You are here

بروس قادر مطلق

زمان تقریبی مطالعه:

۷ دقیقه

 

(Bruce Almighty)

 آیا تابه‌حال کسی از شما این سؤال عجیب را کرده است که «اگر برای مدت یک هفته خدا باشی چه خواهی کرد؟» پرداختن به این موضوع دست‌مایۀ فیلمی است به‌نام بروس قادر مطلق (Bruce Almighty) که در سال ۲۰۰۳ روانۀ اکران سینماها شد. عجیب بود که تأکید اکثر دوستان پس از تماشای فیلم، جنبۀ کمدی و تفریحی آن بود و کمتر از پیام روحانی و معنوی فیلم سخن به‌میان می‌آمد. آیا سازندۀ فیلم خواسته است ساعاتی تماشاگران را به کمک هنرپیشه محبوب هالیوود بخنداند؟

با شناختی جزئی از کارگردان فیلم این عقیده را که هدف او ساختن یک فیلم کمدی تفریحی است باطل می‌کند. تام شادیاک (Tom Shadyac) سازندۀ این فیلم، مسیحی متعهدی است که دارای تولد تازه است و فیلم‌هایش همیشه دارای پیام‌های روحانی می‌باشد. شادیاک در مصاحبه‌اش در رابطه با فیلم بروس قادر مطلق گفته است که باید پیام مسیح را در هر حرفه‌ای که هستیم از کانال‌های مناسب عرضه کنیم. او شخص متعصبی نیست و افکار تنگ‌نظرانه مسیحیان سنتی را در زمینۀ روش‌های کلیشه‌ای بشارت نمی‌پسندد.

قهرمان فیلم بروس نولان (جیم کری) خبرنگار یک برنامۀ تلویزیونی، زندگی آرامی دارد ولی پس از یک سری بدبیاری‌ها که با اخراج او از کار، کتک خوردن از افراد شرور در خیابان و تصادف اتومبیل همراه است، زبان به شکایت می‌گشاید و در پایان خدا را مسئول این بدبیاری خود می‌داند. او بارها از خدا نشانه‌ای می‌خواهد که با او صحبت کند زیرا به این اعتقاد رسیده که خدا او را به‌دست فراموشی سپرده است. این فریادهای دلخراش و انتظارها سرانجام خدا را به واکنشی برمی‌انگیزاند. یک کمپانی با بروس تماس می‌گیرد تا برایش کاری پیدا کند. بروس آدرس محل مربوطه را پیدا کرده در آنجا با شخصی روبرو می‌شود که در حال تعمیر سیستم برق و تمیز کردن کف سالن است. این شخص عجیب کسی جز خدا نیست که در طی صحبت کوتاهی خود را به بروس معرفی می‌کند. خدا از تمام کارهای بروس باخبر است و به او اعلام می‌کند که چون تو شکایت داری و نسبت به حاکمیت من مشکوکی پس بهتر از من می‌توانی جهان را اداره کنی. طبق این معامله بروس باید جای خدا را اشغال کند. تمام قدرت‌ها نیز به او داده خواهد شد.

 
 
 
 

آیا شادی چنین شخصی قابل توصیف است؟ ناگهان به شخصی که در اوج ناامیدی و استیصال بوده است، چنین قدرت مافوقی داده می‌شود. اما سؤال این است که این قدرت در چه راهی به‌کار می‌افتد؟ همان خصیصۀ همیشگی انسانی باز در اینجا خود را نشان می‌دهد. «من باید هوای خودم را داشته باشم». نفع شخصی و برطرف نمودن نیازها چیزی است که بروس به‌محض کسب قدرت بدان می‌اندیشد. این قدرت به‌صورت راه رفتن روی آب، انتقام از کسانی که او را کتک زده‌اند و همچنین مسخره نمودن همکاری که باعث اخراج او شده است به‌ظهور می‌رسد. بروس حتی سگ خود را نیز وادار می‌کند که برای رفع حاجت خود از توالت منزل استفاده کند!

