You are here

پیروزی بر نیروهای تاریکی

زمان تقریبی مطالعه:

۱۸ دقیقه

 

 

قسمت آخر: آزادی از قدرت شیطان وارواح شریر (بخش۲)
در شمارۀ پیش دیدیم که آزادی از حاکمیت، تأثیر و آزار ارواح شریر، بخشی مهم از نجات مسیح را تشکیل می‌دهد. عیسی نه تنها خودش مردم را از قدرت شیطان و ارواح شریر آزاد می‌کرد بلکه به پیروان خود نیز این مأموریت را سپرد. او در مرگ و قیام خود، بر تمامی ریاست‌ها و قدرت‌های شیطانی پیروز گردید و کلیسای خود را نیز در این پیروزی شریک کرد. کلیسا نیز با تکیه بر اقتداری که از خداوندش دریافت داشته بود، در اثر قدم‌های او گام بر می‌داشت و ستمدیدگانِ ارواح پلید را به نام عیسی آزاد می‌ساخت.
 از طرف دیگر دیدیم که آزادی از قدرت ارواح شریر نیز مانند دیگر ابعاد نجات، همچون آزادی از "نفس" و از "دنیا"، به یک باره و به‌طور خودکار نصیب انسان نمی‌شود بلکه مستلزم برداشتن قدم‌های آگاهانه و همکاری با خداست. بنابراین، حتی فرد مسیحی نیز ممکن است در صورت عدم آگاهی و یا مجال دادن به شیطان، کماکان در برخی قلمروهای زندگی و شخصیت خود تحت تأثیر، آزار و حتی گاه حاکمیت ارواح شریر زندگی کند، و یا دوباره در معرض آنها قرار بگیرد.
به‌طور خاص دیدیم که ایمان به مسیح و سکونت روح‌القدس در قلب مؤمن، به او مصونیت کامل و خودکار از دیوزدگی نمی‌بخشد. زیرا دیوزدگی در عهدجدید، برخلاف آنچه اغلب تصور می‌شود، به معنی تصاحب و تسخیر کامل شخص توسط ارواح نیست، بلکه می‌تواند به درجاتِ مختلف از تأثیر، آزار و حاکمیت ارواح در مقاطع و قلمروهای مختلف از زندگی شخص اشاره داشته باشد، و این با حضور و سکونت روح‌القدس در قلب مؤمن تناقض ندارد. آنچه در این مورد تعیین‌کننده است میزان حاکمیت روح‌ خدا بر زندگی شخص و نزدیکی رابطۀ او با خداوند است. پس این امکان وجود دارد که مؤمن به مسیح نیز در مقاطع مختلف از زندگی خود به علل مختلف که در این شماره به برخی از آنها اشاره خواهد شد، مورد حمله و یا آزار ارواح پلید قرار بگیرد، و در نتیجه، نیاز به آزادسازی از قدرت و فعالیت آنها داشته باشد. اساساً به‌نظر می‌رسد که جز در موارد خاص و استثنائی، آزادسازی تنها در مورد کسانی با موفقیت انجام می‌شود که یا به مسیح ایمان دارند و یا به او ایمان می‌آورند.
 

