You are here

واقعاً مسأله این‌قدر جدی بود؟!

زمان تقریبی مطالعه:

۵ دقیقه

در دو شماره پیشین‌، راجع به توبه و ایمان بحث کردیم‌. قدم‌هایی که انسان باید برای نجات بردارد، همینها هستند. اما برای آنکه انسان نجات بیابد و به حیات جادوانی برسد، کافی نیست که فقط خودش قدم‌هایی بردارد. به‌عبارت ساده‌تر، نجات انسان فقط به کاری که او می‌کند، یعنی توبه و ایمان‌، بستگی ندارد. برای نجات انسان‌، کار اصلی را خدا انجام داده است‌.

توبه و ایمان از طرف انسان‌، فقط به‌منزلۀ پذیرش کار عظیمی است که خدا برای نجات انسان انجام داده است‌؛ و این کار همانا جسم‌شدن‌، رنج کشیدن‌، خوار شدن‌، و مرگ خداوند ما عیسای مسیح می‌باشد. در واقع‌، خدا برای نجات بشر، بهای بسیار سنگینی پرداخت‌. اما سؤالی که معمولاً برای اکثر افراد پیش می‌آید اینست که آیا واقعاً لازم بود خدا چنین بهای سنگینی بپردازد؟ آیا نمی‌شد خدا از روی لطف و کرم خود، انسان را محض پشیمانی و توبه‌اش ببخشاید و از سر تقصیرات او بگذرد؟ آیا وضعیت بشر اینقدر وخیم بود؟ آیا راه دیگری نبود؟ آیا مسأله واقعاً اینقدر جدی بود؟

آری‌، بسیار جدی است!

متأسفانه گویا چنین است‌! از دیدگاه کتاب‌مقدس‌، مسأله واقعاً جدی است‌. کلام خدا کسانی را که در گناه زندگی می‌کنند، "مرده‌" می‌خواند (افسسیان ۲:‏۱). مرده قادر نیست کاری برای خود انجام دهد. لازم است کسی او را زنده کند؛ وقتی زنده شد، آنگاه می‌تواند دست به کاری بزند. انسان در اثر گناه‌، در مرگ روحانی به‌سر می‌برد. مرگ روحانی یعنی جدایی از خدا. انسان با ارادۀ آزاد خود انتخاب کرده که از خدا دور باشد. آری‌! وضعیت انسان از دیدگاه خدا بسیار وخیم است‌.

اما چرا؟

چه اتفاقی افتاده که انسان به چنین وضع وخیمی دچار شده است‌؟ چه رخ داده که پشیمانی و توبه به‌تنهایی کاری از پیش نمی‌برد؟

کلید مسأله را باید در ماجرای گناه اولیه در باغ عدن جستجو کرد. اگر به کنه ماجرا توجه کنیم‌، نکات بسیار ظریفی مشاهده خواهیم کرد. وسوسۀ شیطان فقط این نبود که حوا را وادار به نااطاعتی از خدا بکند. او مفهوم جدیدی را وارد ذهن انسان اولیه کرد:‌ مفهوم استقلال و عدم وابستگی به خدا!

شیطان نخست حوا را نسبت به درستی گفته خدا مردد ساخت‌. او گفت‌:‌ «هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا می‌داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» شیطان خدا را دروغگو قلمداد کرد. به‌علاوه‌، خدا را بدخواه ایشان جلوه داد چرا که به‌گفته او، خدا نمی‌خواست ایشان به "معرفت کل‌" دست یابند.

شیطان حس جدیدی را در وجود انسان اولیه بیدار کرد:‌ حس برخورداری از دانش و معرفت کل‌؛ حس خداسازی علم و دانش‌؛ حس خداسازی نفس‌؛ حس ایستان روی پای خویشتن‌؛ حس تمرد و نافرمانی از خدا! و جالب است که انسان به خواسته خود رسید!
اما جالب‌تر از همه اینست که وقتی انسان اولیه رو در رو با خالق خود قرار گرفت‌، به هیچ وجه اظهار پشیمانی نکرد و تمایلی به بازگشت به وضعیت اولیه نشان نداد. در هیچ‌یک از آیات باب سوم کتاب پیدایش‌، کلمه‌ای حاکی از پشیمانی و بازگشت آدم و حوا نمی‌یابیم‌. ایشان حتی طلب بخشش هم نکردند، بلکه به‌جای آن شروع کردند به محکوم کردنِ یکدیگر و در نهایت خودِ خدا (پیدایش ۳:‏۱۲ و ۱۳).

