You are here

پس مثل ایشان مباشید.../۴

زمان تقریبی مطالعه:

۱۵ دقیقه

تأملی در زمینه موعظه بالای کوه‌

بخش چهارم‌: خوشابه‌حال‌ها (ادامه‌)

در سه شماره گذشته‌، دیدیم که نکتۀ اصلی موعظۀ بالای کوه‌، طبق نظر آقای جان استات‌، این است که مسیحیان شهروندان ملکوت یا حکومت خدایند و باید "متفاوت‌" باشند، متفاوت با مذهبیون ظاهری و متفاوت با خدانشناسان‌. این شهروندان باید از هشت خصلت مشخص برخوردار باشند. این خصائل در خوشابه‌حال‌ها (آیه‌های ۳ تا ۱۲ باب پنجم انجیل متی‌) یافت می‌شود. در این شماره‌، به دو "خوشابه‌حال‌" آخر (متی ۵:‏۹-۱۲) خواهیم پرداخت‌.

«خوشابه‌حال صلح‌کنندگان زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد. خوشابه‌حال زحمت‌کشان برای عدالت زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است‌. خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند و به‌خاطر من هر سخن بدی بر شما کاذبانه گویند. خوش باشید و شادی عظیم نمایید زیرا اجر شما در آسمان عظیم است‌، زیرا که به‌همین طور بر انبیای قبل از شما جفا می‌رسانیدند.»

صلح‌کنندگان‌

بسیار طبیعی است که بحث در بارۀ پاکی دل به صلح کردن کشیده شود، چرا که یکی از علل عمدۀ نزاع‌ها، کینه‌توزی و دسیسه‌چینی است‌؛ در حالیکه صداقت و شفافیتِ دل‌، عامل اصلی برای مصالحۀ راستین است‌.

مطابق این "خوشابه‌حال‌"، بر هر مسیحی واجب است که صلح‌کننده باشد، چه در جامعه و چه در کلیسا. درست است که بعدها عیسی خود فرمود که «گمان مبرید که آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بگذارم‌؛ نیامده‌ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را؛ زیرا که آمده‌ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادرشوهرش جدا سازم‌؛ و دشمنان شخص‌، اهل خانه او خواهند بود» (متی ۱۰:‏۳۴-۳۶). منظور او از این فرمایش این بود که نزاع و جدایی نتیجۀ غیرقابل اجتناب آمدن او است‌، حتی در خانوادۀ شخص‌؛ علاوه بر این‌، اگر مایلیم که شایسته او شمرده شویم‌، باید که او را بیشتر از هر کس دیگری دوست بداریم و مقدم بر همه کس بدانیم‌، حتی از نزدیکترین خویشان خود (متی ۱۰:‏۳۷).

با اینحال‌، از سراسر تعالیم عیسی و رسولانش کاملاً روشن است که ما خودمان نباید هرگز در پی ایجاد نزاع و جدایی یا عامل بروز آن باشیم‌. برعکس‌، ما فراخوانده شده‌ایم تا صلح کنیم‌، باید «سلامتی را بطلبیم و آن را تعاقب نماییم‌»، «در پی سلامتی با همه بکوشیم‌»، و تا آنجا که در توان داریم‌، «با جمیع خلق به‌صلح بکوشیم‌» (اول پطرس ۳:‏۱۱؛ عبرانیان ۱۲:‏۱۴؛ رومیان ۱۲:‏۱۸).

