شیوۀ مسیحی تربیت فرزندان/۳
۱۱ دقیقه
برای آنکه والدین بهتری باشیم، نخست باید همسر بهتری بود
اکنون که میخواهم قلم بهدست بگیرم و شمارۀ دیگری از مجموعۀ "شیوۀ مسیحی تربیت فرزندان" را بر روی کاغذ آورم، احساسی که دارم شبیه احساس پطرس است هنگامی که میخواست در دریای توفانی پا از قایق بیرون بگذارد و سوار بر امواج پرتلاطم بهسوی عیسی برود. بهراستی امیدوارم مطالب این مجموعه برای تکتک والدین سودمند افتد و آنان را در وظیفۀ خطیر تربیت فرزند یاری دهد. در این قسمت میخواهیم به اهمیت فوقالعادۀ رابطۀ زن و شوهر بپردازیم. ممکن است با خود بگویید این موضوع چه ربطی به مبحث "تربیت فرزند" دارد، اما واقعیت این است که رابطهای که زن و شوهر با هم دارند فوقالعاده در چگونگی تربیت فرزندان نقش دارد. پس اجازه دهید مانند پطرس چشمهایم را به نجاتدهندهام بدوزم و با ایمان و شجاعت وارد آب شوم.
در این شماره میخواهیم ببینیم چه کسی باید در خانواده ما در رأس اولویت قرار داشته باشد. البته در اینجا در مورد روابط انسانی صحبت میکنیم. در اینکه خدا باید همیشه در رأس باشد تردیدی نیست و در شمارۀ قبل گفتیم که بهعنوان افراد مسیحی لازم است ارزشهای الهی را در تربیت فرزندانمان پیاده کرده، در وهلۀ نخست در تکتک شئونات زندگیمان مطیع اقتدار خدا و کلام او باشیم. در مورد این اصل اساسی تردیدی نیست. اما در این مقاله موضوع این نیست که خدا در اولویتهای ما چه جایگاهی دارد، بلکه میخواهیم ببینیم اولویتهای ما در خصوص نزدیکترین کسانی که با آنها در ارتباط هستیم، یعنی همسر و فرزندانمان، در چه وضعیتی است.
اشتباه بودن اولویتها در خانواده
دکتر دیوید استوپ (David Stoop) در کتابی تحت عنوان "بهتر از همیشه" که بهاتفاق همسرش نوشته است، میگوید در خلال سالهایی که بهعنوان مشاور خانواده انجام وظیفه کرده است بیشترین نوع ازدواجی که دیده است ازدواجهایی "فرزندمحور" بوده است، به این معنا که همه چیز حول محور فرزندان میچرخد. در این نوع ازدواجها فرزندان هم برای زن و هم برای شوهر در رأس اولویت هستند، و این امر برای هر دوی زوجین واقعیتی مسلم و بدیهی است. در برخی از این ازدواجها حتی میبینیم که فرزندان بزرگ شدهاند، ازدواج کردهاند و زندگی مستقلی دارند، ولی هنوز والدینشان آنها را در زندگی زناشویی خود مهمترین اولویت میدانند.
دکتر استوپ این نوع ازدواجها را "غیر ازدواجمحور" مینامد، زیرا تأکید در آنها بر پیوند نزدیک بین زن و شوهر نیست و رابطۀ زوجین برای آنها در رأس اولویت قرار ندارد. چنین وضعیتی درست برعکس آن چیزی است که خدا در کتابمقدس از ما میخواهد. البته گاهی اوقات چنین ازدواجهایی بهشیوۀ خودشان موفق از آب در میآیند، زیرا هر دوی والدین هدف مشترکی را در زندگی زناشویی خود در اولویت قرار دادهاند. اما اینگونه والدین نمیدانند که این تأکید اشتباه تا چه حد به روابط زناشوییشان آسیب میزند و چقدر کیفیت تجربیات مشترکشان را پایین آورده، محدود میسازد.
اولویت دادن به رابطه با همسر بهویژه برای مادرها حائز اهمیت است، زیرا در سالهای اولیۀ تولد فرزند پیوسته باید با کودکشان در ارتباط باشند و نیازهای اولیۀ او را برآورده سازند. پدر معمولاً در این سالها نقشی ثانویه برعهده دارد و بهعنوان دستیار مادر عمل میکند. چنین روندی در نخستین سالهای زندگی کودک کاملاً طبیعی و مطابق خواست خداست و نمونههای آن را در سراسر دنیا و در فرهنگهای مختلف شاهدیم. منتهی گاه برخی از مادران چنین روندی را حتی هنگامی که فرزندشان بهخوبی رشد کرد و دیگر برای تأمین نیازهای اولیه خود بهاندازۀ سالهای نخست زندگی به مادر وابسته نیست، کماکان ادامه میدهند و تعدیل و تغییر چنین الگویی برایشان دشوار است.
