You are here

هاجر: رویارویی کنیزی بی‌هویت با خدایی هویت‌بخش

زمان تقریبی مطالعه:

۸ دقیقه

 
آیا تا به‌حال فكر كرده‌اید كه در زندگی خود به بیابانی برخورد كرده‌اید، به جایی بی‌آب و علف و بدون امید؟

آیا تا به‌حال به این فكر كرده‌اید كه هویت و شخصیتی ندارید و هویت شما وابسته به شوهر یا فرزندانتان است؟

آیا تا به‌حال صدای كسی بیشتر از محتویات گفتۀ او باعث دگرگونی زندگی شما شده است؟

در كتاب‌مقدس به شخصی بر‌خورد می‌کنیم كه از تجربیات ذکر شده عبور کرد و آنچه برای او اتفاق افتاد امروز برای ما می‌تواند درس‌های آموزنده‌ای داشته باشد.
شخصیتی که در این مقاله بدان می‌پردازیم به مردان بزرگی چون اشعیا و دانیال در عهدعتیق و یا پولس و پطرس در عهدجدید شباهتی نداشت، بلکه یک زن عادی بود و شاید هم بسیار کمتر از عادی.

این زن در خود صفات متضادی داشت:

از یک طرف خود بزرگ‌بین بود، و از طرفی دیگر مورد ظلم قرار گرفته بود. هم كنیز بود، هم جای بانوی خود را گرفته بود. از یک لحاظ می‌شد او را شخصیت مغرور و خود‌پسندی دانست، ولی با این‌حال مورد تحقیر نیز قرار گرفته بود. با اینکه چندان صفات مثبتی در خود نداشت، اما از تجربه‌ای روحانی و بزرگ و زیبا گذشت كه بسیاری آرزوی گذر از آن را دارند.

با این مقدمه از خود سؤال کنیم که آیا در شخصیت من هم این تضادها هست؟ وجود تضاد‌ها نباید عاملی باشد برای نا‌امید شدن چون خدای ما با وجود این خصوصیات شخصی می‌تواند به ما یك تجربۀ واقعی و روحانی عطا کند.

سرگذشت قهرمان این مقاله، هاجر را در پیدایش ۱۶:‏۱-۱۴ می‌خوانیم.

آیا تا به‌حال فكر كرده‌اید كه در زندگی خود از بیابانی عبور می‌كنید؟

هاجر از بیابان عبور می‌كرد. مکانی بی‌آب، خشك. بیابان ما چه می‌تواند باشد؟ آیا حتماً این مکان یک مکان جغرافیایی است؟ نه! بیابان می‌تواند زمان‌هایی باشد که به پائین‌ترین نقطه رسیده‌ایم، وقتی هیچ امید و هدفی نداریم، وقتی هیچ دری به روی ما باز نیست، وقتی از لحاظ روحانی تشنه و شكم‌مان گرسنه است، وقتی تنهایی و بی‌كسی ما را كلافه و محزون می‌كند.

هاجر هم در چنین شرایطی قرار داشت، زنی بی‌كس، نا‌امید، باردار و تنها در بیابان خشك و بی‌آب و علف. ولی عجیب و در عین‌حال جالب است بدانیم كه:

در همین بیابان بود كه مسیح آزمایش شد و پیروز گردید. در همین بیابان بود كه یحیی تعمید‌دهنده با وجود سرسختی مخالفین راه را برای خداوند باز كرد. در همین بیابان بود كه ایلیا فرار كرد و در حالیکه آرزوی مرگ می‌كرد فرشتۀ خدا به او ظاهر شد.

پس، از بیابان‌های خود نترسیم. اتفاقاً در همین بیابان‌هاست كه خدا ما را ملاقات می‌كند. در همین انزوا و تنهایی‌هاست كه خدا را می‌بینیم و می‌توانیم با او وقت بگذرانیم، در مکان خلوت و هنگام بی‌كسی است كه فرصت برای دعا و راز و نیاز با خدا می‌یابیم.

