You are here

ابراهیم مرد برکت و نامدار بزرگ

Estimate time of reading:

۱۴ دقیقه

ابراهیم مردی است با عنوان‌های گوناگون. او مرد برکت و نام‌آوری بزرگ است. پدر امت‌های بسیار و کسی است که ارزش‌های ریشه‌دار حاکم بر جوامع بشری را با کیفیات ویژه زندگی خویش به چالش گرفت و ارزش‌های نوین و انسانی‌تر را جایگزین آنها کرد. ابراهیم مردی است که یادمانش برای ما باعث برکت است.

پیام زندگی ابراهیم را می‌توان در برگزیدگی و دعوت او از سوی خدا جستجو کرد. در سفر پیدایش ۱۲:‏‏۲‏و‏۳ چنین آمده است: «از تو امتی عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود... و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت».

برکت بودن یعنی چه؟

ابراهیم عنوان "پدر امت‌های بسیار" را با خود دارد (۱۷:‏‏۴). وی در بین ادیان سامی، یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، به‌عنوان نمونۀ وفاداری و ایمان شناخته شده است. هر سه دین معتقدند که خویشِ ابراهیم بودن به این معناست که می‌باید او را الگوی خود قرار داد. یکی از موضوعات مشترک بین این سه دین تاریخی "برکت" است. به‌نظر عامۀ مردم، برکت یعنی اندوختن مال و بدست آوردن موفقیت و زیاد شدن نسل و گسترده شدن نفود اجتماعی و داشتن فرزندان ذکور متعدد. اما متن فوق از عهد‌عتیق ما را وا می‌دارد که مفهوم برکت را در "بودن" جستجو کنیم نه در "داشتن". با مطالعه سفر پیدایش متوجه می‌شویم که برکت ابراهیم ارتباطی به ثروت و خدم و حشم او نداشت. وی در واقع مرد دولتمندی به‌حساب نمی‌آمد بلکه محدودیت‌ها و ضعف‌های چندی نیز داشت. رفتار او با هاجر و نجات یافتن زن او از دست فرعون و ابیملک و آوارگی او در زمان قحطی و خشکسالی همگی مؤیّد این واقعیت است که وی فردی عادی و معمولی بود. نویسنده سفر پیدایش برکت ابراهیم را در این می‌دید که وی ارزش‌های جدید را در یک اجتماع فاسد معرفی می‌کرد. تداوم این ارزش‌ها در حکایاتی که از پدران دیگر قوم به یادگار مانده است نیز دیده می‌شود.

ابراهیم در جامعه‌ای می‌زیست که مردم آن گرفتار کشمکش قدرت‌طلبی بودند و ضعیفان را استثمار می‌کردند. حکایت ابراهیم و ارزش‌هایی که او معرف آنهاست همگی به مسائل روزمره زندگی مربوط می‌شد و همین ارزش‌هاست که نیاز بزرگ امروزه مردم دنیا را تشکیل می‌دهد. دنیای ما تشنه عدالت و مصالحه است. عدالت از دیدگاه کتاب‌مقدس به روابطی مربوط است که می‌باید در نظام اجتماعی و اقتصادی حاکم شود. سلامت چنین نظامی در این است که قدرت در دست یک نفر یا گروه کوچکی متمرکز نشود بلکه بین افراد و گروه‌هایی که ساختار جامعه را تشکیل می‌دهند تقسیم گردد. مصالحه و آشتی نیز در یک اجتماع وقتی امکان‌پذیر می‌شود که روابط بر مبنای صحیحی استوار باشد و نابرابری اجتماعی -‏‏ سیاسی و تبعیض‌های موجود مورد بحث و گفتگو قرار گیرد و حل و فصل شود.