نمونه‌هایی از آزادسازی مسیحیان

طی چند سال اخیر، من شخصاً در شمار قابل توجهی از آزادسازی مؤمنان به مسیح دخیل بوده‌ام. اینان همه به درجات مختلف تحت آزار ارواح پلید قرار داشتند و پس از دعا آزاد شدند. در اینجا به نمونه‌هایی چند از این موارد به اختصار اشاره می‌کنم و در بخش بعدی به برخی استنباط‌های خود از این تجربیات در پرتو کلام خدا می‌پردازم.
یک بار در کنفرانسی، جوانی که مدتی در هندوستان زندگی کرده و وقت زیادی را در معابد هندو گذرانده بود، به هنگام دعا نزد من آمد و گفت با اینکه مدتی از ایمان او به مسیح می‌گذرد و قبلاً هم برای آزادسازی او دعا شده است، ولی احساس می‌کند هنوز ارواحی در درون او فعالیت می‌کنند. بنابراین، از من خواست تا برای آزادی کامل او دعا کنم. چیزی از شروع دعای من نگذشته بود که جوان نقش بر زمین شد و چنان از هوش رفت که برخی تصور کردند مرده است. بدن او مانند یخ سرد شده بود و هیچ حرکتی نداشت. پس از آرام کردن اطرافیان و اطمینان دادن از اینکه او نمرده است به دعا ادامه دادیم، تا اینکه به هوش آمد و توانست سخن بگوید، ولی هنوز دو دستش به‌شدت یخ زده بود و نمی‌توانست آنها را ذره‌ای حرکت دهد. درد شدیدی هم در دستانش احساس می‌کرد. من تا پیش از آن هرگز ندیده بودم بدن انسانی در قید حیات تا این اندازه سرد شود. پس به دعا و نهیب دادن ارواح ادامه دادیم تا اینکه او کاملاً آزاد شد و شروع به ستایش و پرستش خداوند کرد.
در کنفرانسی دیگر، یکی از مؤمنان شرکت‌کننده نزد من آمد و پس از عرض سلام و معرفی خود، ابراز ارادت کرد و حتی گفت که همۀ مقالات مرا در مجلۀ "کلمه" خوانده است! او که آشکارا مدتی از ایمانش می‌گذشت طی دو روز اول کنفرانس مانند دیگران مشغول دعا و پرستش و خواندن سرودها در جلسات بود، تا اینکه روزی در اواسط کنفرانس، حین دعا و پرستشِ بعد از موعظه، برای او دعای برکت شد. در کمال تعجب، به محض دستگذاری نقش بر زمین شد و شروع به نعره زدن و چنگ انداختن کرد. چهرۀ او دگرگون شده بود و با صدایی متفاوت سخن می‌گفت. چند نفر با هم به سختی قادر به کنترل او بودیم. او پس از حدود نیم ساعت دعا و نهیب ارواح پلید، آزاد شد و به حالت کاملاً عادی بازگشت. جالب این بود که بیشتر واقعه را اصلاً به یاد نداشت.
یک بار دیگر، در کنفرانسی که جهت گزینش دانشجو برای دورۀ الاهیات تشکیل شده بود تدریس می‌کردم. یکی از شاگردان کلاس که قطعاً آنقدر از ایمانش می‌گذشت که به‌عنوان کاندیدای چنین دوره‌ای فرستاده شده بود، نزد من آمد و گفت که در حین درس احساس بدی به او دست داده است، و از من خواست برایش دعا کنم. پس به یکی از اتاق‌های آنجا که کسی در آن حضور نداشت رفتیم. به محض اینکه بر سرش دست گذاشتم و شروع به دعا کردم، بر زمین افتاد و شروع به تشنج و کوبیدن سر خود بر زمین کرد، چندان که مجبور شدم به زحمت، کوشِن نرمی را از مُبلی که در کنارم بود بردارم و زیر سر او بگذارم تا به خود آسیب نرساند. دهان او کف کرده بود و با صدای زمُخت به زبانی دیگر که آشکارا زبانی شیطانی بود تکلم می‌کرد. خوشبختانه دو نفر دیگر متوجه سر و صدا شدند و برای دعا به کمک من آمدند. آزادسازی او بیش از یک ساعت به طول انجامید.
در کنفرانسی دیگر، برای برکت دختر جوانی که سال‌ها از ایمانش به مسیح می‌گذشت دعا می‌کردم. در حین دعا، بدون اینکه اطلاعی از زندگی او داشته باشم، هدایت شدم برای آزادی او از آنچه در گذشته بر او واقع شده بود دعا کنم. به محض آغاز دعا، دختر شروع به فریاد کشیدن به صدای بلند کرد، و با وجود تلاش زیاد ما آرام نمی‌شد. روشن بود که خود دختر، حضور روح شریری را در بدن خود احساس می‌کند زیرا با ناراحتی و حتی خشم به آن روح می‌گفت که او را رها کند و به حال خود بگذارد. پس از مدتی کشمکش و مقاومت، چون در دعا ایستادگی کردیم و به نام خداوند به روح فرمان دادیم، دختر آزاد شد و با شادی شروع به ستایش خداوند کرد. ولی روح‌القدس در قلب من گذاشت که او نیاز به شفای درون نیز دارد. پس با دختر قرار گذاشتیم و روز بعد با یکی از خواهران مسئول به‌مدت دو ساعت با او گفتگو و مشاوره داشتیم. پس از آنکه به‌طور مفصل و با اشک‌ها از وقایع دلخراشی که در گذشته برای او رخ داده بود و احساس تقصیر شدیدی که داشت سخن گفت، با هم دعا کردیم و پیروزی خداوند را با شادی و اشک‌ها جشن گرفتیم.   
