You are here

مسیحیت و سیاست: یک بررسی تاریخی/۱

Estimate time of reading:

۱۰ دقیقه

 مقدمه

رابطۀ ایمان مسیحی و عمل اجتماعی-‏‏‏ سیاسی چیست؟ آیا فرد مسیحی می‌‌تواند در فعالیت‌‌های سیاسی شرکت کند؟ آیا می‌‌تواند مثلاً نمایندۀ مجلس یا عضو کابینۀ دولت باشد، یا در حزبی سیاسی به فعالیت بپردازد؟ آیا اساساً مسیحیان موظف و مسئولند تا در جهت تغییر و اصلاح جامعه فعالیت کنند؟ آیا مسیحیت برای مسائل اجتماعی و سیاسی پاسخی دارد؟ یا اینکه تنها دغدغۀ ایمان مسیحی نجات جان‌‌هاست، و مسیحیان صرفاً موظفند از قدرت‌‌های حاکمه اطاعت کنند و باید عرصۀ فعالیت‌‌های اجتماعی و سیاسی را به غیرمسیحیان واگذارند؟
رخدادهای سیاسی سال گذشته در ایران بر لزوم و فوریت پاسخگویی به سؤالات فوق افزوده است. در چنین موقعیت‌‌های حساس تاریخی، مسیحیان ایرانی بیش از هر زمان دیگر به دانستن پاسخ درست برای پرسش‌‌های فوق نیازمندند. هدف ما در این مجموعه از مقالات، ارائۀ بحثی جامع در پاسخگویی به پرسش‌‌های مهم بالا نیست، بلکه صرفاً می‌‌خواهیم نگاهی تاریخی به موضوع رابطۀ ایمان مسیحی با فعالیت اجتماعی-‏‏‏ سیاسی بیفکنیم. اما باید گسترۀ بحث را محدودتر کرد تا در حوصلۀ چند مقالۀ کوتاه بگنجد. بنابراین بر سه قرن اخیر متمرکز خواهیم شد. به‌‌طور خاص خواهیم کوشید تا رابطۀ ایمان مسیحی و سیاست را از نظرگاه سه تن از برجسته‌‌ترین اندیشمندان انجیلی در قرن بیستم بررسی کنیم. این سه عبارتند از كارل اف اچ هنری (Carl Ferdinand Howard Henry)، فرانسیس شیفر (Francis Schaeffer) و جان استات (John Stott)، كه در جای خود هر یک از آنها را معرفی خواهیم کرد.
اما برای روشن‌‌تر شدن زمینۀ اندیشۀ این سه اندیشمند، جا دارد پیش از بررسی آرای آنها نگاهی کوتاه به سابقۀ تاریخی فعالیت‌‌های اجتماعی و سیاسی مسیحیان در دو قرن ۱۸ و ۱۹ بیاندازیم. بدین منظور، به‌‌طور خاص تأثیرات اجتماعی دو بیداری بزرگ انجیلی در بریتانیا و امریکا، و رویکرد جنبش عظیم میسیونری به مسائل اجتماعی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
 

