You are here

مسیحیت و روانشناسی/۶

زمان تقریبی مطالعه:

۹ دقیقه

(بخش آخر)

در شماره قبلی این سؤال را مطرح نمودیم که آیا مسیحیان ممکن است دچار بیماری‌های روانی شوند؟ اگر ممکن است‌، نقش روانشناسی در این زمینه چه می‌تواند باشد؟ اینک سعی می‌کنیم در سطور ذیل به شکل اجمالی به این مسئله بپردازیم‌.

پولس رسول در رساله اول تسالونیکیان باب پنجم آیه ۲۳ چنین می‌نویسد:‌ «اما خودِ خدای سلامتی شما را بالکل مقدس گرداند و روح و نفس و بدن شما تماماً بی‌عیب محفوظ باشد در وقت آمدن خداوند ما عیسی مسیح‌.» تصویری که پولس رسول در این آیه از وجود انسان ترسیم می‌کند، تصویری است که در قسمت‌های مختلف کتاب‌مقدس به اَشکال مختلف بیان شده است‌. وی در این آیه از روح‌، نفس و بدن سخن می‌گوید.

روح انسان آن بخش از وجود اوست که بنیان طبیعت روحانی او می‌باشد و انسان توسط روح خود با خدا ارتباط می‌یابد. در تجربه توبه و تولد تازه‌، روح انسان از نو مولود می‌گردد و رابطه‌ای نوین با خدا برقرار می‌سازد، رابطه‌ای که بر اثر سقوط و گناه با خدا قطع شده بود. بخش دیگر وجود انسان بدن وی می‌باشد که حضور فیزیکی وی در دنیا توسط آن ممکن گشته و متضمن بعد مادی وجود انسان می‌باشد. بخش سوم‌، نفس وی می‌باشد که از سه جزء فکر، احساس و اراده تشکیل شده است‌. البته جداسازی قطعی این سه بخش وجود انسانی صحیح نمی‌باشد و وجود انسان کلیتی واحد و انفکاک‌ناپذیر می‌باشد. اما به هر حال‌، این سه بخش را در وجود انسانی می‌توانیم تشخیص دهیم‌.

این سه بخش در عین انفکاک و تمایز از یکدیگر کلیتی واحد را تشکیل می‌دهند و بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. در سقوط انسان‌، خدشه‌دار شدن رابطه روحانی انسان با خدا که به بُعد روحانی انسانی و روح او مربوط می‌گردد، همه وجود انسان را تحت تأثیر قرار داد و بدن انسان دچار ضعف و مرض شد و گناه و شرارت بر فکر و احساس و اراده او حاکم گردید. در تجربه تولد تازه‌، اتفاقی که می‌افتد این است که انسان رابطه جدیدی با خدا برقرار می‌سازد، سیطره گناه بر انسان پایان می‌یابد و روح‌القدس در وجود انسان ساکن گشته‌، برکل وجود او حاکم می‌گردد.

این سکونت‌، بر نفس (اراده‌، فکر و احساس‌) و بدن انسان نیز تأثیر می‌گذارد و بُعد روحانی وجود انسان‌، کل وجود او را متأثر می‌سازد. اما مسیحی‌ای که روح‌القدس را می‌یابد، به یکباره فکر و احساس و اراده‌اش تغییر نمی‌کند و اگر چه سلطه گناه و شرارت بر نفس او پایان می‌یابد، ولی نابودی کامل اثرات گناه و تغییر عادات و افکار قدیمی و احساسات منفی و ناشایست مستلزم گذشت زمان و عملکرد مستمر فیض الهی می‌باشد. کلام خدا نیز بارها و بارها ایمانداران را تشویق می‌کند که فکر خود را مطابق ملاک‌های کلام خدا تغییر دهند و فکر جدیدی داشته باشند:‌ «فکر و ذهن شما باید روزبه‌روز تغییر کند و بسوی کمال پیش رود» (افسسیان ۴:‏۲۳ - ترجمه تفسیری‌). «بگذارید خدا افکار و طرز فکرتان را دگرگون کند» (رومیان ۱۲:‏۲ - ترجمه تفسیری‌). در مورد آزاد شدن از احساسات منفی چون خشم‌، غیض‌، کینه‌، حسد، طمع و زیاده‌خواهی نیز آیات فراوانی در کلام خدا می‌توان یافت‌. در کلام خدا همچنین در مورد تسلیم اراده‌ انسانی به روح‌القدس و اراده خدا آیات بسیاری وجود دارد.

