You are here

فضولی!

زمان تقریبی مطالعه:

۷ دقیقه

 

اگر رنج می‌برید، مبادا که به‌سبب قتل، دزدی، شرارت یا حتی فضولی در کار دیگران باشد.

اول پطرس ۴:‏۱۵

 

معضل فضولی و دخالت در کار دیگران از مشکلاتی است که ظاهراً به‌طرزی ویژه دامنگیر جامعه ایرانی است. اگرچه اشتیاق به سر در آوردن از جزئیات زندگی دیگران مرز و بوم خاصی نمی‌شناسد و کمابیش در همه جای دنیا شایع است، اما شاید کمتر قوم و ملتی را بتوان سراغ جست که از این لحاظ به پای ما ایرانیان برسد. کنجکاوی‌ ما ایرانیان (حتی ایرانیان مسیحی) نسبت به جزئیات زندگی هم و مداخله‌ای که گاه در امور مربوط به یکدیگر می‌کنیم، به‌راستی حیرت‌آور است. بنابراین بجاست در این مقاله ببینیم آیا کتاب‌مقدس در خصوص این عادت دیرین دیدگاه خاصی دارد؟ آیا فضولی که در تار و پود فرهنگ ما عجین شده و به‌صورت جزئی از آداب روابطی جامعه ما درآمده است، مطابق فرهنگ کتاب‌مقدس نیز هست؟

فضولی در قالبِ واژه‌هایی مانند کنجکاوی و یا آگاه شدن از واقعیت‌ها، خود را بی‌آزار و حتی ضروری جلوه می‌دهد. اما همانطور که در آیۀ بالا می‌بینیم، فضولی بر طبق کلام خدا یکی از گناهان جدی محسوب می‌شود. بر اساس آیه فوق و نیز آیاتی دیگر در کتاب‌مقدس، این گناه زبان نه تنها به حریم شخصی دیگران تجاوز می‌کند، بلکه برای خود شخص نیز رنج و خطر بسیار به‌همراه دارد.

کلام خدا خطری را که در فضولی نهفته و جدی بودن و بی‌مسئولیتی این کار را چنین تشبیه می‌کند: «دخالت در مشاجرۀ دیگران، همچون کشیدن گوش سگ ولگرد است!» (امثال ۲۶:‏۱۷). گوش حساس‌ترین قسمت بدن سگ است و سگِ ولگرد، کوچک‌ترین تماسِ فردی غریبه با گوش خود را علامت خطری جدی می‌بیند و در دفاع از خود، به‌شدت به متجاوز حمله‌ور می‌شود. به همین شکل، مداخله و فضولی کردن در امور دیگران نیز نه تنها باعث رنجش خاطر دیگران می‌شود بلکه برای فرد مداخله‌کننده نیز نتیجۀ معکوس و واکنش‌های منفی به‌بار می‌آورد و به فاصله، جدایی، سلب اعتماد و تیرگی روابط می‌انجامد.

شاید بتوان این معضل زبان را به دو نوع کلی تقسیم‌بندی کرد. نوع اول: فضولی کردن در کار دیگران برای کسب اطلاعات و سر در آوردن از مشکلات آنان؛ و نوع دوم: مداخله کردن در امور خصوصی دیگران و سرگرم شدن به کاری که به شخص مربوط نیست.

چند سال پیش گروهی از بانوان یک کلیسا، جلسات بسیار مفیدی تشکیل دادند که در آن زندگی زنان مختلف کتاب‌مقدس مورد بحث و بررسی قرار می‌گرفت. این جلسات در ابتدا با استقبال زیاد همۀ خانم‌ها مواجه شد، اما چندی نگذشت که بانوان جوان رفته رفته از شرکت در این جلسات امتناع ‌کردند. وقتی مسئولینِ گروه علت را جویا شدند، معلوم شد که بانوان جوانِ شرکت‌کننده در این جلسات که اکثرشان نیز به‌تازگی ازدواج کرده بودند، از اینکه می‌بایست مدام به دیگران توضیح بدهند که چرا تا به‌حال بچه‌دار نشده‌اند درمانده و رنجیده‌خاطر گشته‌اند و بنابراین تصمیم گرفته‌اند دیگر به این جلسات نیایند. از دید آن‌ها موضوع بچه‌دار شدن یک مسئلۀ خصوصی بین خودشان و همسران‌شان بود، و لازم نمی‌دیدند علت باردار نشدن خود را برای همگان توضیح دهند.