یک بار دیگر در کنفرانسی، یکی از شرکت‌کنندگان که از ایمانداران قدیمی و رهبر چندین گروه خانگی بود، در روز آخر که هتل محل کنفرانس را ترک می‌کردیم از من خواست برایش دعا کنم، چون مدتی بود که در دعا و پرستش احساس بستگی می‌کرد. او چند هفته پیش دچار ترس شدید شده و از همان وقت گرفتار این بستگی شده بود. برای آزادسازی او قبلاً در همان کنفرانس دعا کرده بودند، ولی هنوز در یکی از دستانش احساس غریبی داشت. به محض شروع دعا در لابی هتل، هر دو دستش از کنترل او خارج شد. پنجه‌های او کاملاً منقبض شده و فرم چنگال حیوانات را به خود گرفته بود، و دست او از مچ به هم می‌پیچید، چندان که در عین تلاش برای پنهان کردن دست‌های او از انظار کسانی که در آن اطراف بودند، سعی می‌کردم از پیچ خوردن بیشتر دستش جلوگیری کنم. تنها یکی دیگر از شرکت‌کنندگان کنفرانس، در بهت و حیرت شاهد ماجرا بود. پس از حدود نیم ساعت دعا و فرمان دادن به روح پلید، کاملاً آزاد شد و با شادی شروع به شکرگزاری کرد. حدود دو هفته بعد، طی تماس تلفنی به من گفت که کاملاً آزاد شده و مرحله‌ای تازه‌ در خدمت او آغاز گشته است.
بار دیگر، در یک دورۀ فشرده الاهیات تدریس می‌کردم. شاگردان که همگی مدت قابل توجهی از ایمان‌شان می‌گذشت، به‌طور خاص برای شرکت در این دورۀ خادم‌سازی انتخاب شده بودند. طی آن هفته،‌ من به تدریس درس الاهیاتِ نظام‌مند مشغول بودم، و هر روز مدتی از وقت خود را به دعا و طلبیدن روی خداوند با دانشجویان اختصاص می‌دادم. همان روز اول، یکی از دانشجویان نزد من آمد و گفت که هر شب در خواب از سوی روحی پلید مورد حمله قرار می‌گیرد. حملات آنقدر شدید بود و چنان باعث رعب و وحشت او می‌شد که دو تن دیگر از دانشجویان نیز که با او هم‌اتاق بودند، هر شب بیدار شده، کنار او می‌نشستند و تا صبح در دعا و کشمکش بیدار می‌ماندند. برای او بارها دعا کرده بودند ولی هنوز آزاد نشده بود. من هم آن شب برای او دعا کردم ولی اتفاقی نیفتاد و مشکل کماکان ادامه داشت. تا اینکه درس ما به موضوع صلیب مسیح و مخصوصاً پیروزی مسیح بر شیطان و قدرت‌های تاریکی از طریق صلیب رسید. آن روز پس از اتمام درس، شروع به دعا و شکرگزاری برای پیروزی مسیح بر صلیب کردیم. دعا و پرستش بسیار پر برکتی بود، و درس آن روز را به همین شکل به پایان بردیم. فردا صبح که برای دعا و پرستش صبحگاهی جمع شدیم، دانشجوی مورد نظر به محض ورود به محل کلیسایی که در آنجا دعا می‌کردیم، نزد من آمد. او با چهره‌ای که از فرط شادی می‌درخشید به من گفت که شب قبل بار دیگر مورد حملۀ آن روح پلید قرار گرفته، ولی این بار دیگر ترسی از او نداشته است، بلکه با اعلام پیروزی مسیح بر صلیب، او را به نام مسیح و با توسل به خون وی نهیب داده است، به‌گونه‌ای که آن روح با ترس و وحشت از او گریخته است. از آن شب به بعد، حملات او به پایان رسید و توانست آسوده بخوابد.     
می‌توانم موارد متعدد دیگری را بر نمونه‌های بالا بیافزایم که در همۀ آنها کسانی که با معیارهای متعارف ما ایماندار محسوب می‌شدند و سال‌ها به کلیسا می‌رفتند، از آزار و حتی اسارت ارواح پلید آزاد شدند. ولی به‌علت نبود جای کافی، به ذکر همین چند مورد بسنده می‌کنم و در بخش بعد به ملاحظاتی چند در مورد تجربیات شخص خود در خدمت آزادسازی می‌پردازم که می‌تواند برای خوانندگان راهگشا باشد.
 