 
 
 

قهرمان فیلم سرمست و مغرور از این همه اعمال قدرت به‌نکات دیگری نیز برخورد می‌کند که قسمت دیگرِ این قادر مطلق بودن است. صدای زمزمه‌هایی در گوش او صدا می‌کند که دعاها و ناله‌هایی است که از طرف مردم به‌سوی او بلند شده و خواب و خوراک را بر او حرام کرده است. اعمال قدرت در مکان‌هایی می‌تواند به بروز فجایعی در نقاط دیگر کره زمین منجر شود که بروس از آن بی‌اطلاع است. به‌طور مثال پایین کشیدن ماه برای اینکه شب مهتابی او را با دوست دخترش شاعرانه‌تر کند در قسمت دیگری از کره زمین باعث جزر و مدهای شدید، ایجاد سیل و تخریب خانه‌های ساحلی زیادی می‌گردد.

بروس به‌مرور زمان احساس می‌کند که بر جای خدا نشستن و تصاحب قدرت آن‌طور هم ساده نیست. مسئولیت‌های زیادی را با خود دارد که نمی‌توان نسبت بدان بی‌تفاوت بود. هوشیاری و حکمت زیادی لازم است تا بتوان این قدرت مطلق را به‌کار برد. رفتارهای عجیب بروس باعث بروز بحران‌هایی در رابطه با دوست دخترش می‌گردد. دختر تصمیم به ترک بروس می‌گیرد و بروس از اینکه بتواند او را برای خود نگه دارد عاجز است زیرا خدا نمی‌تواند ارادۀ آزاد انسان را در مورد دوست داشتن کسی زیر پا بگذارد.

 
 

محبت به انسان‌ها کار دیگری است که بروس در ادامه بدان مبادرت می‌ورزد اما باز هم مشکلاتی به‌وقوع می‌پیوندد که او را به استیصال و ناامیدی می‌کشاند و احساس می‌کند که قادر به ایجاد نظم و بهبود در جامعۀ خود نیست و حتی زندگی خصوصی خودش نیز در معرض فروپاشی و بحران عمیقی است. در پایان او در تلاش است که با خدا ملاقات کند و مشکلاتش را به او توضیح دهد. در حالی‌ که گریان در خیابان در زیر باران پرسه می‌زند با کامیونی تصادف می‌کند و نقش بر زمین می‌گردد. بروس به عالم آسمان قدم می‌نهد در آنجا موفق به دیدن خدا می‌گردد و با دیدن خدا عجز و شکست خود را در مورد خدا شدن با او در میان می‌نهد. در آنجا او برای مردم دعای آرامش و سلامتی می‌کند و در مورد بازگشت دوست دخترش به خدا می‌گوید که نمی‌خواهم او را برای من برگردانی بلکه آرزوی من این است که او در هر شرایطی خوشبخت باشد. خدا لبخند می‌زند و می‌داند که بروس درس‌های عمیقی را فراگرفته است و حال بهتر است با دادن شانس دیگری برای زندگی به او فرصت جدیدی ببخشد. بروس اینک به تجربه دریافته بود که بهتر است خدا در جایگاه خود باشد و انسان نیز با درک جایگاه و مقام خود از برکاتی که خدا در زندگی او نهاده و او آن‌ها را ندیده است لذت ببرد و زبان شکایت و فریاد را فرو بندد.

 