الیزابت جورج (Elizabeth George) در کتاب خود با عنوان "راهنمای رسیدگی به امور زندگی برای زنانی که فرصت سر خاراندن ندارند" میگوید: «بهترین هدیهای که میتوانید به فرزندانتان بدهید این است که به آنها یاد دهید پدرشان را دوست داشته باشند. بهخاطر داشته باشید که شما پس از بزرگ شدن فرزندان نیز کماکان همسر شوهرتان باقی خواهید ماند. بنابراین هر روز در تقویت زندگی زناشویی مشترکتان بکوشید».
بهنفع فرزندان و بهنفع زندگی زناشویی شماست که فرزندانتان از همان ابتدا بدانند جایگاه آنها پس از همسرتان است. آنان باید متوجه باشند که کانون خانواده دارای روابط مشخصی است و آنها در این چارچوب باید در جایگاه مخصوص خود قرار گیرند. به این ترتیب فرزندان نه تنها درست تربیت خواهند شد، بلکه در آینده نیز درکی مسیحی از ازدواج خواهند داشت.
نمونهای کهن از تغییر اولویتها
این مشکل تنها مربوط به روزگار ما نیست. با نگاهی به کتاب پیدایش در عهدعتیق به چندین نمونه از ازدواجهایی برمیخوریم که همگی "فرزندمحور" بودند. در اینجا میخواهیم بهطور خاص به داستان اسحاق و رفقه در پیدایش فصلهای ۲۴ تا ۲۸ نگاهی بیندازیم.
ماجرای به هم رسیدنِ اسحاق و رفقه در نگاه اول ماجرایی زیبا و عاشقانه است. ارتباط بین این دو در ابتدا کاملاً ازدواجمحور است و آنان در آغاز پیوند زناشویی خود آشکارا یکدیگر را دوست دارند. اما سپس فرزندان از راه میرسند و همه چیز تغییر میکند. در واقع این تغییر برای رفقه از همان زمانی که فرزندان دوقلوی او در رحم بودند آغاز شد. این دو پسر حتی در رحم مادر نیز در حال رقابت بودند. یکی از حساسترین دوران در هر ازدواجی بههنگام تولد فرزند اول است. نحوۀ واکنش زن و شوهر به ورود اولین فرزند، مسیر زندگی مشترکشان را در سالهای آتی تعیین میکند. متأسفانه اسحاق و رفقه واکنش درستی به وارد شدن فرزندان به حیطۀ رابطۀ مشترکشان نشان ندادند. رفقه از همان ابتدا در دل خود تصمیم گرفته بود که پسر کوچکتر، فرزند قویتر خواهد بود، و به هنگام تولد یعقوب با دیدن زیبایی او کاملاً به وی دل بست بهطوری که رابطهاش با یعقوب در نهایت از رابطه با شوهرش اسحاق نیز برایش مهمتر شد. اسحاق نیز ناگزیر بود خلاء عاطفی عیسو را پر کند و به او توجه نشان دهد. این گروهبندی بین رفقه و یعقوب از یک سو و اسحاق و عیسو از سوی دیگر به مرور ایام برجسته و برجستهتر شد. یعقوب پسر عزیزکردۀ مادرش بود و عیسو نیز به پسماندههای محبت پدرش اکتفا میکرد. در مورد رابطۀ بین اسحاق و رفقه نیز هیچ مطلب مثبتی نمیخوانیم و پیداست که رابطۀ سالمی میان آنها وجود نداشت.
بدینترتیب ماجرای زیبای عاشقانۀ این زوج رفتهرفته به یک رابطۀ زناشویی ناقص و معیوب تبدیل شد. این سرنوشتی است که در انتظار تمام ازدواجهای "غیر ازدواجمحور" است، یعنی ازدواجهایی که در آن رابطۀ زناشویی اولویت خود را برای زوجین از دست داده است. بههمین جهت بسیار مهم است که فقط به آنچه که از نظر خودمان "به صلاح خانواده" است، قانع نباشیم. الگویی که خدا برای ازدواج در نظر دارد بسیار بهتر از آن چیزی است که حکمت انسانی ما به ما حکم میکند. خدا وقتی از ما میخواهد همسر خود را از هر چیز دیگری بر روی این زمین مهمتر بدانیم و او را در رأس اولویت قرار دهیم، خیر و صلاح ما را میخواهد، زیرا تنها از این طریق است که میتوان نهاد مقدس ازدواج را حفظ
کرد.
