرن ۲:‏۹).

آن اصول ایده‌آل اخلاقی که خدا در نظر داشت به بشر عطا کند، در عهدعتیق به‌صورت واضح و آشکار و منتظم ارائه نشده است‌. اصولی مانند محبت به همنوع به اندازۀ محبت به خویشتن‌، گذشت‌، فروتنی‌، پاکی اخلاقی‌، گرچه در عهدعتیق به‌صورت پراکنده به‌چشم می‌خورد، در عهدجدید به‌صورت منتظم‌تر و آشکارتر جلوه‌گر شده ‌است‌. محبت اصل حاکم در عهدجدید می‌باشد.

به‌عبارت دیگر، می‌توان گفت که بر اساس اصل مکاشفه تدریجی‌، خدا ارادۀ خودش را بتدریج و طی مراحل مختلف بر بشر آشکار کرد. خدا اراده‌اش را بر بشر به‌تدریج‌، بر حسب توانایی ذهنی و فرهنگی او آشکار فرمود. یعنی او را از یک کلاس به کلاس بالاتر هدایت کرد. اراده خدا این نبود که بشر در کلاس اول بماند. خدا می‌خواست بشر از لحاظ الهیاتی و اخلاق الهی به مدارج بالاتر ارتقا یابد. شریعت موسی گرچه بسیار عالی و الهی بود، اما فقط یک مرحله از مراحل مکاشفه الهی بود. خواست خدا این بود که این مکاشفه را در مسیح به کمال برساند. به‌عبارت بهتر، عهدعتیق غنچه‌ای بود که می‌بایست به در مسیح به گل بنشیند.

بنابراین‌، اگر می‌بینیم که در دوره عهدعتیق خدا مثلاً تعدد زوجات را منع نکرده‌، این به آن معنا نیست که ما نیز امروز که مکاشفه مسیح در عهدجدید را داریم‌، می‌توانیم به همان شکل عمل کنیم‌. در آن مرحلۀ خاص از مکاشفه‌، تعدد زوجات را خدا تحمل می‌کرد. اما امروز دیگر چنین نیست‌. بسیاری از این قبیل رفتارها در دوره عهدعتیق را می‌توان به این شکل در پرتو اصل مکاشفۀ تدریجی مورد بررسی قرار داد. بسیاری از مسائل و موضوعات عهدعتیق‌، در عهدجدید به‌گونه‌ای نوین یا شاید بهتر باشد بگوییم با دیدی عمیق‌تر مورد تعبیر و تجدیدنظر واقع شده است‌. لذا در مواردی که مطالب عهدعتیق تولید سؤال می‌کند، آن مطلب را باید در پرتو تعالیم عهدجدید مورد مطالعه قرار داد.

در عهدجدید می‌بینیم که به "عمق‌" و ریشه و انگیزه‌های رفتار آدمی توجه شده است و اصول اخلاقی آن بر اساس این نوع نگرش تعیین شده است‌. به همین علت است که در عهدجدید دیگر شاهد مراسم و تشریفات ظاهری عهدعتیق نیستیم‌؛ خدا عمق مسائل و احکام را به انسان به‌عنوان موجودی بالغ مکشوف ساخته است‌.

کتاب‌مقدس را باید با توجه به خودش تفسیر کرد

در کتاب‌مقدس بخشهایی هست که امروزه برای ما مبهم است‌، در حالیکه برای نویسنده یا خوانندگان روزگار خودش چنین نبوده است‌. یا ممکن است تعالیمی وجود داشته باشد که ما ندانیم چگونه باید معنی کامل و روشن آن را درک کنیم‌. چنین بخشهایی را باید با توجه به بخشهای روشن و واضح کتاب‌مقدس درک و تفسیر کرد. اگر با کمک بخش‌های روشن کتاب‌مقدس هم نتوان به معنی این بخشهای مبهم دست یافت‌، در آن صورت بهتر است با شجاعت بگوییم "نمی‌دانیم‌!"

واقعیت مهم این است که هر آنچه که برای نجات و زندگی مسیحی ضروری است‌، در کتاب‌مقدس به‌روشنی تعلیم داده شده است‌. حقایق اساسی کتاب‌مقدس در آیات "اتفاقی‌" یا بخشهای مبهم نیامده است‌.

به‌عنوان مثال‌، پولس در اول قرنتیان ۱۵:‏۲۹ اشاره‌ای گذرا و مبهم به "تعمید مردگان‌" می‌نماید. در هیچ جای دیگر در عهدجدید به موضوع تعمید گرفتن به نیابت از طرف مردگان اشاره نشده‌. در نتیجه‌، نمی‌توان صرفاً بر اساس یک آیه‌، این تعلیم را شکل داد که می‌توانیم بجای مردگان تعمید بگیریم و این تعمید به حساب آنها گذارده شود. مثال دیگر، می‌تواند احضار ارواح توسط زن جادوگر برای شاؤل پادشاه باشد. هیچگاه نمی‌توانیم به استناد این بخش‌، نتیجه بگیریم که ما مسیحیان مجاز به احضار ارواح هستیم‌.

به‌‌طور خلاصه‌، برای شکل بخشیدن به یک تعلیم‌، لازم است که موضوع مورد در نظر در قسمت‌های مختلف کتاب‌مقدس بصورت مبسوط مورد بحث قرار گرفته باشد. این قسمت‌ها باید دقیقاً مورد بررسی و تأویل قرار بگیرند و از کل آنها نتیجه‌ای معقول اخذ شود.

در شمارۀ بعدی‌، به سایر پیش‌فرض‌های الهیاتی خواهیم پرداخت‌.