از دید نویسندگان کتاب‌مقدس، ارزش‌ها در خلاء شکل نمی‌گیرند و تثبیت نمی‌شوند. ارزش‌ها در قالب قوانین خام و ابتدایی و تحمیلی و یا ادعاهایی که ناشی از خودعادل‌‌نمائی است در جامعه پا نمی‌گیرند، بلکه همانطور که از حکایت ابراهیم پیداست، ارزش‌ها در زمینه‌هایی همچون داشتن روابط و اعتقاد راسخ به خدا و تجربیات ناشی از حضور او در جامعه جا می‌افتند و ماندگار می‌گردند. داشتن اعتقاد و ایمان راسخ به خدا و تجربه حضور او را نباید با دین‌نمایی اشتباه گرفت. برای ابراهیم ملاقات با خدا و دعوتی که برای عزیمت به سفری نامحدود و نامعلوم از طرف خدا یافت، امری بسیار جدی و واقعی بود. خدا در مرکز زندگی ابراهیم قرار داشت. برپا کردن و برافراشتن مذبح در هر جا که قوم قدم می‌گذاشت شاهدی گویا از پویایی رابطه او با خدا بود (۱۲:‏۷ و ۸، ۱۳:‏۱۸). این مرکز پرستشی هر جا که ابراهیم می‌رفت همراه او بود. خدای او دائم در حال حرکت بود تا او را در برابر رخدادها هدایت کند و همکار خود بسازد. برای ابراهیم پرستش همیشه همراه بود با دعوت و تسلیم و سرسپردگی و تصمیم. ابراهیم نمی‌توانست چیزی را از خدا دریغ کند، حتی پسرش را. او منعکس‌کنندۀ خصوصیت و فطرت حیات مذهبی واقعی است. داشتن چنین رابطه صمیمانه‌ای با خدا برای ابراهیم به این معنی بود که هرآنچه داشت متعلق به خدا بود و ‌باید در اختیار او ‌گذاشته می‌شد.

حال سؤال این است که ابراهیم چگونه قدرت را در جامعه‌ای فاسد و به‌هم ریخته تعریف و اِعمال نمود، و چگونه در این چارچوب منشاء برکت شد؟

در زندگی ابراهیم سه نوع قدرت حاکم بر جوامع را می‌توان پی‌گیری کرد و چگونگی مقابله کردن با آنها را بررسی نمود. قدرت‌های حاکم بر جوامع عبارتند از:

الف-‏‏ قدرت پیرسالاری

در جوامع کهن چنانکه امروزه نیز متداول است پیر یا شیخ قبیله از قدرت زیادی برخوردار بود. ریش سفیدان قوم مشاوران و تصمیم‌گیران اصلی جامعه و خانواده بودند. در برکت ولعنت آنان قدرت زیادی وجود داشت. اما در عمل از این قدرت به‌گونه‌ای سؤاستفاده می‌شد که مانع ابراز نیروی پویایی جوانان در جامعه می‌گردید. برای روشن شدن ماهیت قدرت پیران در جامعه، بیایید به رفتاری که ابراهیم با برادرزاده خود لوت داشت بنگریم. لوت از نظر اجتماعی از ابراهیم کوچک‌تر به‌حساب می‌آمد و به او وابسته بود. زمانی پیش آمد که بین شبانان لوت و ابراهیم بر سر حق استفاده از چراگاه‌های موجود دعوا شد. ابراهیم به لوت می‌گوید: چرا بین شبانان من و تو دعوا پیش آمده است؟ بیا تا حدودی را برای استفاده کردن از چراگاه‌ها پیش خود تعیین کنیم. «اگر تو به طرف راست بروی من به‌طرف چپ خواهم رفت و اگر به‌سوی شمال بروی من راه جنوب را در پیش خواهم ‌گرفت» (۱۳:‏۷-‏‏‏۹). در آن حوالی، کنعانیان و فرِزّیان هم ساکن بودند. آنان مردمی بودند که بی‌چون و چرا از بزرگسالان خود اطاعت می‌کردند. ولی ابراهیم با اینکه از لحاظ اجتماعی بر برادرزادۀ کوچک خود برتری داشت، در رفتار خود با او نمونه تازه و مفهوم جدیدی از قدرت را معرفی کرد. رفتار ابراهیم با لوت در واقع سنت پیرسالاری رایج را منقلب کرد. ابراهیم با رفتار خود بنیادهای سیاسی و خودکامۀ حاکم بر جامعه را که تنها بر کثرت سن و سال مبتنی بود زیر سؤال برد و تفکر جدیدی را از قدرت در جامعه پایه‌ریزی کرد. ابراهیم در قالب این طرز تفکر و نوع رفتاری که با زیردستان خود داشت، ماهیت برکتی را که از زندگیش نشأت می‌گرفت و باعث برکت دیگران می‌شد مشخص کرد.

