You are here

نگرش مسیحی به پول

زمان تقریبی مطالعه:

۷ دقیقه

 
 

یکی از روزهای جمعه اوایل ماه آوریل امسال بود که فهمیدم عجب آدم پول‌دوستی هستم! از شما چه پنهان چند وقتی است دچار تب بازار بورس و سهام شده‌ام. هر شب می‌نشینم پای اینترنت، قیمت‌ها را بررسی می‌کنم و نقشه می‌کشم که کدام سهام را باید بفروشم و به‌جایش چه چیزی باید بخرم. تابه‌حال کار جالب و کمابیش سودآوری بوده است. تا اینکه یک روز جمعه که طبق معمول سهام‌هایم را نگاه می‌کردم، دیدم یکی از آنها نزدیک ۲۰ درصد سقوط کرده! چند ساعت بعد نگاه کردم، دیدم پایین‌تر هم آمده! خلاصه چشم‌تان روز بد نبیند، تا آخر آن روز نزدیک ۳۵ درصد از اصل پول نازنینم بر باد رفته بود! آن روز انگار دنیا در برابر چشمانم تیره و تار شده بود. می‌خواستم بروم یک گوشه و سرم را بکوبم به دیوار. نه رغبتی به غذا داشتم، نه حوصله دیگران را. انگار دنیا برایم به آخر رسیده بود! شب آن روز، هر چه کردم خواب به‌چشمانم نیامد.

خیلی تعجب کردم. یعنی من تا این حد جانم بسته به پول است؟ همیشه می‌دانستم که از پول بدم نمی‌آید، ولی آخر تا این حد؟ چند روز نگذشت که قیمت‌ها دوباره برگشت به حالت اول و چند روز بعد بالاتر هم رفت! با خودم گفتم آیا واقعاً آن همه خودخوری و جنگ‌اعصاب ارزشش را داشت؟ به‌فرض اینکه چند صد پوند در زندگی از دست بدهم، یا چند پوند کمتر گیرم بیاید. آیا باید تا این حد به پول وابسته باشم؟ آیا من بندۀ پول هستم، یا پول بنده من؟

به‌گمانم خیلی از ما با وضعیتی کمابیش مشابه مواجه بوده‌ایم. فکر یا بهتر بگویم حرص پول به‌دفعات خواب و خوراک را بر ما حرام کرده و زندگی را به‌کام‌مان تلخ کرده است. اگر پول نداشته باشیم، نگران این هستیم که از چه راهی آن را بدست آوریم. اگر داشته باشیم، نگران این هستیم که چطور آن را حفظ کنیم، یا کمی بیشتر بر آن بیافزاییم. بنابراین حال که پول می‌تواند تا این حد فکر انسان را به‌خود مشغول کند، آیا بهتر نیست از آن حذر کرد؟ آیا پول چیز پلیدی است؟ نگرش یک ایماندار مسیحی به پول باید چگونه باشد؟

در کتاب‌مقدس نمی‌خوانیم که پول به‌خودی خود چیز بدی است. برعکس، مال و ثروت می‌تواند برکتی از جانب خدا باشد. ابراهیم، اسحاق، ایوب و بسیاری دیگر از مردان برجسته کتاب‌مقدس همگی کسانی بودند که خدا آنها را از لحاظ مالی برکت داد. بنابراین پول به‌خودی خود چیز بدی نیست. مهم، طرز برخورد ما با پول است. اینکه بدانیم پول نیز همچون بسیاری دیگر از برکات این دنیا، چیزی است که خدا به ما به ودیعه نهاده و مالک اصلی آن خود اوست. مشکل وقتی آغاز می‌شود که به‌جای عشق ورزیدن به مالک اصلی، به آنچه که او در اختیار ما نهاده عشق می‌ورزیم و تمام هوش و حواس‌مان معطوف آن می‌شود. آن وقت است که پول به‌صورت بت درمی‌آید و ما را اسیر خود ساخته، زندگی را بر ما تباه می‌کند.

بچه که بودم، یکبار دربارۀ یکی از مردان خدا که از دوستان قدیمی پدرم بود مطلبی شنیدم که از آن زمان تاکنون همیشه در ذهنم مانده است (البته گاهی اوقات از ضمیر آگاه من به ضمیر نیمه‌آگاه و حتی ناخودآگاه تنزل می‌کند، ولی سعی ‌کرده‌ام هیچ وقت به‌طور کامل از ذهنم محو نشود). ایشان باغ و ملک و زمین فراوان داشتند. مدتی پس از انقلاب، تقریباً تمام زمین‌های ایشان مصادره ‌شد. سال‌ها گذشت تا اینکه یک روز کسی با ذوق و شوق فراوان به ایشان مژده داد که قصد دارند زمین‌های مصادره شده را پس دهند. خبر، غیرمنتظره و بسیار مسرت‌بخش بود. خود ایشان را که دیدیم انتظار داشتیم از فرط شادی به اصطلاح در پوست نگنجند! اما برخلاف انتظار، او همان مرد فروتن و افتاده همیشگی بود که نور خدا در چهره‌اش می‌درخشید. در واکنش به ابراز شادی ما گفت: «نه آن وقت که زمین‌هایم را گرفتند آنقدرها ناراحت شدم؛ نه حالا که پس داده‌اند آنقدرها خوشحال.‌ به‌قول ایوب: «خدا داد و خدا گرفت، و نام او متبارک باد.»» به‌گمانم این باید طرز نگرش هر فرد مسیحی در مورد پول باشد. مال و منال صرفاً وسیله‌ای است برای رسیدن به هدف که همانا جلال دادن خدا و خدمت به او و خلق او است. به‌محض اینکه خودش به‌صورت هدف درآمد، منشاء انواع جنایات، پلیدی‌ها و اسارت‌ها می‌گردد. بی‌جهت نیست که عیسی در مورد جوان ثروتمندی که دودستی به پولش چسبیده بود می‌گوید: «آسان‌تر آن است که شتر از سوراخ سوزن عبور کند، تا شخص ثروتمند از پادشاهی خدا.»

