You are here

بیت‌لحم امروزی: نه آرام و نه نورانی!

زمان تقریبی مطالعه:

۱۲ دقیقه

نگاهی به واقعیات زندگی در بیت‌لحمِ امروز

سرودِ کریسمسیِ "یک شب مقدس، آرام و نورانی..." را حتماً به‌خاطر دارید. بیت‌لحم معمولاً در ایام کریسمس، بر کارت‌های تبریک و در سرودهای ویژه این ایام، شهر کوچک و آرامی ترسیم می‌شود که فرشتگان در آسمانِ آن در حال پروازند، شبانانی بی‌آزار بر تپه‌هایش نی می‌زنند، گاو و گوسفندهایش تر و تمیزند، و مردمانش همه شاد و مهربانند. حتی بعضی‌ها که واقعاً ساده‌لوحند کمی برف هم بر مناظر این شهر اضافه می‌کنند! اما واقعیت، چه در روزگار عیسی و چه امروز، بسیار متفاوت از این تصور رمانتیک است. بیت‌لحم در روزگار عیسی شهری بود تحت اشغال، که خیابان‌هایش بوی اعتراض می‌داد و خشونت بر گوشه و کنار آن سایه افکنده بود.

امروز نیز خشونت بر سی هزار نفر عربِ ساکن این شهر، که بیست درصدشان مسیحی هستند، سایه افکنده است. بیت‌لحم از آغاز دومین موج درگیری‌ها علیه اسرائیل در سال ۲۰۰۲، پیوسته در خط مقدم خشونت‌ها قرار داشته است. در آوریل سال ۲۰۰۲ تانک‌ها و سربازان اسرائیل وارد خیابان‌های این شهر شدند، هلیکوپترهای جنگی بر فراز آن به حرکت درآمدند، و بیت‌لحم به منطقه‌ای نظامی تبدیل شد. به‌زودی این شهر کوچک صحنۀ درگیری‌های خونینی شد که صدها نفر طی آن جان باختند. برخی از رهبران فلسطینی در کلیسای معروف "میلاد مسیح" که بر طبق روایات محل تولد عیسای مسیح است پناه گرفتند و تا اوایل ماه می تحت محاصره بودند. این محاصره سرانجام با کشته شدن هشت فلسطینی و یک راهب ارمنی، و با این تعهد که مابقی جنگجویان به نوار غزه یا اروپا خواهند رفت، خاتمه یافت. زندگی در بیت‌لحم از آن پس هیچگاه به روال عادی بازنگشت. این شهر کماکان تحت اشغال اسرائیل باقی ماند، سربازان همچنان در خیابان‌های آن مستقر ماندند، و ایستگاه‌های بازرسی در هر کوی و برزنی برپا شد. سپس دولت اسرائیل تصمیم گرفت برای جلوگیری از ورود تروریست‌های فلسطینی به خاک خود دیوار بتونی عظیم‌الجثه‌ای بنا کند. این دیوار که به "دیوار کرانۀ غربی" معروف است، به طول ۶۷۰ کیلومتر از جنین در شمال تا حبرون در جنوب امتداد دارد. خود این دیوار هشت متر ارتفاع و سه متر پهنا دارد، اما با تمام سنگرها، سیم‌های خاردار و چشم‌های الکترونیکی که در اطراف آن ساخته‌اند پهنای آن به ۵۰ متر رسیده است و به فاصلۀ هر دویست متر نیز برج‌های نگهبانی بنا شده است.