اما صلح‌جویی عملی است الهی زیرا سرچشمۀ صلح و مصالحه‌، خدا است‌. همین کلمه که در این آیه برای هدایت ما به‌کار رفته‌، توسط پولس نیز به‌کار رفته تا عملی را که خدا در مسیح برای ما انجام داده است‌، تشریح نماید: «زیرا خدا رضا بدین داد ... که به‌وساطت او همه چیز را با خود مصالحه دهد چونکه به خون صلیب وی سلامتی را پدید آورد»؛ هدف مسیح این بود که «مصالحه کرده‌، از هر دو یک انسان جدید در خود بیافریند» (کولسیان ۱:‏۲۰؛ افسسیان ۲:‏۱۵). ما نیز باید همان کاری را انجام دهیم که پدرمان انجام داده است‌، یعنی مردم را با محبت خدایی دوست بداریم‌؛ این همان نکته‌ای است که عیسی در همین موعظه به آن خواهد پرداخت (متی ۵:‏۴۴-۴۵). کار شیطان ایجاد نفاق و نزاع است‌، و کار خدا ایجاد مصالحه‌؛ خدا همانطور که قبلاً از طریق پسر یگانه‌اش عمل کرد، اکنون نیز می‌خواهد از طریق ما فرزندانش عمل کند تا صلح و صفا را برقرار سازد.

نه صلحی ارزان‌!

در اینجا باید یادآور شویم که واژۀ "صلح‌" به معنی "فرونشاندن نزاع و برقراری آرامش به‌وسیله کوشش و تلاش‌" نیست‌. صلحی که خدا ایجاد می‌کند، صلحی ارزان نیست‌. او برای مصالحه با ما بهایی بسیار سنگین پرداخت‌، بهایی به سنگینی خون و زندگی پسرش‌. ما نیز، در سطحی پایین‌تر، دیر یا زود درخواهیم یافت که صلح‌کردن بهایی سنگین در بر دارد. دیتریش بونهوفر مارا با مفهوم "فیض ارزان‌" آشنا کرده است‌؛ چیز دیگری هم وجود دارد به‌نام "صلح ارزان‌". داد سخن دادن در باره صلح‌، در جایی که آشتی و صلحی نیست‌، کار انبیای کذبه است‌، نه کار شاهدان مسیح‌.

مصالحه کردن کاری است دردناک و برای آن نمونه‌های فراوان می‌توان آورد. وقتی با کسی اختلاف یا نزاعی داریم‌، یا باید درد عذرخواهی از کسی را که جریحه‌دارش کرده‌ایم تحمل کنیم‌، یا درد توبیخ و شماتت کسی که ما را جریحه‌دار کرده است‌. گاه نیز باید درد امتناع از بخشیدن کسی را تحمل کنیم که حاضر نیست خطای خود را بپذیرد و توبه کند. صلح و آشتی ارزان را می‌توان با فیض ارزان خرید، اما صلح واقعی و بخشش راستین‌، بسیار گران تمام می‌شود. عیسی در این مورد فرمود: «اگر برادرت به تو خطا ورزد، او را تنبیه کن‌، و اگر توبه کند، او را ببخش‌» (لوقا ۱۷:‏۳). چگونه می‌توانیم کسی را ببخشیم که نه خطای خود را می‌پذیرد و نه از آن پشیمان است‌؟
گاه نیز ممکن است که خودمان درگیر نزاعی نباشیم‌، اما مجبور باشیم در حل اختلاف و مرافعه میان دو نفر مداخله کنیم‌. در این قبیل موارد، ممکن است مجبور باشیم درد سکوت و شنیدن‌، درد پرهیز از پیش‌داوری‌، درد تلاش برای درک بی‌طرفانۀ هر دو طرف‌، درد احتمال بروز سوءتفاهم در مورد خودمان یا قدرناشناسی یا شکست در ایجاد مصالحه را تحمل نماییم‌.

صلح میان کلیساها

نمونه‌های دیگر صلح‌کردن‌، ایجاد اتحاد میان کلیساها و هدایت گناهکاران به‌سوی کلیسا است‌. در هر دو مورد، صلح واقعی ممکن است تبدیل به صلح ارزان گردد. اتحاد آشکار کلیساها عملی کاملاً مسیحی است‌، اما نه به قیمت رقیق کردن اصول اعتقادات‌.

