You are here

درس‌های روحانی از زندگی و دوران موسی‌

Estimate time of reading:

۹ دقیقه

موسی که از طرف همۀ ادیان شخص قابل احترامی می‌باشد برای ۱۲۰ سال عمر کرد. کلام خدا بعنوان یک شهادت می‌نویسد «موسی متواضعترین مرد روی زمین بود» (اعداد ۱۲:‏۳). و همچنین «در اسرائیل پیامبری مانند موسی نبوده است که خداوند با او رو در رو صحبت کرده باشد» (تثنیه ۳۴:‏۱۰). البته موسی کامل نبود و همچنین بزرگترین پیغمبر هم نبود چون خود موسی پیشگویی کرد که در آینده پیغمبر دیگری خواهد آمد «یهوه‌، خدایت‌، نبی‌ای را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید» (تثنیه ۱۸:‏۱۵).

از تأئید رسولان در اعمال رسولان ۳:‏۲۲ و ۷:‏۳۷ می‌توان فهمید که این پیشگویی به وسیلۀ آمدن مسیح تحقق یافت‌. و خود مسیح هم می‌فرماید «اگر شما به موسی ایمان می‌داشتید به من نیز ایمان می‌آوردید زیرا او دربارۀ من نوشته است‌» (یوحنا ۵:‏۴۶). به‌قول نویسندۀ عبرانیان راجع به برتری عیسی بر موسی «کسی که خانه‌ای بنا می‌کند بیش از خود خانه سزاوار احترام است‌، به همین نحو عیسی نیز بیش از موسی شایستۀ احترام است‌» (۳:‏۱-۶).

بهرحال خیلی درسها می‌توان امروز از دوران موسی یاد گرفت‌. و ما نباید فراموش کنیم که «هر چه در گذشته در کتاب‌مقدس نوشته شد، برای تعلیم ما بود» (رومیان ۱۵:‏۴). پس چه درسهایی از زندگی و دوران موسی می‌شود یاد گرفت‌؟

۱- خدا ما را از بندگی می‌رهاند

بعد از آن چهار حادثه عظیم در پیدایش باب ۱ تا ۱۱ یعنی خلقت‌، سقوط‌، طوفان‌، و پراکندگی‌، خدا به‌اصطلاح دوباره شروع می‌کند و برای نجات بشریت‌، یک نفر را انتخاب می‌کند تا از طریق نسل او تمام دنیا برکت یابد. بنابراین بقیۀ پیدایش از باب ۱۲ تا ۵۰ راجع به یک خانواده و چهار مرد می‌باشد. یعنی ابراهیم‌، اسحق‌، یعقوب و یوسف‌. در آخر این کتاب همین خانواده به مصر مهاجرت می‌کند و کم‌کم به یک ملت تبدیل می‌شود. اما یک پادشاه جدیدی سر کار آمد که یوسف را نمی‌شناخت و با بنی‌اسرائیل بدرفتاری کرد و تصمیم گرفت که همۀ پسران نوزاد عبرانیان را نابود سازد.

یکی از آن نوزادان پسر از مرگ رهایی یافت و مادرش او را در یک سبد کوچک گذاشت و آن را در میان نیزارهای رودخانه رها ساخت‌. دختر فرعون سبد را پیدا کرد و تصمیم گرفت نوزاد را بعنوان پسر خود بزرگ کند و او را موسی نامید. اما موسی نتوانست فراموش کند که چه کسی بوده و یک حادثه وقتی که چهل ساله بود، باعث شد که او از مصر فرار کند. هنگامی که یک مصری را دید که یکی از عبرانیها را می‌زد، مرد مصری را کشت و جسدش را زیر سنگها پنهان کرد. بعد از اینکه همه فهمیدند، موسی به بیابان سینا فرار کرد و به مدت چهل سال در آنجا به چوپانی مشغول بود.