انگیزۀ ساخت این دیوار کاملاً قابل درک است. تروریست‌های فلسطینی پیوسته وارد شهرک‌های یهودی‌نشین می‌شدند و با منفجر کردن خود، زنان و کودکان بی‌گناه را می‌کشتند. روشن است که مردم اسرائیل حق دارند در آرامش و امنیت زندگی کنند و ساخت این دیوار را راه‌حلی عملی برای این معضل یافته‌اند. اما این دیوار بر سراسر کرانۀ غربی و به‌ویژه بر بیت‌لحم سایه‌ای هولناک افکنده است. علاوه بر وسعت و اندازۀ حیرت‌آور آن که حتی اسقف اعظم انگلیس را به‌هنگام دیدارش از این منطقه آشکارا آزرده‌خاطر ساخت، باعث شده است که حال و هوای کریسمس به‌کلی از بیت‌لحم رخت بندد و این شهر به صورت منطقه‌ای نظامی درآید. ساکنین بیت‌لحم برای ساخته شدن این دیوار زمین و خانه‌های‌شان را از دست داده‌اند، و هر ساختمانی که در شعاع ۳۵ متری آن قرار داشته ویران شده است. سفر دَه مایلی به اورشلیم نیز که بسیاری از فلسطینیان هر روزه برای کار طی می‌کنند، اکنون ساعت‌ها به‌طول می‌انجامد. ساخته شدن این دیوار و شرایط نظامی حاکم بر بیت‌لحم، صنعت جهانگردی در این شهر را به‌کلی فلج کرده است. در دهۀ ۱۹۹۰ بیش از یک میلیون جهانگرد برای دیدن محل تولد عیسی از این شهر دیدن می‌کردند. اما از زمان آغاز خشونت‌ها تقریباً دیگر هیچ جهانگردی به‌طور مستقل به بیت‌لحم نمی‌رود و دیدار از این شهر تنها محدود به تورهای سیاحتی سازمان‌داده شده توسط اسرائیل است که برای چند ساعت در این شهر توقف می‌کنند. این تورهای سیاحتی به‌ندرت شب را در بیت‌لحم سپری می‌کنند و بدین‌ترتیب بسیاری از هتل‌های این شهر ورشکست شده‌اند. نتیجه آنکه میزان بی‌کاری به‌شدت افزایش یافته است. بیش از نیمی از مسیحیان فلسطینی بیت‌لحم از آنجا که در این شهر برای خود و خانواده‌شان هیچ آینده‌ای ندیده‌اند، بیت‌لحم را ترک کرده‌‌اند.

آن مسیحیانی که مانده‌اند، به‌همراه دوستان و همسایگان مسلمان‌شان، هر روزه خود را با این واقعیت تلخ و غم‌انگیز مواجه می‌بینند که مکانی که سرور صلح و سلامتی در آن به‌دنیا آمد، اکنون توسط دیوار جدایی و خصومت محاصره شده است. بنابراین بر تمام مسیحیان است که در این روزهای مبارک پا را از حد احساسات زیبا اما کذایی در مورد بیت‌لحم فراتر گذاشته، در صدد بهبود وضعیت اسفناک فعلی این شهر و مسیحیان ساکن آن باشند، وضعیت اسفناکی که دیوار عظیم‌الجثۀ کرانۀ غربی بهترین سمبل آن است.

مسیحیان لااقل به سه طریق می‌توانند به بهبود وضعیت فعلی بیت‌لحم کمک کنند: ۱-‏‏‏ اجتناب از صهیونیسم مسیحی، ۲-‏‏‏ حمایت از موضع معقول کلیسا در مورد مسئلۀ اعراب و اسرائیل، و از همه مهم‌تر ۳-‏‏‏ حمایت از فعالیت‌های بشارتی و تشویق ایمانداران ساکن این مناطق.

۱-‏‏‏ پرهیز از صهیونیسم مسیحی

صهیونیسم مسیحی به آرمان مسیح در بیت‌لحم صدمه می‌زند، زیرا چنین تعلیم می‌دهد که یهودیانی که در حال حاضر در سرزمین اسرائیل زندگی می‌کنند همان قوم برگزیدۀ خدا هستند و از طرف خدا این حق را دارند که تمام سرزمین‌هایی را که به ابراهیم وعده داده شده بود متصرف شوند. چنین موضعی به هیچ وجه مطابق کتاب‌مقدس نیست. عیسای مسیح در یوحنا ۱۰: ۱۶ می‌گوید که شبان یکی است و گله نیز یکی است. بنابراین دو گله یا دو نوع قوم خدا وجود ندارد. منظور از یک گله، قوم خدا یعنی تمام آن کسانی است که محض فیض و به‌واسطۀ قربانی مسیح بر صلیب نجات یافته‌اند. این قوم خدا همان کلیسا است، نه ساکنین کشوری خاص. تعلیم صهیونیسم مسیحی در مورد سرزمینی که خدا به ابراهیم وعده داد نیز مبتنی بر کتاب‌مقدس نیست، زیرا یکی از اصول اصلی مسیحیت این است که عهدعتیق را باید از نگاه عهدجدید مطالعه کرد. امروزه مسیحیان دیگر برای پرستش خدا به معبد یا هیکل نمی‌روند زیرا عیسی فرمود که تنها در چارچوبِ بدن اوست که می‌توان قربانی پسندیده به حضور خدا تقدیم کرد و با خدای مقدس ملاقات نمود (یوحنا ۲: ۱۹). همین امر در مورد سایر سمبل‌های یهودی مانند ختنه و نگاه داشتن روز شبات نیز صدق می‌کند: این مفاهیم در پرتو عهدجدید معنایی تازه می‌یابند. به همین خاطر است که اگر امروز کلیسایی تأکید داشته باشد که افراد مذکر اول باید ختنه شوند تا بتوانند به عضویت آن درآیند، چنین موضعی بدعت محسوب می‌شود.