عیسی برای اتحاد پیروانش دعا کرد؛ اما این دعا را هم کرد که ایشان از شریر محفوظ باشند و در "راستی‌" بمانند. ما این دستور را نداریم که اتحاد را به‌قیمت فدا کردنِ پاکی و قدوسیت به‌دست آوریم‌، پاکی در اصول اعتقادات و پاکی در رفتار. اگر اتحاد به بهایی ارزان به‌دست آید، بشارت نیز ارزان خواهد شد؛ یعنی پیام انجیل را موعظه خواهیم کرد، بدون اینکه در بارۀ بهای سنگین شاگردی تعلیم دهیم‌؛ یا مردم را به ایمان به مسیح فرا خواهیم خواند، بدون اینکه ایشان را به توبه دعوت‌ کنیم‌. در شاهراه صلیب چنین میانبرهایی وجود ندارد. چنین روشهایی ارزش پیام انجیل را پایین می‌آورد و به راه مسیح لطمه وارد می‌سازد.

زحمت‌کشان‌ برای عدالت‌

شاید کمی عجیب به‌نظر برسد که عیسی بحث را از موضوع صلح‌کردن به مسأله جفا و زحمت می‌کشاند، یعنی از ایجاد آشتی و صلح و صفا به تحملِ خصومت و ضدیتِ مردم‌. در اینجا است که باید به‌خاطر بسپاریم که با بعضی از مردم هر چقدر در جهت صلح و آرامش بکوشیم‌، آنها نخواهند خواست با ما روابط مسالمت‌آمیز داشته باشند. تلاش برای مصالحه و دوستی در همه موارد موفقیت‌آمیز نخواهد بود. یقیناً بعضی عمداً با ما مخالفت کرده‌، ما را مورد اهانت و تمسخر قرار خواهند داد. این دشمنی نه به‌خاطر ضعف‌ها یا رفتارهای غیرمتعارف ما، بلکه به‌خاطر "عدالت‌" (آیه ۱۰) و «به‌خاطر عیسی‌» (آیه ۱۱) خواهد بود؛ به‌خاطر اینکه برای آنها عدالتی که ما تشنه و گرسنه‌اش هستیم (آیه ۶)، ناخوشایند می‌نماید، و آن پیشوایی را که ما کمر به پیروی‌اش بسته‌ایم‌، رد کرده‌اند. علت زحمت و جفا صرفاً برخورد و اصطکاک میان دو نظامِ ارزشی سازش‌ناپذیر می‌باشد.

واکنش شاگردان در مقابل زحمات‌

عیسی چه نوع واکنشی را از شاگردانش در قبال زحمت و جفا انتظار داشت‌. انتظار او این است‌: «خوش باشید و شادی عظیم نمایید» (آیه ۱۲). او نمی‌خواهد که ما آزار و اذیت دیگران را تلافی کنیم‌، کاری که بی‌ایمانان می‌کنند؛ یا مانند کودکان قهر کنیم‌؛ یا در اثر دلسوزی برای خویشتن‌، مانند سگ زخمهای خود را بلیسیم‌؛ یا مانند فیلسوفان رواقی‌، با لبخندی تصنعی زحمات را تحمل کنیم‌؛ یا بدتر از همه‌، همچون یک مازوخیست (کسی که از خودآزاری لذت می‌برد)، وانمود کنیم که از زحمات و جفاها لذت می‌بریم‌. پس او چه انتظاری دارد؟ ما باید همچون یک مسیحی شادی نماییم‌، و حتی «وجد کنیم‌» (لوقا ۶:‏۲۳). چرا؟ یک دلیل آن این است که به فرمودۀ عیسی‌، «اجر شما در آسمان عظیم است‌» (آیه ۱۲). ممکن است همه چیز را بر روی زمین از دست بدهیم‌، اما همه چیز را در آسمان به ارث خواهیم برد، نه به‌عنوان پاداش برای شایستگی‌مان‌، بلکه به‌خاطر اینکه به‌گفتۀ کالوَن (عالم الهی قرن ۱۶)، «وعدۀ پاداش‌، رایگان است‌.» دلیل دیگر این است که جفا و آزار و اذیت‌، نشانۀ اصالت است‌، گواهینامۀ اصالت ایمان و مسیحیت ما است‌، «زیرا که به همین‌طور بر انبیای قبل از شما جفا می‌رسانیدند» (آیه ۱۲).

