جستجو

نمایش 51 - 60 از 428 نتیجه

  • برگرفته از داستان زندگی حشمت (پناه زیر سایۀ تو

    در خانواده‌ای متوسط و بسیار مذهبی متولد شدم. خانواده‌ام از هر نظر مرا تحت کنترل داشتند و این رفتارها همیشه مرا رنج می‌داد، چون فکر می‌کردم که آن‌ها به من اطمینان ندارند.اجازه نداشتم تنها به مدرسه و خیابان بروم همیشه برادرم با من همراه بود ...

  • برای خدا می‌نوازم

    من چون علاقه بسیاری به یادگیری گیتار داشتم در آن ایام با پسری به‌نام مانی آشنا شدم که در کلیسا در گروه پرستش بود و گیتار می‌نواخت...

  • گفتگویی در مورد اعتیاد

    خانواده‌ها چطور می‌توانند تشخیص بدهند که کسی به دام اعتیاد گرفتار شده است؟ ما به عنوان دوستان و خانواده چگونه می‌توانیم این افراد را درک و کمک کنیم؟ آیا خود شخص معتاد می‌تواند تأثیری در نجاتش از اعتیاد داشته باشد و چه کاری می‌تواند انجام دهد؟

  • سرگذشت ایمانی پیتر

    من در شهر رام‌‌الله در سرزمین فلسطین چشم به جهان گشودم. ده سال اول زندگی‌‌ام را در همین منطقه پر تشنج گذراندم. خانواده‌‌ای هفت نفره بودیم و همگی در یک اتاق کوچک زندگی می‌‌کردیم. مادرم بر اثر شرایط سخت آن محیط، هفت کودک خود را قبل از زایمان از دست داد و تنها پنج فرزند جان سال بدر بردیم …

  • فرار از دیدۀ تحقیر

    من در افغانستان به دنیا آمدم. ولی به‌خاطر جنگ‌های داخلی به همراه خانواده‌ام به ایران آمدیم. زندگی ما در ایران کمی تغییر کرد و از خیلی لحاظ بهتر شد. ولی با مشکلات جدیدی هم مواجه شدیم مانند غربت و برخورد تحقیرآمیز مردم و برخورد جامعه با ما که خیلی دوستانه نبود و من از همان دوران کودکی از این موضوع رنج می‌بردم.

  • مصاحبه با کشیش لئون هایراپتیان

    جناب کشیش لئون هایراپتیان با داشتن ۹۳ سال سن، سالخورده‌ترین رهبر کلیسای ایرانند که تابه‌حال توسط مجله "کلمه" مصاحبه شده‌اند. بنده از زمانی که خیلی کوچک بودم برادر لئون را می‌شناختم و مخصوصاً یادم‌ می‌آید که داستان‌هایی که به‌هنگام دیدار از کلیسای خانگی شهر ساری در موعظات‌شان نقل می‌کردند خیلی به دلم می‌نشست به‌طوری ...

  • پرواز از دل خاکستر

    حدوداً ۱۳ سال داشتم که متوجه شدم بعضی از بستگانم به مواد مخدر و از جمله تریاک معتاد هستند و این موضوع بر من تأثیر زیادی نهاد و خیلی کنجکاو شدم که آن را امتحان کنم.

  • مصاحبه با کشیش ژرژیک هوسپیان

    من متولد سال ۱۹۶۰ برابر با سال ۱۳۳۹ شمسی هستم و در یک خانواده مسیحی در تهران متولد شدم. از کودکی کلام خدا را می‌‌خواندم و به‌‌همراه خانواده به جلسات نوبنیاد کلیسای جماعت ربانی که در خانه‌‌ها تشکیل می‌‌شد می‌‌رفتیم. در واقع من و برادرم روبیک جز اولین شاگر …

  • خدا پدری مهربان

    آرزو داشتم که پدرم مرا دوست داشته باشد و مثل خیلی از پدرها که دخترشان را در آغوش می‌گیرند من را در آغوش بگیرد و در کنارم باشد.

Pages