You are here

شبی استثنائی

Estimate time of reading:

۹ دقیقه

شبی ظلمانی و سرد بود و صحرا در خلوت و سکوتی عظیم فرورفته بود. طبق معمول، در ناحیۀ بیت‌لحم، شبانان در کنار گوسفندانِ خود که دیگر حرکت و جنبشی در آنان دیده نمی‌شد، آرمیده بودند. چیزی سکوت شب را بر هم نمی‌زد و همه چیز همان روال فرساینده و یکنواخت همیشگی خود را طی می‌کرد. اما مثل اینکه این شب نمی‌خواست خود را چنین آرام به طلوع فجر بسپارد و ناخواسته آبستن حوادثی بود که می‌خواست به تسلط این سکوت حاکم بر خود پایان دهد. چیزی به صبح نمانده بود که ناگهان نوری دل خلوت شب را شکافت و گرداگرد شبانان را روشن ساخت و صدایی ناآشنا نیز در همان لحظه مخاطب قرارشان داد تا این انسان‌های وحشت‌زده را آرام سازد.

«مترسید، زیرا بشارتی برای‌تان دارم، خبری بس شادی‌بخش که برای تمامی قوم است: امروز در شهر داوود نجات‌دهنده‌ای برای شما به‌دنیا آمد. او خداوند مسیح است...»

چه خبر عجیب و تکان‌دهنده‌ای! قوم خدا که دیگر آن جلال و ابهت زمان پادشاه خود داوود را از دست داده بود، پس از آخرین نبی عهدعتیق به سکوتی ۴۰۰ ساله پا نهاده بود. اسرائیل دیگر نشانه‌ای از آسمان نداشت که دل دردمندش را تسلی‌ دهد و آتش امیدی زنده و ناپژمردنی را در دلش فروزان نگه دارد. اما اینک اعلام بشارت عظیم تولد منجی، پرده‌های ضخیم سکوت چند صد ساله را می‌شکافت و صدایی در دل تاریک شب به آهنگی شیرین در گوش‌ها ندا می‌داد که زمان تحقق فرا رسیده است. آه که شنیدن این صدا چه لذت‌بخش و شیرین است. هر کس آرزو دارد این صدا را به گوش خود بشنود و به‌گونه‌ای شایسته در برابر آن واکنش نشان دهد.

به‌یاد دارم وقتی کودک بودم همیشه دوست داشتم که خبرهای دست اول را قبل از دیگران بشنوم و خودم اولین نفر باشم که آن را به خانواده اعلام کنم. مخصوصاً اگر خبری خوش بود با گفتن اینکه باید مژدگانی دریافت کنم از کنجکاوی دیگران سوءاستفاده می‌کردم! ولی باید اعتراف کنم که متأسفانه چون آخرین فرزند خانواده بودم همیشه خبرها آخر از همه به گوش من می‌رسید و دیگر حساسیت خود را از دست می‌داد و من می‌ماندم و حسرت یک مژدگانی!...

در اعلام خبر خوش بشارت منجی به ملاقاتی شگرف پی بردم که تابه‌حال به آن توجه نکرده بودم. ملاقاتی که بین دو قشر متفاوت از مخلوقات خدا صورت پذیرفت که درست در دو طیف مخالف و دور از هم قرار دارند، یعنی فرشتگان و شبانان که باید آنان را قهرمانانِ این قسمت از انجیل لوقا (۲:‏۸-۲۰) دانست. فرشتگان موجودات آسمانی هستند و پیام‌آوران خدای عظیم که برای مأموریتی ویژه لحظاتی خود را در زمین ظاهر می‌سازند و پس از انجام مأموریت خویش آن را ترک می‌کنند. در این واقعه نیز آنان پس از اعلام بشارت همین کار را می‌کنند و به جایگاه اصلی خود باز می‌گردند (آیه ۱۵). آنان هر روزه روی خدا را می‌دیدند و او را با جلال و شکوه پرستش می‌کردند. قصد ندارم بیش از این دربارۀ فرشتگان صحبت کنم بلکه بیشتر توجهم به قشر مخاطب آنان جلب شد، یعنی شبانان که پایین‌ترین طبقۀ اجتماعی در فرهنگ آن زمان به‌حساب می‌آمدند. چرا در روی این کره خاکی آنان باید اولین کسانی باشند که خبر چنین تحول بزرگی را در تاریخ بشنوند؟ چرا خدا از آنان دعوت نمود که به‌عنوان اولین گروه، نوزادی را که پسر خدا بود با چشمان خود مشاهده کنند؟