اگر امروز آزار می‌بینیم‌، از آن رو است که به تباری اصیل تعلق داریم‌، تبار انبیا و مقدسین گذشته‌.

اما دلیل عمدۀ شادی ما این است که ما "به‌خاطر مسیح‌" (آیه ۱۱) زحمت می‌کشیم‌، به‌خاطر وفاداری‌مان به او و به معیارهای والای راستی و عدالت او. رسولان بی‌گمان این درس را به‌خوبی آموخته بودند، زیرا بعد از اینکه در شورای عالی یهود تازیانه خوردند و تهدید شدند، «از حضور اهل شورا شادخاطر رفتند، از آن رو که شایسته آن شمرده شدند که به‌جهت اسم او رسوایی کشند» (اعمال ۵:‏۴۱). آنان می‌دانستند که «زخمها و جراحات مدال افتخار هستند» (Lenski) . ما نیز باید این را بیاموزیم‌.

جفا، نشانۀ پیروی از مسیح‌

مهم است به‌یاد داشته باشیم که این تعلیم در خصوص جفا و اذیت‌، یکی از "خوشابه‌حال‌ها" است‌. اما وجه تمایز آن این است که حالتی دوگانه دارد، زیرا عیسی نخست آن را مانند هفت خوشابه‌حال دیگر، با ضمیر سوم شخص مفرد به‌کار می‌برد (خوشابه‌حال زحمت‌کشان برای عدالت‌- آیه ۱۰)، و بعد آن را با خطابی مستقیم‌، با ضمیر دوم شخص جمع بیان می‌دارد (خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند- آیه ۱۱). از آنجا که همۀ خوشابه‌حال‌ها توصیف‌کننده خصائل و خصوصیات همه مسیحیان است‌، نتیجه می‌گیریم که استهزاء و طرد شدن‌، و اهانت و جفا، نشانۀ عادی پیروی از مسیح است‌، به‌همان اندازه که پاک‌دل بودن یا رحیم‌بودن نشانۀ پیروی از او می‌باشد. هر مسیحی به‌همان اندازه که باید صلح‌کننده باشد، باید منتظر دشمنی و ضدیت دیگران نیز باشد. آنانی که تشنۀ عدالت هستند، به‌خاطر آن نیز دچار زحمات و جفا خواهند شد.

این است تعلیم خداوند ما عیسی در این موعظه و در سایر موعظه‌هایش‌. رسولان او، پطرس و پولس نیز چنین تعلیم دادند (اول پطرس ۴:‏۱۳؛ دوم تیموتاؤس ۳:‏۱۲). در همه قرون و اعصار نیز چنین بوده است‌. از اوج گرفتن خصومت با مسیحیت و مسیحیان نباید شگفت‌زده شد، بلکه از فقدان آن‌. لازم است که فرمایش عیسی را که در انجیل لوقا آمده‌، به‌خاطر داشته باشیم که «وای بر شما وقتی که جمیع مردم شما را تحسین کنند» (لوقا ۶:‏۲۶). محبوبیت نزد همگان نصیب و قسمت انبیای دروغین بود و جفا نصیب و قسمت انبیای راستین‌.