بیابانی که هاجر قدم بدان نهاد بیابان موقتی نبود. او راه طولانی را از كنعان به مصر پیش گرفته بود. در این بیابان گرما بود و تشنگی و با توجه به بارداری او، شاید از خود می‌پرسید چرا اینها باید بسر من بیاید؟ چرا این قدر بدبخت و بینوا هستم؟ همۀ عمرم بدبختی كشیده‌ام، كنیز بوده‌ام، حال که تازه امیدی یافته بودم، اینطور آواره و سرگردان شده‌ام اگر این ذره آبی را كه دارم تمام شود چه كنم؟

از بیابان‌های خود نترسیم. اتفاقاً در همین بیابان‌هاست كه خدا ما را ملاقات می‌كند

در همین انزوا و تنهایی‌هاست كه خدا را می‌بینیم و می‌توانیم با او وقت بگذرانیم، در مکان خلوت و هنگام بی‌كسی است كه فرصت برای دعا و راز و نیاز با خدا می‌یابیم.

آیا این سؤالات هیچ وقت به خاطر شما خطور کرده است؟ آیا خود را بدبخت و بیچاره، بی‌كس و آواره حس کرده‌اید؟ اگر پاسخ شما مثبت است، از خودتان دلسرد نشوید و امیدتان را از دست ندهید.

فرشتۀ خدا شما را در بیابان ملاقات می‌كند. بله، همین فرشتۀ خدایی كه وقتی هنوز دانیال در دعا بود برای راهنمایی او آمد. همین فرشتۀ خدایی كه از مسیح در بیابان پرستاری می‌كرد. همین فرشتۀ خدایی كه به اشعیا نازل شد و با آتش دهانش را لمس كرد و او را به‌عنوان نبی برگزید. همین فرشتۀ خدایی كه به سموئیل‌ها و داود‌ها و مریم‌ها و پطرس‌ها و مردان و زنان بزرگ كتاب‌مقدس ظاهر شد اکنون به هاجر که در حقیقت کنیزی مغرور و خودبین بود، ظاهر می‌شود! پس از خودتان ناامید نشوید!

اما فرشتۀ خدا كجا شما را ملاقات می‌كند؟ نزد چشمه. خدا شما را در مسیح كه آب حیات است ملاقات می‌كند. نه آبی راكد، بلکه چشمه‌ای كه می‌جوشد. چشمه‌ای كه از درون می‌جوشد. خدا با آب تازه ما را سیراب می‌کند یعنی بركات تازه، ملاقات تازه، دید تازه. پس حتی در بیابان جایی كه فكر می‌كنیم همه چیز خشك است و تنهایی و كلافگی و آوارگی به ما هجوم می‌آورد تماس خود را با منبع آب زنده یعنی عیسی قطع نكنیم، آنجاست كه او ما را ملاقات می‌كند.

آیا تا به حال فكر كرده‌اید كه از خود هویت و شخصیتی ندارید و اگر هم دارید هویت شما در وابستگی به دیگران معنی پیدا می‌کند؟

فرشتۀ خدا هاجر را چه صدا می‌زند؟ "ای هاجر كنیز سارای از كجا آمد‌ه‌ای و به كجا می‌روی؟" اول به نام و بعد به هویت او كه كنیز سارا بود. هویت هاجر در كنیز سارا بودن خلاصه می‌شد. این برای اکثریت زنان در هر جای دنیا که باشند مصداق دارد. هویت ما معمولاً بسته به پدر یا شوهرمان است و انگار خودمان برای خودمان به تنهایی كسی نیستیم.

اما چرا فرشتۀ خداوند هاجر را چنین می‌خواند؟ آیا می‌خواهد به او سركوفت بزند؟ آیا می‌خواهد او را تحقیر كند؟ آیا می‌خواهد او را پایین بیاورد و بی‌هویتی او را به رخ او بکشد؟ نه، در حقیقت می‌خواهد بگوید: "من موانع و محدودیت‌های تو را می‌دانم. من موقعیت تو را می‌دانم. می‌دانم كه آزاد نیستی. می‌دانم که در بطن مشكلات و بحران‌ها قرار داری. می‌دانم اختیار خود را در دست نداری. می‌دانم كسی تو را به‌حساب نمی‌آورد. می‌دانم اسیر و گرفتار هستی!"

خدا شما را در مسیح كه آب حیات است ملاقات می‌كند. نه آبی راكد، بلکه چشمه‌ای كه می‌جوشد. چشمه‌ای كه از درون می‌جوشد.