ب-‏‏ قدرت زور

داروینیسمِ اجتماعی مکتبی است که بر غلبه قوی‌ بر ضعیف‌ استوار است. در این نظام اجتماعی، قدرت زور و بازو یکی از طرق استثمار کردن دیگران است و شخص قدرتمند با تکیه بر زور خویش از افراد ضعیف بهره‌کشی می‌کند. این شیوه قدرت‌نمایی به‌طور چشم‌گیری در میان ایل‌نشینان و سایر نهادهای اجتماعی دیده می‌شود. تنها در جوامع کهن نبود که قوی بر ضعیف تسلط ‌داشت، بلکه امروزه نیز در اغلب جوامع وضعیت به همین منوال است. در بیشتر موارد قدرت زور، قدرت زر را نیز به‌همراه می‌آورد. در چنین نظامی، شاهان و شیوخ و خوانین دارای ثروت‌های سرشار و بادآورده می‌شوند.

در باب چهاردهم پیدایش شرح جنگ‌هایی که عموماً بین شاهان محلی پیش می‌آمد مطرح شده است. در یکی از این درگیری‌ها، لوت به اسارت یکی از شاهان محلی درآمد و دارائیش نیز به یغما رفت. وقتی خبر گرفتار شدن لوت به ابراهیم رسید، سیصد و هیجده نفر از مردان مجهز خود را برداشت و برای آزادی او تا منطقه دان به جستجو پرداخت. وقتی ردپای خویشاوند خود لوت را پیدا کرد، اسیرکنندگان او را تعقیب کرده با آنها درگیر شد و تا لوت و اموالش را آزاد نکرد از پای ننشست (پیدایش ۱۴:‏۱۵).

در راه بازگشت، ملکیصدق که سمت شاهی و کهانت منطقه سالیم را به‌عهده داشت به استقبال ابراهیم آمد و او را برکت داد. در این ملاقات گفت و شنود جالبی بین این دو نفر پیش آمد. ملک سالیم به ابراهیم گفت: «مردم را به من واگذار و اموال را برای خود بگیر.» اما ابراهیم بجای آنکه پیشنهاد او را بپذیرد و شاکر باشد، خدا را به شهادت می‌طلبد و قسم می‌خورَد که: «از اموال تو رشته‌ای یا دُوّال نعلینی برنگیرم، مبادا گویی "من ابرام را دولتمند ساختم."» (۱۴:‏۲۲-‏‏‏۲۴). بدون شک ملک سالیم از گفتار و رفتار ابراهیم بسیار تعجب کرد زیرا ابراهیم آنچه را که ملک سالیم می‌خواست طبق سنت و رسم رایج زمان به او بدهد، نپذیرفت. ابراهیم با مطرح کردن دیدگاهی جدید، فرهنگ رایج و حاکم بر آن جامعه را که همانا رهبری کردن با قدرت زور و زر بود رد کرد و از آن فاصله گرفت. در جامعه‌ای که زورآوران با تکیه به زور قدرت را قبضه می‌کنند و آن را به‌جهت استثمار و بهره‌کشی از دیگران به‌کار می‌گیرند، ابراهیم‌وار عمل کردن و ارزش‌های جدید را به جامعۀ فاسد معرفی کردن، بینهایت منشاء برکت است. این قدرت زور و بازو در جوامع امروزی خود را به شکل نیروی نظامی‌ و قدرتِ آتش سلاح‌های پیچیده نشان می‌دهد.