● بعد از تولد تازه‌، آزاد شدن فرد از افکار و احساسات منفی‌، مستلزم عملکرد فیض الهی در دراز مدت می‌باشد.

بنابراین‌، با مطالعه کلام خدا متوجه می‌شویم که نفس انسان که شامل اراده و فکر و احساسات وی می‌باشد، باید با تکیه بر فیض الهی متبدل و دگرگون شود و کامل و مقدس گردد. اما این امر اتفاقی نیست که در یک لحظه و به یکباره به هنگام تولد تازه به‌وقوع بپیوندد. به هنگام توبه و تولد تازه روح انسان از نو مولود می‌گردد و روح‌القدس خلقت تازه را در وی متحقق می‌گرداند که تأثیر این امر را می‌توان بر اراده و فکر و احساس مشاهده نمود. اما تغییر و دگرگونی کاملِ این ابعاد و آزاد شدن فرد از افکار و احساسات منفی و ناشایست و نیز دست‌یابی به اراده‌ای که کاملاً در خدمت اراده الهی باشد، مستلزم عملکرد فیض الهی در دراز مدت می‌باشد.

مسائل و مشکلات روانی و رفتاری انسان نیز عمدتاً به نفس وی یعنی به افکار و احساسات و اراده او مربوط می‌شود. مثال زیر را در نظر بگیرید:‌ فردی در خانه‌ای بزرگ شده که پدری الکلی و مادری مبتلا به بیماری‌های روانی‌، محیطی تحمل‌ناپذیر را بر خانه حاکم ساخته‌اند. این شخص دوران نوجوانی و جوانی خود را در محله‌ای فقیرنشین و در محیطی نامناسب در میان اشخاص بزهکار و معتاد و دزد سپری کرده و در مجموع‌، گذشته‌ای دردبار و تاریک داشته است‌. چنین شخصی به مسیح ایمان می‌آورد و پس از توبه و تولد تازه‌، شخصیت تازه‌ای می‌گردد و رابطه‌ای جدید با خدا برقرار می‌سازد. این شخص به‌خاطر گذشته دردناکش‌، زخم‌های عمیقی در فکر و احساسش دارد و شفای این زخم‌ها مستلزم عملکرد فیض الهی در درازمدت می‌باشد.

البته حد و حدودی برای عملکرد پر قدرت فیض الهی نمی‌توان تعیین نمود و ممکن است این فرد در زمان توبه عمیقاً از نظر فکری و احساسی شفا یابد. اما ممکن است اثرات و عواقب زندگی دردبار و گناه‌آلود وی تاحدی در افکار و احساسات او باقی مانده باشد و گاه اراده وی تحت تأثیر این اثرات در جهت درستی عمل نکند. بدیهی است اگر چنین فردی تحت فیض الهی زندگی کند، گناه و اثرات آن نمی‌تواند در زندگی او باقی بماند و به‌تدریج این اثرات از زندگی او رخت برمی‌بندد. اما اگر چنین شخصی تحت فیض الهی زندگی نکند، اثرات مخرب گناه به‌تدریج می‌تواند بر فکر و احساسات و اراده او غلبه کند و اگر وی با این تأثیرات با تسامح و سهل‌انگاری برخورد کند، رفتار و شخصیت وی از آنچه که کلام خدا از یک مسیحی انتظار دارد، فاصله بسیاری خواهد گرفت‌. کلام خدا هشدارهای بسیاری در مورد "انسانیت کهنه‌" می‌دهد و ما را از "خمیرمایه کهنه‌" برحذر می‌دارد و در مورد پوشیدن انسانیت تازه و فرآیند تغییر و تبدل در مسیح توصیه‌های بسیاری می‌کند.