پیام‌های روحانی فیلم

آیا به‌جای خدا نشستن موضوع تازه و بکری است؟ با نگاهی به اطراف خود می‌توانیم تشخیص دهیم که با موضوع چندان غریبی هم روبرو نیستیم. اگر به زندگی بسیاری از انسان‌ها نگاه کنیم می‌بینیم که اکثریت آنان این روش را عملاً در زندگی خود پذیرفته‌اند. اگر ادعا کنیم که خود قادریم سکان زندگی خود را بدست گیریم و بدون کمک و اعتماد به خالق زندگی را به‌پیش ببریم در حقیقت بر جای او نشسته‌ایم. انسان در ذات خود نمی‌خواهد به شخص دیگری جوابگو باشد. او در تلاش است که خود همه چیز را در کنترل گیرد و این توانایی را نیز در خود می‌بیند که بدون دخالت دیگران به خوشبختی و سعادت واقعی دست یابد. این روش زندگی در حقیقت به نوعی ادعای خدایی نمودن است. ما هیچ‌وقت نباید فکر کنیم که بهتر از خدا می‌توانیم دنیای خود را اداره کنیم. به‌نظر من سقوط انسان زمانی شروع می‌شود که به‌خاطر ترس و عدم اعتماد قادر نیست تمام سکان زندگی خود را به‌دست خالق خود بسپارد. آنچه انسان احتیاج دارد اعتماد و توکل است و نه تصاحب قدرتی مافوق طبیعی که به او امکان اعمال عجیب و باورنکردنی را عطا کند.

دومین درس از فیلم این است که ما علت بسیاری از مشکلات و بدبیاری‌های خود را به گردن خدا می‌اندازیم و این اشتباه است. کافی است نگاه خود را بی‌طرفانه به خود و اطراف بدوزیم و بدون پیش‌داوری‌ها ببینیم که مسئول و مسبب بسیاری از مشکلات در حقیقت خود ما هستیم. خودپرستی، بی‌محبتی و عدم مسئولیت‌پذیری، ما را به این سمت سوق می‌دهد که همیشه اشکال را در بیرون از خود جستجو می‌کنیم. آدم و حوا نیز اولین گناه را به‌گردن دیگری می‌انداختند در حالی‌که جز خودشان کس دیگری متهم شماره یک نبود. با فروتنی قبول کنیم که مسبب بسیاری از مشکلات خودمان هستیم که حاکمیت مطلق خدا را نمی‌پذیریم.

سومین نکته برای من این بود که در میان آن همه مشکلات، بروس دوست دختری داشت که حقیقتاً به او عشق می‌ورزید و نام او نیز "فیض" (Grace) بود و بروس قدر او را نمی‌دانست. دوست دخترش بسیاری از مواقع برایش دعا می‌کرد زیرا بروس را به‌خاطر خودش دوست داشت. یکی از بزرگترین برکات خدا به ما این است که در کنار ما کسانی را قرار می‌دهد که ما را واقعاً به‌خاطر خودمان دوست دارند. بروس از دیدن این فیض خدا در زندگی‌اش غافل بود. و عاقبت باعث شد که این فیض حاضر در زندگی‌اش را از خود براند. ما در کنار مشکلات و بحران‌های زندگی‌مان بسیاری نکات دیگر داریم که باید به‌خاطر آن‌ها خدا را شکر کنیم. شکایت و اعتراض‌های بیش از حد و متمرکز شدن بر نکات منفی، ما را از دیدن جنبه‌های مثبت زندگی محروم می‌سازد. بگذاریم خدا به ما چشمانی عطا کند که به‌وسیله آن تمام ابعاد زندگی را ببینیم و نه یک روی سکه را!

بروس قادر مطلق دارای پیام‌های زیبای روحانی دیگری نیز هست که فرصت آن نیست در این مقاله بدان اشاره کنیم. به‌نظر من این فیلم بسیار دیدنی است و صرفاً تماشای فیلم به‌خاطر هنرپیشۀ نقش اول آن و یا ساعاتی را خندیدن به معنی این است که بسیاری از پیام‌های عمیق و روحانی فیلم را از دست داده‌ایم. تام شادیاک در بطن هالیوود فیلم موفقی ساخته است و سعی کرده از درون همان حرفه و استعداد خود، پیامی ارزشمند به ما تقدیم کند. او خدایی را معرفی می‌کند که باید به او تسلیم شویم و بگذاریم او حاکم و فرماندۀ زندگی ما باشد. برای انسان بهتر این است که از وسوسۀ خدا شدن که از همان باغ عدن شروع شده بود دست شویَد و با فروتنی در اطاعت او زندگی کند، جایی که رمز سعادت و موفقیت او نهفته است.