نمونۀ دیتریش بونهوفر

در قرن بیستم‌، کمتر کسی به‌اندازه دیتریش بونهوفر (متفکر مسیحی آلمانی‌) غیرقابل اجتناب بودنِ جفا و زحمات را درک کرده است‌. او هیچگاه در مخالفت خود با رژیم نازی‌، دچار خلل و تردید نشد، گرچه این کار به قیمت حبس‌، تهدید به شکنجه‌، خطر برای خانواده‌اش‌، و سرانجام اعدام خودش تمام شد. او در آوریل سال ۱۹۴۵، در اردوگاه کار اجباری فلوسنبرگ‌، به دستور مستقیم هنریش هیملر اعدام شد، درست چند روز پیش از اینکه این اردوگاه به‌دست متفقین آزاد شود. به این ترتیب‌، آنچه که او همواره به آن معتقد بود و تعلیم می‌داد، جامه عمل پوشید:

"رنج و زحمت مُهر شاگردی حقیقی است‌. شاگرد از استاد خود برتر نیست‌. شاگردی و پیروی از مسیح‌، یعنی رنج کشیدن زیرا که باید رنج بکشیم‌. به همین علت است که مارتین لوتر، رنج و زحمت را جزو نشانه‌های کلیسای راستین می‌شمارد. یکی از مفاد اعتقادنامۀ آگسبورگ نیز کلیسا را به‌مثابۀ جامعه‌ای توصیف می‌کند که "افراد آن به‌خاطر انجیل جفا می‌بینند و شهید می‌شوند." شاگردی یعنی اعلام وفاداری و بیعت با مسیحِ رنجبر؛ به‌همین علت‌، به‌هیچ وجه تعجب‌آور نیست که مسیحیان نیز برای زحمت دیدن فرا خوانده شده باشند. در واقع‌، این یک شادی است‌؛ نشانه‌ای است از فیض او."

جمع‌بندی خوشابه‌حال‌ها

"خوشابه‌حال‌ها" تصویر کاملی از شاگرد مسیح به‌دست می‌دهد. نخست او را بر روی زانوان‌، تنها، در حضور خدا تصویر می‌کند که فقر و مسکنت روحانی خود را می‌پذیرد و برای آن ماتم می‌گیرد. این امر او را در روابطش با دیگران حلیم‌، یعنی فروتن و بی‌ریا و صادق می‌سازد؛ صداقت او را بر آن می‌دارد تا بگذارد دیگران او را همانطوری که هست ببینند، همانطوری که او خود را در حضور خدا می‌بیند. چنین روحیاتی اجازه نخواهد داد که او در گناهان خود باقی بماند، زیرا او گرسنه و تشنه عدالت است‌، تشنۀ آن است که در فیض و نیکویی رشد و نمو نماید.

سپس او را در روابطش با دیگران به‌تصویر می‌کشد، در جامعۀ انسانها. رابطۀ او با خدا سبب نمی‌شود که او از جامعه انزوا جوید، یا از زحمات این جهان شانه خالی کند. برعکس‌، به میان مردم می‌شتابد تا آنانی را که زیر فشار ستم و گناه کمر خم کرده‌اند، مورد رحمت قرار دهد. او در تمامی رفتار خود شفاف و صادق است و در پی آن است که با برقراری صلح و آرامش‌، نقشی سازنده در جامعۀ خود ایفا کند. اما می‌داند که در مقابل نیکوکاری‌اش‌، نباید انتظار تشکر داشته باشد، بلکه به‌خاطر تلاش در راه استقرار عدالت و به‌خاطر مسیح که پیروی‌اش می‌کند، باید منتظر مخالفت‌، اهانت‌، ناسزا، و جفا باشد.

چنین کسی است که "خوشابه‌حال‌" نصیبش می‌شود، یعنی اینکه از تأئید خدا برخوردار می‌گردد و احساس سعادت درونی و شکوفایی شخصیت خواهد کرد.

