You are here

زندگی در نور و زندگی در تاریکی

Estimate time of reading:

۵ دقیقه

 
 

 از نویسنده‌ای ارمنی آورده‌اند که در جریان یکی از بی‌شمار جنگ‌هایی که در طول تاریخ بین ایران و ارمنستان درگرفت، پادشاه ارمنی وقت که آشوت‌یرکات نام داشت به‌دست پادشاه ایران اسیر ‌شد و او را به اردوگاه ایرانیان منتقل کردند.

پادشاه ایران با جلال و جبروت برای دیدن پادشاه اسیرشده ارمنستان از خیمه بیرون ‌آمد و با دیدن او، اندک خاکی را که به نشانه توفیق در جنگ از ارمنستان با خود آورده بود پیش پای او ریخت. سپس او را واداشت خاک وطنش را پایمال کند، و با لحنی تحقیرآمیز به او گفت: "از آن همه پادشاهی تنها همین برایت مانده است!" پادشاه ارمنی تنها و سرخورده سر به زیر افکنده بود و توان سخن گفتن نداشت.

اما ناگاه اتفاقی افتاد. پادشاه ارمنستان به‌محض آنکه قدم بر خاک وطن نهاد، قدرتی خارق‌العاده در خود احساس ‌کرد و شجاعانه به شاه ایران پاسخ داد که روزی باید بابت تک‌تک اعمالش حساب پس دهد.

به همین ترتیب ما نیز مادام که در قلمرو نور بمانیم قدرت و شهامت خواهیم داشت، اما خارج از ملکوت نور ناتوان و سرخورده خواهیم بود.

در کلام خدا، پادشاهی خدا به نور و پادشاهی شیطان به ظلمت تشبیه شده است (اول پطرس ۲:‏۹). همچنین می‌خوانیم که «خدا نور است» (اول یوحنا ۱:‏۵).

برای پی بردن به معنای زندگی در نور، نخست باید ببینیم ماهیت ظلمت چیست و کسی که در ظلمت بسر می‌برد چه خصوصیاتی دارد. ظلمت یعنی تاریکی مطلق، به‌طوری که هیچ چیز نتوان دید.
ظلمت و تاریکی دو ویژگی عمده دارد:

۱- ظلمت واقعیت را واژگون جلوه می‌دهد.

در یک اتاق کثیف و به‌هم ریخته، چنانچه نور باشد متوجه کثیفی خواهیم شد؛ اما اگر چراغ این اتاق را خاموش کنیم، دیگر اتاق کثیف و به هم ریخته به‌نظر نخواهد رسید و کسی که در تاریکی به آن نگاه ‌کند چه بسا آن را بسیار مرتب و زیبا تصور خواهد کرد. تاریکی اتاق، واقعیت‌ درون آن را وارونه جلوه می‌دهد و ما را از پی بردن به وضعیتی که نیاز به اصلاح دارد باز می‌دارد. به همین ترتیب، کسی که در ظلمت بسر می‌برد بر زشتی‌های درون خود سرپوش می‌گذارد و حتی ممکن است به‌ظاهر شخصی ایده‌آل جلوه کند. اما وضعیت کثیف و به‌هم ریختۀ درون او کماکان لازم است سر و سامان یابد.

۲- ظلمت از نور گریزان است.

اگر به خانه‌های قدیمی در ایران وارد شده باشید، نکته‌ای نظرتان را جلب می‌کند که شاید در نگاه اول قدری عجیب و حتی غیرمنطقی به‌نظر آید. فرد قبل از ورود به حیاط این نوع خانه‌ها اول باید از دالان تاریکی عبور کند و سپس وارد حیاط خانه شود. حکمتی که در این نوع بناهای قدیمی نهفته این است که اگر فرد نامحرمی وارد خانه ‌شد و از قضا خانم خانه در حیاط به کاری مشغول بود، با عبور از دالان تاریک و ورود به حیاط روشن، نور آفتاب چشم‌هایش را خیره ‌کند به‌طوری که لااقل تا چند لحظه نتواند جایی را ببیند و این فرصتی باشد برای خانم خانه تا به داخل اتاق رفته، خود را بپوشاند. چنین شخصی مجبور بود که یا دوباره به قسمت تاریک خانه پناه ببرد و یا آنقدر در نور بماند تا چشم‌هایش به وضعیت جدید عادت کند.

