You are here

مسیحیت و فرهنگ‌

زمان تقریبی مطالعه:

۸ دقیقه

 

فرهنگ چیست‌؟

فرهنگ به مجموعه دستاوردهای مادی (مانند ابزارها، کارگاه‌ها، اماکن‌، آثار هنری‌)، معنوی و ذهنی (مانند نمادها، مفاهیم‌، ارزش‌ها، ادراک زیباشناختی‌) و اشکال متمایز و تثبیت شده رفتاری (مانند نهادها، سازمان‌های مختلف اجتماعی‌، آئین‌ها و مناسک‌) هر جامعه اطلاق می‌شود که در طی قرون متمادی به‌وجود آمده است و از نسلی به نسل بعدی‌، به اشکال و درجات گوناگون منتقل می‌شود. به‌طور کلی انسان را می‌توان موجودی فرهنگی دانست که هستی‌اش عمیقاً ریشه در هویت فرهنگی وی دارد؛ همۀ ابعاد حیات فردی و اجتماعی وی از شکل و سویه‌ای فرهنگی برخوردار است‌. حتی بدوی‌ترین جوامع انسانی نیز از فرهنگ مادی و معنوی خاص خود برخوردارند، اگرچه پیچیدگی و تکامل این فرهنگ‌ها ممکن است همانند فرهنگ جوامع "پیشرفته" نباشد؛ اما نمی‌توان جامعه‌ای را یافت که به‌نوعی فاقد فرهنگ باشد.

انسان موجودی تاریخمند است‌. اساساً وجود عامل تفکر و اندیشه‌ورزی و نیز وجود عامل زبان که وسیلۀ مبادلۀ افکار و اطلاعات و تجارب در انسان‌ها می‌باشد، قابلیت ماندگارسازی کلیۀ تجارب بشری را به‌وجود می‌آورد. همین قابلیتِ ماندگارسازی‌، باعث پدیدآیی حافظۀ تاریخی در انسان می‌گردد. حافظۀ تاریخی یعنی ثبت و ضبط همۀ اعمال و افکار و دستاوردهایی که انسان از بدو پیدایش خود از خویش به‌یادگار گذاشته است‌. شاید بتوان قابلیت پدیدآیی فرهنگ را در انسان به همین عاملِ ثبت و ضبط دستاوردهای بشری مربوط دانست‌.

جلوه‌های فرهنگ در کتاب پیدایش‌

در کتاب پیدایش باب دوم می‌بینیم که خدا انسان را در باغ عدن می‌گذارد که «کار آن را بکند و آن را محافظت بنماید» (پیدایش ۱۵:‏۲). در باب چهارم نیز می‌خوانیم که هابیل گله‌بان و قائن کشاورز بود. از همان ابتدای پیدایش، اَشکالی مشخص در برخورد انسان با هستی پیرامون او دیده می‌شود؛ نخستین انسانها با روش‌هایی معین و تکراری خوراک و دیگر نیازهای خود را تأمین می‌کنند. این امر را می‌توان نخستین نمونه‌های شکل‌گیری آنچه که جامعه‌شناسان فرهنگ مادی می‌نامند دانست زیرا می‌بینیم که نحوۀ برخورد آنان با هستی پیرامونشان، شکلی تکراری و معین دارد.

خدا همواره با توجه به شرایط فرهنگی جامعه و اشخاص‌، خود را مکشوف ساخته است‌. مکاشفۀ کتاب‌مقدس‌، مکاشفه‌ای تاریخی‌- فرهنگی است‌، یعنی خدا با انسان در قالب مفاهیمی سخن می‌گوید که برای او قابل فهم است‌.

اگر خدای کتاب‌مقدس در جامعه و فرهنگی دیگر می‌خواست خود را مکشوف کند، قطعاً با توجه به شرایط فرهنگی و تاریخی آن جامعه و به زبانی که برای اعضای آن جامعه قابل فهم بود، خود را مکشوف می‌نمود.

در ادامۀ روایت پیدایش می‌بینیم که این اَشکال خاص برای کسب معاش به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود؛ آنان نیز آنچه را که دریافت کرده‌اند ادامه داده و تکامل می‌بخشند. آنچه که فرهنگ جوامع، کشاورزی و دامپروری می‌نامند و عمیقاً با نحوه تأمین معاش انسان و ابزارهای به‌کار گرفته شده از سوی او ارتباط دارد، سرچشمه‌هایش در نخستین باب‌های پیدایش تصویر شده است‌.

