You are here

صلیب، علامت پیروزی

زمان تقریبی مطالعه:

۶ دقیقه

در آنجا در حضور ایشان، سیمای او دگرگون شد: چهره‌اش چون خورشید می‌درخشید و جامه‌اش همچون نور سفید شده بود. (انجیل متی ۱۷:‏۲)

اناجیل گزارش می‌دهند که عیسی ‌مسیح بعضی از شب‌ها تنها به بالای کوه می‌رفت تا شب را در دعا به صبح برساند. ولی در انجیل متی باب ۱۷ می‌بینیم که آن شب سه تن از شاگردان را همراه خود می‌برد. چرا عیسی مسیح مثل گذشته تنها به بالای کوه نرفت؟ به‌نظر من او می‌خواهد شاهدی برای خود داشته باشد. به احتمال زیاد او می‌دانسته و یا حدس می‌زده که باید اتفاق بخصوصی در این شب به‌وقوع بپیوندد؛ آنچه که حقیقت هویت او را فاش خواهد ساخت. اما فقط این واقعه زمانی آشکار می‌شود که شاهدی بر این ماجرا وجود داشته باشد. قبل از اینکه عیسی بخواهد داوطلبانه رنج ببرد و خود را به مرگ تسلیم کند باید روشن و مبرهن گردد که او از چه مقام و رتبۀ عظیمی برخوردار است و چگونه می‌درخشد. او که حاضر است خود را برای رفتن به درون تاریکترین تاریکی‌ها تسلیم نماید، یک انسان معمولی نیست و درد و رنج او نیز نمی‌تواند رنج و درد معمولی باشد. شاگردانی که اینک باید شاهد جلال و تبدیل او باشند چندی بعد باید شاهد درد و رنج او در باغ جتسیمانی نیز باشند. اگر آنها فقط اجازه داشتند که در یکی از این صحنه‌ها حضور داشته باشند هرگز نمی‌توانستند تمامی حقیقت را دربارۀ شخصیت عیسی مسیح درک کنند.

به‌نظر من شکوه و جلال مسیح در کوه تبدیل هیأت با نگرانی مرگ او در باغ جتسیمانی به‌هم مربوطند. چه معمای عجیبی است، عیسایی که شکوه الهی خود را نشان داده چند هفته و یا چند ماه بعد، از انبوه درد و غم باید عرق خون از او جاری شود! این معما به نگرانی او جاذبۀ مخصوص و معنایی کاملاً استثنایی می‌بخشد.

عیسی می‌خواهد کلیسایش در هنگام تبدیل او، همراه او باشد. کلیسا باید شاهد این باشد که صورت او چون خورشید شروع به درخشیدن می‌کند و پدر، او را پسر محبوب خویش خطاب می‌نماید. این اعترافات برای کلیسای مسیح مهم و حیاتی است. بله، کلیسا بایستی در این شاهد بودن، این حقیقت را درک کند که کوه جلال و رنج نباید از هم جدا گردند.

انجیل متی گزارش می‌دهد که موسی و ایلیا خودشان را در کوه بر عیسی ظاهر کردند و با او گفتگو نمودند. انجیل لوقا اضافه می‌کند که آنها دربارۀ رنج و مرگ عیسی با او صحبت کردند. آیا این بی‌مناسبت نیست که در لحظاتی که عیسی خود را در آن شکوه خیره‌کننده آشکار می‌کند دربارۀ مرگ او صحبت شود " یعنی دربارۀ اوج حقارت او!" نه، اتفاقاً بسیار بجاست. به‌یقین در عمق تاریکی‌هاست که نور او پرشکوه‌تر و جلالش نمایان‌تر می‌گردد. این حقیقت که هویت عیسی در دل تاریکی‌های شب انجام می‌گیرد نشانی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت و از کنارش بی‌تفاوت گذشت. و چه زیباست که یوحنا این را به‌خوبی درک کرده و شاید جز او کسی این چنین آن را درنیافته باشد.

برای این رسول محبت‌، صلیب وسیلۀ شکنجه نیست بلکه تخت جلال است. در انجیل یوحنا صلیب قبل از هر چیز نشانۀ پیروزی است. بر روی صلیب، عیسی بر قدرت‌های تاریکی پیروز شده است. صلیب فقط نشانی از رنج و تحقیر نیست، بلکه نمایانگر جلال خداست. گویی یوحنا می‌خواهد به ما نشان دهد که چطور عیسی وقتی که به‌طرف صلیب حرکت می‌کند به‌طرف تخت پادشاهی‌اش در حرکت است و در نهایت بر این تخت پادشاهی می‌نشیند. بر روی صلیب است که او کلیسای خود را تأسیس می‌کند. به این وسیله مسیح روح خود را به کلیسا می‌دهد و از قلب گشاده‌اش خون و آب برای تطهیر آن جاری می‌شود.