به همین ترتیب، در مورد سمبل زمین نیز نویسندۀ عبرانیان به‌روشنی شرح می‌دهد که سرزمین موعود برای مسیحیان دیگر نه یک مکان بخصوص، بلکه «سرزمینی نیکوتر، یعنی وطنی آسمانی» است (عبرانیان ۱۱: ۱۶). به‌علاوه، تعلیم صهیونیسم مسیحی در مورد زمین نه تنها مطابق کتاب‌مقدس نیست بلکه به‌طرزی غیر مسئولانه، غیر واقع‌بینانه نیز هست. زیرا سرزمینی که در ابتدا به ابراهیم وعده داده شد تمامی سوریه، اردن و لبنان، و بخش‌های وسیعی از مصر و عراق امروزی را شامل می‌شود. اینکه بگوییم ارادۀ خدا این است که اسرائیل امروزی تمامی این سرزمین‌ها را متصرف شود، به‌منزلۀ اعلان جنگی ناعادلانه و غیر کتاب‌مقدسی به اکثر ممالک خاورمیانه است.

صهیونیسم مسیحی علاوه بر این تعلیم مخرب راجع به سرزمین موعود، مدعی است که نحوۀ پایان کار دنیا را نیز می‌داند. پیروان این فرقه معمولاً تصویر هولناکی از آخر زمان ترسیم می‌کنند که در آن اسرائیل از هر سو توسط دشمنان محاصره شده است، و اصرار دارند که این واقعه در آینده‌ای نزدیک رخ خواهد داد. این تعلیم نیز مطابق کتاب‌مقدس نیست زیرا همانطور که عیسی می‌گوید، تنها پدر از زمان آخر دنیا و چگونگی به پایان رسیدن کار جهان آگاه است (مرقس ۱۳: ۳۲).

خلاصه آنکه صهیونیسم مسیحی گرچه در غرب سر و صدای زیادی به پا کرده و برخی از واعظین را به یُمن ترس مردم از آینده و بیم آنان از خارجیان به شهرت و ثروتی رسانده است، اما برای بیت‌لحم و ساکنین آن نتیجه‌ای کاملاً مخرب داشته است. این تعلیم سد راه هر نوع فعالیت بشارتی در بین مسلمانان فلسطینی است، و برای مسیحیان فلسطینی نیز جز انزوا و دلسردی بیشتر ثمره‌ای نداشته است. برای بشارت مضر است زیرا مسلمانان عرب بجای آنکه بشنوند خدا در مسیح همۀ مردم جهان را دوست دارد، می‌شنوند که خدا تنها یهودیان را دوست دارد -‏‏‏ یهودیانی که مجهز به سلاح‌هایی که غرب "مسیحی" در اختیارشان گذاشته است، این حق الهی را دارند که سرزمین‌های‌شان را تصاحب کنند. برای مسیحیان فلسطینی نیز باعث انزوای بیشتر و مایۀ یأس و دلسردی است زیرا آنانند که آماج خصومتی قرار می‌گیرند که این تعلیم صهیونیستی در میان همسایگان مسلمان‌شان نسبت به مسیحیت برمی‌انگیزد.

بنابراین با توجه به تأثیر مخرب صهیونیسم مسیحی بر زندگی مسیحیان ساکن بیت‌لحم، و با توجه به اینکه این تعلیم مانع از گسترش پیام انجیل در میان ساکنین مسلمان این شهر می‌شود، ایماندارانی که می‌خواهند بجای اکتفا به احساسات دروغین در مورد بیت‌لحم، به بهبود وضعیت این شهر کمک کنند باید کاملاً مراقب تعالیم مخرب این فرقه باشند و به سایر ایمانداران نیز در مورد آن هشدار دهند.