چنانچه گفته شد، از نظر کسی که به این کار مبادرت می‌ورزد ممکن است این‌گونه صحبت‌ها کاملاً بدون منظور و بی‌آزار باشد. حتی ممکن است شخص تصور کند که از ‌این طریق تنها دارد سر صحبت را باز می‌کند و می‌کوشد به این وسیله با طرف مقابل ارتباط برقرار کند و دوستی ایجاد نماید. برخی نیز تصور می‌کنند که موظفند با تجربیات و پند و اندرز‌های خود به دیگران کمک کنند و سر در آوردن‌شان از مسائل خصوصی زندگی آنها تنها به این دلیل است که می‌خواهند خدمتی انجام دهند. اما باید در نظر داشت که اولاً مسئولیت تصحیح کردن، راهنمایی کردن، اصلاح نمودن، آگاهی دادن و نصیحت کردن همگان بر دوش ما نهاده نشده است بلکه این وظیفه در جامعه، کلیسا و محیط خانواده، به افراد معتبری سپرده شده است که صلاحیت لازم برای این کار را دارند. در ثانی اگر کسی نیاز به کمک و نصیحت داشته باشد، خودش به آسانی می‌تواند سفرۀ دلش را به روی افرادی که به آنها اعتماد دارد بگشاید. در واقع چنین کسی به افرادی که به خودشان این اجازه را می‌دهند که به حریم خصوصی دیگران تخطی کنند، کمتر اعتماد می‌کند.

پرسش‌هایی مانند: «چقدر حقوق می‌گیری؟»، «چطور از عهدۀ خرید چنین لباس گران‌قیمتی بر می‌آیی»، «آیا دخترت دوست پسر دارد؟»، «چرا تا به‌حال ازدواج نکرده‌ای؟»، «چرا این‌قدر چاق هستی؟»، «این زِگیل گنده روی صورتت چیست؟» و غیره، به هر دلیلی گفته شود، شنونده را در تنگنا می‌گذارد که قسمتی از زندگی خصوصی خودش را، آن هم بدون آنکه خودش خواسته باشد، با شما در میان بگذارد. حتی اگر آن شخص پیشتر به شما اجازۀ مداخله در برخی از امور خصوصی زندگیش را داده باشد، این لزوماً بدان معنا نیست که مایل است شما را مکرراً در آن مورد یا در خصوص دیگر امور مربوط به زندگی‌اش دخیل سازد.

اجازه دهید در این رابطه نمونه‌ای بیاورم: یکی از دوستانم پسر نوجوانی داشت که در بحران‌های عاطفی و اخلاقی بسیار بدی قرار گرفته بود. این دوست من از آنجا که من هم فرزندانی به سن و سال پسر او داشتم از من تقاضای کمک و همفکری کرد. چندین هفته در مورد مشکلات پسر او با هم صحبت می‌کردیم و به‌دنبال راهی برای کمک به او می‌گشتیم تا اینکه خوشبختانه اوضاع بهتر شد و خیال دوستم هم راحت‌تر شد. پس از چند ماه، دوباره احوال پسرش را جویا شدم و همچنین در مورد اوضاع خانوادگی‌اش و رابطۀ او با دختر و همسرش از او سؤالاتی کردم. دوستم به‌شدت ناراحت شد و مرا سرزنش کرد که چرا به‌طور سرزده به امور خصوصی خانوادگی‌اش داخل شده‌ام. من در ابتدا از طرز برخورد او بسیار رنجیدم، اما با کمی تفکر دربارۀ این پیشامد، حق را به او دادم، چون در نوبت اول او به خواست خودش مسائل بسیار خصوصی خود را با من در میان گذاشته بود. اما این‌ بار من به خودم این حق و اجازه را داده بودم که دوباره و به‌خواست خودم وارد حیطۀ شخصی زندگی او بشوم و او را وادار به گفتن چیزهایی کنم که شاید مایل نبود آنها را با من در میان بگذارد.