ج-‏‏ قدرت پول

در حکایت قبلی دیدیم که چگونه قدرت زر با اِعمال قدرت زور بدست می‌آید. گاهی نیز قدرت زر با چاشنی اخلاقیات مردم‌پسند آمیخته می‌شود تا نیکو و مشروع جلوه کند. مالکان و اربابان صنایع امروزی خود را با چنین سلاحی آراسته می‌کنند تا مقبول جامعه واقع شوند. برای روشن شدن موضوع، بیایید به داستان دیگری از ابراهیم نگاه ‌کنیم.

هنگامی که ابراهیم در میان حتیّان همچون غریبه‌ای می‌زیست زن او سارا مرد. وی به جستجو پرداخت تا مکانی را برای دفن زن خویش پیدا کند. ابراهیم به نزد کدخدایان محل رفت و تقاضای خود را با آنان در میان گذاشت. پاسخ آنان فوری و مثبت بود. حتیان گفتند: «ای مولای من سخن ما را بشنو. تو در میان ما رئیس قادری هستی. در بهترین مقبره‌های ما میّت خود را دفن کن. هیچ کدام از ما قبر خویش را از تو دریغ نخواهد داشت که میّت خود را دفن کنی» (پیدایش ۲۳:‏۶).

ابراهیم غاری را انتخاب کرد و پیشنهاد خریدش را داد. صاحب غار گفت: «ای مولای من، نی، سخن مرا بشنو، آن زمین را به تو می‌بخشم و مغاره‌ای را که در آن است به تو می‌دهم... میّت خود را دفن کن» (۱۱). ولی ابراهیم اصرار کرد که می‌خواهد بهای زمین و غار را تا آخرین دینار بپردازد. صاحب زمین گفت: «ای مولای من، از من بشنو، قیمت زمین چهار صد مثقال نقره است. این در میان من و تو چیست؟ میّت خود را دفن کن» (۱۵). اما ابراهیم بار دیگر اصرار ورزید که می‌خواهد قیمت زمین را تمام و کمال بپردازد. سپس نقره را وزن کرد و به عفرون که صاحب زمین بود پرداخت و به چک و چانه زدن پایان بخشید. ابراهیم پس از پرداخت بهای زمین، زن خود را در آن دفن کرد.

در جامعه‌ای که حاکمان وقت به‌‌دلخواه خود زمین‌های مردم را به‌خلاف میل صاحبان‌شان تصرف می‌کردند مردی را می‌بینیم که نفوذ اخلاقی و خوش‌حسابی او زبانزد خاص و عام است. ابراهیم حاضر نبود حتی موقعی که عزادار بود زمین اهدایی را به تصرف خود درآورد. ثروتمندان جوامع امروزی خود را در نظر بگیریم که هر چند مورد احترام مردم خویش‌اند و نیکو به‌نظر می‌آیند ولی هرگز حاضر نیستند پاسخگو باشند که ثروت خود را از کجا به‌دست آورده‌اند.

تداوم سنت ابراهیمی

چنانکه قبلاً اشاره شد، دعوت ابراهیم به "برکت بودن" شامل فرزندان خلف او نیز هست. هر چند در زندگی اسحق ماجراهای کمتری را شاهدیم، ولی در یک واقعه به‌روشنی دیده می‌شود که سنت ابراهیمی چگونه در زندگی اسحق نیز تداوم یافت. زمانی که اسحق وادی ابیملک را ترک نمود و در وادی جرار خیمه زد «نوکرانش در آن وادی حفره زدند و چاه آب زنده‌ای در آنجا یافتند. اما شبانان جرار با شبانان اسحق منازعه کرده، گفتند: "این آب از آن ماست"» (پیدایش ۲۶:‏۱۹ به بعد). نوکران اسحق چاه دیگری حفر کردند، ولی اهل جرار چاه دوم را هم از آن خود دانستند. بنابراین نوکران اسحق پیشتر رفته در جایی دیگر چاه کندند تا کسی مدعی آن نباشد. جالب است که پس از این واقعه خداوند به اسحق ظاهر می‌شود و او را برکت می‌دهد، و بدین گونه سنت ابراهیمی را تداوم می‌بخشد (۲۶:‏۲۳-‏‏‏۲۵). نکته مرکزی در وعده خدا به اسحق چنین است: «من تو را برکت می‌دهم و ذریت تو را به‌خاطر بنده خود ابراهیم فراوان خواهم ساخت».