ارزشهایی متضاد با ارزشهای دنیا

اما در تمام این خوشابه‌حال‌ها، ارزشها و معیارهایی که عیسی عرضه می‌دارد، در تضاد مستقیم با ارزشها و معیارهایی قرار دارد که در این دنیا به‌طور متعارف مورد پذیرش است‌. دنیا، چه در عرصه مادیات و چه در عرصه معنویات‌، کسی را سعادتمند و "خوشابه‌حال‌" می‌داند که ثروتمند باشد، نه فقیر و مسکین‌؛ کسی را که شاد و سرحال و بی‌خیال است سعادتمند می‌داند، نه کسی را که گناه را آنقدر جدی می‌گیرد که بر آن ماتم کند؛ کسی که نیرومند و بی‌توجه به نیازهای دیگران است‌، نه آن را که حلیم و بی‌ریا و صادق است‌؛ سیران را نه گرسنگان را؛ کسی را که فقط به‌فکر کار و منفعت خودش است‌، نه کسی را که برای رحمت و شفقت بر دیگران و صلح‌جویی‌، خود را به مخاطره می‌اندازد؛ کسی را که با توسل به هر راه نادرستی به هدفش می‌رسد، نه کسی را که صداقت و راستی را به‌خاطر پاک‌دلی زیر پا نمی‌گذارد؛ کسی را که در امنیت و محبوبیت و رفاه به‌سر می‌برد، نه آن را که دچار آزار و اذیت و جفا است‌.

خشم فردریک نیچه‌

شاید هیچکس به اندازه فردریک نیچه (فیلسوف آلمانی قرن ۱۹)، از "نرمی" موعظه بالای کوه متنفر نبوده است‌. او که پدر و پدربزرگش کشیشان لوتری بودند، در دوران دانشجویی مسیحیت را رد کرد. کتاب او تحت عنوان "ضد مسیح‌" (عنوانی که جرأت کرده بود به خودش اطلاق کند) خشن‌ترین حمله او به مسیحیت است که آن را در سال ۱۸۸۸ نوشت‌، درست یک سال پیش از آنکه دچار جنون گردد! در این کتاب‌، او "فضیلت‌" را در آن خصائلی می‌بیند که "حس قدرت‌، اراده به کسب قدرت‌، و نفْس قدرت در انسان را تقویت می‌کند"، و آن خصائلی را "پست‌" می‌شمارد که "از ضعف ناشی می‌شوند." در نتیجه‌، در پاسخ به این سؤال خود که "از میان تمام بدیها کدامیک ضرر بیشتری دارد؟"، می‌گوید: "علاقه فعال به مسیحیت‌، این دین بی‌بنیاد و ضعیف‌!" او مسیحیت را دین ترحم می‌داند نه دین قدرت‌؛ به همین جهت می‌گوید که "در جامعه مدرن و بیمار ما، چیزی بیمارتر از ترحم مسیحی وجود ندارد." او مفهومی را که مسیحیت از خدا به‌دست می‌دهد، پست می‌شمارد، مفهومی که از "هر گونه قدرت‌، شجاعت‌، سلطه‌جویی‌، و تکبر" به‌دور است‌. در نظر او، "در تمام عهدجدید فقط یک شخصیتِ منحصر به‌فرد وجود دارد که قابل احترام است‌"، و آن هم پنطیوس پیلاطس‌، والی رومی می‌باشد.

او عیسی را به‌عنوان "خدای مصلوب‌" و مسیحیت را به‌عنوان "بزرگترین نگون‌بختی بشریت‌" پست می‌شمارد. علت خشم عمیق او آشکار است‌. الگوی مطلوبی که عیسی معرفی می‌کند، الگوی یک کودک است‌. اندیشۀ او هیچگونه وجه اشتراکی با عقاید نیچه در خصوص "اَبَر مرد" (سوپرمن‌) ندارد. نیچه نظام ارزشی عیسی را به‌کلی رد می‌کند. او می‌نویسد: "من مسیحیت را محکوم می‌کنم‌. هیچ چیز از فساد مسیحیت مصون نمانده است‌؛ مسیحیت هر ارزشی را به ضد ارزش تبدیل کرده است‌." به همین جهت‌، او در پایان کتابش خواستار آن شده که همه ارزشهای جامعه مورد تجدید نظر قرار گیرند.