ملاحظاتی در خدمت آزادسازی

نخست اینکه شمار قابل توجهی از کسانی که من برای آزادسازی آنها دعا کردم در ماه‌های نخست ایمان ‌خود به مسیح بودند. اینان با اینکه به مسیح ایمان آورده بودند و مدتی هم از ایمان‌شان می‌گذشت، ولی کماکان تحت تأثیر و حتی آزار ارواح پلید قرار داشتند. و اگر برای آزادی آنها دعا نمی‌شد شاید تا مدت‌ها به همین شکل ادامه می‌دادند.
اینجا اهمیت توجهات شبانی به مسئلۀ آزادی از اسارت‌های شیطانی در همان آغاز ایمان اشخاص آشکار است. برخی از مؤمنان به زندگی در این اسارت‌ها و آزارها ادامه می‌دهند، زیرا هرگز برای آزادسازی آنها در آغاز ایمان‌شان دعا نمی‌شود. وقتی عیسی شاگردان خود را برای بشارت می‌فرستاد، مأموریت آنها به‌طور خاص این بود که مانند او به پادشاهی خدا موعظه کرده، مردم را به توبه از گناهان و ایمان به مسیح دعوت کنند، و همچنین برای شفای بیماران و آزادی دیوزدگان دعا نمایند. اگر آمرزش گناهان و ایمان آوردن به مسیح همیشه و به‌طور خودکار به آزادی مردم از ارواح پلید می‌انجامید، چه نیازی بود عیسی به‌طور خاص از شاگردان بخواهد تا برای آزادی دیوزدگان دعا کنند؟ زیرا در آن صورت کافی بود مردم به مسیح ایمان بیاورند تا از دیوها آزاد شوند. مقصود من این نیست که ایمان آوردن به مسیح و پر شدن از روح خدا هرگز خود به خود به آزادی از ارواح پلید منتهی نمی‌شود. من خودم شهادت‌های زیادی دربارۀ چنین آزادی‌هایی شنیده‌ام. ولی نمی‌توان فرض را بر این گذاشت که همه به یک اندازه این آزادی را تجربه می‌کنند. برخی به‌خاطر تجربیات خاص خود در گذشته، بیش از دیگران گرفتار این اسارت‌ها هستند. از همین رو باید با تشخیص وضعیت آنها از طریق مشاوره‌های شبانی، به‌طور خاص برای آزادسازی آنها در همان آغاز ایمان‌شان دعا شود.
گروهی دیگر از کسانی که برای ‏آزادسازی آنها دعا کردم، مدت‌ها پس از ایمان‌شان مورد حمله و سپس آزار و حتی گاه اسارت ارواح شریر قرار گرفته بودند. اینان معمولاً یا در اثر افتادن در گناهان خاص و یا در نتیجۀ عبور از تجربیات دلخراش و زخم‌های ناشی از آن، و یا در اثر قرار گرفتن در معرض وقایعی که باعث ترس و اضطراب شدید آنها شده بود، در برابر حملۀ ارواح شیطانی آسیب‌پذیر شده بودند.
گروه قابل توجهی از آنها نیز پیش از ایمان‌شان به‌طور گسترده با مسائلی چون احضار ارواح، فالگیری و جمبل و جادو درگیر بودند. گروه اخیر بیش از دیگران در برابر حملۀ ارواح شریر پس از ایمان، آسیب‌پذیر هستند و به‌طور خاص در آغاز ایمان نیاز به دعا برای آزادسازی دارند. در غیر این صورت ممکن است پس از ایمان نیز در برخی اسارت‌ها ادامه دهند و یا از سوی ارواح پلید مورد حمله و آزار مجدد قرار بگیرند.
نکتۀ قابل توجه دیگر اینکه در بسیاری از این اشخاص تا پیش از دعای آزادسازی یا لااقل نزدیکی کس یا کسانی که از عطا و مسح مخصوص برای این کار برخوردار بودند، هیچگونه تظاهرات غیرعادی آشکار از سوی ارواح پلید دیده نمی‌شد. رفتار و منش آنها بر طبق معیارهای متعارف کاملاً عادی و مانند بقیه بود. همین موضوع را در خدمت آزادسازی مسیح شاهدیم. برای نمونه، به احتمال زیاد پیش از سخنان مقتدرانۀ عیسی در کنیسه (مرقس ۱‏:‌۲۱-‏‏‏‏ ۲۸)، هیچگونه رفتار غیرعادی که به‌طور خاص حاکی از دیوزدگی باشد در کسی که در آنجا روح پلید داشت دیده نشده بود، وگرنه او را به کنیسه راه نمی‌دادند. تنها پس از نهیب عیسی است که «روح پلید آن مرد را سخت تکان داد و نعره‌زنان بیرون آمد» (آیۀ ۲۶). در مورد جوان دیگری نیز که مسیح برای آزادسازی او دعا کرد می‌بینیم با دیدن عیسی است که روح «در دم پسر را به تشنج افکند به گونه‌ای که بر زمین افتاد و در همان حال که کف بر دهان آورده بود، بر خاک غلطان شد» (مرقس ۹‏:‌۲۰). و سپس باز بعد از دعای عیسی است که «روح نعره‌ای بر کشید و پسر را سخت تکان داده، از وی بیرون آمد» (آیۀ ۲۶). دیوزدگی بسیاری دیگر نیز تنها وقتی به عیسی نزدیک می‌شدند آشکار می‌شد و همیشه هم با رفتارهای ناهنجار همراه نبود. گاه حتی ممکن بود به‌صورت شهادت مثبت دربارۀ عیسی جلوه‌گر شود (مرقس ۳‏:‌۱۱-‏‏‏‏‏۱۲؛ اعمال ۱۶‏:‌۱۶-‏‏‏‏‌۱۸)! متأسفانه هم‌ریشه بودن دو اصطلاح "دیوزدگی" و "دیوانگی" سبب شده که خوانندگان فارسی‌زبان اناجیل این دو را یکی تلقی کنند، حال آنکه نه هر دیوزدگی به معنی دیوانگی یا اختلال روانی است و نه هر دیوانگی یا اختلال روانی به معنی دیوزدگی.
نکتۀ آخر اینکه یکی از عوامل مهم که مانع از آزاد شدن مؤمنان از اسارت و یا آزار ارواح پلید می‌شود، نوعی احساس شرم و خجالت از اذعان به موضوع است. و این خود به سلاحی قوی در دست شیطان بدل شده تا با بهره‌گیری از آن، مردم را در این وضعیت نگاه دارد. در اینجا باید تأکید کنیم که دیوزدگی و آزار دیدن از ارواح شریر نه گناه است و نه دیوانگی، و نباید به هیچ وجه از آن شرمگین بود. بر عکس، باید شجاعانه برای آزادی خود و دیگران از این قدرت‌ها هر چه زودتر اقدام کرد. مسیح بر همۀ این قدرت‌های تاریکی پیروز شده و بهای آزادی ما را بر صلیب پرداخته است. او نمی‌خواهد ما حتی یک روز دیگر در این رنج‌ها ادامه دهیم.   
 

