خواب بودم‌، به خواب می‌دیدم‌‌‌: بیابان زندگی گذشته‌ام را، که از جلو چشمانم‌، چون پردۀ سینما می‌گذشت‌......

با آوازی‌ یکدست‌ یکدست‌، دنبالۀ‌ چوبین‌ باردر قفایش‌ خطی‌ سنگین‌ و مرتعش‌بر خاک‌ می‌کشید......

لحظه‌ها روال انعکاس‌پذیری خود را که فراموش کرده بودند... به‌یاد آورده‌اند...

جلال خدا را سما گفتگو کند این فلک شرح اعمال او سخن‌روز راند ز شکر و ثنا سرودی ز شب بهر عرفان او ...

مـبـارک بـادت ایـجان عیـد میـلادولـی ضمناً مبـر ایـن نکـته از یاد: ......

با تو از عمق‌های وجود خود سخن می‌گویم،ای هستی مطلق و ای آرامگاه آرامش؛...

تو کوه ز خود بردار تو کاه بخود برگیرتو رخت ز خود بردار جامه ز پدر برگیر...

جهانی کز فراق و هجر یزدان‌ همی سوزد چو دشتی خشک و سوزان‌...

آه چه درد و اندوهی‌!آن زمان احساس خواهم کردکه با غرور بسیار به عیسی گفتم‌:...