You are here

فلسفه و ایمان مسیحی

زمان تقریبی مطالعه:

۴ دقیقه

 

 

فلسفه و ایمان مسیحی

 

 

«آتن را با اورشلیم چه کار است؟ کلیسا را با آکادمی چه کار است؟» شاید ترتولیان در همین سؤال اعتراض‌‌آمیز، دیدگاهی را دربارۀ فلسفه خلاصه کرد که نه تنها نظر او بلکه لااقل نظر جمعی از پدران کلیسا و مسیحیان دربارۀ فلسفه بود، و -‏‏‏‏ شاید -‏‏‏‏ هنوز هم هست! همان‌‌گونه که می‌‌دانیم، آتن و آکادمی در واقع اشاره به فلسفۀ یونان هستند و اورشلیم، زادگاه کلیسا و نمادی از ایمان مسیحی. تاتیان، یکی دیگر از الاهیدانانِ اولیۀ کلیسا نیز با لحنی طعنه‌‌آمیز می‌‌گوید: «شما از فلسفه چه خیری دیده‌‌اید؟» یاکوپونه هم در شعر خود می‌‌گوید: «دریغا که آتن، آسیزی را ویران کرد» باز نماد فلسفه را در تقابل با نماد عرفان و ایمان مسیحی می‌‌یابیم. خوانندگان حتماً آسیزی را از عنوان قدیسْ فرانسیس آسیسی به‌‌خاطر دارند. اما مسئله این است که نگرش کلیسا به فلسفه تنها در دیدگاه ترتولیان و تاتیان و غیره خلاصه نمی‌‌شود. در مقابل اینها، افرادی چون ژوستین و اوریجن و آگوستین و آنسلم را هم داریم که نه تنها فلسفه‌‌ستیز نبودند بلکه می‌‌کوشیدند تا اصول ایمان خود را در قالب نظام‌‌های فلسفی بزرگ بیان کنند، گو آنکه اولویت را به اصول ایمان می‌‌دادند. چه کسی می‌‌تواند آثار آگوستین، به‌‌ویژه اعترافات او را بخواند و رد پای فلسفۀ افلاطون و پلوتینوس (افلوطین) را در آن نیابد، مگر آنکه از این دو فیلسوف بی‌‌خبر باشد. البته این مثال‌‌ها از صدر مسیحیت و قرون وسطیٰ بود. به فلسفۀ دوران مدرن و دوران معاصر هم که می‌‌رسیم باز نمونه‌‌هایی از تعامل و تقابل فلسفه و ایمان مسیحی می‌‌بینیم، هم در دنیای کاتولیک و هم در دنیای پروتستان. کوتاه سخن آنکه، رابطۀ مسیحیت و فلسفه را هرگز نمی‌‌توان در یک قالب مشخص محدود کرد و شاید بهتر باشد رابطۀ این دو را آمیخته‌‌ای از مهر و کین بدانیم و طیفی برای آن در نظر بگیریم، طیفی که در یک منتهای آن فلسفه‌‌ستیزی افراطی است -‏‏‏‏ پای استدلالیان چوبین بود -‏‏‏‏ و در منتهای دیگر آن، قائل شدن به چنان قرابتی میان فلسفه و ایمان مسیحی است که گویی اینها دو نهرند از سرچشمه‌‌ای واحد. کتاب فلسفه و ایمان مسیحی کوششی است برای تبیینِ رابطۀ این دو در فراز و نشیب‌‌های تاریخی‌‌شان. این کتاب بی‌‌آنکه مدعی جامعیّت باشد، دورۀ زمانی گسترده‌‌ای را در نظر گرفته و کوشیده است تا رابطۀ فلسفه و ایمان مسیحی را در آن بررسی کند، چنان‌‌که از قرون وسطیٰ با آگوستین و آنسلم و آکویناس آغاز می‌‌شود و تا دوران معاصر پیش می‌‌آید و به فلسفه‌‌های تحلیلی و زبانی می‌‌رسد. نویسنده ابتدا به‌‌‌‌طور اجمال فیلسوفان برجستۀ هر دوره، یا لااقل فیلسوفانی را که از نظر او شایستۀ بررسی هستند، معرفی می‌‌کند، مختصری از نظام فکری‌‌شان می‌‌گوید و اُمهات دیدگاه‌‌های آنها را بیان می‌‌کند؛ آنگاه نقد و نظر خود را ارائه می‌‌دهد. سپس به معرفی الاهیدانانی می‌‌پردازد که دستگاه الاهیاتی خود را یا بر این نظام‌‌ها سوار کرده‌‌اند یا به مخالفت و تقابل با آنها برخاسته‌‌اند. در پایان نیز، به ریسمان‌‌هایی که در مقدمۀ کتاب آزاد گذاشته بود بازمی‌‌گردد و حال که تمام گفتنی‌‌های خود را گفته، آنها را گره می‌‌زند تا طرحی پیش روی خواننده از رابطۀ فلسفه و ایمان مسیحی قرار دهد. دربارۀ کتاب باید گفت که روان و خواندنی و به‌‌دور از پیچیدگی‌‌های فنیِ غالبِ کتاب‌‌های فلسفی است، البته طبیعی است که وقتی به سراغ فیلسوفان پیچیده می‌‌رود، بحث سنگین‌‌تر می‌‌شود. از این‌‌رو می‌‌توان گفت که کتاب حتی برای کسانی که آشنایی چندانی به مباحث فلسفی ندارند، می‌‌تواند کاملاً مفید باشد. در ضمن، نویسنده با وجودی که مسیحی معتقدی است، جانب اعتدال و بی‌‌طرفی را رعایت کرده است. البته شاید اشکالاتی هم به کتاب وارد باشد، مانند اینکه سخنی در آن از فلسفۀ دوران پدران اولیۀ کلیسا گفته نشده و بلافاصله آگوستین در صحنه ظاهر می‌‌شود و یا اینکه از دورۀ پیش‌‌سقراطیان سخنی به میان نیامده. از افلاطون و ارسطو و پلوتینوس هم نویسنده بسیار به‌‌اجمال یاد کرده و گذشته، در مورد اخیر شاید تنها چند سطر نوشته است. حال آنکه بدون توجه به این فیلسوفان، چندان نمی‌‌توانیم تعامل یا تقابل فلسفۀ قرون وسطیٰ را با فلسفۀ یونان درک کنیم. از این گذشته، نویسنده با اینکه کوشیده تا جانب اعتدال را رعایت کند، در مواردی قضاوت‌‌های کلی و یک‌‌طرفه‌‌ای کرده. این نکته به‌‌خصوص در ارزیابی‌‌های او از فلسفۀ کانت پیداست. از اینها که بگذریم، این کتاب را شاید بتوان اولین اثر جامعی در زمینۀ فلسفه و ایمان مسیحی دانست که از یک اندیشمند پروتستان به فارسی ترجمه شده است. جای خوشحالی است که ویراست جدید این اثر با کیفیتی مطلوب در دسترس خوانندگان علاقه‌‌مند به این نوع کتاب‌‌ها قرار می‌‌گیرد.