جمع‌بندی

بنابراین، کسانی که بر اهمیت آزادسازی از قدرت ارواح شریر در فرایند نجات و حتی پس از آن تأکید می‌کنند، بر حقیقتی مهم پای می‌فشارند که بسیار شایان‌توجه است. به جد نگرفتن خدمت آزادسازی، به معنی غفلت نسبت به بخشی مهم از مأموریت کلیسا، و محروم کردن مردم از برکت بزرگ آزادی از قدرت ارواح شریر است. خدا در مسیح ما را نه تنها از قدرت "نفس" و نفوذ "دنیا"، بلکه از حاکمیت شیطان و ارواح شریر نیز آزاد می‌کند و جای بسی تأسف خواهد بود که مسیحیان به‌علت عدم توجه کافی و یا درک نادرست موضوع، از این نعمت بزرگ به اندازۀ کافی بهره‌‌مند نشوند.

نقد

ولی چنانکه در شمارۀ نخست بیان داشتیم، برخی در این خصوص طریق افراط در پیش می‌گیرند و ریشۀ مصائب بشر را به فعالیت شیطان و ارواح شریر فرومی‌کاهند، و در نتیجه، راه‌حلی نیز که برای رفع این مصائب در پیش می‌گیرند، ناقص و ناکافی است. برخی در پس هر مشکلی نوعی دیوزدگی می‌بینند و برای رفع آن، طریق نهیب زدن به ارواح یا اخراج آنها را در پیش می‌گیرند و به دیگران نیز تعلیم می‌دهند.
یکی از نگرش‌های نادرست که در این خصوص وجود دارد، نسبت دادن همه یا بیشتر ضعف‌ها و اسارت‌های اخلاقی به فعالیت ارواح شریر است. برخی طریق تقدیس و تبدیل اخلاقی را در آزادی شخص از ارواح پلیدی می‌دانند که به اعتقاد ایشان در پس هر یک از ضعف‌ها و مشکلات اخلاقی او به فعالیت مشغول است. به اعتقاد اینان هر نوع اسارت اخلاقی به معنی حاکمیت ارواح شریر و نوعی دیوزدگی است. بنابراین، طریق تبدیل شخص حسود، اخراج روح حسادت است، و طریق تبدیل شخص طماع، اخراج روح طمع، و طریق تبدیل شخص ترسو، اخراج روح ترس. اگر کسی گرفتار افکار ناپاک است، باید روح شهوت را از او اخراج کرد، و اگر کسی تندخو است، این نوعی دیوزدگی است که با نهیب دادن روح خشم برطرف خواهد شد. بارها شاهد بوده‌ام که در جلساتی پر شور، برای آزادی اشخاص از ضعف‌های اخلاقی دعا شده، و طی دعا خود این خصلت‌های زشت یا ارواح شریری که گویا عامل ایجاد یا تداوم آنها بوده‌اند، نهیب داده شده‌اند. حقیقت این است که بسیاری از این دعاها نتیجه‌ای جز سرخوردگی اشخاص و ناامید شدن آنها ندارد. زیرا مشکل درست تشخیص داده نشده، و در نتیجه، راه حل و درمان نیز نتیجه‌بخش نخواهد بود. کلام خدا همه یا حتی بیشتر اسارت‌های اخلاقی انسان را معلول دیوزدگی یا حاکمیت ارواح شریر بر زندگی شخص نمی‌شمارد و اخراج ارواح را به‌عنوان طریق اصلی تقدیس و تبدیل اخلاقی معرفی نمی‌کند. پولس رسول، در بیشتر نامه‌های خود به تفصیل به مسائل و مشکلات اخلاقی کلیساها و مؤمنان پرداخته است. او این مشکلات اخلاقی را مستقیماً به دیوزدگی یا حاکمیت