البته عیسی در مورد پول یک چیز دیگر هم می‌گوید که عمل کردن به آن برای خیلی‌ها دشوار است. برای خود من هم زمانی فوق‌العاده دشوار بود، تا اینکه به‌اصطلاح سرم به سنگ خورد و فهمیدم با مال خدا نمی‌شود شوخی کرد. عیسی مسیح می‌گوید: «مال خدا را به خدا بدهید، مال قیصر (یا به‌‌عبارتی مال مردم) را به قیصر.»

می‌پرسید مال خدا کدام قسمت از اموال ما است؟ تمامی آن! منتهی خدای کریم که هر چه هستیم و داریم از او است و ما صرفاً مباشر اموال اوییم، از سر بزرگواری چنین مقدر داشته که تنها قسمتی از اموال خود را برای کار او کنار بگذاریم. و وعده فرموده که اگر چنین کنیم، «روزنه‌های آسمان را بر ما خواهد گشود و ما را چنان برکت خواهد داد که گنجایش آن نباشد.» و حتی فرموده که او را در این مورد امتحان کنیم! از شما چه پنهان ایران که بودم هیچگاه ده‌یک نمی‌دادم. اوائل به این دلیل که درآمد چندانی نداشتم و با خود می‌گفتم اگر فرد مستحقی باشد، آن شخص خود من هستم! ولی بعد که مشغول کار شدم و اندک درآمدی بدست آوردم، با خودم چنین استدلال کردم که ده‌یک سنتی است مربوط به دوران شریعت، و در هیچ جای عهدجدید سخنی از آن نیامده است. گذشته از آن، معلوم نیست کلیسا با آن چه می‌کند و از کجا معلوم که صرف تجمل‌‌پرستی فلان و بهمان کشیش نشود؟ به هر حال خودم را متقاعد کرده بودم که مسئله ده‌یک مربوط به من نیست. شاید باور نکنید، ولی در آن دوران هر چه بیشتر کار می‌کردم، کمتر عایدم می‌شد!

تقریباً هر بار مبلغ قابل‌توجهی بدست می‌آوردم، به‌نوعی هزینه‌ای پیش‌بینی نشده بوجود می‌آمد و مجبور می‌شدم کمابیش معادل همان مبلغ را هزینه کنم. یک روز دندانم خراب می‌شد، روز دیگر قسمتی از خانه احتیاج به تعمیر پیدا می‌کرد، و یک روز به عینکی جدید نیاز پیدا می‌کردم! در تمام آن مدت، انگار چیزی مدام در ذهنم می‌گفت که توی این پول برکت نیست. علتش را الآن که ده‌یک می‌‌دهم می‌فهمم. به انگلیس که آمدم، همان اندک مبلغی هم که با خودم آورده بودم پس از مدت کوتاهی خرج شد. به‌اصطلاح درآمد به ریال بود و خرج به دلار! مشغول کار که شدم (با حقوق میسیونری!) تصمیم گرفتم از همان اولین درآمد ده‌یک بدهم. امروز که این مطالب را می‌نویسم، با همان مختصر مبلغ توانسته‌ام ازدواج کنم، تشکیل خانواده دهم و حتی منزل کوچکی هم خریداری کنم. این همان پنج نان و دو ماهی است که اگر به خدا بسپاریم، برکت آن را در زندگی می‌‌بینیم. الآن دیگر دنبال این نیستم که ببینم آیا ده‌یک مبنای کتاب‌مقدسی دارد یا نه. مهم این است که خودم تجربه کرده‌ام اگر از اندکی از آنچه خدا به من داده برای او مایه بگذارم، او هیچگاه مدیون انسان نمی‌ماند.

جان کلام، پول به‌خودی خود نه کمال مطلوب است و نه اختراع شیطان. مهم استفاده‌ای است که از آن می‌شود و نگرشی که به آن داریم. اگر به‌صورت هدف درآید، انسان را به اسارت می‌کشاند و بلای جان می‌شود. اگر وسیله‌ای باشد جهت رسیدن به هدفی الهی، به منشاء بهترین نیکویی‌ها بدل می‌گردد. خدایی که ما را آفریده، تک تک نیازهای ما را می‌داند و برای‌ ما فکر می‌کند. بنابراین چه بهتر که به‌جای دلبستن به نعمات او، دل در گرو خود او داشته باشیم که گنج اصلی است و مالک تمامی جهان. چنین نگرشی در مورد پول از بسیاری از خودخوری‌ها و نگرانی‌ها می‌کاهد.