You are here

دوست داشتنی، نه طرد شده

Estimate time of reading:

۱۲ دقیقه

 

دوستت دارم، تو واقعاً زیبا هستی، چقدر باهوشی، به تو افتخار می‌‌کنم، تو بهترین دوست منی و غیره ... عباراتی هستند که هر انسانی دوست دارد هر روز در زندگی خود آنها را بشنود. البته نه فقط آنها را بشنود، بلکه واقعی بودنِ آن را با تمام وجودش حس کند. نیاز به محبت و پذیرفته شدن در انسان همچون نیاز او به آب و غذا است و تجربۀ هولناکی که انسان‌‌ها می‌‌توانند با آن مواجه شوند، از دست دادن محبت، عدم پذیرش و طرد‌‌شدگی است.

طردشدگی چیست ومنشأ آن از کجاست؟

اکثر ما در طول زندگی گاهی این احساس بسیار تلخ را تجربه می‌‌کنیم که هیچ‌‌ کس دوست‌‌مان ندارد و بی‌‌ارزش هستیم. حتی این احساس به رابطه ما با خدا نیز سرایت می‌‌کند و گاهی حس می‌‌کنیم که او نیز ما را ترک کرده و به دست فراموشی سپرده است. من نیز در زندگی‌‌ام بارها خود را تنها، رها شده و بی‌‌ارزش حس کرده‌‌ام و به تجربه دریافته‌‌ام که حس طردشدگی بدترین احساس روی زمین است. واقعیت این است که حس طردشدگی عزّت نفس آدمی را پایین می‌‌آورد و موجب فقدان حس ارزشمندی در او می‌‌گردد. در چنین شرایطی افراد خود را همچون وصله‌‌ای ناجور در میان خانواده، دوستان و اجتماع می‌‌بینند و احساس می‌‌کنند که دوست‌‌داشتنی و پذیرفته شده نیستند. احساس طردشدگی می‌‌تواند از دوران کودکی یک فرد شروع شود، در دوران جوانی به اوج خود برسد و به دوران سالمندی ختم گردد. در نهایت افرادی که از چنین کمبودی رنج می‌‌برند، خلاء سنگین و تلخی را در وجود خود حس می‌‌کنند که اعتماد به توانایی‌‌ها و ارزشمندی وجودی‌‌شان را از بین می‌‌برد. چنین افرادی حتی شروع به قضاوت و داوری در مورد خود می‌‌کنند.
اعتماد به نفس پایین، ترس از عدم پذیرش، تجربیات ناخوشایند، حسادت و رقابت، تصور اغراق‌‌آمیز از خود و احساس خود بزرگ‌‌بینی از عوامل مهم در بروز حس طردشدگی هستند. ریشه‌‌های طردشدگی را می‌‌توان در گذشتۀ افراد نیز جستجو کرد. کودکانی که قربانیان طلاق هستند، زنان و شوهرانی که با خیانت به عهد و پیمان زناشویی مواجه می‌‌شوند، شکست‌‌های عاطفی، از دست دادن کار و حرفه و سالمندانی که فرزندان‌‌شان آنها را ترک می‌‌کنند، همه و همه می‌‌تواند انسان را به‌‌سوی تنهایی و طردشدگی سوق دهد. حتی زمان‌‌هایی در زندگی ایمانداران وجود دارد که خود را از خدا نیز جدا افتاده و طرد شده می‌‌بینند، زمان‌‌هایی که جواب دعاهای‌‌شان با تأخیر همراه است، یا لحظاتی که حسِ سکوت سنگین آسمان آزارشان می‌‌دهد. آنها در چنین شرایطی خدا را در دوردست‌‌ها می‌‌بینند که هیچ‌‌گاه صدای فریادشان به او نمی‌‌رسد.
هزاران سال قبل، داوود پادشاه در مزمور ۲۲ احساس طردشدگی خود را در قالب کلماتی بیان کرد که امروز انسان دردمند و منزوی می‌‌تواند با او همصدا شود:
«ای خدای من چرا مرا واگذاشتی؟ چرا مرا اجابت نمی‌‌کنی؟ من کرم آدمیان هستم و آدم نی، عار آدمیانم و تحقیر‌‌شدۀ قوم، همچون آب ریخته می‌‌شوم و استخوان‌‌هایم جملگی از هم گسیخته است، دل من چون موم در اندرونم گداخته گردیده است، قوتم چون تکه سفالی خشکیده است و زبانم به کامم چسبیده است، مرا به خاک مرگ نشانده‌‌ای.» این آیات ممکن است برای شما که امروز خوانندۀ این مقاله هستید آشنا باشد. شاید شما هم بارها این جملات را بر زبان آورده‌‌اید و به‌‌دنبال راه حلی برای این مشکل بوده‌‌اید.
 

