You are here

یانگی‌‌چو، بنیانگذار بزرگترین کلیسای دنیا

Estimate time of reading:

۱۴ دقیقه

 

 
(متولد سال ۱۹۳۶)
 

"پیام انجیل تنها از طریق فداکاری و از خود گذشتگی گسترش می‌‌یابد"

در ماه آوریل سال ۱۹۶۱، کشیش یانگی‌‌چو (Yonggi Cho) اهل کشور کره جنوبی پس از آنکه به مدت دو ساعت در آب‌‌های سرد و یخ‌‌زدۀ رودخانه سوزِک (Susaek) به تعمید نوایمانان مشغول بود، احساس کرد بدنش دیگر تاب ندارد. او که از مدت‌‌ها پیش به‌‌خاطر کار بیش از حد و کم‌‌خوابی و کم‌‌غذایی به‌‌شدت خسته بود، پس از مراسم تعمید احساس کرد بدنش از سر تا پا می‌‌لرزد. لب‌‌هایش کبود شده بود و معده‌‌اش می‌‌سوخت. وقتی او را به بیمارستان منتقل کردند، معلوم شد از ذات‌‌الریه رنج می‌‌برد. در بیمارستان، تب او به ۴۰ درجه سانتی‌‌گراد رسید، و با هر سرفه دردی جانکاه تمام وجودش را فرا می‌‌گرفت. یکی از دستیارانش به‌‌نام کشیش هِرستون (Rev. Hurston) که مبشری امریکایی از کلیسای جماعت ربانی بود، در بیمارستان به عیادتش رفت. یانگی‌‌چو در حالی که دست این مبشر را محکم در دستان خود گرفته بود با صدایی لرزان به او گفت: «فکر می‌‌کنم خدا دارد مرا به آسمان نزد خودش می‌‌خواند.» یانگی‌‌چو در آن هنگام بیست و پنج سال بیشتر نداشت. یکی دیگر از کسانی که به عیادتش رفت، زنی بود تقریباً چهل ساله به‌‌نام جاسیل چوی (Jasil Choi)، که به‌‌اتفاق یانگی‌‌چو کلیسا را تأسیس کرده بود و بعدها مادر زن او شد. این زن ساعت‌‌ها با اشک و آه بر روی زانوان خود برای یانگی‌‌چو دعا کرد تا خدا او را شفا دهد. کلیسا نیز به‌‌طور مرتب جلسات شبانه جهت شفاعت ترتیب می‌‌داد و اعضا با غیرت برای شفای کشیش‌‌شان دعا می‌‌کردند. خدا نیز این دعاها را شنید و یانگی‌‌چو را شفا داد. یانگی‌‌چو در طی این بیماری جانکاه، یک بار خطاب به جاسیل چوی چنین گفت: «پیام انجیل تنها از طریق فداکاری و از خود گذشتگی گسترش می‌‌یابد.»
 

ماجرای ایمان آوردن یانگی‌‌چو: اشک‌‌های دختری جوان

خود یانگی‌‌چو پیام انجیل را هنگامی که درد می‌‌کشید، و از طریق فداکاریِ شخصی دیگر شنید. او اولین بار در نوجوانی به بیماری ذات‌‌الریه مبتلا شد و دکترها گفتند که به‌‌زودی خواهد مرد. روزی یکی از دختران هم‌‌کلاسی‌‌اش به عیادت او رفت، کنار تخت یانگی‌‌چو نشست و با او راجع به عیسای مسیح صحبت کرد.
یانگی‌‌چو که بودایی بود با عصبانیت گفت: «لازم نیست به من دروغ بگویی! از اینجا برو!» آن دختر بیمارستان را ترک کرد، اما روز بعد دوباره برگشت. یانگی‌‌چو بار دیگر با لحنی توهین‌‌آمیز با او صحبت کرد و از او خواست از آنجا برود. اما آن دختر فداکارانه هر روز برمی‌‌گشت و می‌‌کوشید یانگی‌‌چو را به پذیرفتن عیسای مسیح متقاعد کند. یک روز کاسۀ صبر یانگی‌‌چو لبریز شد و با خشم بر سر دختر فریاد زد: «لازم نیست به من بگویی باید به چه چیزی اعتقاد داشته باشم! چرا رهایم نمی‌‌کنی؟ دیگر هیچ وقت نمی‌‌خواهم تو را ببینم!» دخترک به روی زانوهایش افتاد و گریه‌‌کنان دست به دعا برداشت. همچنان که اشک از گونه‌‌هایش جاری بود از خدا می‌‌خواست روح یانگی‌‌چو را نجات دهد و بدنش را شفا بخشد. یانگی‌‌چو که گریۀ دختر را دید، دلش به رحم آمد و با لحنی ملایم‌‌تر به او گفت: «خواهش می‌‌کنم گریه نکن. به‌‌خاطر حرفی که زدم متأسفم. بسیار خوب، ایمان می‌‌آورم!» دخترک با شنیدن این حرف بی‌‌درنگ از جا پرید، سرش را به‌‌سوی آسمان بلند کرد و شادی‌‌کنان به شکرگزاری پرداخت. سپس یک جلد کتاب‌‌مقدس در دست‌‌های یانگی‌‌چو گذاشت و رفت. این اولین بار بود که یانگی‌‌چو یک کتاب‌‌مقدس می‌‌دید. همچنان که مشغول خواندن سرگذشت زندگی عیسی شد، راجع به معجزات شفای او خواند و با خود گفت: «اگر عیسای مسیح مرا هم شفا بدهد دیگر نخواهم مرد. من ایمان دارم که عیسای مسیح می‌‌تواند مرا هم شفا بدهد!»
 