داستان مداخله‌های موسی در دو مشاجره در خروج ۲:‏۱۱-‏‏‏‏‏‏۱۵ بسیار عبرت‌انگیز است. دخالت اول موسی در مرافعه‌ای که مربوط به او نبود، نتیجه بسیار مخربی در پی داشت: دخالت شتابزده و نسنجیدۀ موسی جهت فیصله دادن به دعوای بین یک مصری و یک نفر عبرانی که از قوم او بود، در نهایت به قتل شخص مصری انجامید. در مشاجرۀ دوم که روز بعد میان دو عبرانی صورت گرفت، به‌نظر می‌رسد که موسی کمی به خود آمده بود و به این نتیجه رسیده بود که شاید کشتن تنها راه حل و فصح مشاجره‌ها نیست، اما دخالت بی‌جا و نسنجیدۀ روز قبل باعث شده بود به‌اصطلاح سابقه‌اش خراب شود و آبرویش بر باد رود. در واقع فضولی نسنجیدۀ موسی در اموری که به او مربوط نبود پیامدهای دراز مدتی برای او به‌همراه داشت و او مجبور شد از ترس کشته شدن به دست فرعون، به بیابان فرار کند و سال‌ها در آنجا بماند. سال‌های بعد در واقعۀ شورش قورح، داتان و ابیرام (اعداد ۱۶:‏‏۱-‏‏‏‏‏‏۵)، وقتی این شورش‌گران رهبری موسی و هارون را به چالش می‌طلبند متوجه می‌شویم که موسی این بار در مورد مداخله نکردن در اموری که به او مربوط نیست و اجرا نکردن قانون به دست خود، درس‌های مهمی آموخته است. او این بار در واکنش به این چالش به جای اینکه دوباره خودش مجری قانون شود و شورشگران را به مجازات برساند، در حضور خدا فروتن می‌شود و چنانکه کلام خدا می‌گوید، به خاک می‌افتد (آیۀ ۴) و کار دادرسی را به خود خدا می‌سپارد.

ببینیم کتاب‌مقدس دیگر در این باره چه می‌گوید. کتاب‌مقدس فضولی و دخالت بی‌جا در کار دیگران را هم‌پیوند و مرتبط با کاهلی، سخن‌چینی و بد‌گویی می‌داند. کلیسای اولیه این گناه زبان را بسیار جدی می‌گرفت و به هیچ‌وجه با آن مدارا نمی‌کرد (به‌عنوان مثال رجوع کنید به دوم تسالونیکیان ۳:‏۱۱-‏‏‏‏‏‏۱۲ و اول تیموتاؤس ۵:‏۱۳). بنابراین کلیسا و مسیحیان امروز نیز وظیفه دارند که این بلای زبان را جدی قلمداد کنند تا بتوانند در جامعه‌ای که این گناه زبان در آن بسیار متداول و رایج است، نمونۀ شایسته و مثبتی از خود بر جای بگذارند.

آری، احترام به حریم فردی و خصوصی دیگران مستلزم آن است که حد و مرزها را بشناسیم و از آن پا فراتر نگذاریم. خدمت، محبت و کمک به دیگران و حمایت کردن از آنان، بدون شکستن این حد و مرزها نیز میسر است. باشد که بتوانیم به فیض خدا و به یاری روح‌القدس این حریم‌ها را در خانواده، در بین دوستان و همکاران، در جامعه و در محیط کلیسا بشناسیم و آنها را محترم بشماریم.

الهی نَفْسِ سرکش را زبون کن

        فضولی از دماغ ما برون کن

                               عطار