چگونه می‌‌توان طردشدگی را مداوا کرد؟

در حین صحبت با افرادی که از حس طردشدگی رنج برده و آسیب دیده‌‌اند، متوجه شده‌‌ام که آنها در درجه اول به یک همدرد قابل اعتماد نیاز دارند، کسی که بتوانند آزادانه با او درد دل کنند و اطمینان داشته باشند که کاملاً آنها را درک کرده و درد آنها را می‌‌فهمد. مرحله بعدی برای کمک به فرد طرد شده، پذیرش آن فرد است. اغلب مواقع سرگذشت افراد بزهکاری را می‌‌شنویم که بارها به زندان افتاده‌‌اند، ولی بعد از آزادی از زندان، متأسفانه در یافتنِ کاری آبرومندانه ناموفق بوده‌‌اند، چون صاحب‌‌کاران به آنها اعتماد نکرده‌‌اند. نتیجۀ چنین برخوردی چنان مخرب بوده که آنها را مجدداً به‌‌سوی کارهای خلاف سوق داده است. بسیاری مواقع از دختران و زنان فراری می‌‌شنویم که حاضر نیستند به‌‌سوی خانواده‌‌شان برگردند، چون خانواده‌‌شان آنها را از خود رانده‌‌اند. حتی در دنیای تجارت نیز تاجران بزرگ و سهام‌‌داران حاضر نیستند با حمایت از افراد ورشکسته خود را به خطر بیاندازند، چون آنها را مورد اعتماد نمی‌‌بینند. پس چه باید کرد؟ پیغام انجیل و خبر خوش برای چنین انسان‌‌های رنج‌‌کشیده و مطرودِ امروز چیست؟
بدون شک بهترین راه حل و درمان را باید در زندگی و تعالیم عیسای مسیح و اصول کتاب‌‌مقدس یافت که تعمق و کاربرد آن اصول، باعث جاری شدن شفای الاهی در احساسات و عواطف آسیب‌‌دیدۀ ما شده و به ما ابزاری می‌‌دهد که ما نیز بتوانیم در روند شفای طرد‌‌شدگان همکارانِ امین خدا باشیم.
 