تأسیس کلیسا

یانگی‌‌چو به‌‌راستی نیز شفا یافت و توسط یک مبشر پنطیکاستی امریکایی به‌‌نام لوئی استیونز (Louis Stevens) که خداوند را در کره خدمت می‌‌کرد به مسیح ایمان آورد و با تعالیم کتاب‌‌مقدس آشنا شد. یانگی‌‌چو پس از شفا یافتن تصمیم گرفت عیسای مسیح را خدمت کند. مبشرینی که به رشد روحانی او کمک می‌‌کردند تشویقش کردند در دانشکدۀ الاهیاتی "انجیل کامل" (Full Gospel Seminary) در سئول ثبت‌‌نام کند. او در اینجا بود که با مادر زن آینده‌‌اش جاسیل چوی آشنا شد. البته شرایط زندگی در این دانشکده بسیار دشوار بود و یانگی‌‌چو در فصل زمستان بار دیگر به بیماری ذات‌‌الریه مبتلا گردید. در این مدت جاسیل چوی که یانگی‌‌چوی اکنون از او به‌‌عنوان "مادر" یاد می‌‌کند، از او پرستاری و مراقبت می‌‌کرد. مدت کوتاهی پس از بهبود یانگی‌‌چو، او و جاسیل چوی به‌‌اتفاق هم کلیسایی را تأسیس کردند که اکنون "کلیسای انجیل کامل یوی‌‌دو" (Yoido Full Gospel Church) نام دارد و تعداد اعضای آن در حدود یک میلیون نفر است. این کلیسا در روز ۱۸ می سال ۱۹۵۸ در یکی از مناطق زاغه‌‌نشین حومۀ سئول با حضور تنها پنج نفر افتتاح شد. این پنج نفر عبارت بودند از جاسیل چوی، سه فرزند او، و خود یانگی‌‌چو. آنها در این جلسه برای خداوند سرود خواندند، یانگی‌‌چو موعظه کرد، و سپس همگی مشغول دعا شدند. مدتی بعد یک پیرزن بی‌‌سواد نیز به جمع‌‌شان اضافه شد. اکنون تعدادشان شش نفر بود. یانگی‌‌چو و جاسیل چوی با غیرت به خدمت در کلیسا ادامه دادند: به ملاقات افراد مختلف می‌‌رفتند، پیام انجیل را موعظه می‌‌کردند و برای اشخاص مختلف دست به دعا بر می‌‌داشتند. در ابتدا نتیجۀ چندانی نگرفتند، تا اینکه شفاها آغاز شد. کلیسا رفته‌‌رفته رشد کرد: تعداد اعضا نخست به یکصد تن رسید. این تعداد در سال ۱۹۶۱ به چهار صد نفر افزایش یافت و در سال ۱۹۶۴ به بیش از دو هزار نفر رسید.
 

