You are here

فراتر از پیروزی

Estimate time of reading:

۵ دقیقه

 سال ۲۰۰۱ برای یک ایماندار مسیحی چه نوع سالی می‌تواند باشد؟ سال جدید چه ارمغانی می‌تواند با خود بیاورد؟ این را با یقین می‌توان گفت که اتفاقات آینده غیرقابل پیش‌بینی است‌. معمولاً آیندۀ نامعلوم باعث ترس و نگرانی انسانها می‌باشد. ولی چرا یک ایماندار مسیحی با اطمینان به پیروزی می‌تواند با آینده روبرو شود؟

مهمترین دلیل این است که یک ایماندار مسیحی می‌داند که خدا با اوست و او را دوست دارد. کلام خدا در رساله رومیان ۸:‏۳۱ می‌فرماید: «...هر گاه خدا با ما است کیست به ضد ما؟ او که پسر خود را دریغ نداشت‌، بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود، چگونه با وی همه چیز را به ما نخواهد بخشید؟».

وقتی که این آیه را با کتاب پیدایش ۲۲:‏۱۲ مقایسه می‌کنیم حقیقت بسیار زیبایی بر ما روشن می‌شود «دست خود را بر پسر دراز مکن‌، و بدو هیچ مکن‌، زیرا که الان دانستم که تو از خدا می‌ترسی‌، چونکه پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی‌». خدا از ابراهیم خواست که فرزندش را قربانی کند. ابراهیم چنان ایمانی بر خدا داشت که فرزند خود را دریغ نکرد، هر چند خدا اجازه نداد فرزند ابراهیم قربانی گردد ولی ما را آنقدر محبت نمود که تنها پسرش را از ما دریغ نداشت‌.

دلیل مهم دیگر برای اطمینان از پیروزی در برابر هر واقعه‌ای‌، آیه بس تشویق‌آمیز و تسلی‌بخش رومیان ۲۸:‏۸ می‌باشد که می‌فرماید «و می‌دانیم به جهت آنانی که خدا را دوست می‌دارند و بحسب ارادۀ او خوانده شده‌اند همه چیزها برای خیریت (ایشان‌) با هم در کار می‌باشند».

در شروع سال جدید دوستی به خانه من آمد و داستان تکان‌دهنده‌ای را با من در میان نهاد که شرح آن چنین است‌:

چندی پیش قبل از کریسمس خادم جوانی به شبانی یک کلیسای قدیمی در نیویورک فراخوانده شد. این شبان جوان سعی نمود که رونقی به کلیسای قدیمی دهد و سالن کلیسا را برای ایام کریسمس آماده سازد. محراب کلیسا سخت احتیاج به تعمیر داشت‌. خادم جوان با عجله به تعمیر و رنگ‌آمیزی پرداخت‌. اما وقتی روز قبل از کریسمس وارد کلیسا شد دید که دیوار محراب خراب شده است‌. بسیار ناراحت شد زیرا فرصتی برای ترمیم باقی نمانده بود. این بار برای یافتن راه حلی از کلیسا خارج گردید و وارد بازار شهر شد و در حین رفتن و سیاحت‌، اسبابهای یک دستفروش توجهش را بخود جلب نمود. در میان وسایل دستفروش‌، یک رومیزی را دید که بطرز زیبایی بافته شده بود. وقتی این رومیزی را باز کرد متوجه شد که اندازه‌اش درست به اندازه آن قسمت از دیواری بود که خراب شده بود. رومیزی را خرید و آن را به کلیسا آورد و در جلوی دیوار خراب‌شده آویزان نمود.

عصر آن روز سرایندگان برای تمرین سرودهای کریسمس آمدند. خادم جوان‌، پس از تمرین پنجره‌ها را بست و می‌خواست کلیسا را ترک کند که ناگهان در انتهای کلیسا پیرزنی را دید که نشسته و غرق تماشای رومیزی پشت محراب می‌باشد. خادم از او پرسید که می‌توانم برای شما کاری انجام دهم‌. پیرزن جواب داد خیر، فقط می‌خواستم سؤال کنم که آن پرده را از کجا خریده‌اید؟ خادم گفت که آن را امروز از بازار خریده‌ام‌. پیرزن گفت‌: می‌توانید ببینید در گوشه آن حروفی نوشته شده است یا خیر؟ خادم رفت و گوشه رومیزی را دید و گفتۀ زن را تصدیق نمود.