یعقوب پسر اسحق نیز همین وعده را به میراث می‌بَرَد (۲۸:‏۱-‏‏‏۵). او هنگامی که به سوی فَدّان ارام می‌رفت، طی رؤیایی مشخص که در بیت‌ئیل به او رسید همین وعده را یافت. کلمات کلیدی در وعده‌ای که یعقوب یافت چنین است: «... از تو و از نسل تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت» (۲۸:‏۱۴). همین وعده با بیانی متفاوت در ۳۵:‏۹ به بعد نیز تکرار گردیده است. ولی در فاصله این دو وعده اتفاق مهمی در زندگی یعقوب رخ داده بود که نشانگر به قهقرا رفتن و دور شدن او از سنت برکت ابراهیمی بود. در زندگی یعقوب حادثه‌ای پیش آمده بود که او را دچار عذاب وجدان ساخته بود. واقعه از این قرار بود که یعقوب برادر خود عیسو را وجه‌المصالحه سودجویی خود ساخته بود. بازیگری‌های زیرکانه و دنیوی او در فدّان ارام سبب شده بود که مفاهیم برکتی که ابراهیم بانی آن بود به انحراف کشیده شود و از خط اصلی خارج گردد (۲۹:‏۱-‏‏‏۳۲:‏۲۰). خدا در کجروی‌های یعقوب به او اجازه داده بود تا آنجا که می‌خواهد پیش برود و از نام خدا سؤاستفاده کند، اما خدا در عین حال منتظر فرصتی بود تا یعقوب را به چالش بگیرد و یاغیگری او را تبدیل کرده، نام خود را جلال دهد. تجربه یعقوب در فینیئیل چنین فرصتی را پیش آورد و خدا توانست نقطه عطفی در زندگی یعقوب پدید آورد. از سوی دیگر یعقوب متوجه گردید که در دیدگاه برادرش عیسو نیز تغییری حاصل شده است و همین باعث گردید که دشمنی بین دو برادر به دوستی تبدیل شود و بین آن دو مصالحه‌ای پرماجرا پدید آید. بدین ترتیب یعقوب بار دیگر احیا شد و به خط و سنت ابراهیمی بازگشت، و بهای لازم را نیز برای تازه شدنش پرداخت.

این پدران قوم در تاریخ بنی‌اسرائیل چهره‌های الهام‌بخش گردیدند. سنت "پدران" همیشه به قوم یادآور می‌شد که آنان نیز وارث همین وعده هستند و خدا آنان را خوانده است تا به‌جهت سایر اقوام جهان موجب برکت باشند. هر چند آنان این سنت کهن را گه‌گاه از یاد می‌بردند، ولی رؤیای آن برکت همیشه در بین‌شان زنده بود و امید به تحقق یافتن آن وعده، انگیزه‌بخش اعمال‌شان بود. اشعیای نبی این نکته را با روشن‌بینی حیرت‌انگیزی بیان می‌کند: «در آن روز اسرائیل سوم مصر و آشور خواهد شد و آنها در میان جهان برکت خواهند بود. زیرا که یهوه صبایوت آنها را برکت داده، خواهد گفت قوم من مصر و صنعت دست من آشور و میراث من اسرائیل مبارک باشند» (اشعیا ۱۹:‏۲۴ و ۲۵).

این متن حیرت‌انگیز در گفتگوهای الهیات امروزی بسیار مورد توجه است و نقشی را که در جهان پر کشمکش و پر تنش و رقابتی امروز به‌عهده اسرائیل است یادآور می‌‌شود.