● یک مسیحی ممکن است به‌علت وجود مشکلاتی از دوران گذشته‌، دچار ناراحتی‌های روانی شود.

با توجه به چشم‌اندازی که ارائه شد، می‌توان مسأله بروز بیماری‌ها و مشکلات روانی را در مسیحیان مورد بررسی قرار داد. در واقع مسیحی‌ای‌ که تولد تازه یافته و عیسی مسیح را به‌عنوان خداوند خود پذیرفته است‌، به‌علت وجود مسائل و مشکلاتی که از دوران کودکی یا دوران‌های دیگر زندگی‌اش بر جای مانده‌، ممکن است دچار ناراحتی‌های روانی شود یا اینکه عدم برخورد مناسب با مسائل و مشکلات گوناگون پس از نجات نیز می‌تواند باعث بوجود آمدن ناراحتی‌های فکری و احساسی گردند که در صورت تداوم مشکلات و عدم یافتن راه حل‌های مناسب‌، فرد حتی ممکن است به بیماری‌های جدی روانی نیز دچار شود. اما عاملی که در مورد یک مسیحی هرگز نمی‌توان آن را نادیده گرفت‌، عملکرد فعالانه فیض الهی در او می‌باشد. اگر یک مسیحی از منابع فیض الهی چون عملکرد روح‌القدس‌، مطالعه کلام خدا و مشارکت‌های سازنده روحانی بهره گیرد، این عواملْ نفس او یعنی فکر و احساس و اراده وی را نیز می‌توانند دچار تغییر و تحول سازد و مشکلاتش را حل کند. پس در مورد مسیحی‌ای که برای مثال دچار افسردگی می‌باشد، نمی‌توان گفت که نجات خود را از دست داده یا یقیناً گناه خاصی را مرتکب شده است (اگر چه این فرض نیز گاهی می‌تواند صحیح باشد، اما باید با موارد مختلف محتاطانه برخورد نمود و تعجیل نکرد) و باید با تکیه بر امکانات و منابعی که فیض الهی در اختیار ما گذاشته است‌، به شفا و بهبودی این فرد همت گماشت‌.

به نظر ما، در کنار استفاده از فیض الهی‌، روانشناسی نیز وسیله‌ای است که توسط آن می‌توان مسائل و مشکلات فرد را در این زمینه درمان نمود، یعنی روانشناسی در مورد مسائلی که به قلمرو نفس انسان مربوط می‌شوند، می‌تواند نقشی مثبت و درمانگرانه داشته باشد که البته این امر به معنای نفی عملکرد فیض الهی یا ناچیز انگاشتن نقش آن نیست‌. در مورد بیماری‌های جسمانی نیز نخست برای شفای جسمانی یک فرد دعا می‌شود و توکل فرد در وهله نخست به فیض الهی می‌باشد، اما در عین حال این امر مانع از مصرف دارو یا مراجعه به پزشک نمی‌شود و فرد در صورت شفا نیافتنِ سریع‌، از امکانات علم پزشکی نیز سود می‌جوید و به این امکانات به عنوان وسایلی که در نهایتْ شفای الهی را متحقق می‌سازند، می‌نگرد. در مورد بیماری‌های روانی نیز توکل اصلی فرد به شفای الهی و عملکرد مستقیم خدا می‌باشد.