الف) همدردی با طردشدگان

اولین نکته‌‌ای که به فرد طرد شده کمک می‌‌کند این است که مطمئن شود کسی با او همدردی می‌‌کند و با صمیمیت و خلوص نیت او را کاملاً درک می‌‌کند. چقدر عالی‌‌تر است که فرد طرد شده بداند که خداوند زنده‌‌ای هست که مطمئن‌‌تر از هر انسانی قادر به همدردی با اوست. کتاب‌‌مقدس، عیسای مسیح را خداوند درد کشیده، خادمی رنجبر که همدرد ضعف‌‌ها و دردهای بشری است، معرفی می‌‌کند. در رساله به عبرانیان ۴:‏۱۵ عیسای مسیح کاهن اعظمی معرفی می‌‌شود که نه تنها ضعف‌‌ها و مشکلات عاطفی ما را می‌‌داند، بلکه از عمق درد و جراحت حاصل از این مشکلات وخلأها نیز کاملاً آگاه است، زیرا هنگامی که همچون بشر بر روی زمین می‌‌زیست، آن دردها و طردشدگی‌‌ها را تجربه نمود. او معنای واقعی تنهایی، افسردگی و تألمات روحانی را در باغ جتسیمانی تجربه کرد، جایی که دچار چنان رنج و کشمکشی بود که سنگینی و هولناکی آن مقاومت هر انسانی را در هم می‌‌شکست. متی در انجیل خود چنین می‌‌نویسد: «عیسی به ایشان گفت از فرط اندوه، به حال مرگ افتاده‌‌ام. در اینجا بمانید و با من بیدار باشید» (۲۸:‏۳۶). در اینجا می‌‌بینیم که عیسی در عمق اندوه وصف‌‌ناپذیر خود، چه اندازه به همراهی و تسلّی صمیمی‌‌ترین شاگردانش نیازمند بود. ولی آنها خواب را به این همراهی ترجیح داده بودند و تنهایش گذاشتند. همچنین عیسی طعم تلخِ تحقیر شدن، استهزاء و شهادت دروغ شنیدن از طرف دوستان و آشنایان را در مورد خود چشید. زیرا وقتی او را بر صلیب می‌‌کشیدند، خود با آن روبرو شد. اشعیای نبی در باب ۵۳ آیات ۲-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۳، آن خادم و کاهن رنج‌‌کشیده را اینگونه توصیف می‌‌کند:
«او را نه صورت و نه جمالی می‌‌باشد. و چون او را می‌‌نگریم منظری ندارد که مشتاق او باشیم. خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غم‌‌ها و رنج‌‌دیده و مثل کسی که روی‌‌ها را از او بپوشانند و خوار شده که او را به حساب نیاوردیم.» 
پس وقتی دوستان‌‌مان ما را مورد تمسخر قرار می‌‌دهند، وقتی کسانی که دوست‌‌شان داریم ترک‌‌مان می‌‌کنند، چیزی ارزشمندتر و تسلّی‌‌بخش‌‌تر از این وجود ندارد که بدانیم خدای قادر مطلق، آن منبع حیات‌‌بخش، آن شفادهندۀ قلوب شکسته و زخمی، با تمامی وجودش دردمان را درک می‌‌کند. او با اشک‌‌های ما اشک می‌‌ریزد، با دردهای‌‌مان درد می‌‌کشد و ما را هرگز به‌‌خاطر داشتنِ چنین احساسی محکوم و سرزنش نمی‌‌کند.
وقتی احساس تنهایی و افسردگی به‌‌سراغم می‌‌آید و یا زمانی که احساس می‌‌کنم از طرف دیگران و کسانی که دوست‌‌شان داشتم مورد بی‌‌اعتنایی قرار گرفته‌‌ام، یادآوری یکی از نام‌‌های زیبای خدا تسلّی‌‌بخش من است. آن نام زیبا چیزی نیست جز "عمانوئیل" یعنی خدا با ما. چه پشتوانۀ قوی و نیرومندی! عمانوئیل برای عیسی فقط یک نام نبود، عیسی معنای آن نام بود و همین مایه تسلّی من و هر انسان دردمند دیگری است که "خدا با ما" حقیقتاً همیشه در میان ماست و در تمامی ناملایمات و بحران‌‌های زندگی ترک‌‌مان نمی‌‌کند. در مزمور ۲۷ آیه ۱۰ آمده است که چون پدر و مادرم مرا ترک کنند خدا مرا بر می‌‌دارد. این همان پشتوانه و امید هر انسان دردکشیده‌‌ای است که بداند حتی اگر مادر و پدر زمینی او را ترک کنند، پدر آسمانی همیشه با او خواهد بود. بنا بر این به‌‌عنوان اعضای بدن مسیح و همکاران او وظیفه داریم با طردشدگان همدردی کنیم، گوشی شنوا و صبور برای شنیدن دردها و ناله‌‌ها داشته باشیم و به آنها اطمینان دهیم که تنها نیستند. چرا که ما هم تجربه تلخ طردشدگی را تجربه کرده‌‌ایم و درد آنها را می‌‌فهمیم. وظیفۀ ما این است که در نهایت نگاه آنها را متوجه آن شفا‌‌دهندۀ زخم‌‌خورده کنیم که "خدا با ما" نامیده می‌‌شود، که در تنهایی‌‌ها کنارمان قدم برمی‌‌دارد و حتی زمانی که به‌‌خاطر بارهای سنگین زندگی از قدم برداشتن نیز عاجزیم، ما را در آغوش می‌‌گیرد و بلندمان می‌‌کند.
 