همچنین در باب دوم می‌خوانیم «و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواند همان نام او شد» (پیدایش ۱۹:‏‏۲). در این آیه شاهد این هستیم که چگونه خدا به انسان این امکان و اجازه را می‌دهد که با نامیدن موجودات پیرامونش‌، آنها را به‌نوعی تبیین کرده‌، مشخص نماید. این عملکرد آدم بیانگر یکی از نخستین وظایف زبان می‌باشد، یعنی تعریف و تبیین جهان‌. احتمالاً نام‌هایی که آدم بر موجودات مختلف نهاد و بدینسان گوناگونی و تنوع آنها را در نظام قابل انتقالی که زبان نامیده می‌شود طبقه‌بندی کرد، به فرزندان او و نسل‌های بعدی منتقل شد. بدینسان در اینجا شاهد پدیدآیی زبان هستیم که یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگ هر جامعه و وسیلۀ انتقال آن می‌باشد. البته هدف این روایت کتاب‌مقدس این نبوده است که مسأله پدیدآیی زبان و تحول و تکامل آن را به‌گونه‌ای عینی و علمی توصیف نماید؛ این امر را باید به زبان‌شناسان و نظریه‌های زبان‌شناسی سپرد. نکته‌ای که در اینجا برای ما مهم است‌، نقش خدا به‌عنوان خالق انسان می‌باشد که امکانِ نهادنِ سنگِ بنای زبان و متعاقب آن شناخت و تبیین جهان را به انسان می‌دهد. این امر نقش مهمی در فرهنگ‌پذیری انسان و پدیدآیی قابلیتِ فرهنگ‌آفرینی او داشت‌.

در باب چهارم کتاب پیدایش به یوبال اشاره می‌شود که «پدر همه نوازندگان بربط و نی بود» (۲۱:‏۴). سپس به توبل اشاره می‌شود که «صانع هر آلت مس و آهن بود» (۲۲:‏۴). در این آیات شاهد پدیدآیی و شکل‌گیری نخستین جوانه‌های هنر و صنعت و فن‌آوری هستیم که از ارکان فرهنگ مادی و معنوی هر جامعه محسوب می‌شوند. بنابراین همانگونه که مشاه��ه می‌شود، از همان آغاز کتاب پیدایش شاهد پدیدآیی و استقرار فرهنگ به معنای عام آن در ابعاد و ساحت‌های گوناگون هستیم که به‌تدریج تنوع و پیچیدگی در آن پدید می‌آید.

ارتباط فرهنگ با سرشت بشری‌

لذا از همان ابتدای کتاب‌مقدس‌، پدیدآیی فرهنگ و دخالت خدا در به‌وجود آمدن آن را می‌بینیم و مشاهده می‌کنیم که یکی از علل قابلیت فرهنگ‌پذیری و فرهنگ‌آفرینی انسان و جوامع انسانی‌، این است که انسان موجودی است که به‌صورت خدا آفریده شده است و نحوۀ نگرش او به جهان‌، ارتباطش با خود و دیگران‌، و اَشکالِ متفاوت و تکرارشوندۀ تأمین معاش و ساختن مسکن و تهیه پوشاک و غیره‌، تشکیل نظامی مشخص را می‌دهند که فرهنگ را در ابعاد مادی و معنوی آن به‌وجود می‌آورند. ما وجود فرهنگ را به معنایی که بدان اشاره شد، در حیوانات و موجودات دیگر مشاهده نمی‌کنیم‌؛ اَشکال ساده و تکرارشوندۀ رفتارهای مشخص و اجتماعی آنان صرفاً بر اساس غرایز انجام می‌شوند و هیچ تغییر و تکاملی در نحوۀ این رفتارهای قالبی در طول زمان دیده نمی‌شود، مگر این که تحولات ژنتیکی به‌وقوع بپیوندند و اساسی ارگانیک داشته باشند. اساساً در حیوانات پدیده‌ای به‌نام حافظه تاریخی و قابلیت انتقال تجارب و افکار که از مؤلفه‌های اساسی پدیدآیی و انتقال فرهنگ هستند، وجود ندارد. عالِمِ الهی برجستۀ معاصر، کارل بارت‌، در مورد فرهنگ چنین می‌گوید: "انسان حتی به‌عنوان موجودی گناهکار، کماکان از نظر خدا انسان محسوب می‌شود. انسانیت وعده‌ای است که توسط عملکرد خدا در عیسی مسیح‌، احیا می‌شود. وعده‌ای که در این مورد به انسان داده می‌شود، دقیقاً شامل چیزی می‌شود که کلمه "فرهنگ‌" متضمن آن است که شامل شکوفایی‌، یکپارچگی و تداوم‌، وحدت و یگانگی در ساحت هستی انسانی می‌باشد، یعنی همان ویژگی‌هایی که در ساحت هستی الهی‌، خدا واجد آنهاست‌."