راز ازدواج موفق: زندگی مشترک را در اولویت قرار دهید
اگر از زوجهای موفق راز دوام و موفقیت در ازدواجشان را جویا شوید، اکثر آنها خواهند گفت که راز آن، اولویت دادن به رابطۀ مشترک بین زن و شوهر است. زوجهای موفق رابطۀ زناشویی خود را بر هر نوع رابطۀ انسانی دیگری مقدم میدانند. هر یک از زوجین دیگری را در زندگی در رأس اولویتهای خود قرار داده است، و هر دو بهخوبی از این امر آگاهند.
ازدواج بهعنوان مهمترین رابطۀ بشری
راز مهمی که در بالا به آن اشاره کردیم، مبنایی کتابمقدسی دارد. در کتابمقدس میبینیم که نهاد ازدواج فوقالعاده در نظر خدا مهم و مقدس است. در داستان آفرینش، یعنی در همان نخستین فصلهای کتاب پیدایش به دو اصل بسیار مهم برمیخوریم: یکی اصل روز استراحت و دیگری اصل ازدواج. هر دوی این اصول جزو نظام آفرینش هستند و خدا برای هر دویشان اهمیت فراوان قائل است.
بپردازیم به اصل ازدواج: خدا گفت: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازیم» (پیدایش ۲: ۱۸). خدا بدین منظور انواع و اقسام حیوانات را نزد آدم آورد تا آنها را نامگذاری کند. اما هیچ کدام نتوانست همدم مناسبی برای آدم باشد. بنابراین خدا آدم را به خواب عمیقی فرو برد و زن را از پهلوی او ساخته، “نزد آدم آورد”. بدینترتیب خدای پدر را میبینیم که دختر خود حوا را نزد شوهر آیندهاش میآورَد، درست همانطور که پدران بیشمار در طول تاریخ دختران خود را در مراسم مقدس ازدواج نزد داماد آوردهاند. به انتهای فصل دوم کتاب پیدایش که میرسیم، میبینیم آدم و حوا زن و شوهر یکدیگرند. آری، اولین ازدواج در باغ عدن صورت گرفت. ازدواج تا این حد برای خدا مهم است. در نقشۀ خدا هیچ رابطۀ بشری دیگری بهاندازۀ رابطۀ زناشویی مهم نیست. امثال ۱۸: ۲۲ میگوید: «مردی که همسری بیابد، چیز نیکویی یافته و خشنودی خداوند را بهدست آورده است». حال ببینیم این موضوع در عمل برای ما به چه معناست. اجازه دهید وضعیت خانوادۀ اسحاق و رفقه را در مورد خانوادههای امروزی پیاده کنیم و ببینیم نتیجه چه خواهد بود.
روایت امروزی خانوادۀ اسحاق و رفقه
تصور کنید اسحاق و رفقه در روزگار ما زندگی میکنند و عیسو بچهای سرکش است. در پیدایش میبینیم که عیسو به صید ماهی و شکار علاقهمند است، بنابراین بیایید فرض کنیم عیسوی سرکش روزگار ما مدام از مدرسه فراری است و در عوض با دوستان ناباب خود در خیابانها پرسه میزند و وقت خود را پای بازیهای کامپیوتری به هدر میدهد. اسحاق و رفقه برای کمک نزد شما میآیند. ممکن است بخواهید برای حل مشکل، مدتها با عیسو صحبت کنید و به او بفهمانید که باید اولویتهای زندگیاش درست باشد. اما عیسو وقتی به منزل و نزد خانوادۀ به هم ریختۀ خود بازمیگردد، با خودش میگوید: «فایدهاش چیست؟ بهتر است نزد همان دوستانم برگردم.» در رفتار عیسو هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد، زیرا رفتار او در واقع اعتراضی است به وضعیت نابسامانی که مدتهای مدید در خانواده و میان والدینش دیده است.
چارۀ مشکل عیسو چیست؟ چاره این است که بجای متمرکز شدن بر عیسو، توجه خود را معطوف اصلاح مهمترین رابطهای کنیم که پایه و اساس تمام دیگر روابط خانوادگی است: یعنی کیفیت رابطۀ زناشویی والدین عیسو. تنها با تقویت پیوند بین اسحاق و رفقه است که این دو بار دیگر بهصورت یک تیم با یکدیگر همکاری خواهند کرد و تأثیر مثبت این همکاری بر فرزندشان عیسو دیده خواهد شد. رفقه باید بجای آنکه همیشه جانب یعقوب را بگیرد، بیشتر از اسحاق حمایت کند. اسحاق نیز باید بیش از عیسو، رفقه را در زندگی خود مهم بداند و حامی او باشد. اگر ازدواج این زوج شفا یابد، مشکلات خانوادگیشان نیز شفا خواهد یافت. آری، اگر رابطۀ زناشویی را مهمترین رابطۀ بشری بدانیم، خواهیم دید که در این رابطه قدرتی عظیم نهفته است.