محدودیت‌های شما چیست؟ مشكلات و بحران‌های شما چیست؟ آیا خانواده‌تان شما را اسیر كرده است؟ آیا شوهرتان شما را اسیر كرده است؟ آیا چون هاجر گیج و سرگردانید و نمی‌دانید از كجا آمده‌اید و به كجا می‌روید؟ آیا موقعیت‌ها و محدودیت‌ها شما را اسیر كرده است؟ آیا موانع و فشارها شما را از هر سو احاطه کرده‌اند؟ این حقیقت مسلم را فراموش نکنیم که خدا آنها را می‌بیند و می‌داند. خدا ما را با همۀ مشكلات و فشارها و موانع‌مان می‌بیند و هیچ چیز از دیدگان خدا مخفی و پنهان نیست. پس برای ما نباید شکی باقی بماند که خدا می‌داند از كجا آمده‌ایم و به كجا می‌رویم. خدا در بطن اسارت و مشكلات ما، ما را ملاقات می‌كند.

آیا تا به حال صدای كسی بیشتر از محتوایات گفتۀ او باعث دگرگونی شما شده است؟

صدای خدا باعث دگرگونی و تغییر هاجر شد. محتویات گفتۀ فرشته چه بود؟ دقت كنید:

۱- "نزد بانوی خود برگرد." همان كه از او فرار كرده بودم؟ او كه مرا تحقیر کرده بود و از خانه بیرون انداخته بود؟ همان كه با من بدرفتاری كرده بود؟

۲- "مطیع او باش." غرورم اجازه نمی‌دهد! اصلاً او ایماندار نیست. (او هنوز سارا بود و ساره نشده بود.) به‌جای اینكه با ایمان منتظر وعده خدا باشد مرا به چنین بدبختی كشانده، حالا باید مطیع او باشم؟

۳- "تو حامله هستی!" این را خود می‌دانم!

۴- "پسری خواهی زائید!" این شد یك خبر خوب!

۵- "و اسمش را اسماعیل می‌گذاری." خوب پس حق انتخاب اسم بچه‌ام را هم ندارم.

۶- "وحشی خواهد بود." عجب خبر خوشی! درست همان چیزی كه هر مادری آرزو دارد بچه‌اش چنین باشد!

۷- "با برادرانش سر ناسازگاری خواهد داشت". مثل اینكه لحظه به لحظه بهتر می‌شود. آرامش خانوادگی مطلقاً نه!

۸- "او بر ضد همه و همه به ضد او خواهند بود." پس در اجتماع خود نیز وجهه‌ای نخواهد داشت.

خدا ما را با همه مشكلات و فشارها و موانع‌مان می‌بیند و هیچ چیز از دیدگان خدا مخفی و پنهان نیست. خدا می‌داند از كجا آمده‌ایم و به كجا می‌رویم. خدا در بطن اسارت و مشكلات ما، ما را ملاقات می‌كند.

پس از این همه خبرهای خوب و خوش فكر می‌كنید واكنش هاجر چه ‌باید باشد؟ بحث كردن و چانه زدن با خدا؟ از خودم که گذشت حداقل خدا در مورد پسرم تخفیفی قائل شود؟ اگر شما در بیابان خودتان بودید و خدا این چنین خبرهایی به شما می‌داد چه فكر می‌كردید؟ شاید این صدای خدا نبود كه شنیدم! شاید خیالات خودم بود! اما به واكنش هاجر توجه كنید:

آیه ۸ «تو خدایی هستی كه می‌بینی!» هاجر با روبرو شدن با خدا می‌دانست که خدا حاکم است! می‌دانست که خدا زنده است و می‌بیند! یقین داشت که آینده هر چه باشد حضور خدا قدرت رویارویی با آن را به او خواهد داد! اگر از اراده و خواست خدا آگاهید و آن را مطابق میل خود نمی‌دانید ترس به خود راه ندهید.

هاجر با روبرو شدن با خدا می‌دانست که خدا حاکم است! می‌دانست که خدا زنده است و می‌بیند! یقین داشت که آینده هر چه باشد حضور خدا قدرت رویارویی با آن را به او خواهد داد!

با او وقت بگذرانید، صدای او را بشنوید. صدای اوست و حضور واقعی او كه شما را دگرگون می‌كند. او خدای زند‌ه‌ای است كه محدودیت‌ها و موانع شما را می‌بیند. از بیابان زندگی شما با خبر است. اسارت‌ها و مشكلات شما را می‌داند و شما را در میان آن بیابان‌ها ملاقات می‌كند، به شما از چشمه تازه آب می‌دهد، دری تازه می‌گشاید و امیدی تازه، دیدی تازه به شما عطا می‌کند. صدای او و حضور او شما را دگرگون می‌كند و دیدن او زندگی شما را لبریزمی‌كند.