You are here

رسیدن به بندری متفاوت

زمان تقریبی مطالعه:

۳ دقیقه

واقعۀ مهم و بنیادینِ رستاخیز مسیح چنان حقیقتِ نیرومند و پرصلابتی است که حتی آنانی را که از سر عداوت و دشمنی، آن را واقعه‌‌ای دروغین و ساختگی فرض کرده‌‌ و با آن درافتاده‌‌اند به زانو درآورده است. تأثیر این عمل عظیم و خارق‌‌العادۀ خدا بر زندگی انسان‌‌ها شهادت اغلب افرادی است که به حقانیت مسیح ایمان آورده و او را به‌‌عنوان خداوند و نجات‌‌دهندۀ خود پذیرفته‌‌اند. یکی از شخصیت‌‌هایی که چندی پیش نظرم را به خود جلب نمود یک وکیل انگلیسی است به نام فرانک ماریسون که سال‌‌ها پیش پس از مطالعۀ کتابش به نام "سنگ را که غلطانید؟" با او آشنا ‌‌شدم.

در دهه ۱۹۳۰ ماریسون که هم وکیل و هم خبرنگار موفقی بود تلاشی را برای کشف عیسای واقعی آغاز نمود. او متقاعد شده بود که تاریخ زندگی عیسای مسیح بر پایه‌‌هایی لرزان و نامطمئن استوار شده است. بدون شک در شکل‌‌گیری چنین باوری تأثیرِ عقل‌‌گرایانۀ نقد برتر که در آن زمان رواج زیادی داشت مشهود بود. او با تعصب و تنگ‌‌نظری به اعمال خارق‌‌العاده مسیح همچون معجزاتش می‌‌نگریست و آن را مسئله‌‌ای غیرقابل باور و بحث‌‌انگیز در روایات انجیل می‌‌دانست. با وجود این که ماریسون مجذوب شخصیت عیسای مسیح بود اما اطمینان داشت که رستاخیز او افسانه و خیالی بیش نیست. از آنجا که او پی برده بود که این موضوع پایه و اساس مسیحیت را تشکیل می‌‌دهد تصمیم گرفت با تحقیقاتی جدّی پیرامون رستاخیز مسیح، پوچ بودنِ این اعتقاد خرافی را ثابت نماید و به قول خودش دنیای فریب‌‌خورده را از شرّ آن راحت ‌‌کند.
او برای شروع تحقیقاتش روزهای آخر زندگی مسیح را مورد بررسی قرار داد و مخصوصاً تمرکز خاصی بر هفت روز آخر زندگی او داشت. دلایل او این بود که این بخش از زندگی عیسی به‌‌طرز قابل توجهی بَری از فاکتورهای معجزه و اعمال خارق‌‌العاده است که ماریسون از لحاظ علمی بدان شک داشت. دوم اینکه همه انجیل‌‌نگاران بخش زیادی از اناجیل خود را در هماهنگی با هم به شرح این قسمت اختصاص داده‌‌ بودند.
این تحقیقات که با بررسی و تجزیه و تحلیل منشأ ادبی اناجیل و غربال کردن شواهد دست اول همراه بود به سمتی پیش می‌‌رفت که قضاوت محقق را در مورد رستاخیز شکل بخشد. ماریسون فکر می‌‌کرد که چون وکیل است و از صلاحیت انتقادی برخوردار می‌‌باشد، در بررسی شواهد سختگیری بیشتری به خرج خواهد داد و هیچ شاهدی را که واجد شرایط برای ورود به دادگاه نباشد قبول نخواهد کرد. اما وقتی که با تحقیقات خود مشغول بود جریان دادگاه آن طور که او انتظار داشت چندان هم بی‌‌دردسر نبود. ماریسون اعتراف می‌‌کند که این تحقیقات به انقلابی در افکار و عقایدش منجر گشت. او اذعان می‌‌کند که الزامی به آهستگی اما با قاطعیت در او رشد کرد و او را به این نتیجه رساند که درام هفته آخرِ زندگی عیسی عجیب‌‌تر و عمیق‌‌تر از آن چیزی بود که می‌‌پنداشته است. او خود را همچون کشتی‌‌بانی دید که از ساحل به‌‌سوی مقصد معینی به آب زده بود ولی عاقبت به بندری رسیده بود که در نقشۀ او قرار نداشت، بندری که رسیدن به آن برایش عجیب و غیرقابل انتظار بود.
نتیجۀ تحقیقات فرانک ماریسون کتابی شد به نام "سنگ را که غلطانید؟" که عنوان فصل اول آن "کتابی که نمی‌‌خواست نوشته شود" می‌‌باشد. در این کتاب نویسنده شرح می‌‌دهد که چگونه پس از بررسی مدارک و شواهد برخلاف میل باطنی خود به این نتیجه رسید که رستاخیز مسیح واقعاً اتفاق افتاده است.
واقعۀ بالا یکی از نمونه وقایعی است که نشان می‌‌دهد پایه‌‌های رستاخیز مسیح بسیار محکم‌‌تر از آن است که با تلاش افرادی شکّاک به لرزه درآید و فرو ریزد. بلکه این بنیاد عقاید و باورهای بشر است که در مواجهه با رستاخیز مسیح به لرزه در می‌‌آید و فرو می‌‌ریزد. و این چیزی نیست جز اصالت و حقانیت برخاستن مسیح از مردگان که بدون آن پولس رسول ایمان و وعظ را باطل و انسان‌‌ها را همچنان اسیر گناهان خود می‌‌داند.
اگر چنین رستاخیز پیروزمندانه‌‌ای قادر است مخالفان را به زانو درآورد، چه بیشتر قادر خواهد بود ایمانداران به مسیح را قوتی مضاعف عطا کند و آنان را در نبرد با ملایمات و فراز و نشیب‌‌های زندگی مقاوم سازد. بیایید در روزهای نزدیک شدن به رستاخیز مسیح از خداوند پُرجلال بخواهیم که قدرت رستاخیزش را در ما ایمانداران به‌‌صورتی جدید نمایان سازد و کلیسای خود را در نبرد علیه نیروهای تاریکی و شرارت بیش از پیش تجهیز نماید.