باز هم بیماری

پیام انجیل قطعاً در حال گسترش بود، اما در پشت صحنه درد و رنج و فداکاری و از خودگذشتگی وجود داشت. یانگی‌‌چو برای تأمین مخارج زندگی روزمره‌‌اش مجبور بود علاوه بر خدمات کلیسایی، به‌‌عنوان مترجم نیز کار کند. او روزهای یکشنبه و چهارشنبه جلسات عبادت را رهبری می‌‌کرد، و هفته‌‌ای یک بار نیز جلسۀ دعایی را که تمام طول شب ادامه داشت اداره می‌‌نمود. افزون بر این، هر روز ساعت چهار صبح بیدار می‌‌شد تا جلسات دعای سحرگاهی را رهبری کند. کم‌‌خوابی بی‌‌شک یکی از مهم‌‌ترین فداکاری‌‌های او بود. او یک روز صبح چنان خسته بود که تنها پیراهن و کتش را بر تن کرد و در حالی که فراموش کرده بود شلوار به پا کند، با زیرشلواری وارد جلسه شد! او اغلب در روز تنها یک وعده غذا می‌‌خورد و بیشتر اوقات گرسنه بود.
کم‌‌خوابی، کم‌‌غذایی و بیماری‌‌هایی که هر از گاه به‌‌سراغش می‌‌آمد، از جمله فداکاری‌‌هایی بود که یانگی‌‌چو برای گسترش پیام انجیل متحمل می‌‌شد. او پس از بیماری هولناک سال ۱۹۶۱، در سال ۱۹۶۴ نیز بار دیگر به‌‌شدت بیمار شد. این بار نیز بیماری‌‌اش در نتیجۀ یک مراسم تعمید طولانی بود. یانگی‌‌چو اصرار ورزیده بود که تمام سیصد نفر نوایمانی را که آمادۀ تعمید بودند شخصاً تعمید دهد. کار واقعاً خسته‌‌کننده‌‌ای بود و او پس از تعمید آخرین نفر احساس کرد سرش گیج می‌‌رود. با این حال استراحت جایز نبود زیرا عصر آن روز می‌‌بایست برای یک واعظ امریکایی ترجمه می‌‌کرد. این بار نیز دیگران پیشنهاد کمک کردند، اما یانگی‌‌چو اصرار داشت که خودش برای آن واعظ ترجمه خواهد کرد. در میان ترجمه، ناگاه نقش زمین شد و از هوش رفت. او را به بیمارستان منتقل کردند، اما از آنجا که حاضر نبود دارو و درمانی بپذیرد، به‌‌زودی مرخص شد. اما وضع جسمی‌‌اش بهتر نشد. یکشنبه هفته بعد سعی کرد در کلیسا موعظه کند، اما پس از تنها هشت دقیقه موعظه دوباره بر زمین افتاد و از هوش رفت. یانگی‌‌چو از خدا پرسید که آیا دعاهایی که از روی ایمان برای شفای خودش می‌‌کند شنیده می‌‌شود یا خیر. پاسخ خدا این بود: «پسرم، تو را شفا خواهم داد، اما این کار ده سال طول خواهد کشید.»
 