اعطای مکاشفه الهی در قالب فرهنگ‌های بشری‌

با توجه به این چشم‌انداز و با توجه به نقش و اهمیت بنیادین فرهنگ در هستی بشری‌، ما در کتاب‌مقدس شاهد این هستیم که خدا در مکاشفه خود به انسان‌، همواره به شرایط فرهنگی توجه داشته و مکاشفه خود را در چارچوبی تاریخی‌- فرهنگی عطا می‌کند. اساساً مکاشفه‌ای که در کتاب‌مقدس با آن روبرو هستیم‌، مکاشفه‌ای تاریخی‌- فرهنگی است‌، یعنی خدا با انسان در قالب مفاهیم و مقولاتی سخن می‌گوید که برای او قابل فهم است‌. هنگامی که خدا بر ابراهیم ظاهر می‌شود و با او عهد می‌بندد، شرایط و ویژگی‌های عهد او با ابراهیم بسیاری از ویژگی‌های عهدهایی را که در زمان ابراهیم بین اشخاص منعقد می‌شد، دارا می‌باشد. بررسی مکتوبات به‌جای مانده از فرهنگ و تمدن زمان ابراهیم و منطقۀ بین‌النهرین و کنعان‌، وجود عناصر مشترک بسیاری را بین عهد خدا با ابراهیم و مفهوم عهد در فرهنگ‌های مجاور نشان می‌دهد. بنابراین برای ابراهیم که در چنین فرهنگی تربیت یافته بود، درک شرایط و ویژگی‌های این عهد قابل درک بود. اما این عهد همچنین ویژگی‌های منحصر به‌فرد دیگری داشت که آن را از عهدهای دیگری که ابراهیم می‌شناخت‌، متمایز می‌ساخت‌. این ویژگی‌ها ریشه در شخصیت خدای قادر مطلق کتاب‌مقدس دارد. ابراهیم به‌تدریج و به تجربه‌، شخصیت این خدا را بیشتر شناخته و به ابعاد منحصر به‌فرد این عهد بیشتر پی می‌برد.

فرآیند مکاشفۀ الهی کلِ کتاب‌مقدس‌، همواره از همین ویژگی برخوردار بوده است‌. خدا همواره با توجه به شرایط فرهنگی جامعه و اشخاصی که با آنان ارتباط برقرار می‌کرد خود را مکشوف ساخته است‌. بررسی زبان و سبک‌ها و فرم‌های ادبی به‌کار گرفته شده در کتاب‌مقدس نیز مشابه با سبک‌ها و فرم‌های ادبی متداول در جهان باستان می‌باشد. در بسیاری از موارد، ضرب‌المثل‌های به‌کار گرفته شده از سوی انبیای الهی برای بیداری و توبیخ قوم اسرائیل‌، ضرب‌المثل‌هایی بودند که در حیات روزمره قوم اسرائیل به‌کار گرفته می‌شدند و بیان پیام الهی توسط این ضرب‌المثل‌ها موضوع را کاملاً برای شنوندگان قابل فهم می‌ساخت‌.

با توجه به این ملاحظات‌، شکی نیست که اگر خدای کتاب‌مقدس در جامعه و فرهنگی دیگر می‌خواست خود را مکشوف کند، قطعاً با توجه به شرایط فرهنگی و تاریخی آن جامعه و به زبانی که برای اعضای آن جامعه قابل فهم بود، خود را مکشوف می‌نمود. البته محتوای مکاشفه الهی همان باقی می‌ماند و همان خدای کتاب‌مقدس با شخصیت ازلی و تغییرناپذیرش مکشوف می‌شد؛ اما طرق و اَشکالی که این مکاشفه باید توسط آنها انتقال می‌یافت‌، با طرقی که خدا در تاریخ قوم اسرائیل به‌کار گرفت‌، متفاوت می‌گشت‌. برای مثال اگر خدا می‌خواست فردی مانند ابراهیم را در چین برگزیده‌، در آنجا قومی از او برای خود به‌وجود آورد، و پس از آن پی در پی مکاشفات متعددی از شخصیت و اراده خود به این قوم بدهد، آیا نتیجه همان کتاب‌مقدسی می‌شد که امروزه در دست ماست‌؟ شکی نیست که به مردم چین، خدا همان شخصیتی را از خویش آشکار می‌ساخت که بر قوم اسرائیل مکشوف گشت‌؛ اما ای�� مکاشفه در قالب مفاهیم و مقولات و ضرب‌المثل‌ها و عناصر منحصر به‌فرد فرهنگ چینی عطا می‌شد. برای مثال در فرهنگ قوم اسرائیل رمه‌بانی و دامپروری پدیده‌ای رایج و شناخته شده بود و بخش قابل توجهی از مردم اسرائیل از این طریق تأمین معاش می‌کردند. لذا یک یهودی به‌خوبی می‌دانست که شبان گله چه نقش مهمی در حفاظت و نگهداری گوسفندان بی‌دفاع ایفا می‌کند. شبانی گله بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمرۀ او بود. لذا هنگامی که خدا می‌خواهد در مورد نقش خود در حفاظت و رهبری قوم خویش سخن بگوید، تصویر رابطۀ گله و شبان را به‌کار می‌گیرد که برای یهودیان آن زمان تصویری بسیار گویا و قابل فهم بود (اشعیا ۱۱:‏۴۰ و ارمیا ۱۰:‏۳۱). سرایندۀ مزمور نیز در بیان احساس خود در مورد خدایی که همواره محافظ اوست و همۀ نیازهایش را برآورده می‌سازد، چنین می‌گوید: «خداوند شبان من است‌، محتاج به هیچ چیز نخواهم بود» (مزمور ۱:‏۲۳). شاید اگر خدا می‌خواست نقش خود را در مورد حفاظت از قوم خود برای مثال به اسکیموها نشان دهد که فرهنگ رمه‌داری و دامپروری برای آنان ناشناخته و نامأنوس است‌، احتمالاً از تصاویر و تشبیهات دیگری سود می‌جست‌.