جان وسلی و بیداری روحانی قرن هجدهم

به‌‌طور كلی در تمام تاریخ مسیحیت، از آغاز تا قرن نوزدهم، بشارت و عمل اجتماعی-‏‏‏سیاسی همواره با هم همراه بوده است. واقعیت این است كه به گواهی تاریخ، مسیحیان این دو را از هم جدا نمی‌‌کردند. یکی از نمونه‌‌های بسیار مهم، خدمات جان ‌‌وسلی و بیداری روحانی عظیمی است که در قرن هجدهم تحت تأثیر خدمات وسلی و یارانش در بریتانیا رخ داد. همه ما دربارۀ جان وسلی و زندگی او بسیار شنیده‌‌ و خوانده‌‌ایم. سرودهای بسیار توسط او و برادرش چارلز نگاشته شده که در سرودنامه‌‌ها بر جا مانده و هنوز در کلیساها خوانده می‌‌شود. جان وسلی معمولاً به‌‌عنوان مبشر اسب‌‌سواری به یاد آورده می‌‌شود که شمال تا جنوب بریتانیا را درنوردید و با موعظه‌‌های آتشینش که معمولاً در فضای باز ایراد می‌‌شد، هزاران تن را به توبه آورد و بیداری روحانی عظیمی را نه تنها در بریتانیا بلکه در آن طرف اقیانوس سبب گردید. ولی خدمات وسلی و پیروانش، و بیداری روحانی پدید آمده در نتیجه این خدمات، تأثیر عمیق و گسترده‌‌ای بر وضعیت اجتماعی آن زمان بریتانیا نهاد. جان وسلی نه فقط واعظ انجیل، بلکه نبیِ عدالت اجتماعی بود. انجیلی که وسلی موعظه می‌‌کرد مردم را به فعالیت جدی و همه‌‌جانبه در جهت اصلاح و بهبود وضعیت اجتماعی برمی‌‌انگیخت. به اعتقاد تحلیل‌‌گران تاریخ، آنچه بیش از همه بریتانیا را از دچار شدن به انقلابی مانند انقلاب خونین فرانسه در امان داشت، تأثیر و نفوذ جان وسلی و بیداری روحانی ناشی از خدمات او بود.
به اعتقاد بسیاری از مورخان، بیداری‌‌ انجیلی قرن ۱۸ بیش از هر جنبش دیگری در تاریخ بریتانیا، به بیدار شدن وجدان اجتماعی و دگرگونی اخلاقیات مردم منجر شد. وضعیت اجتماعی بریتانیا در آن زمان مانند دیگر ممالک اروپا و امریكا اسفناک بود. گاه ممکن است تصور شود که رفاه اجتماعی موجود در جهان غرب همیشه بر همین منوال بوده است. ولی حقیقت غیر از این است. وضعیت زندگی مردم در همین کشور بریتانیا در قرن ۱۸ بسیار دلخراش بود. جان استات، با استناد به مورخ برجسته، جی وسلی بریدی J. Wesley Bready ، و با نقل از کتاب مهم او به نام "انگلستان، پیش و پس از جان وسلی"، مصائب اجتماعی انگلستانِ پیش از وسلی را چنین فهرست می‌‌کند:
«شکنجۀ بیرحمانۀ حیوانات برای ورزش، میخوارگی دائمی، تجارت غیر انسانی برده از کشورهای افریقایی، آدم‌‌ربایی و فروش و صدور هموطنان به‌‌عنوان برده، مرگ و میر بالای اطفال، اعتیاد عمومی به قمار، وحشیانه بودن نظام جزایی، وضعیت وحشتناک زندان‌‌ها، فساد اخلاقی و فحشای گسترده، حکمفرمایی بی‌‌قانونی، خرافه‌‌باوری و هرزگی، فساد سیاسی و رشوه‌‌خواری در میان مقامات دولتی، و ضعف عمومی دیانت و کلیسا.»
 ولی پس از بیداری قرن هجدهم، وضعیت جامعه به ناگاه شروع به تغییر کرد، به‌‌گونه‌‌ای که در قرن نوزدهم نظام برده‌‌داری و تجارت برده لغو گردید، اصلاحات عمده در وضعیت زندان‌‌ها و نظام جزائی صورت گرفت، وضعیت کار در کارخانه‌‌ها و معادن بهبود بسیار یافت، امکان تحصیل برای طبقۀ فقیر و محروم جامعه که اکثریت مردم را تشکیل می‌‌دادند فراهم آمد، و اتحادیه‌‌های کارگری برای دفاع از حقوق کارگران تشکیل شد. انجام این تغییرات عمدۀ اجتماعی بی‌‌شک نتیجۀ ظهور یک وجدان اجتماعی نوین بود. هر چند عوامل مختلفی را می‌‌توان در تولید و تولد این وجدان اجتماعی دخیل دانست، بی‌‌شک مادری که در دامان آن پرورش یافت همانا بیداری عظیم انجیلی تحت تأثیر خدمات وسلی و پیروانش بود که بار دیگر اصول اخلاق عهدجدید را در معرض دید همگان گذاشت. 
رهبران مسیحی نسل بعد از وسلی نیز تحت تأثیر او به همان اندازه نسبت به انجام اصلاحات اجتماعی متعهد و غیور بودند. یكی از شخصیت‌‌های برجسته در میان آنها که فیلم زندگی او (Amazing Grace) نیز اخیراً نمایش داده شد، ویلیام ویلبرفورث بود. ویلبرفورث با تنی چند از یارانش در دهکدۀ کلاپهام واقع در سه کیلومتری جنوب لندن می‌‌زیست و به کلیسای کلاپهام تعلق داشت که سرپرست شبانان آن نیز از یاران ویلبرفرث بود. آنان گروه متحدی از فعالان سیاسی تشکیل داده بودند و اغلب در کلاپهام به بحث دربارۀ مصائب و بی‌‌عدالتی‌‌های موجود در جامعۀ انگلیس و تدبیر راه‌‌حل‌‌های مناسب برای آنها می‌‌نشستند. سپس در جهت پیاده کردن نظرات اصلاحگرانۀ خود به فعالیت‌‌های متحد و خستگی‌‌ناپذیر سیاسی در پارلمان دست می‌‌زدند. آنان که به "فرقۀ کلاپهام" معروف شده بودند، در پارلمان انگلیس به تمسخر "قدیسین" خوانده می‌‌شدند.
جان وسلی سه روز پیش از مرگش نامه‌‌ای تشویق‌‌آمیز به ویلبرفرث نوشت. او در نامه خود به ویلبرفرث اطمینان بخشید که خدا او را برای آن "مأموریت پرجلال" برگزیده و در آن زمان و موقعیت خاص قرار داده است، و او را تشویق کرد که از انجام "کارهای نیکو" خسته‌‌خاطر نشود و از آنها دست نکشد. ویلبرفورث و دیگر مسیحیان اصلاحگر نسل بعد از جان وسلی نظیر آنتونی اَشلی کوپر، نه تنها به الغای نظام برده‌‌داری توفیق یافتند، بلکه با فعالیت‌‌های خستگی‌‌ناپذیر سیاسی و اجتماعی خود نقشی بزرگ در انجام اصلاحات اساسی در نظام جزائی و پارلمانی، فراهم آمدن امکان تحصیل برای عموم، وضع قوانین رفاهی برای کارگران کارخانه‌‌ها، تدوین وظایف حکومت نسبت به مستعمرات، رسیدگی به وضع دیوانگان، و مبارزه با کار کودکان در کارخانه‌‌ها، و زنان و کودکان در معادن، ایفا کردند.
 

