جستجو

نمایش 311 - 320 از 433 نتیجه

  • ملاقاتی در خواب

    هر چه بیشتر پیش می‌رفتم بن‌بست بودن مذهب را بیشتر درک می‌کردم. با تمام این مسائل در اعماق قلبم به دنبال خدا می‌گشتم و می‌دانستم که خدائی وجود دارد. گویی خدا در من فریاد می‌زد ”من هستم“

  • نجات از آرزوی مرگِ یار داستان زندگی منصوره

    من در خانواده‌ایی بسیار مرفع و سرشناس بزرگ شدم و با شخصی ازدواج کردم که بسیار عاشقش بودم و زندگی‌مان در اوج خوشبختی سپری می‌شد. به شوهر و فرزندانم می‌بالیدم و در خوشی و سعادت از بهترین نعمات خداوند برخوردار بودم ...

  • خدایی که جویای پرستندگان است

    موضوع اصلی این شماره کلمه مطلبی است که در سراسر کلام خدا یافت می‌‌شود، یعنی اهمیت پرستش. کلام خدا می‌‌فرماید: «بیائید تا پرستش و سجده کنیم و در پیشگاه آفریننده خویش، خداوند، زانو زنیم» (مزمور ۹۵‏:‏۶). حال در این راستا چند سؤال پیش می‌‌آید از آن جمله: چه شرایطی برای پرستش وجود دارد؟

  • خیابانی خط‌‌کشی شده

    در سال ۱۳۵۳ در خانواده‌ای مسلمان در شهر شیراز متولد شدم. گرچه پدر و مادرم چندان متعصب نبودند اما همیشه بر صداقت و ایمان به خداوند یکتا تأکید داشتند و ما را در همین مسیر تربیت می‌کردند. اما خدا برای من نقشۀ عالی‌تری داشت. او می‌خواست من با خدای زنده و فیاض آشنا شوم

  • طلاق و ازدواج مجدد

    رضا ایمانداری مسیحی است که با دختری به‌نام مریم که او نیز هنگام ازدواج مسیحیِ مؤمنی بود پیمان زناشویی بسته و در کمال خوشبختی زندگی می‌کرد. پس از چند سال، اعضای کلیسا متوجه شدند که مریم به‌ندرت در جلسات کلیسایی حاضر می‌شود. رضا نیز به‌تدریج آثاری ...

  • صعود عقاب

    ما انسانها از لحاظ طبیعی متعلق به زمین هستیم. قانون جاذبه ما را به زمین چسبانده است. برای همین به پرندگان با حسرت نگاه می‌کنیم و با مزمورنگار همصدا می‌شویم که: «کاش مرا بالهای کبوتر بود، تا پرواز کرده، می‌آسودم؛ آری، به دوردستها می‌گریختم و در صحرا مأوا می‌گزیدم

  • عبور از درۀ تاریک مرگ

    من در خانواده‌ای کمابیش مذهبی‌ متولد شدم. به‌یاد دارم که پدر و مادرم از همان دوران کودکی سعی می‌کردند ما را با تعالیم مذهبی آشنا کنند، اما من چندان علاقه‌ای نداشتم. خدایی که مذهب به من معرفی می‌کرد برایم نامأنوس و دور از دسترس بود. البته محض احترام به والدین

  • چون جلال و شکوه مسیح را دیدم جانم رستگار شد

    من در یک خانوادۀ غیرمسیحی بدنیا آمدم‌. پس از اخذ دیپلم فنی‌، عشق عجیبی در عمق وجودم بود که در میان مردم زحمتکش فقیر در روستاهای آذربایجان خدمت کنم‌. تحصیلات و دوره‌های فنی را پشت سرگذاشته و در سال ۱۳۵۷شمسی با یک دورۀ فشرده۶ ماهه

  • یگانـه قدوس

    من در خانواده‌ای پرمحبت به‌دنیا آمدم. دوران کودکی‌ام مملو از شادی و آرامش بود. خانوادۀ ما از رفاه نسبی برخوردار بود، دوستان زیادی داشتیم و زندگی‌ام در آرامش سپری می‌شد. به‌علت توجه خاصی که از اطرافیانم می‌دیدم هیچ کمبودی ...

Pages