You are here

قمـــار

زمان تقریبی مطالعه:

۱ دقیقه

 

 

در قمـــار عمـر خود، بازندۀ بازی کــــــه بود

 صبـر کـــن بشنو که غمّــاز جلب بازی که بود

یکه تاز و صـابر و با‌هـوش و بی‌پروا کـــــه بود

 آنکه می‌زد حقه‌ها بر خویش و بر جان‌ها کـه بود

چون که صدها اسکناس از جیب تو می‌شد پدید

 ناگهــان می‌گشت با دسـت مهارت ناپـــــدید

آنـکه در پـوشـاندن درد دلــش عــاجز نبــــود

 مخلـص و محکوم آن غــم‌های بـی پایان نبـود

شـاد می‌گشت از سپردن‌های دل بر مال کـــس

 سهــو می‌شد در برش پیـروزی و اِغوای کـس

گـو بپوشــان رنـج‌هـای باطــن از جانـم تمـام

گــر کفــایت می‌کنـد پوشـــاندن درد نهـــان

این قمار عشق بود و من چه بودم مــات و کیـش

 از برم بگـرفت کـام و هــر چه بودم از تو بیـش

ایـن قمــار زنـدگـی بــود و جـوانـی و خیـــال

 باختــن ایـن زنـدگـی را در طلب‌هــای قمـار

شـادی‌ام را کی فزود،غـم‌های دل را کــی ربود

 محـو و خـوابم می‌نمود،سودای مالم می‌ستود

راه‌هـا بـن بـست و مـن انبـوه از تـاراج عمـــر

غـرق در بــازی و مخمــور قمــار جـان خود

ناگهم عیسـی صدایـم کـرد از اعمـاق خـواب

 او ربودم هر چـه بـودم گنـج، از غـم‌های نـاب

 

رویا نوروزی: برگرفته از داستان زندگی خسرو (بازندۀ قمار برندۀ حیات جاوید)