رشد حیرت‌‌انگیز کلیسا

همین‌‌طور هم شد. یانگی‌‌چو تا سال‌‌ها از لحاظ جسمی در رنج و عذاب بود و با بیماری‌‌های مختلف دست و پنجه نرم می‌‌کرد. به‌‌مدت یک سال تقریباً به‌‌طور پیوسته در بستر بیماری بود. گاه به کلیسا می‌‌رفت، اما موعظه نمی‌‌کرد و تنها به موعظات دیگران، نظیر کشیش هرستون، گوش فرا می‌‌داد. و با این حال کلیسا دقیقاً در دوران بیماری او بود که به‌‌طرزی حیرت‌‌انگیز رشد کرد. حاصل ضعف جسمی یانگی‌‌چو و بیماری طولانی‌‌مدت او، ظهور دو ابتکار مهم در کلیسایش بود: نخست تشکیل گروه‌‌های خانگی. خیلی زود این نیاز احساس شد که لازم است کلیسای بزرگ او که در آن زمان بیش از دو هزار نفر عضو داشت، به گروه‌‌های کوچک‌‌تر خانگی تقسیم شود. رسالت این گروه‌‌های خانگی هم شبانی بهترِ اعضای کلیسا بود، و هم رساندن مژده نجات به همسایگانی که هنوز به عیسای مسیح ایمان نداشتند. دومین ابتکار عمل این بود که به زنان نیز علاوه بر مردان اجازه داده شد کلیساهای خانگی را رهبری کنند. البته هر دوی این ابتکارعمل‌‌ها در ابتدا با مخالفت‌‌های زیادی روبرو شد، اما در این مورد نیز بار دیگر حمایت جاسیل چوی حیاتی بود. او بانوان کلیسا را به برپایی جلسات خانگی تشویق کرد و بیست گروه خانگی را برای اولین بار در نقاط مختلف شهر سئول تأسیس نمود. در کلیسای یانگی‌‌چو از همه زنان انتظار می‌‌رفت که مطیع مردان باشند. این امر هم به‌‌خاطر عرف و فرهنگِ رایج در کره بود و هم نتیجۀ تفسیر کلیسا از آیه‌‌ای در کتاب‌‌مقدس که ظاهراً به موجب آن زنان نباید بر مردان اِعمال اقتدار کنند (اول تیموتائوس ۲‌‌:‌‌۱۲)1. یانگی‌‌چو برای فائق آمدن بر مخالفت‌‌های اجتناب‌‌ناپذیر در این زمینه، تأکید ورزید که تمام زنان باید به نشانۀ مطیع بودن از او به‌‌عنوان شبان کلیسا، به هنگام اداره جلسات خانگی کلاه بر سر داشته باشند.
برنامه گروه‌‌های خانگی فوق‌‌العاده موفقت‌‌آمیز بود. اعضای این گروه‌‌ها هم به نیازهای روحانی و جسمانی یکدیگر رسیدگی می‌‌کردند و هم تشویق می‌‌شدند که پیام انجیل را به گوش غیرمسیحیان برسانند. همچنان که این گروه‌‌های خانگی رشد می‌‌کرد و بر تعداد اعضا افزوده می‌‌شد، هر یک از آنها به‌‌نوبۀ خود به گروه‌‌های کوچک‌‌تری تقسیم می‌‌شد. روزهای یکشنبه نیز تمامی اعضا در جلسات رسمی کلیسا شرکت می‌‌کردند که در ساعات مختلف روز دایر بود. موفقیت‌‌آمیز بودن ابتکار کلیساهای خانگی را می‌‌شود با نگاهی به تعداد اعضای کلیسا شاهد بود. در سال ۱۹۶۴ تنها در حدود دو هزار نفر در کلیسا عضویت داشتند، اما چهار سال بعد یعنی در سال ۱۹۶۸ این تعداد به هشت هزار نفر رسید. ممکن است تصور شود که این موفقیت نتیجۀ پیاده کردن سیستم خوبی است که می‌‌شود آن را عیناً در کلیساهای دیگر نیز تکرار کرد. اما واقعیت این است که موفقیت‌‌آمیز بودن برنامه کلیساهای خانگی در کلیسای یانگی‌‌چو، در وهلۀ نخست به‌‌خاطر بیماری و درد و رنج شخص خود او بود. یانگی‌‌چو به‌‌هنگام ظهور و شکل‌‌گیری این گروه‌‌های خانگی مردی سخت بیمار بود، و پزشکان به اصرار از او می‌‌خواستند از خدمت کلیسا کناره‌‌گیری کند. او به گفتۀ خودش «اغلب خود را در ورطۀ موت می‌‌دید». در پس موفقیت کلیسای یانگی‌‌چو نه مردی پُر هوش و ذکاوت، بلکه مردی شکسته نهفته بود. خود یانگی‌‌چو در زندگی‌‌نامه‌‌اش می‌‌نویسد: «خدا مردم را بسته به اینکه تا چه اندازه شکسته هستند، به‌‌کار می‌‌برد.»
 