شبانان کیستند؟

مطالعۀ این واقعه در انجیل مرا به تفکر و بررسی کار شبانِ گله واداشت. حقیقتاً شبانان در جامعۀ آن روز چه نوع افرادی به‌حساب می‌آمدند؟ شبانان کسانی بودند که در درجۀ اول از نظر مذهبی مطرود و رانده‌ شده محسوب می‌شدند. بر طبق شریعت یهود آنان ناپاک قلمداد می‌شدند. نوع کار و حرفه‌شان اجازۀ شرکت در اعیاد و روزهای مقدس مذهبی را که در تقویم یهود جایگاه والایی داشت از آنان سلب نموده بود. زمانی که یهودیان به‌سوی اورشلیم مسافرت می‌کردند تا در هیکل برای گناهان خود قربانی بگذرانند و یا در یکی از اعیاد مقدس مذهبی شرکت کنند شبانان به اجبار در بیرون از خانه‌های خود از گوسفندان مراقبت می‌کردند. البته نباید آنان را در این مورد مقصر دانست و چوب سرزنش و شماتت را به‌سوی‌شان بلند کرد، ولی وقتی از نقطه‌نظر مذهبی آن زمان به این عدم شرکت در مراسم نگاه کنیم شبانان افرادی به‌حساب می‌آمدند که به شریعت خدا و احکام آن بی‌توجهی می‌کردند و در نتیجه مُهر پَست و ناپاک بر آنان زده می‌شد.

برای یافتن مرتع‌های بهتر و سرسبزتر شبانان مجبور بودند مدام از جایی به جایی دیگر نقل‌مکان کنند و همین جابجایی مداوم سوءظن دیگران را برمی‌انگیخت. اگر چیزی در جایی ناپدید می‌گشت انگشت اتهام اول از همه به‌سوی شبانان بود و اتهام دزدی اغلب به آنان زده می‌شد. به آنان اجازه داده نمی‌شد که در یک دادگاه معتبر به‌عنوان شاهد سخن گویند چون از نظر جامعه سخن‌شان قابل اعتماد نبود.

شبانان بیشتر با حیوانات در تماس بودند تا انسان‌ها! بیشتر اوقاتِ زندگی آنان در صحرا و بیرون از شهر سپری می‌گشت. از این نظر دایرۀ روابط‌شان بسیار محدود بود و انزوا و تنهایی مقوله‌ای بود که قسمت اعظم زندگی آنان را تشکیل می‌داد. شبانی حقیقتاً کاری فرساینده، بسیار یکنواخت و خسته‌کننده به‌نظر می‌رسید. عجیب نیست که داوود پادشاه که در نوجوانی گلۀ پدرش را می‌چرانید می‌توانست آلت موسیقی بنوازد. بسیاری از شبانان یاد می‌گرفتند که یک آلت موسیقی مانند نی و یا فلوت بنوازند، زیرا ممکن بود ساعت‌ها در یک جا بنشینند و هیچ کاری نداشته باشند جز تماشای گوسفندانی که در حال علف خوردن یا لمیدن هستند.

کار شبانی کاری نبود که ساعاتی از روز را بدان اختصاص داد و بعد از اتمام آن به خانه برگشت و با خانواده بسر برد. آنان هر روز هفته و در طول ۲۴ ساعت با گله بودند. آنان گوسفندان را نزد مراتع سرسبز و کنار نهرهای آب هدایت می‌کردند. مواظب بودند که جانورانی مانند گرگ‌ها به گله حمله نکنند و اگر حمله‌ای هم می‌شد و گوسفندی زخمی می‌گشت باید به او رسیدگی می‌کردند. شب‌ها در کنار همان گوسفندان می‌خوابیدند و مواظب بودند که دزدان وسائل آنان را نربایند. یک شبان خوب هر یک از گوسفندان خویش را با یک نگاه شناسایی می‌کرد و آن‌ها را می‌شناخت و آنان نیز او را می‌شناختند (یوحنا ۱۰:‏۲-۵).

چرا اولین دریافت‌کنندگانِ خبر خوش؟

برایم بسیار عجیب و باورنکردنی است که خدا چنین اشخاصی را برای دریافت خبر خوش برمی‌گزیند. ما انتظار داریم که رویداد مهمی چون تولد مسیح به مهم‌ترین و بانفوذترین اقشار جامعه اطلاع داده شود. افرادی نظیر رهبران سیاسی، پادشاهان، حاکمان و یا قیصر که بیایند و پادشاه جدید را از نزدیک ملاقات کنند. حداقل رهبران مذهبی، کاهنان، رابی‌ها و رهبران شورای یهود که از تمامی نبوت‌های عهدعتیق در مورد مسیح موعود آگاهی داشتند خود را واجد این شرایط می‌دانستند که خبر بشارت عظیم را دریافت کنند. اما در هیچ جای اناجیل نمی‌خوانیم که این شخصیت‌های مهم چنین دعوت‌نامه‌ای دریافت کنند. تنها کسانی که این افتخار شامل حال‌شان شد همین چند شبان محروم، فقیر و به اعتقاد بسیاری نجس و ناپاک بودند.

آیا از خود سؤال کرده‌اید که چرا خدا، فرشتگان خود را برای اعلام تولد یگانه پسرش نزد شبانان فرستاد؟ برای نزدیک شدن به پاسخی قابل قبول باید به‌سراغ کتاب‌مقدس رفت و نگاهی به گزینش افراد توسط خدا انداخت. با مطالعه نمونه‌هایی در کلام خدا به این نتیجه می‌رسیم که خدا همیشه در عملکردهای خود نشان می‌دهد که محبت و توجهش به افراد بر اساس سطح طبقاتی، دارایی، استعداد خاص و امتیازات دیگر نیست. برای خدای کتاب‌مقدس پادشاهان بالاتر و برتر از افراد معمولی نیستند. محبت او گروه‌بندی نمی‌کند و تمام سدها و محدودیت‌های بشری را درهم می‌شکند. در عیسایی که نوید تولدش را شبانان دریافت می‌کنند محبت ازلی و ابدی خدا نسبت به تمامی جهان ابراز شده است.