گرامی‌داشت یک نام

بزرگ‌داشت نام ابراهیم بخشی از برکتی است که خدا به‌هنگام دعوت ابراهیم به او وعده می‌دهد. وقتی عیسی رهبران یهود را که ادعا می‌کردند فرزندان ابراهیمند به چالش گرفت، گرامی‌داشت نام ابراهیم و برکت او را مدنظر داشت. انجیل یوحنا ۸:‏۳۳-‏‏‏۵۹ به کشمکشی که بین عیسی و یهودیان پیش آمد اشاره دارد. طبق این متن، هنگامی که عیسی شنید یهودیان مدعی‌اند که فرزندان ابراهیمند، ادعای‌شان را فاقد اعتبار اعلام کرد و گفت شما فرزندان ابلیس هستید (یوحنا ۸:‏۳۳ و ۳۹ و ۴۴)؛ یحیی تعمید‌دهنده نیز خطاب به رهبران یهود گفته بود که هرگز خود را با این خیال خوش نکنید که «پدر ما ابراهیم است زیرا به شما می‌گویم که خدا قادر است که "از این سنگ‌ها" فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند» (متی ۳:‏۹ و لوقا ۳:‏۸). در اینجا لغت "سنگ" به‌معنی افراد محقر و ناچیز اجتماع است. حداقل چهار تن را می‌توان از انجیل لوقا در نظر گرفت و دید چگونه عیسی افراد طردشده و تحقیرگشتۀ جامعه را پیدا می‌کند و آنها را فرزندان ابراهیم می‌نامد:

۱-‏‏ عیسی زنی را که به مدت هیجده سال به قوز کمر دچار بود روز سبت در کنیسه‌ای شفا بخشید و در پاسخ به کسانی که کار او را زیر سؤال برده و از او انتقاد می‌کردند آن زن را "دختر ابراهیم" نامید. آن زن که به‌خاطر انحنای فیزیکی و زن بودنش مورد تحقیر و تبعیض واقع شده بود همچون سنگی شده بود که هر کس می‌توانست تک پایی به او بزند.

۲-‏‏ در مثل "مرد دولتمند و ایلعازر" عیسی ایلعازر را محترم شمرده و در آغوش ابراهیم قرار می‌دهد (لوقا ۱۶:‏۲۲). ایلعازر که به‌‌علت فقر خوار و بی‌مقدار شده بود به مقام شامخ فرزند محبوب ابراهیم برافراشته شد. کسی را که جامعه سنگ کرده بود، عیسی به‌مقام فرزندی ابراهیم ارتقا داد.

۳-‏‏ زکی باجگیر یکی دیگر از تحقیر‌شدگان جامعه بود. وقتی عیسی به او توجه نشان داد و مهمان او شد، مردم به تلخی برآشفتند که چرا وی با چنین افراد پستی نشست و برخاست می‌کند و با آنان می‌خورد و می‌آشامد. پس از آنکه زکی اعلان کرد که نصف مایملک خود را به فقرا خواهد داد و به کسانی که به ناحق از آنها پول گرفته چهار برابر باز خواهد گرداند، عیسی او را "پسر ابراهیم" ‌نامید (لوقا ۱۹:‏۹).

۴-‏‏ افسر رومی. وقتی عیسی "ایمان" یوزباشی که یک افسر رومی بود را دید فرمود: «به شما می‌گویم بسا از مشرق و مغرب آمده در ملکوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست» (متی ۸:‏۱۱ و لوقا ۱۳:‏۲۸-‏‏‏۳۰).

آری، عیسی از این طریق نام ابراهیم را که بارها در سنت یهود در ارتباط با تحقیرشدگان و افراد گم‌نام مورد سؤتعبیر و سؤاستفاده قرار گرفته بود احیا کرد و بزرگ نامید. معنی حقیقی و عمیق "برکت بودن" همین است. تمام مردم و همۀ سنت‌های مذهبی که خود را به شکلی با ابراهیم در پیوند می‌بینند در واقع می‌باید مفهوم بزرگی را چنانکه در زندگی ابراهیم تبلور یافته است، مدنظر داشته باشند.