بنای کلیسایی برای ده هزار نفر

کلیسایی که یانگی‌‌چو برای ده هزار نفر بنا کرد نیز نتیجه فداکاری و درد و رنج بود. در سال ۱۹۶۸ کاملاً روشن بود که ساختمان فعلی کلیسا در مرکز شهر سئول دیگر گنجایش آن همه اعضا را ندارد. حتی اگر در تمام طول ساعات روز یکشنبه برای اعضا جلسات مختلف گذاشته می‌‌شد، باز کلیسا ظرفیت پذیرش تمام آنها را نداشت. یانگی‌‌چو با الهام گرفتن از خوابی که یکی از اعضای کلیسا دیده بود و آگاهی از این امر که شهردار سئول به انجام پروژه‌‌های عمرانی علاقه‌‌مند است، قطعه‌‌زمینی را در جزیرۀ یئوی‌‌‌‌دو (Yeouido) خرید. این جزیره در آن هنگام صرفاً جزیره‌‌ای متروکه بود که توسط رود هان از خاک اصلی شهر جدا می‌‌شد.
فشار مالی ناشی از بنای ساختمان کلیسا، به‌‌راستی طاقت‌‌فرسا بود. پروژۀ تأسیس کلیسا مستلزم بیش از دو میلیون دلار هزینه بو‌‌د، اما در خزانۀ کلیسا تنها هزار دلار بودجۀ اضافی برای این کار وجود داشت. زیربنای ساختمان ریخته شد و تیرک‌‌های فولادی بزرگی نیز نصب گردید، اما بعد پول تمام شد و تیرک‌‌های فولادی رفته‌‌رفته زنگ زدند. یانگی‌‌چو چنان احساس عجز و درماندگی می‌‌کرد که خطاب به خدا فریاد زد: «مرا در لابلای این ویرانه‌‌ها مدفون ساز!» خدا با صدایی دلنشین به او گفت: «از آنچه خود داری برای من مایه بگذار.» این بدان معنا بود که یانگی‌‌چو می‌‌بایست منزل شخصی‌‌اش را می‌‌فروخت. وقتی این موضوع را با همسرش در میان گذاشت، همسرش تا یک هفته با او حرف نزد. با این حال او نیز وقتی راجع به این موضوع دعا و تفکر کرد، درباره از دست دادن منزل احساس آرامش داشت. به همین جهت خانوادۀ یانگی‌‌چو دست به این فداکاری زدند و منزل خود را فروخته، پول آن را وقف بنای ساختمان جدید کلیسا کردند. آنان سپس به اتفاق سه پسر کوچک‌‌شان به آپارتمان نیمه‌‌کاره‌‌ای که در نزدیکی محل کلیسا قرار داشت نقل‌‌مکان کردند. آپارتمان آنها هنوز نه برق نداشت و نه برای آب لوله‌‌کشی شده بود. میانگین دمای هوای سئول در ماه ژانویه سه و نیم درجۀ سانتی‌‌گراد زیر صفر است. خانواده یانگی‌‌چو زمستان آن سال را در حالی که از سرما می‌‌لرزیدند و منظرۀ ساختمان نیمه‌‌کارۀ کلیسا را از پنجره نگاه می‌‌کردند، سپری نمودند. خدا پاسخ فداکاری آنان را بلافاصله نداد، و بنابراین ناگزیر بودند به سرمای زمستان کره اکتفا کنند.
 

کاسۀ برنج شکسته و پنجاه هزار دلار اعانه

اما با فرا رسیدن فصل بهار اعضای کلیسا با فداکاری و از خودگذشتگی جهت تکمیل ساختمان کلیسا هدیه دادند. یکی از زنان موی بلند خود را بریده، آن را به مغازه‌‌ای که کلاه‌‌گیس درست می‌‌کرد فروخت و پولش را به کلیسا داد. یک پیرزن پولی نداشت که بدهد، اما کاسه و قاشقی را که داشت در ظرف اعانات انداخت. یانگی‌‌چو از او پرسید که چگونه غذا خواهد خورد. پیرزن جواب داد که برنج را روی یک تکه مقوا خواهد گذاشت و با انگشتانش غذا خواهد خورد. یکی از تُجّار با دیدن این صحنه ملزم شد و پیشنهاد کرد که کاسه و قاشق آن پیرزن را به مبلغ ۲۵ هزار دلار بخرد. یک نفر دیگر کاسه‌‌ای شکسته را جهت ساخت بنای کلیسا هدیه کرد. یانگی‌‌چو که نمی‌‌دانست با آن چه کند، کاسۀ شکسته را روی میز کارش گذاشت. یکی از دوستانش که یک مبشر امریکایی بود این کاسه را دید و از یانگی‌‌چو پرسید آیا می‌‌تواند آن را به‌‌عنوان سمبلی باارزش از فداکاری و ازخودگذشتگی مسیحیان کره همراه خود به امریکا ببرد. چند ماه بعد یانگی‌‌چو از یکی از دوستان آن مبشر نامه‌‌ای دریافت کرد. نویسندۀ نامه که یک مسیحی دورگۀ امریکایی-‏‏‏‏ کره‌‌ای بود، در نامه خود نوشته بود که می‌‌خواهد برای سرزمین مادری‌‌اش کاری انجام دهد. او نوشته بود: «با دیدن کاسۀ برنج عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتم و ملزم شدم برای ساخت کلیسای خدا هدیه بدهم. لطفاً این مبلغ ناچیز را به ساخت بنای کلیسا اختصاص دهید.» چکی به مبلغ ۵۰ هزار دلار ضمیمۀ نامۀ او بود. هدایای سخاوتمندانۀ دیگری نیز جهت ساخت کلیسا به دست یانگی‌‌چو رسید و بدین ترتیب در روز ۲۳ سپتامبر سال ۱۹۷۳ جمعیتی بالغ بر ۱۸ هزار نفر در مراسم افتتاحیۀ کلیسای جدید حضور به هم رساندند. صدها هزار نفر دیگر نیز در خلال سی سال بعدی به این کلیسا سرازیر شدند. یانگی‌‌چو مدت کوتاهی بعد از تأسیس این کلیسا، "کوه روزه و دعا" را برای مشارکت‌‌های مسیحی تأسیس کرد که گنجایش ده هزار نفر شرکت‌‌کننده را داشت. او علاوه بر شبانی بزرگ‌‌ترین کلیسای دنیا، به‌‌عنوان سخنرانی بین‌‌المللی به نقاط مختلف دنیا نیز دعوت می‌‌شد. او همچنین کتب متعددی در زمینه‌‌های مختلف شبانی به زبان‌‌های انگلیسی و کره‌‌ای نوشته است. یانگی‌‌چو در سال ۱۹۷۶ مؤسسۀ مسیحی "رشد کلیسای بین‌‌المللی" (CGI) را تأسیس کرد که هدف از آن آموزش دادن درس‌‌هایی است که او در زمینۀ تأسیس کلیسا فرا گرفته بود. امروزه کلیسای یانگی‌‌چو، اردوگاه "کوه دعا" و بسیاری دیگر از مؤسسات خدماتی‌‌ای که به همت او تأسیس گردید، همگی در حال رشد و گسترش هستند.
 