اغلب والدین به اشتباه تصور میکنند که اگر پس از ورود فرزندان همچنان بخواهند رابطۀ زناشویی خود را در اولویت قرار دهند، در حق فرزندانشان کوتاهی کردهاند. حال آنکه باید بهیاد داشته باشیم که زن و شوهر تنها کافی است برای فرزندانشان والدین "خوب و نمونهای" باشند. والدینی که میخواهند برای فرزندانشان "از هر لحاظ کامل" باشند، بیشتر به آنان آسیب میرسانند! زیرا این والدین "کامل" که میخواهند تمام خواستههای فرزندانشان را برآورده کنند و هیچ چیز برایشان کم و کسر نگذارند، در نهایت فرزندانی لوس، پرتوقع و خودمحور بار خواهند آورد که فکر میکنند حقشان است هر چیزی که میخواهند فوراً برایشان فراهم شود. چنین فرزندانی از همان کودکی افرادی قلدر و زورگو بار میآیند که میخواهند ارادۀ خود را بر خانواده تحمیل کنند. بزرگ هم که شدند همین رویه را در جامعه در پیش خواهند گرفت.
زن و شوهری که میکوشند تا حد امکان والدین خوبی برای فرزندان خود باشند اما در عین حال میدانند که مسئولیت اصلیشان در وهلۀ نخست متوجۀ یکدیگر است و باید رابطۀ زناشویی برایشان در اولویت باشد، با این نگرش خود درس مهمی به فرزندانشان یاد میدهند: اینکه ازدواج در چارچوب نقشهای که خدا برای ما انسانها دارد مهمترین و برترین رابطۀ بشری است. اگر والدین پیوند زناشویی مستحکم و پرمحبتی داشته باشند، فرزندانشان نیز احساس امنیت خواهند کرد و وقتی که خود به سن ازدواج برسند، با الگو گرفتن از والدین، همسران موفقی خواهند بود.
در خاتمه میخواهم به تشبیه زیبایی که اخیراً در مورد تفاوت بین رابطۀ زن و شوهر و رابطۀ والدین با فرزندان خواندهام، اشاره کنم. این تشبیه زیبا فوقالعاده به خود من کمک کرد درک کنم که چرا رابطه زن و شوهر اساسیترین رابطه در بین روابط بشری است، و چرا لازم است در رأس اولویت قرار گیرد:
«فرزندان میآیند که بروند. سرایندۀ مزمور مینویسد: “زن تو چون تاکی بارآور در اندرون خانهات خواهد بود، و پسرانت چون نهالهای زیتون گرداگر سفرهات. آری، این چنین مبارک خواهد بود مردی که از خداوند میترسد” (مزمور ۱۲۸: ۳ و ۴). بین تاک و نهال زیتون تفاوت مهمی وجود دارد. تاک به یک منشاء حیات دیگر وابسته است و نمیتواند مستقل از آن عمل کند. حال آنکه نهال زیتون چنین نیست، بلکه میشود آن را برید و در جای دیگری کاشت یا به گیاه دیگری پیوند داد. بههمین ترتیب فرزندی نیز که در رحم مادر است جزو بدن مادر نیست، هر چند توسط مادر حمل میشود و تغدیه میگردد. فرزندان روزی بزرگ خواهند شد و باید پدر و مادر خود را ترک کنند. بسیاری از آنها وارد پیوند ازدواج خواهند شد و فرزندان خود را خواهند داشت...»
بنابراین در همان حال که میکوشید فرزندانتان را به شیوۀ مسیحی تربیت کنید، مراقب باشید از ازدواج خودتان که از تمام روابط بشری مقدستر است غافل نشوید. اگر امروز به هر دلیل نمیتوانید همسرتان را دوست داشته باشید، و یا مشغلات زندگی روزمره چنان شما را در خود غرق کرده است که فرصتی برای سرمایهگذاری در رابطۀ زناشوییتان ندارید، صادقانه از خدا بخواهید در زندگیتان عمل کند و معجزهای انجام دهد. اجازه دهید خدا سهم خود را انجام دهد و شما نیز سهم خودتان را انجام دهید. از یاد نبرید که در پرتو رابطۀ سالم بین زن و شوهر است که فرزندان تربیتی سالم خواهند داشت.