یوحنا در انجیل خود می‌نویسد که، «پسر انسان نیز باید برافراشته شود» (یوحنا ۳:‏۱۴) و کمی بعد به فریسیان خطاب می‌کند که، «آنگاه که پسر انسان را برافراشتید، در خواهید یافت که من هستم» (یوحنا۸:‏۲۸). شما خواهید فهمید که نام خدا، یهوه که به معنی "من هستم" است نام خودم است و در آخر عیسی می‌فرماید: «من چون از زمین برافراشته شوم، همه را به‌سوی خود خواهم کشید» (یوحنا ۱۲:‏۳۲). براستی که این یکی از تسلی‌بخش‌ترین و باشکوه‌ترین گفته‌های او می‌باشد. در اینجا بدترین تحقیرها، بزرگترین نشان پیروزی است.

باید بر این نکته تأکید نمود که در زندگی عیسی مسیح رنج و جلال به هم مربوطند. از این جهت است که بر روی کوه تبدیل دربارۀ رنج و مرگ او صحبت می‌شود و به همین دلیل جلال پدر و پسرش عیسی از همه بیشتر روی تپۀ جلجتا آشکار می‌گردد. اگر در ما مشکلی هست که این به‌هم پیوستگی رنج و جلال را درست درک نمی‌کنیم، شاید دلیل آن است که هنوز به‌قدر کافی محبت او را درک نکرده‌ایم.

برای ما بسیار مهم و حیاتی است که معنی عمیق درد و رنج او را بفهمیم و به‌یاد آوریم که رنج، هرگز در اینجا رنج صرف نیست. رنج، بذر جلال را در خود حمل می‌کند. در کتاب پیدایش ۱۲:‏۱-۴ می‌خوانیم که چطور خدا به ابراهیم می‌فرماید که از ولایت خود، از مولود خویش و از خانه پدر خود برود. چه رنج عظیمی! اما همچنین چه برکت بزرگی! ترک کردن همه چیز یعنی همان کاری که عیسی انجام داد. خانۀ پدر، آغوش پدر و جلال آسمان را ترک کرد تا اینکه با ما باشد. و سپس خدا به ابراهیم می‌فرماید که، «تو برکت خواهی بود». همه چیز را ترک کردن ثمرات نیکو، نامحدود و فراوانی را به‌همراه دارد.

یک مسیحی باید به رنج "بله" گوید و با برخوردی مثبت آن را به پیش برد تا جلالی را که در رنج او مخفی شده متولد گردد. ما می‌دانیم که تمام رنج بشریت یکباره توسط عیسی مسیح بر صلیب حمل شده است. آنجا مسیح تمام گناه را و تمام رنج ناشی از گناه را کفاره کرده است؛ تمامی رنج و دردها را بر خود گرفته است. مسیح تمام ابعاد بشریت را در انسان بودن حمل کرده است. هیچ‌یک از اعصار حیات بشری برای او بیگانه نیست. مسیح داوطلبانه و با محبت به درون رنج و درد ما رفته وآن را به‌تمامی می‌شناسد.

اما تمامی این حقایق بنیادی هیچ ارزش و مفهومی برای ما در برنخواهد داشت اگر کسی صلیب را در زندگی خود بلند نکند و لحظه به لحظه شبیه عیسی مسیح نشود. سؤال این است که چه باید کرد تا این حقایق در زندگی ما به عینیت تحقق یابد؟ به‌یاد آوریم که مسیح فرموده است: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند باید خود را انکار کرده و صلیب خویش را برگیرد و از پی من بیاید» (متی ۱۶:‏۲۴). آن که می‌خواهد شبیه مسیح باشد باید آماده این باشد که زندگی‌اش را نیز به‌خاطر جلال نام او ببازد.

برای خداوند ما عیسی مسیح و همچنین برای ما که به دنبال او می‌رویم هیچ جلالی وجود ندارد اگر از میان رنج و مرگ عبور نکنیم. شاگردان و اکثریت ما در پی این هستیم که راه میان‌بُری که مستقیماً به‌طرف جلال و بزرگی می‌رود را در پیش گیریم، اما باید بگویم که چنین راهی وجود ندارد. جلال مسیح، جلال رستاخیز و قیام است و انسان نمی‌تواند قیام کند اگر اول نمیرد.

باشد که در دردها و رنج‌ها، صبر و استقامت ایمان ما افزایش یابد و به‌یاد آوریم که، «ظلمت را پیش ما به نور و کجی را به راستی مبدل خواهد ساخت. این کارها را بجا آورده و ما را رها نخواهد نمود» (اشعیا ۴۲:‏۱۶).