ب) عمل حیات‌‌بخش فیض

فیض به معنای لطف، بخشندگی، مهربانی و عنایت است. این کلمه در عهدجدید معنای بخصوصی دارد و آن به معنای لطف و عنایتی است که در ازای آن هیچ چیز پرداخت نمی‌‌شود و شامل کسی می‌‌شود که لایق دریافت آن نیست. خدا ما را با محبت بی‌‌نظیر خود می‌‌پذیرد و این پذیرش سخاوتمندانۀ الاهی، هیچ ربطی به لیاقت و استحقاق و یا ارزشمندی ما ندارد. بگذارید به یک نمونه بی‌‌نظیر از عملکرد عیسی در پذیرش و شفای یک فرد طرد شده اشاره کنیم.
در انجیل لوقا ۱۹:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۰ به داستان مردی به نام زکّا بر می‌‌خوریم که عیسی او را از عمق طردشدگی نجات داد. این معجزه در آخرین هفتۀ زندگی عیسی بر روی زمین اتفاق افتاد. او می‌‌دانست که هفت روز دیگر از عمرش بیشتر باقی نمانده است. بنا بر این می‌‌توانیم شرایط عیسی را مجسم کنیم که در حالی که باید برای مرگ وحشتناک صلیب آماده می‌‌‌‌شد و شاید در آن روزهای خاص با احساساتش نیز دست و پنجه نرم می‌‌کرد اما برای خدمت به شهر اریحا رفت. او قصد نداشت در آن شهر بماند، ولی ناگهان شخصی به نام زکّا را ملاقات کرد و تصمیمش عوض شد. شاید این سؤال در ذهن بسیاری ایجاد شود که مگر زکّا چه کسی بود که عیسی به‌‌خاطر او تصمیمش را عوض کرد؟
زکّا دست‌‌نشاندۀ دولت اشغالگر روم بود، شخصی کاملاً منفور و طرد شده که کارش جمع‌‌آوری خراج و دادن آن به دولت روم بود و جالب این که دولت روم برای این خوش‌‌خدمتی به او حقوق پرداخت نمی‌‌کرد. در حقیقت زکّا حقوقش را از پول اضافه‌‌ای که از مردم می‌‌گرفت تأمین می‌‌‌‌کرد. بدین ترتیب او مقرری دولت روم را پرداخت می‌‌کرد و بقیه را به جیب می‌‌زد و به این طریق ثروتمند شده بود. در نتیجه شغل او منفور‌‌ترین شغل و خود او مورد تنفر مردم بود. زکّا می‌‌دانست که شخصی منفور و طرد شده است. او بارها شاهد نگاه‌‌های تنفر‌‌آمیز مردم بود. در چنین شرایطی او انتظار نداشت از کسی محبت ببیند و مورد توجه واقع شود. زکّا از آنجا که مردی کوتاه‌‌قد بود و جمعیت دید او را سد کرده بودند به بالای درختی رفت تا راحت‌‌تر شاهد ورود عیسی باشد. زکّا حتی خودش هم خود را طرد کرده بود و خود را لایق داوری و محکومیت می‌‌دانست. شاید در آن لحظه انتظار داشت تا عیسی نیز مانند دیگران او را محکوم کند اما در عمل می‌‌بینیم که عیسی او را مخاطب قرار داده و از او می‌‌خواهد به پایین بیاید و از او به‌‌عنوان میهمان پذیرایی کند! چنین پیشنهادی نهایت محبت الاهی را به فردی نشان می‌‌دهد که به هیچ وجه لایق و سزاوار نیست. تصور کنید شخص بزرگی مانند عیسی که حتماً در آن شرایط دعوت به شام عدۀ زیادی را رد کرده بود، به فردی مثل زکّا پیشنهاد می‌‌دهد که در خانه او بماند. درک، پذیرش و محبت بی‌‌نظیر عیسی به زکّا تنها دوای درمان طرد‌‌شدگی او بود. زکّا آن روز تصمیمی گرفت؛ او با جبران چند برابر ظلمی که به مردم کرده بود، نجات یافت و به قوم خود ملحق شد.