۲-‏‏‏ حمایت از موضع سیاسی معقول کلیسا در مورد مسئله اعراب و اسرائیل

دومین راه پرهیز از احساسات‌گرایی در مورد بیت‌لحم و کمک به بهبود وضعیت اسفناک این شهر و مسیحیان ساکن آن، حمایت از موضع سیاسی معقول و حکیمانه‌‌ای است که کلیسا در خصوص مسئلۀ اعراب و اسرائیل در پیش گرفته است. تمامی فرقه‌های عمدۀ جهان مسیحیت، اعم از کاتولیک، ارتدوکس، انگلیکن و غیره، در سالیان اخیر یک صدا بر ضرورت رعایت ارزش‌ها و معیارهای مسیحی در خاورمیانه اصرار ورزیده‌اند. خواست تمام این کلیساها این است که تنش‌های بین اعراب و اسرائیل بر اساس عدالت مسیحی حل و فصل شود. بر اساس موضع کلیسا، یهودیان حق دارند در آرامش و امنیت زندگی کنند. بنابراین کلیسا موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد و حملات تروریستی علیه این کشور را محکوم می‌کند، اما در عین حال خواستار وجود کشوری امن و مستقل برای فلسطینیان نیز هست و سیاست خصمانۀ اسرائیل در قبال معترضین فلسطینی و بی‌اعتنایی آن به گسترش شهرک‌های یهودی‌نشینی که به‌طور غیر قانونی در مناطق تحت اشغال تأسیس شده‌ است را محکوم می‌کند. طبیعی است که این موضع کلیسا که بر عدالت و انصاف مبتنی است، افراطیون در هر دو طرف را خشمگین ساخته است. گروه‌های تروریستی فلسطینی با این موضع کلیسا مخالفند زیرا موجودیت اسرائیل در آن به‌رسمیت شناخته می‌شود. یهودیان افراطی نیز از آن انتقاد می‌کنند زیرا معتقدند قسمت اعظم سرزمین‌های عرب‌نشین متعلق به یهودیان است.

موضع رسمی کلیسا که در بالا بدان اشاره کردیم موضعی معقول و حکیمانه است که بر اصل بخشش و محبت بین دو طرف استوار است، و چنانچه در عمل پیاده شود موجب استقرار صلح و آرامش بین فلسطینیان و اسرائیلیان خواهد شد.