اتفاقاً با مطالعه عمیق‌تر کتاب‌مقدس خصوصیت برجستۀ دیگری از شخصیت خدای کتاب‌مقدس آشکار می‌شود که با آگاهی به آن، انتخاب شبانان برای‌مان قابل هضم‌تر خواهد بود.

با نگاه به قسمت‌هایی از کلام خدا مانند (اول سموئیل ۲:‏۸، دوم سموئیل ۲۲:‏۲۸، مزمور ۱۴۹:‏۴، اشعیا ۶۶:‏۱-۲، متی ۲۳:‏۱۲ و اول پطرس ۵:‏۵-۶) متوجه می‌شویم که خداوند فروتنان و حقیران را برمی‌گزیند و آنان را سرافراز می‌سازد. خدا قادر است که با قوت خود افراد فروتن و ضعیف را بیشتر مورد استفاده قرار دهد تا جلال خود را نمایان سازد. زیرا در این افراد محبت و حکمت خدا بیشتر مجالِ عمل خواهد یافت. اگر او افراد برجسته با امتیازهای عالی را برگزیند، نتیجۀ کار به‌حساب لیاقت و تلاش انسانی‌شان نهاده خواهد شد و خدا جلال نخواهد یافت.

ارتباط این موضوع با ما

سؤال بعدی این است که این موضوع چه ربطی به ما دارد؟ اگر خود را با شبانان مقایسه کنیم بسیار تشویق و دلگرم خواهیم شد. شاید خود را شخصی مطرود و در حاشیه می‌بینید، احساس می‌کنید هم‌چون دیگران نام‌تان بر سر زبان‌ها نیست. حتی وقتی از لحاظ روحانی خود را با دیگران مقایسه می‌کنید انزجارتان از خود بیشتر می‌شود که چرا مانند دیگران پرثمر نیستید. حتی بعضی مواقع در بحران‌ها و فراز و نشیب‌های زندگی ممکن است این فکر به سراغ‌تان آید که آیا خدا اصلاً از وجود من با خبر است؟ شاید احساس می‌کنید از دایرۀ توجه خدا بیرون رانده شده‌اید و ...

اگر چنین احساسی دارید پس عید میلاد مسیح پیام مهمی را از طریق واقعۀ اعلام تولد استثنایی به شما می‌دهد؛ آن این است که حتی اگر از خودتان راضی نباشید و خود را سرزنش کنید، خدا شما را دوست دارد و برای شما نقشه‌ای طرح کرده است. شما برای او خاص و منحصر به‌فرد هستید، همانطور که شبانانِ بی‌نام و نشان برای او خاص بودند. خدا به این گروه افتخار داد تا اولین گروهی باشند که در کنار مریم و یوسف با چشمان خود عیسای نوزاد را ببیند و اولین کسانی باشند که این خبر خوش را با دیگران در میان ‌بگذارند.

عجیب است خدایی که این پیام را نه به قیصر روم و نه به رهبران مذهبی یهود بلکه به شبانان ساده‌دلی اعلام نمود که با تمامی دل خود آن را باور کردند. وقتی آنان دعوت شدند تا عیسای نوزاد را ببینند دیگر نگران این نبودند که اگر برویم گله چه خواهد شد و چه کسی باید مواظب آنان باشد. اصلاً صحبت از این نبود که حال چطور برویم و این طفل را در سیاهی شب چگونه پیدا کنیم. گویا هیچ شک و ابهامی وجود نداشت. انجیل گزارش می‌دهد که شبانان بدون هیچ بحث و سؤالی فقط اطاعت کردند و رفتند. آنان اولین مبشرینی بودند که نوید تولد مسیح موعود را پخش کردند و دل منتظران او را شاد ساختند.

 

از لحاظ معیارهای انسانی معمولاً افرادی برای کارهای مهم مورد استفاده قرار می‌گیرند که در جامعه مطرح هستند و از امتیازها و شرایط انسانی بالایی برخوردارند. اما خدای کریسمس، خدایی است که از طریق افراد به‌ظاهر بزرگ و مشهور عمل نمی‌کند، بلکه از طریق انسان‌های بسیار عادی که اغلب در جامعه و محل زندگی خود به‌حساب نمی‌آیند. این افراد ممکن است در نظر دیگران ارزش و مقامی نداشته باشند ولی در نظر خدا باارزش و گرانبها هستند. گزینش و انتخاب خدا بر اساس محبت بی‌قید و شرط اوست. باشد که ما نیز با آگاهی از این شخصیت خدای خود بتوانیم در فروتنی و اطاعت با ساده‌دلی کلامش را بپذیریم و مبشرین خبر خوش انجیلش باشیم.