به همین ترتیب، کسانی نیز که در ظلمت به سر می‌برند به‌هنگام رویارویی با نور نمی‌توانند نسبت به آن بی‌تفاوت باشند، بلکه یا باید از آن بگریزند و دوباره به آغوش تاریکی پناه ببرند، و یا باید زندگی خود را با نور مطابقت دهند. ظلمت چیز هولناکی است. کلام خدا می‌گوید کسی که در تاریکی است نمی‌داند به کجا می‌رود، زیرا تاریکی چشمانش را کور کرده است. کسی که در تاریکی بسر می‌برد همیشه در هول و هراس و تشویش و نگرانی است، زیرا نمی‌داند چه چیزی در انتظارش است. چنین شخصی مدام از آینده می‌ترسد، از اطرافیانش می‌ترسد، و از خودش هم می‌ترسد زیرا مدام نگران این است که مبادا آنچه در درون خود مخفی کرده آشکار شود و دیگران به گندابی که در زندگی اوست پی ببرند.

و اما نقطۀ مقابل تاریکی، نور و روشنایی است. در کتاب‌مقدس می‌خوانیم که نه تنها خدا نور است، بلکه ما نیز در خداوند نور هستیم و به‌واسطۀ کاری که مسیح بر روی صلیب برای ‌ما انجام داده است، فرزندان نور محسوب می‌شویم (افسسیان ۵:‏۸-۱۴). عیسی مسیح آمد تا ما را از تاریکی آزاد کند و به قلمرو نور هدایت نماید. بنابراین اکنون این امکان را داریم که با ایمان آوردن به عیسی مسیح، فرزندان نور محسوب شویم. بااین‌حال تنها فرزند نور بودن و به این لقب افتخار کردن کافی نیست، بلکه باید مطابق نور نیز رفتار کنیم.

حال که خدا ما را به ملکوت نور دعوت کرده است و ما را نور می‌نامد، باید به‌شایستگی این دعوت رفتار نماییم. کلام خدا می‌فرماید که کسی که در نور ساکن است دیگر نمی‌تواند اعمال ظلمت را به‌جا آورد، بلکه باید ثمرات نور در او دیده شود- ثمراتی که همانا نیکویی، عدالت و راستی است (افسسیان ۵:‏۹). کسی که نور است با خدا مشارکت دارد. چنین کسی همواره بیدار و هوشیار است، مست دنیا نیست، بلکه خود را با ایمان و محبت تجهیز می‌کند (اول تسالونیکیان ۵:‏۴ و ۵). کسی که در نور است به‌خوبی می‌داند که کجاست و به کجا می‌رود. چنین کسی می‌داند که به ملکوت نور وارد شده، و نیز می‌داند که گناهانش فدیه شده است (کولسیان ۱:‏۱۳). و بالاخره کسی که در نور است می‌داند که عیسی مسیح به او چنین فرموده است: «شما نور جهانید....هیچ کس چراغ را نمی‌افروزد تا آن را زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان می‌گذارد تا نورش بر همۀ آنان که در خانه‌اند بتابد. پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیک‌تان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند» (متی ۵:‏۱۴-۱۶).

حال ای عزیزان، براستی تا چه حد اجازه داده‌ایم که نور ما بر مردم بتابد؟ آیا اساساً این نور آنقدر واضح و روشن هست که مردم بتوانند آن را تشخیص دهند؟ یا اینکه صرفاً گاه کورسویی می‌زند و حتی بعضی اوقات چنان ضعیف است که قابل رؤیت هم نیست؟ لحظه‌ای از خود بپرسیم آیا ما که خود را فرزندان نور می‌دانیم، ثمرات این نور در ما دیده می‌شود؟ بنابراین بیایید با جدی گرفتن افتخار زندگی در نور، به شایستگی دعوتی که بدان خوانده شده‌ایم رفتار کنیم و چون نور در این دنیای تاریک بدرخشیم.