الحق که آدم و حوا به خواسته خود رسیدند. انسان از آن زمان تا کنون‌، سعادت خود را نه در خدا، بلکه در علم و دانش‌، یعنی ماحصل تلاش خود می‌بیند. انسان مایل نیست در مقابل اراده خدا سر تسلیم فرود آورد، بلکه می‌خواهد مقدرات خود را خودش تعیین کند. از آن زمان تا کنون‌، انسان در این وضعیت زیسته است‌.

ترک تابعیت کشور خدا!

اگر بخواهیم وضعیت آدم و حوا را تمثیل‌وار بیان کنیم‌، می‌توانیم چنین بگوییم که آنها آگاهانه و با آزادی کامل‌، از کشور یا حکومت خدا خارج شدند و وارد حکومت و قلمرو شیطان شدند. ایشان از وطن الهی ترک تابعیت کردند و تابعیت کشور شیطان را پذیرفتند. به این ترتیب‌، می‌بینیم که کار آدم و حوا، فقط یک عملِ تک و منفرد نبود. ایشان آگاهانه مسیر زندگی خود را تغییر دادند. ایشان به خدا اعلان جنگ دادند و به جبهه شیطان پیوستند. تمام نسل آدم و حوا تا به روزگار ما در چنین وضعیت خصومت‌باری نسبت به خدا زندگی می‌کنند. به همین جهت است که انسان در مرگ روحانی یعنی در دوری از خدا به‌سر می‌برد.

فقیر باید ثروتمند شود!

در چنین شرایطی‌، انسان نمی‌تواند تغییری در وضعیت خود به‌وجود آورد. او مرده است‌. کسی باید او را زنده کند. باید موجباتی فراهم شود تا تغییری بنیادین در موقعیت و وضعیت او صورت گیرد، آنگاه توبه او مورد قبول واقع خواهد شد.

شاید مثالی این مفهوم را روشن سازد. فرض کنید شخص فقیری به‌علت تنگدستی‌، مقدار زیادی پول به خواربار فروش محل خود بدهکار است‌. روزی شخص بدهکار نزد فروشنده می‌رود و با اظهار ندامت و پشیمانی از بدهیهای گذشته‌، قول می‌دهد که دیگر بدهکار نشود. حتی اگر فروشنده از طلب خود صرفنظر کند، شخص فقیر قادر به وفای عهد خود نخواهد بود، چرا که او فقیر است و مجبور است برای گذران زندگی خود، مجددا به فروشنده مراجعه کند و نسیه خرید کند. فقط در یک صورت امکان دارد که او دیگر بدهی تازه به‌بار نیاورد، آن هم در صورتی است که تغییری در وضعیت مالی او رخ بدهد و ثروتمند شود. بلی‌، فقط در این شرایط است که او می‌تواند نه فقط بدهی تازه به‌وجود نیاورد، بلکه قرض‌های گذشته را نیز پرداخت نماید.

وضعیت انسان نیز چنین است‌. توبه او در عمل هیچگونه قدرت اجرایی ندارد. او نه قادر است خطاهای گذشته خود را جبران کند، و نه قدرت دارد که دیگر گناه نکند. هر انسانی که زاده می‌شود، به‌طور طبیعی در قلمرو شیطان به‌دنیا می‌آید. او آزاد و مختار نیست که آنجا را ترک کند و به قلمرو و سرزمین الهی بازگردد. او تحت فرمان و حاکمیت گناه و شیطان قرار دارد. طبیعت درونی او دچار فساد و تباهی شده‌. برای رهایی و احیا، تمایل و اراده او کافی نیست‌. او ابتدا باید گذرنامه خود را تغییر دهد، و این کاری نیست که خودش بتواند انجام دهد. این کار خداست‌. او ابتدا باید ثروتمند شود؛ او باید گذرنامه جدید بگیرد؛ او باید طبیعت باطنی تازه‌ای دریافت کند. و این کار خداست‌!

در شماره بعدی‌، بحث خواهیم کرد که خدا برای اعطای این طبیعت تازه و این گذرنامه جدید، چه تدارکی دیده است‌.