در رساله اول پولس رسول به قرنتیان ۱:‏۲۷ می‌‌خوانیم: «اما خدا آنچه را که دنیا جهالت می‌‌پندارد، برگزید تا حکیمان را خجل سازد و آنچه را دنیا ضعیف می‌‌شمارد، انتخاب کرد تا قدرتمندان را شرمنده سازد.» چقدر نگاه خدا با نگاه انسان متفاوت است! خدا کسانی را که جهان آنها را احمق، غیر قابل بخشش و حقیر قلمداد می‌‌کند بر‌‌می‌‌گزیند. داستان زکّا نمونۀ بی‌‌نظیری از عملکرد خدا و احساس او به افراد طرد شده و آسیب‌‌دیده است. پولس رسول با همین اعتماد و ایمان به نگاه و عملکرد متفاوت خدا و پذیرش افراد طرد‌‌شده، با دلیری در رسالۀ خود معیار انتخاب و نگاه متفاوت خدا را در رابطه با انتخاب انسان‌‌ها شرح می‌‌دهد. لوقا نیز در انجیل خود معیار انتخاب و پذیرش عیسی را اینگونه بیان می‌‌کند: «زیرا که آنچه نزد انسان مرغوب است نزد خدا مکروه است» (لوقا ۱۵:‏۱۶). پولس نیز در تأیید لوقا چنین می‌‌نویسد: «آنچه را که انسان‌‌ها بی‌‌ارزش و حقیر می‌‌شمارند در نظر خدا مهم و با ارزش است» (اول قرنتیان ۱:‏۲۷-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۳۰).
اگر شما که امروز این مقاله را می‌‌خوانید از آسیب‌‌های عاطفی رنج برده‌‌اید، اگر مثل همان کسی هستید که اشعیا او را خوار، غمگین، طرد شده و حتی طرد شده از جانب خدا، توصیف کرده است، امروز نگاه خدا به شما این است که محبوب دل او هستید. شما دوست خدا می‌‌باشید و تمامی وجودتان برای خدا با ارزش است. در کتاب‌‌مقدس، کتابی وجود دارد که غزل غزل‌‌ها نامیده می‌‌شود که در مورد محبت بین دو دلداده صحبت می‌‌کند. در قسمت‌‌هایی از این کتاب، محبوبه محبوبِ خود را توصیف می‌‌کند، زیبایی او را می‌‌ستاید و او را دوست‌‌داشتنی می‌‌خواند. این همان شیوه‌‌ای است که عیسی امروز به شما نگاه می‌‌کند: «دهان او بسیار شیرین و تمام او مرغوب‌‌ترین است. این است محبوب من و این است یار من....» (غزل غزل‌‌‌‌ها ۵:‏۱۶).
می‌‌توان چشم‌‌ها را شست و جور دیگر دید. از زاویه دید مسیح به مطرودین اجتماع نگاه کرد و آنها را پذیرفت. می‌‌توان در کلیسا به آسیب‌‌دیدگان اجتماعی عمانوئیل را شناسانید. می‌‌توان با زکّاها شام خورد و آنها را با کلامی احیا کرد و اجازه داد که آنها محبت عجیب خدا را تجربه کنند و با دریافت بخشش بی‌‌نظیر او شفا یابند. در مورد زکّا چیزی که زندگی او را عوض کرد این بود که عیسی به خانۀ دل او راه یافت و اجازه داد که او محبت عجیب خدا را تجربه کند. عیسی زکّا را همانطور که بود پذیرفت و اجازه داد که او بخشش بی‌‌نظیر خدا را در زندگی‌‌اش تجربه کند. زکّا پس از این خود را دوست‌‌داشتنی و با ارزش دید، چون هویت خود را در خدا پیدا کرد. جامعۀ مسیحی می‌‌تواند عاملی باشد که افراد طرد شده و هویت‌‌باخته بتوانند هویت خود را در خداوند پیدا کنند.