Displaying 71 - 80 of 112 results

  • اسلحه‌های ما برای پیروزی

    وقتی که صحبت از پیروزی به‌میان می‌آید بلافاصله به نبرد و جنگ فکر می‌کنیم و صحیح هم هست. ما در حال مبارزه هستیم و یک دشمن هم در حال فعالیت است ...

  • دوست داشتنی، نه طرد شده

    دوستت دارم، تو واقعاً زیبا هستی، چقدر باهوشی، به تو افتخار می‌‌کنم، تو بهترین دوست منی و غیره ... عباراتی هستند که هر انسانی دوست دارد هر روز در زندگی خود آنها را بشنود. البته نه فقط آنها را بشنود، بلکه واقعی بودنِ آن را با تمام وجودش حس کند …

  • یوکابد

    چندی پیش با خانمی صحبت می‌کردم که مادر دو فرزند بود. او در خلال درد و دل‌هایش تعریف کرد که وابستگی زیادی به فرزندانش دارد ...

  • شاهزاده کاسپین

    شاهزاده کاسپین دومین کتاب از سری داستان‌های مشهور "وقایع نارنیا" است که در سال ۱۹۵۱ توسط نویسنده معروف سی. اس. لوئیس به رشته تحریر درآمد. قسمت اول این مجموعه به‌نام شیر، جادوگر و کمد لباس در سال ۲۰۰۵ بر پرده سینماها رفت، که در شماره ۴۵ مجله

  • نجات از آرزوی مرگِ یار داستان زندگی منصوره

    من در خانواده‌ایی بسیار مرفع و سرشناس بزرگ شدم و با شخصی ازدواج کردم که بسیار عاشقش بودم و زندگی‌مان در اوج خوشبختی سپری می‌شد. به شوهر و فرزندانم می‌بالیدم و در خوشی و سعادت از بهترین نعمات خداوند برخوردار بودم ...

  • رمز ازدواج موفق/ قسمت سوم

    خدای ما خدای عشق و محبت است. اما چرا حتی بسیاری از ازدواج‌هایی که با عشق آغاز می‌شود دوام نمی‌یابد. به عقیده من عشق مانند گُلی است که باید به آن رسیدگی شود. در غیر این صورت امیدی برای زنده ماندن آن نیست. عاشق شدن کار بسیار آسانی است

  • شکست تاریکی: روایت یوحنا از تولد مسیح

    «آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید به تن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. زن آبستن بود و فریادش از درد زایمان بلند بود. آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد‏: اژدهایی سرخ‌فام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود

  • دیوید ویلکرسون

    در سال ۱۹۵۸ دیوید ویلکرسون شبان جوانِ کلیسای جماعت ربانی در فیلیپسبورگ، شهری کوچک در ایالت پنسیلوانیای آمریکا بود. یک شب در حال تماشای تلویزیون بود که حوصله‌اش سر رفت و آن را خاموش کرد. از اتاقش خارج شد تا کمی مطالعه کند. پس از مطالعه با کمی محاسبه متوجه شد که هر شب دو ساعت از وقت خودش را جلوی این جعبه نقره‌ای

Pages