پیرزن گفت‌: سالها پیش این رومیزی را بعنوان هدیه تولد شوهرم بافته بودم‌. ولی یک روز قبل از تولدش‌، سربازهای حکومت نازی آلمان او را دستگیر کرده و به اردوگاه بردند و دیگر او را ندیدم‌. پس از ۳۰ سال مطمئن شده‌ام که او در جریان جنگ کشته شده است‌. خادم خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت من می‌توانم این رومیزی را به شما برگردانم‌. پیرزن گفت‌: نه جایی که هست بسیار مناسب می‌باشد. خادم از او پرسید که چطور شد که به این کلیسا آمده است‌. پیرزن گفت که در قسمت دیگر شهر ساکن هستم و امروز برای ملاقات دوستی به این محل آمده‌ام‌. فقط پس از ملاقات از کنار کلیسا می‌گذشتم و آوای زیبای سرودها مرا بسوی کلیسا آورد. خادم گفت اجازه بدهید که شما را به خانه برسانم‌.

روز بعد برنامه کلیسا اجرا گردید و رومیزی درست قسمت خراب شده را پوشانده بود و جلب توجه می‌کرد. پس از پایان برنامه بعد از اینکه همه سالن کلیسا راترک کردند، شبان جوان در انتهای کلیسا پیرمردی را دید که نشسته و به رومیزی پشت محراب خیره شده است‌. خادم از او پرسید که آیا می‌تواند برای او کاری انجام دهد. پیرمرد جواب داد خیر، فقط این پرده توجه مرا جلب نمود. آن را از کجا آورده‌اید؟ خادم جوان جریان را تعریف نمود و پیرمرد ادامه داد که سالها پیش قرار بود که این رومیزی هدیۀ سالروز تولد من باشد. همسرم آن را بافته بود ولی یک روز قبل از تولد، سربازان آلمانی مرا به اردوگاه بردند و دیگر همسرم را ندیدم‌. هیچ نمیدانم او کجاست‌. البته دیگر به این نتیجه رسیدم که او باید فوت کرده باشد. خادم گفت آیا می‌خواهید این رومیزی را داشته باشید. مرد گفت که خیر جایی که الان هست بسیار مناسب می‌باشد. خادم در انتهای صحبت گفت که اگر لطف بفرمایید می‌خواهم با اتومبیل خود شما را به جایی ببرم‌.
این یک داستان واقعی است‌. چه تجربه عجیب و بی‌مانندی از آنِ خادم جوان گردید، وقتی این زوج بعد از بیش از سی سال که فکر می‌کردند یکدیگر را از دست داده‌اند، همدیگر را بازیافتند.

دوستان عزیز وقتی که دیوارها خراب شوند، وقتی که مشکلات پدیدار گردند، بجای ترس و یا ناراحتی می‌توانیم یقین داشته باشیم که برای آنانی که خدا را دوست دارند و بحسب ارادۀ او خوانده شده‌اند، همۀ چیزها برای خیریت (ایشان‌) با هم در کار می‌باشد.

البته این امکان وجود دارد که در مقابل سختی‌ها ضعیف شویم ولی باز یقینِ پیروزی می‌تواند از آن ما شود. زیرا مطابق رومیان ۸:‏۲۶ «روح‌القدس ما را در ضعف‌ها مدد می‌کند و برای ما شفاعت می‌نماید. عیسی‌مسیح فرمود من شما را یتیم نمیگذارم و او وعدۀ روح‌القدس را داد یعنی آن روح راستی‌، تسلی‌دهنده و تشویق‌کننده که همیشه با ایماندار می‌ماند و بالاخره خود عیسی که در دست راست خدا نشسته است‌، شفیع ماست‌.»
رومیان باب ۸ با آیات بسیار زیبا به پایان می‌رسد «که هیچ چیز نمی‌تواند ما را از محبت مسیح جدا سازد.»

زیرا که با مسیح ما بیش از پیروزمندان هستیم‌. تنها شرط پیروزی این است که ما نیز خدای خود را محبت نماییم‌. خود مسیح فرمود که تمام شریعت در این خلاصه میشود که خداوند خدای خود را با تمام نفس‌، فکر، دل و قوت محبت نما و همسایه خود را چون نفس خویش‌.

بیایید در عمل خدای خود را دوست داشته باشیم و همسایه خود را چون نفس خویش و در این سال جدید بیش از پیرورمندان شویم‌.