چارلز فینی و بیداری روحانی قرن نوزدهم

بیداری روحانی قرن نوزده در امریكا نیز دارای پیامدهای عظیم اجتماعی و سیاسی بود. چارلز فینی و خدمات او نقش بسیار مهمی در این بیداری داشت. فینی بیشتر به‌‌عنوان وکیلی که مبشر انجیل شد شناخته شده است. او مخصوصاً به‌‌عنوان نویسندۀ کتاب "سخنرانی‌‌هایی در باب بیداری دینی" معروف است. هزاران نفر از طریق موعظه‌‌های او به مسیح ایمان آوردند. اما آنچه کمتر دربارۀ او می‌‌دانیم آن است که یکی از دغدغه‌‌های اصلی او در کنار بیداری‌‌های روحانی، اصلاحات اجتماعی بود. سخنرانی‌‌های فینی به‌‌روشنی حاکی از اعتقاد راسخ اوست به اینكه نه تنها پیام انجیل محركی بسیار نیرومند برای اصلاحات اجتماعی است، بلكه اساساً غفلت كلیسا از انجام اصلاحات اجتماعی باعث محزون شدن روح‌‌القدس می‌‌شود. او در سخنرانی بیست و سوم خود در کتاب نامبرده، تأکید می‌‌کند که «رسالت بزرگ کلیسا اصلاح جهان است .... کلیسای عیسای مسیح از همان آغاز به‌‌گونه‌‌ای سازمان یافت که جماعتی از اصلاحگران باشد. اساساً رسالت و تعهد مسیحیت آن است که هر آنچه در توان دارد برای اصلاح جهان به کار بندد.» فینی معتقد بود كه وظیفه كلیساست كه در اصلاحات اجتماعی فعال باشد و نقشی مؤثر در آن ایفا کند.
بنابراین جای تعجب نیست كه سردمداران اصلاحات اجتماعی در امریكای آن زمان از شاگردان فینی بودند. بسیاری از رهبران جنبش الغای بردگی در امریكا از كسانی بودند كه در جلسات فینی به مسیح ایمان آورده بودند. یكی از کسانی كه تمام زندگی‌‌اش را صرف مبارزه با برده‌‌داری كرد و نقشی مؤثر در الغای نظام بردگی داشت، تئودور وِلد (Theodore Weld) بود. ولد مدت‌‌ها دستیار فینی بود و در موعظاتش او را همراهی می‌‌کرد. البته وِلد را نمی‌‌توان با ویلبرفرث قیاس کرد، زیرا او فعالیت پارلمانی نداشت. به واقع باید گفت که پیروزی جنبش الغای بردگی در امریکا بیش از آنکه نتیجۀ فعالیت شماری معدود از قهرمانان اصلاح‌‌طلب باشد، ثمرۀ تبدیل قلبی و تلاش پی‌‌گیر خیل عظیمی از مسیحیان بود که به‌‌شدت تحت تأثیر بیداری انجیلی ۱۸۳۰ قرار داشتند.
 