ارواح شریر نسبت نمی‌دهد بلکه آنها را "اعمال نفس" تلقی می‌کند (غلاطیان ۵‏:‌19). به دیگر سخن، چنین نیست که انسان به‌علت قرار داشتن تحت حاکمیت ارواح شریر و از کف دادن قدرت تصمیم‌گیری، به اجبار و برخلاف میل خود مرتکب گناه می‌شود به‌گونه‌‌ای که اگر عامل قاهر را که او را تحت حاکمیت دارد و مجبور می‌کند، نهیب زده، بیرون برانیم، آزاد خواهد شد و خواهد توانست آنچه را که واقعاً می‌خواهد، انجام دهد. بلکه شیطان و ارواح شریر در بیشتر موارد، از طریق وسوسه کردن انسان عمل می‌کنند، به‌گونه‌ای که او نه به جبر و زور بلکه به میل خود و با تسلیم شدن به تمایلات نفس خویش مرتکب گناه می‌شود. آنچه باید تغییر کند، افکار، تمایلات باطنی و ارزش‌های زندگی اوست. از همین روست که پولس راه رهایی از ضعف‌ها و اسارت‌های اخلاقی را نه اخراج دیوها بلکه رفتار کردن مستمر تحت تأثیر، هدایت و نیروبخشیِ روح خدا، و در یک عبارت، رفتار کردن به روح می‌داند (غلاطیان ۵‏:‌1۶). اگر طریق آزادی از ضعف‌ها و اسارت‌های اخلاقی اخراج ارواح بود، انتظار می‌داشتیم این رسول خداوند طی سیزده نامۀ خود خیلی بیش از اینها به فعالیت ارواح شریر در ارتباط با مسائل اخلاقی بپردازد. در تمام این نامه‌ها حتی یک مورد هم نمی‌توان یافت که پولس طریق نهیب دادن ارواح و اخراج آنها را به‌عنوان راه حل اصلی برای تقدیس و تبدیل اخلاقی مؤمنان توصیه کند!
به همین شکل، هستند کسانی که هر پدیدۀ فکری، فرهنگی و یا دینی نادرست را به خطا معلول فعالیت مستقیم ارواح پلید می‌دانند و برای مبارزه با آنها راهی جز جنگ روحانی در دعا و نهیب زدن و بستن ارواح شریر نمی‌شناسند. اینان به‌طور کلی همۀ مظاهر شرارت را به‌طور مستقیم معلول فعالیت عوامل شخصیتمند، یعنی ارواح شریر تلقی می‌کنند. هر چند جای تردید نیست که شیطان و ارواح او در شکل‌گیری و رواج عقاید و ارزش‌های نادرست دخیلند، ولی شیوۀ عمل آنها در بیشتر موارد نه مستقیم بلکه غیر‌مستقیم، و نه با توسل به زور بلکه با توسل به فریب است. به دیگر سخن، مردم به‌علت دیوزدگی و بر خلاف دانش و میل باطنی خود، پیرو عقاید، ادیان و فلسفه‌های نادرست نمی‌شوند، بلکه به‌علت باور کردن دروغ به جای حقیقت از پی آنها می‌روند. از همین رو، مبارزۀ مؤثر با نیروهای شرارت در این جبهه، نه مبارزه با توسل به قدرت، بلکه با توسل به حقیقت است. عیسی اعلام کرد که «حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد» (یوحنا 8:‏32). برای آزاد شدن از فریب شیطان باید حقیقت را شناخت و شناسانید. از همین روست که شناخت درست، دقیق و عمیق حقایق ایمان مسیحی از سلاح‌های بسیار مهم در مبارزه با شیطان و ارواح شریر است.
 

