Search

Displaying 131 - 140 of 213 results

  • عشقی بدون انتظار

    در سن پانزده سالگی اتفاق خیلی بدی در زندگی‌ام رخ داد پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم به مأموریت رفت و مادرم به خانۀ پدرش نقل مکان کردروزهای خیلی سختی را پشت سر گذاشتم و از همان دوران خلاء‌های زندگی‌ام شروع شد و ضربه‌های مختلفی در زندگی خوردم. احساس کمبود محبت سراسر زندگی‌ام را فرا گرفته بود و فکر می‌کردم برای هیچ کس در زندگی مهم نیستم و ارزشی ندارم.

  • برف

    اولین برف زمستانی، صحنه‌ای بدیع و دلفریب. خاطره‌ای زیبا که هر ساله، بانوی زمستان، با قلم‌موی سپید و لطیف خود، بر لوح زندگی من و تو به تصویر می‌کشد....

  • پزشک اعظم

    من در سال ۱۳۵۵ خورشیدی در خانواده‌ای فوق‌العاده مذهبی به‌دنیا آمدم. از وقتی به یاد دارم والدینم تقریباً هر سال به سفر حج می‌رفتند و در طول سال در منزل ‌ما چندین بار مراسم روضه‌خوانی و دعا برگزار می‌شد. فکر می‌کردیم به این ترتیب خدا گناهان‌مان را می‌بخشد و خواسته‌های‌مان را برآورده می‌کند...

  • تأملاتِ روحانی/ ۲۳

    دعـا ایمـان را پدیـد می‌آورد، ایمان محبت را، و محبت خدمت به نیازمندان را. نخستین لازمۀ دعا سکوت است‌. اشخاص دعا اشخاص سکوت هستند. دعا دل ما را وسیع می‌گرداند، آنقدر که بتواند عطای خودِ خدا را نیز در خود جای دهد. سکوت چیزهای زیادی دارد که به ما بیاموزد. سکوت به ما می‌آموزد که با مسیح چگونه سخن بگوییم و چگونه با برادران و خواهرانمان با شادی حرف بزنیم.

  • تأملاتِ روحانی

    در زمان‌های‌ قدیم‌، در شهری‌ دو نقاش‌ زندگی‌ می‌کردند. هر دو آنها در کار خود استاد بودند. یک‌ روز پادشاه‌ تصمیم‌ گرفت‌ که‌ مسابقه‌ای‌ ترتیب‌ دهد و یکی‌ از آن‌ دو را به‌عنوان‌ بهترین‌ نقاش‌ معرفی‌ کند.

Pages