You are here

گفتگویی در مورد احساس ناامنی و بی‌اعتمادی

زمان تقریبی مطالعه:

۴ دقیقه

 

مصاحبه با خانم ریما میناسیان

۱) همانطور که می‌دانیم امروزه کار و ثروت حرف اول را در زندگی مردم می‌زند، بعضی از مردم در شرایطی قرار می‌گیرند که تمام دارایی‌شان را از دست می‌دهند و این برای آن‌ها شکست بزرگی است، شما برای این عزیزان چه پیغامی دارید؟

داشتن کار ثابت و درآمد کافی برای مواظبت از خانواده ضروری است. همۀ ما، بخصوص خانم‌ها احتیاج داریم که از نظر مالی در شرایطی باشیم که احساس امنیت کنیم و عدم وجود چنین امنیت و ثباتی ایجاد اضطراب، پریشانی، ترس، و بی‌اعتمادی می‌کند. متأسفانه کسانی هستند که اتکا و امید زندگی‌شان بر ثروت و دارایی‌شان قرار گرفته است و چنین افرادی وقتی در نتیجه اتفاقی دار و ندار خودشان را از دست می‌دهند ضربه بزرگی به آن‌ها وارد می‌شود. عیسی‌مسیح در انجیل متی می‌گوید: «هر جا گنج تو است، دل تو هم آنجاست» (متی ۲۱:۶). طبیعتاً از دست دادن دارایی سختی‌ها و مشکلات زیادی به همراه خواهد داشت ولی خوب خواهد بود اگر از خودمان سؤال کنیم که دل ما کجاست؟ اگر دل ما در حضور خداست و امید ما به اوست، پس از دست دادن دارایی با همه سختی‌ها نمی‌تواند باعث شود که ما اعتماد و ایمان به خدا را از دست بدهیم. خداوند ما را دوست دارد و از همه احتیاجات ما باخبر است پس باید به او اعتماد کنیم و با توکل به او پیش برویم. در کتاب‌مقدس شخصی را می‌بینیم به نام ایوب که در اثر اتفاقات ناگواری که در زندگی او پیش ‌می‌آید، نه تنها ثروت، بلکه بچه‌ها ‌و حتی سلامتی خودش را هم از دست می‌دهد، ولی با این وجود وفاداری خودش را نسبت به خدا حفظ می‌کند و می‌گوید: «خدا داد، خدا هم گرفت». خدا از همه احتیاجات ما باخبر است و با محبت خودش و طبق اراده‌اش آن‌ها را برآورده خواهد ساخت. عیسی‌مسیح می‌گوید که پدر آسمانی حتی به فکر مرغان هوا هم است، پس چقدر بیشتر به فکر احتیاجات ما انسان‌ها خواهد بود (متی ۶‏:‏۲۵‏ الی ‏۳۴). پس نباید نگران باشیم و غصه بخوریم. ما باید به خدا اعتماد کنیم و همه چیز را به او بسپاریم.

 

۲) بعضی افراد با وجود داشتن خیلی چیزها باز احساس پوچی می‌کنند و خلاء بزرگی را در درونشان حس می‌کنند که با هیچ چیز پر نمی‌شود. این خلاء از کجا نشأت می‌گیرد و یا چطور از بین می‌رود؟

این سؤال خیلی مهمی است و ساعت‌ها می‌شود در مورد آن صحبت کرد ولی بطور خلاصه بگویم که خدا انسان را شبیه خودش آفرید و می‌خواست با او مصاحبت داشته باشد. متأسفانه زمانی رسید که انسان گناه کرد و خدا را کنار گذاشت و خودش ونظراتش را جایگزین خدا کرد. انسان فکر می‌کرد می‌تواند از عهدۀ همه چیز بر بیاید و نیازی به وجود خدا نیست. این خلاء درونی در واقع جای خالی خالقی است که انسان را به شکل عجیب و خاصی آفرید و تا زمانی که انسان نخواهد این جای خالی را به خالق خود برگرداند و در تلاش است که با چیزهای مختلف این جای خالی را پر کند، این جای خالی باقی خواهد ماند. رابطۀ انسان باید با خدا درست شود و ما باید نیاز به وجود این خالق را در زندگی‌مان ببینیم و در رابطۀ خودمان با خدا در جایی قرار بگیریم که از اول آفرینش خدا برای انسان تعیین کرد. اگر خدا در زندگی ما جای خودش را اشغال کند، بقیۀ چیزها هم مثل تیکه‌های پازل در جای خودشان قرار خواهند گرفت. کتاب‌مقدس خیلی واضح نشان می‌دهد که خدا به دلیل محبتی که نسبت به انسان دارد، می‌خواهد به او نزدیک‌ شود. انسان نسبت به خدا گناه کرد و به همین دلیل مصاحبتی که بین خدا و انسان وجود داشت، قطع شد ولی خدا از طریق عیسی‌مسیح این راه آشتی را فراهم کرد. عیسی‌مسیح می‌گوید: «من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز به وسیله من نمی‌آید» (یوحنا ۶:۱۴). عیسی‌مسیح می‌خواهد وارد قلب ما بشود و به زندگی ما معنا و مفهوم ببخشد. ما باید تصمیم بگیریم.

 

۳) تنفر مثل کوهی است که فرد فکر نمی‌کند هیچ چیز بتواند آن را از میان بردارد ولی در زندگی خانم عفت می‌بینیم که چطور خداوند این کوه را مثل یک پر کاه از بین می‌برد و به جای آن عشق قرار می‌دهد. برای افرادی که با این مشکل سر و کار دارند شما چه پیغامی دارید؟

تنفر متأسفانه احساسی است که به دلائل مختلف می‌تواند در شخص به‌وجود بیاید و معمولاً با حسد، خشم و کینه همراه است و اگر به آن رسیدگی نشود به شکل عمیقی تمام وجود و روح و روان شخص را فرا می‌گیرد و رفتار و حرکات شخص را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد و حتی در صورت بعضی افراد براحتی می‌شود تنفر و خشم را دید. در کتاب امثال سلیمان آیه‌ای است که می‌گوید: «دل شادمان چهره را زینت می‌دهد اما از تلخی دل روح منکسر می‌شود» (امثال ۱۵:۱۳). افرادی که سکان کشتی احساساتشان را به دست این ناخدا می‌دهند متأسفانه قابلیت تشخیص درست را هم از دست می‌دهند و قادر نیستند مسائل را از زاویه درست ببینند. چنین اشخاصی در واقع در زندان تنفر و خشم محبوس هستند. متأسفانه این مشکل نه تنها در زندگی فردی آن شخص اثر می‌گذارد بلکه در جامعه و زندگی گروهی هم آثارش را آشکارا می‌بینیم. ما باید از خدا طلب بخشش کنیم و از او بخواهیم ما را از این اسارت آزاد کند. در کتاب‌مقدس می‌خوانیم که عیسی‌مسیح آمد تا ما را از اسارت‌ها و بندها آزاد کند. خداوند قادر است هر نوع نفرت و خشم را از ما بردارد و دل ما را با عشق و روح بخشش پر کند.