نتیجه‌گیری و خاتمه

در این مجموعه از مقالات دیدیم که سه علت عمده برای شرارت‌ها و مصائب جهان ما وجود دارد: نفس، دنیا و شیطان. عدم توجه کافی به هر یک از آنها نتیجه‌ا‌ی جز اتخاذ راه‌حل‌های ناقص و ناکافی نخواهد داشت. خدا در مسیح طریق پیروزی بر هر سه عامل شرارت را فراهم آورده است. نجاتی که در مرگ، قیام، صعود و حضور فعال مسیح از طریق روح فراهم آمده، نجاتی فراگیر و کامل است. مسیح ما را انسانی تازه می‌سازد، انسانی که دیگر در اسارت نفس و گناه زندگی نمی‌کند. مسیح ارزش‌های پادشاهی خدا را در کلیسا، و از طریق کلیسا در جامعه بشری به‌طور کلی، می‌گسترد. این‌گونه، مسیحیان نه تنها از همشکلی با دنیا رهانیده می‌شوند، بلکه به‌عوامل تغییر و تحول مثبت در جامعه بدل می‌گردند. و بالاخره، مسیح با مرگ خود بر صلیب، شیطان و ارواح او را خلع سلاح کرده و مؤمنان را از قدرت، جاذبه و فریب نیروهای شیطانی آزاد ساخته است. ولی بهره‌مند شدن از پیروزی بر نیروهای تاریکی در هیچ ‌یک از این سه جبهه به‌طور خود‌به‌خودی و به ‌یک باره به‌دست نمی‌آید. مسیحی باید با آگاهی درست از حقایق کلام خدا، توکل به یاری روح‌القدس، و سرسپردگی و تلاش پی‌گیر به مبارزۀ خود با این نیروها تا به آخر ادامه دهد، وگرنه امکان شکست و اسارت مجدد هنوز وجود دارد.