مهم‌‌ترین درسی که می‌‌شود از زندگی یانگی‌‌چو آموخت

زندگی یانگی‌‌چو برای ما دارای درس‌‌های زیادی است. از شیوۀ پر شور و حرارت موعظات او می‌‌توان الهام گرفت. برخی از موعظات او در یوتیوپ (YouTube) موجود است و نشان می‌‌دهد که این مرد با چه تبحری تعالیم خدا را شرح می‌‌دهد. تأکید او بر دعا نیز می‌‌تواند برای ما الگوی خیلی خوبی باشد. همان‌‌طور که گفته شد او عادت داشت هر روز ساعت چهار صبح بیدار شود و به دعا و شفاعت بپردازد. در کلیسای او نیز همیشه جلسات دعای سحرگاهی دایر بوده است و در برخی جلسات شبانه شرکت‌‌کنندگان تمام شب را در دعا و شفاعت به صبح می‌‌رسانند. همچنین از ایمان یانگی‌‌چو برای شفا و انتظاری که برای آن داشت می‌‌توان درس‌‌ها آموخت. او بر "مشارکت ایمانداران با روح‌‌القدس" نیز تأکید فراوان داشت. همچنین تعلیم می‌‌داد که قدرت ایمان در اعتراف ایمان دیده می‌‌شود. او مصرانه از مردم می‌‌خواست کاری را که خدا دارد در قلب‌‌های‌‌شان انجام می‌‌دهد در دعا تجسم کنند و مطابق رومیان ۱۰‌‌‌‌:‌‌۱۰ آن را با صدای بلند اعلام نمایند. درس‌‌های فراوانی از این قبیل می‌‌توان از زندگی یانگی‌‌چو یاد گرفت.
اما بی‌‌تردید مهم‌‌ترین و عمیق‌‌ترین درسی که می‌‌توان از زندگی یانگی‌‌چو آموخت، درسی که درکش آسان است و انجام دادنش دشوار، همان حقیقت ساده‌‌ای است که او در بستر بیماری، هنگامی که جوان ۲۵ سالۀ گمنامی بیش نبود، خطاب به جاسیل چوی نجوا کرد: «پیام انجیل تنها از طریق فداکاری و از خودگذشتگی گسترش می‌‌یابد.»
 
 

منابع:

نقل‌‌قول‌‌های مقاله برگفته از زندگی‌‌نامۀ یانگی‌‌چو تحت عنوان "خدمت امید به‌‌مدت ۵۰ سال" می‌‌باشد.
 

پاورقی

1  برای بحثی جامع راجع به این آیه نگاه کنید به مقاله "سر بودن مرد به چه معناست" نوشته افشین لطیف‌‌زاده، مجله کلمه شماره ۳۷