۳-‏‏‏ بشارت

اگرچه تنها رهبران فرقه‌های مسیحی می‌توانند در مورد مباحث سیاسی مربوط به مسئلۀ اعراب و اسرائیل رسماً موضع‌گیری کنند، اما شیوه‌ سومی هم هست که تمام مسیحیان می‌توانند از طریق آن نسبت به وضعیت غم‌انگیز بیت‌لحم امروزی که دیوار کرانۀ غربی مظهر آن است، واکنش نشان دهند. این راه سوم، بشارت محبت مسیح به مردم بیت‌لحم، تشویق و دلگرمی ایمانداران این شهر، و در صورت امکان تأسیس کلیساهای جدید است. متأسفانه در شهری که منجی عالم در آن به‌دنیا آمد، اکثر قریب اهالی هنوز او را نمی‌شناسند و محبت و نجات او را تجربه نکرده‌اند. برای بیشتر ساکنین بیت‌لحم، مسیح صرفاً یک منبع درآمد است و به شهرشان جاذبۀ توریستی بخشیده است. عیسای مسیح در هیچ جای کتاب‌مقدس از ما نمی‌خواهد به یهودیان کمک کنیم سرزمین‌های بیشتری به‌دست بیاورند یا اینکه در مورد چگونگی پایان دنیا به حدس و گمان بپردازیم، اما این را به‌صراحت از ما خواسته است که پیام انجیل را به اقوام مختلف در چهار گوشۀ دنیا برسانیم و مردمان را شاگرد او سازیم. برادر اندرو که اکثر عمر خود را وقف قاچاق کتاب‌مقدس به بلوک شرق و شوروی سابق کرده است در این زمینه نمونۀ خوبی برای سایر مسیحیان است. او از اواسط دهۀ ۱۹۸۰ درصدد برآمد شخصاً به کشورهای خاورمیانه سفر کند تا پیام انجیل را به گوش مردم این مناطق برساند و ایمانداران را به ماندن در ممالک خود و استقامت در ایمان‌شان تشویق نماید. او بدین منظور هم از رهبران مسیحی عرب کمک گرفت و به‌نوبۀ خود باعث تشویق و دلگرمی آنها شد، و هم با رهبران حماس و "نهضت آزادی‌بخش فلسطین" از درِ دوستی درآمد و از کمک آنان برخوردار گردید. آری، کسانی که نزد مابقی دنیا به تروریست و مسلمانان افراطی معروفند، با دیدن محبت مسیح در برادر اندرو برایش فرصتی ایجاد کردند تا پیام انجیل را با آنها در میان بگذارد. یک بار در شهر غزه از او دعوت شد که برای ۴۰۰ نفر از اعضای جنبش حماس سخنرانی کند. برادر اندرو خطاب به آنها چنین گفت: «من نمی‌توانم مشکلاتی را که شما با دشمنان‌تان دارید حل کنم، اما می‌توانم کسی را به شما معرفی کنم که نامش "سرور صلح و سلامتی" است. بدون عیسی نمی‌توان به صلح و آرامش واقعی دست یافت، و بدون بخشش نیز نمی‌توان عیسی را تجربه کرد. او آماده است تمام گناهان ما را ببخشد، اما تا چنین بخششی را از او طلب نکنیم نمی‌توانیم از آن بهرمند شویم. این کار در کتاب‌مقدس توبه و اعتراف گناه نامیده می‌شود. اگر خواهان چنین بخششی هستید، به گناهان‌تان اعتراف کنید و مطمئن باشید که عیسای مسیح شما را می‌بخشد. او مرا بخشید و از من شخص جدیدی ساخت. اکنون دیگر من از مرگ ترسی ندارم چون گناهانم بخشیده شده است و از حیات جاودان برخوردارم...» پس از این سخنرانی یکی از رهبران حماس به برادر اندرو گفت که این اولین باری است که کسی دربارۀ لزوم بخشش با آنها صحبت ‌کرده است.

رسالت مسیحی واقعی نیز همین است: نه اینکه از کُنج منزل راحت خود در مورد چگونگی پایان دنیا به حدس و گمان بپردازد، بلکه کسانی را که از کلیسا سرخورده شده‌اند فداکارانه بجوید و پیام محبت و بخشش عیسای مسیح را با آنها در میان بگذارد. خوشبختانه صدها نفر از مسیحیان در حال حاضر در فلسطین و اسرائیل دقیقاً مشغول همین کار هستند و به چشم خود ثمرات نیکوی آن را شاهدند. اعراب و یهودیان به مسیح ایمان می‌آورند و در او برادر و خواهر یکدیگر می‌گردند، و بدین ترتیب دیوار جدایی و خصومت در هم می‌شکند. بنابراین اگر بناست پا را از حد احساسات زیبا اما کذایی در مورد بیت‌لحم که سمبل آن کارت‌های کریسمس است فراتر گذاشته، به بهبود وضعیت اسفناک این شهر و مسیحیان ساکن آن کمک کنیم (وضعیتی که دیوار کرانۀ غربی بهترین سمبل آن است)، راه سوم و در واقع مهم‌ترین راه، دوستی با مردم این منطقه و بشارت پیام انجیل به آنان است.

تاریخ پر است از دیوارهایی که به هدف جدایی اقوام مختلف برپا شده است، از دیوار "هادریان" (Hadrian) در قرن دوم که به هدف جدا کردن اسکاتلندی‌ها و انگلیسی‌ها ساخته شد گرفته، تا دیوار برلین در عصر حاضر که هدفش جدایی کمونیسم از نظام سرمایه‌داری بود. همه این دیوارها فرو پاشیدند و امروز دیگر خبری از آنها نیست. بدون تردید روزی دیوار مخوف کرانۀ غربی نیز که بر بیت‌لحم سایه افکنده است فرو خواهد پاشید و اعراب و یهودیان در کنار یکدیگر در صلح و آرامش خواهند زیست. اما پایه‌های چنین صلح و آرامشی اگر بناست پایدار باشد، باید نه بر پیشگویی‌های واهی در مورد آخر زمان یا ادعاهای نژادپرستانه در مورد زمین، بلکه بر محبت و بخشش مسیح استوار باشد.