Search

Displaying 21 - 30 of 40 results

  • رهایی از ترس

    وضعیت روحیِ من نیز روز به روز بدتر می‌شد و نسبت به خدا تنفر شدیدی پیدا کرده بودم و هر شب قبل از خواب به خدا ناسزا می‌گفتم چون همیشه احساس می‌کردم که خدا همه جا مرا تعقیب می‌کند و...

  • دانستم که گناه‌کارم برگرفته از داستان زندگی صادق

    در یکی از شهرهای ایران در خانواده‌ای پر جمعیت، متعصب و مذهبی به دنیا آمدم. خاطرات کودکی من به چند کلمه خلاصه می‌شود، فقر، نا‌امنی، کتک.در محله‌ای عاری از فرهنگ و سرشار از شرارت بزرگ شدم. در مدرسه‌ای درس خواندم که جز فریب چیزی نیا‌موختم.

  • آرامش حقیقی در مسیح

    پدرم بیشتر وقت‌اش را با دوستانش سپری می‌کرد و برای ما خیلی کم وقت می‌گذاشت شاید بهتر باشد بگویم اصلاً وقت نمی‌گذاشت. حتی گاهی اوقات پدرم کاملاً فراموش می‌کرد که ما به کدام مدرسه می‌رویم و در چه مقطعی درس می‌خوانیم.

  • داستان زندگی رضا سیاهچالِ شهوت

    روز به روز بیشتر در گناه فرو می‌رفتم و حالت شکستگی و غم و اندوه خیلی عجیبی به من دست داده بود که در نهایت دست به خودکشی زدم و وقتی که چشمانم را باز کردم خودم را در بیمارستان دیدم و قرار بود که مرا به بخش روانی بفرستند.

  • آنورکسی: ناهنجاری تغذیه یا اسارت روحانی

    آنورکسی یک نوع اختلال سوء‌تغذیه است که در آن فردِ مبتلا با سرسختی و سماجت از خوردن غذا اجتناب می‌کند. اکثر کسانی که به این بیماری دچار هستند، کنترل بسیار کمی بر این عادت خود دارند، به‌طوری که با پیشرفت این بیماری، فرد حتی اگر هم خود بخواهد قادر ...

  • معیار ارزش واقعی

    تصور کنید بر روی میزی سه کاسه از سه جنس و در سه اندازۀ متفاوت نهاده شده است: اولین کاسه که از دو کاسۀ ...

  • آزار و تعرض جنسی

    تعرض جنسی ممکن است یک بار اتفاق بیافتد، و یا به شکل مستمر برای مدتی ادامه پیدا کند. تعرض جنسی به اشکال‌ مختلف ممکن است صورت بگیرد و الزاماً نیاز به تماس جسمی نیست. هر نوع بهره‌کشی جنسی از یک کودک یا شخص بالغ برای تحریک و لذت‌جویی تعرض جنسی به‌حساب می‌آید و از نظر قانونی یک جرم محسوب می‌شود.

  • نقطۀ کور

    من در کودکی به مطالعه داستان‌‌هایی که در مجلات مخصوص کودکان چاپ می‌‌شد علاقه خاصی داشتم. اغلبِ این داستان‌‌ها عجیب و غریب و تا حدودی دور از واقعیت بودند، ولی از خواندن آنها لذت غیرقابل وصفی به من دست می‌‌داد. مخصوصاً داستان‌‌هایی را دوست داشتم که ...

  • مرا آرامی بخشید

    من ۲۶ سال پیش در یک خانواده نه چندان مذهبی و متوسط در تهران به دنیا آمدم ولی با این وجود شخصاً علاقه شدیدی به وجود خدا داشتم و از همان کودکی در پی رابطه با آفریدگار جهان بودم. هر چه که بزرگتر می‌‌شدم، آتش درونی‌‌ام نیز بیشتر قوت می‌‌گرفت و سعی می‌‌کردم برای سیراب نمودنِ این عطش و اشتیاق درونی اقداماتی انجام دهم

Pages