اما عیسی از معیارها و ارزشهای خود عقب‌نشینی نمی‌کند، نه به‌خاطر نظرات نیچه‌، نه به‌خاطر پیروان او، و نه به‌خاطر هر کس دیگری که نادانسته تحت تأثیر فلسفۀ قدرت‌پرستی نیچه قرار دارد. عیسی در "خوشابه‌حال‌ها" دنیای غیرمسیحی و جهان‌بینی آن را به یک هم‌آورد-خواهی بنیادین فرا می‌خواند؛ او از شاگردانش می‌طلبد تا ارزشها و معیارهایی از ریشه متفاوت را سرمشق خود قرار دهند. به‌گفتۀ تیلیک (Thielicke) ، "هر که می‌خواهد با عیسی مشارکت و رفاقت داشته باشد، باید ارزشهای خود را بالکل دگرگون سازد."

این همان چیزی است که بونهوفر "جنبۀ خارقالعادۀ‌" زندگی‌مسیحی‌می‌نامد(جالب‌است که بونهوفر درهمان‌سنت‌لوتری نیچه پرورش‌یافته بود).

او چنین می‌نویسد: "با هر خوشابه‌حال‌، شکاف میان شاگردان و مردم عمیق‌تر، و دعوت ایشان برای جدا شدن از دنیا آشکارتر می‌گردد. این نکته در برکتی که نثار ماتمیان شده‌، به‌روشنی دیده می‌شود. عیسی می‌خواهد که پیروانش با دنیا همرنگ نشوند و خود را با معیارهای آن همخوان نسازند. اینگونه اشخاص به‌حال دنیا، برای گناهان و عاقبتش می‌گریند و ماتم می‌کنند. آن زمان که دنیا در ضیافت‌ها و عیش و عشرت‌های خود سرمست است و خود را شاد و سرخوش می‌پندارد، پیروان مسیح ماتم می‌دارند. آنان گرچه عرشه زیبای کشتی را می‌بینند، اما می‌دانند که کشتی در حال غرق شدن است‌. دنیا رؤیای ترقی‌، قدرت‌، و آینده‌ای پرشکوه را در سر می‌پروراند، اما شاگردان به سرانجام دنیا، داوری آن‌، و برقراری حکومت (ملکوت‌) خدا می‌اندیشند.

دنیا نمی‌تواند به تأملاتی چنین رفیع دست یابد. به‌همین جهت است که شاگردان در این دنیا غریبه هستند؛ میهمانانی ناسازگار می‌نمایند؛ خاری در جسم نظام ارزشی دنیا هستند. جای شگفتی نیست که جهان ایشان را دشمن دارد!"

چنین واژگونی و وارونگی ارزشهای دنیوی‌، امری است بنیادین در کتاب‌مقدس‌. در نظر انسانها، راههای خدای کتاب‌مقدس عجیب و غریب به‌نظر می‌رسد. این خدا فروتنان و افتاده‌دلان را به اوج می‌رساند و متکبران و خودپسندان را پست می‌سازد؛ اولین‌ها را آخرین‌، و آخرین‌ها را اولین می‌خواند؛ خدمتکاران را به جاه و مقام می‌رساند و دولتمندان را تهی‌دست روانه می‌کند؛ او بردباران و بی‌آلایشان را وارثین خود می‌سازد.

فرهنگ دنیا و ضدفرهنگ مسیح درست در نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند. عیسی آنانی را که دنیا پست می‌شمارد، سعادتمند می‌خواند، و مطرودین دنیا را "خوشابه‌حال‌!"

 ترجمه‌: آرمان رشدی‌

(ادامه دارد)