اما این امر نباید باعث شود تا وی از امکاناتی که علم روانشناسی می‌تواند در اختیار او بگذارد استفاده نکند. اما موضوعی که مجدداً باید بر آن تأکید نمود، این است که تأثیر بُعد روحانی حیات انسان بر نفس یعنی بر فکر و احساس و اراده وی‌، می‌تواند بسیار عمیق و تعیین کننده باشد و مسیحیان هر چقدر بیشتر اجازه بدهند که فیض الهی در آنان عمل کند، نفس آنان بیشتر تغییر و تحول یافته‌، احتمال بروز مشکلات و بیماری‌های روانی کاهش خواهد یافت‌. استفاده از روش‌ها و اصول علم روانشناسی نیز باید در چارچوب جهان‌بینی مسیحی و با در نظر گرفتن برخی اصول و ملاحظات انجام پذیرد که قبلاً به شکل اجمالی این موضوع را مورد بحث قرار دادیم‌.

موضوع دیگری که باید به آن اشاره نمود، مسأله بروز بیماری‌های روانی به علل ارگانیک می‌باشد. همانگونه که اشاره شد، بسیاری از بیماری‌های روانی علت و منشأ ارگانیک دارند. برای مثال‌، اختلال در میزان ماده دوپامین در بدن انسان می‌تواند باعث بروز بیماری شیزوفرنی شود و یا اختلال در میزان سروتونین می‌تواند باعث بروز افسردگی در افراد گردد. پس ممکن است اشخاص نه به‌علت وقایع و اتفاقات یا تجارب ناگوار، بلکه صرفاً به‌علت اختلال در میزان برخی مواد شیمیایی در بدنشان دچار مشکلات روانی و رفتاری شوند که در این صورت نیز در کنار دعا و تکیه بر فیض الهی برای شفای فرد، استفاده از داروهای مختلف می‌تواند مسأله اختلال در میزان این مواد را در بدن فرد برطرف کند و در نتیجه مشکلات روانی وی را برطرف سازد. بنابراین‌، علم روانپزشکی و درمان دارویی بیماری‌های روانی یکی دیگر از عوامل مهم در درمان بیماری‌های روانی می‌تواند محسوب شود.

سلسله مقالات روانشناسی و مسیحیت را در اینجا به پایان می‌بریم‌. ما در این سلسله از مقالات سعی نمودیم نگرشی کلی در مورد رابطه مسیحیت و روانشناسی و امکان استفاده از روانشناسی در خدمات روحانی ارائه نماییم‌. ادعای این را نداریم که نگرشی کامل و جامع را در این زمینه مطرح نموده‌ایم‌. شکی نیست که مطالب ناگفته بسیاری باقی مانده و پرسش‌های بسیاری بی‌پاسخ مانده‌اند. هدف ما از نگارش این مقالات‌، بررسی چشم‌اندازی کلی از رابطه روانشناسی و مسیحیت بود. بنابراین‌، امکان این نبود که به بسیاری از مباحث فنی و تخصصی بپردازیم‌. ممکن است بسیاری از شما خوانندگان عزیز با نظرات مطرح شده در این مقالات موافق نباشید یا نظرات کامل‌تر و مناسب‌تری در این زمینه داشته باشید و یا سؤالات و ابهاماتی در ذهن‌تان بوجود آمده باشد که دریافت نظرات و پیشنهادات شما باعث خوشحالی ما خواهد شد.

ولی به‌هرحال تلاش ما، نه در جهت به کرسی نشاندن نگرشی جزمی و خاص بلکه طرح یک مسأله و امکان بررسی یک موضوع از زوایای گوناگون بوده است و نیز در پی تحقق این هدف نیز بوده‌ایم تا باب بحث و گفتگو در این زمینه گشوده شود و خوانندگان علاقه‌مند بسوی مطالعه و تحقیق بیشتر در این زمینه سوق داده شوند. امیدواریم که اهداف‌مان تا حدی تحقق یافته باشند. منتظر دریافت نظرات و پیشنهادات شما در این زمینه هستیم‌.