جنبش میسیونری و اصلاحات اجتماعی

علاوه بر بیداری‌‌های روحانی بریتانیا و امریكا، فعالیت‌‌های جنبش میسیونری در قرن ۱۹ نیز از لحاظ رابطۀ ایمان مسیحی و فعالیت‌‌های اجتماعی، بسیار روشنگر است. قرن ۱۹ قرن شكوفایی جنبش میسیونری بود که تحت تأثیر بیداری‌‌های روحانی آغاز گردید. وقتی میسیونرها به كشورهای مختلف می‌‌رفتند، بر خلاف آنچه اغلب تصور می‌‌شود، کارشان تنها موعظه و تعلیم انجیل نبود. آنها در كنار موعظه و تعلیم انجیل به مسائل و نیازهای اجتماعی مردم نیز توجه بسیار داشتند و بدین نیازها رسیدگی هم می‌‌كردند. به‌‌علاوه، فعالیت‌‌های اجتماعی آنها صرفاً به مددرسانی محدود نبود. آنها صرفاً در پی التیام برخی از دردهای مردم و رساندن مایهتاج اولیه زندگی به دست نیازمندان نبودند، بلکه به فکر توسعه اقتصادی ممالک عقب‌‌افتادۀ محل خدمت خود نیز بودند و در این راستا دست به عمل می‌‌زدند. میسیونرها همواره با خود دارو، تخم گیاهان باارزش، نهال مرغوب و احشامی از نژاد بهتر به‌‌همراه داشتند. با ورود این میسیونرها، همیشه تغییری در وضعیت کاری، رفاه عمومی و بهداشت مردم رخ می‌‌داد. از فعالیت‌‌های اجتماعی مهم میسیونرها، تأسیس بیمارستان‌‌ها و مدارس بود. برخلاف آنچه گاه ادعا می‌‌شود، میسیونرها اغلب از حامیان و مدافعان سرسخت مردمان بومی بودند و در برابر بهره‌‌كشی حكومت‌‌ها و شركت‌‌های تجاری از مردم دفاع می‌‌كردند.

عقب‌‌گرد بزرگ

بنابراین، لااقل در اواخر قرن هجده و در سرتاسر قرن نوزده، بیداری‌‌های روحانی در بریتانیا و امریکا، و خدمات میسیونری در نقاط مختلف جهان، اغلب با فعالیت‌‌های اجتماعی و سیاسی همراه بوده است. ولی در سه دهۀ نخست قرن بیستم، خصوصاً در سال‌‌های بین دو جنگ جهانی، تغییری بزرگ در توجه انجیلیون به مسائل اجتماعی رخ داد که مورخ امریکایی، تی. ال. اسمیت آن را "عقب‌‌گرد بزرگ" نامیده است. از این سال‌‌ها به بعد، برای مدت چند دهه، مسیحیان انجیلی -‏‏‏ یعنی کسانی که به کتاب‌‌مقدس به‌‌عنوان کلام الهامی خدا و راهنمای ایمان و عمل اعتقاد داشتند -‏‏‏ علاقه و توجه خود را به شرکت در فعالیت‌‌های اجتماعی و سیاسی از دست دادند. در این دوره، مسیحیان مؤمن و آموزگاران آنها، بر خلاف میراث تاریخی مسیحیت، به جدایی کامل میان دین و سیاست قائل شدند و در هر گونه فعالیت اجتماعی -‏‏‏ سیاسی به دیدۀ شک نگریستند. آنان تنها وظیفۀ مسیحیان و کلیسا را نسبت به دنیا، اعلان پیام انجیل و نجات جان‌‌های مردم قلمداد کردند. بسیاری از واعظان و کشیشان قدیمی ایرانی نیز که در دامان معلمانی از این نسل تربیت شده بودند، این رویکرد بسیار منفی به شرکت در مسائل اجتماعی و سیاسی را تعلیم رسمی مسیحیت و کلیسا تلقی کردند و همان را از منبرها و کلاس‌‌های درس به شنوندگان خود انتقال دادند. آثار این نگرش و رویکرد منفی تا امروز نیز در میان شاخه‌‌هایی از مسیحیت انجیلی و در میان برخی واعظان و شبانان ایرانی و غیرایرانی مشهود است. 
 جامعه‌‌شناس دین، دیوید موبرگ، در کتاب مهمش با همین عنوان (The Great Reversal)، عوامل مؤثر در این "عقب‌‌گرد بزرگ" را بررسی کرده است. نگاهی مختصر به این عوامل، ما را در درک چرایی و چگونگی وجود این رویکرد منفی یاری می‌‌رساند، و زمینه را برای بررسی تحولات جدیدتر و درک هر چه بهتر نظرات سه اندیشمند بزرگ انجیلی آماده می‌‌سازد. این عوامل را در شمارۀ آینده برخواهیم شمرد، و سپس به احیای تفکر اجتماعی در میان انجیلیون در دهۀ ۵۰ و ۶۰ پرداخته، آرای اندیشمند بزرگ انجیلی، کارل هنری را مورد بررسی قرار خواهیم داد.