آیا این داستان در اینجا به پایان می‌رسد؟ خیر. درست است که چهل سال می‌گذرد ولی خدا می‌دانست که بنی‌اسرائیل در چه حالی بودند و همچنین می‌خواست موسی را بکار ببرد. «و خدا ناله ایشان را شنید و خدا عهد خود را با ابراهیم ... به‌یاد آورد و خدا بر بنی‌اسرائیل نظر کرد و خدا دانست‌» (خروج ۲:‏۲۳-۲۵).

خدا شنید، به‌یاد آورد، دید، و دانست‌. بنابراین خدا در بیابان از میان بوتۀ شعله‌ور که نمی‌سوخت با موسی ملاقات می‌کند و می‌فرماید «هر آینه مصیبت قوم خود را که در مصرند دیدم و استغاثه ایشان را از دست سرکاران ایشان شنیدم‌، زیرا غمهای ایشان را می‌دانم‌. و نزول کردم تا ایشان را از دست مصریان خلاصی دهم ... پس اکنون بیا تا ترا نزد فرعون بفرستم و قـوم مـن بنی‌اسرائیــل را از مصـر بیــرون آوری‌» (خروج ۳:‏۷-۸ و ۱۰).

ما در شمارۀ بعدی مجله به عکس‌العمل‌ها و بهانه‌های موسی خواهیم پرداخت ولی بالاخره موسی فرمان خداوند را اطاعت کرد و در سن‌۸۰سالگی (۷:۷) همراه با هارون به مصر برمی‌گردد. ملاقات موسی با فرعون مثل یک مسابقه و مبارزه بین بنی‌اسرائیل بعنوان نخست‌زادۀ خدا و نخست‌زادۀ فــرعون بود.«و به فرعون ‌بگو خداوند چنین می‌گوید: اسرائیل‌، پسر من و نخست‌زادۀ من است‌، و به‌تو می‌گویم پسرم را رها کن تا مرا عبادت نماید و اگر از رها کردنش ابا نمایی‌، همانا پسر تو، یعنی نخست‌زادۀ تو را می‌کشم‌» (خروج ۴:‏۲۲-۲۳).

فرعون زیر بار نرفت و در نتیجه خدا بلایای مختلف می‌فرستد که آخرین بلا مرگ همۀ پسران ارشد بود. «و هر نخست‌زاده‌ای که در زمین مصر باشد خواهد مرد» (۱۱:‏۵). پس تکلیف بنی‌اسرائیل چه خواهد بود آیا همۀ نخست‌زادگان آنها هم خواهند مرد؟ خیر. خدا به قوم دستور می‌دهد که هر خانواده برۀ سالمی را قربانی کنند و خون آن را بر سر در خانۀ خود بپاشد و وقتی فرشتۀ غضب نازل می‌شود، و خون بره را می‌بیند از آن خانه عبور می‌کند و به آن صدمه‌ای نمی‌زند» (۱۲:‏۱-۱۳). به همین دلیل اسم این مراسم "فصح خداوند" می‌باشد (۱۲:‏۱۱). به معنی گذشتن و عبور کردن‌. آن وقت چه شد؟ «و واقع شد که در نصف شب خداوند همۀ نخست‌زادگان زمین مصر را زد... خانه‌ای نبود که در آن کسی نمرده باشد» (۱۲:‏۲۹ و ۳۰).

حتی در مورد خانه‌های بنی‌اسرائیل این قسمت آخر صدق می‌کند منتها خون یک بره بود نه یک نخست‌زاده‌. اینجا یک اصل مهم وجود دارد. وقتی داوری خدا می‌رسد بر همه بدون استثنا می‌رسد. ولی خدا وسیله و راه نجاتی برای قوم خودش فراهم می‌کند. به همین دلیل لازم بود که نوح و خانواده‌اش از آن طوفان عظیم و جهانشمول رد شوند ولی خدا یک وسیله فراهم می‌کند تا هلاک نشوند. پس در مصر دیدن آن خون‌، غضب خدا را فرو می‌نشاند و بنی‌اسرائیل در امنیت بسر می‌برند.

چرا این موضوع خون مهم است‌؟ آن مطلبی که اینجا مطرح می‌شود فقط آزادی بنی‌اسرائیل نبود بلکه نجات‌، رهایی و فدیۀ قوم بوده «بنابراین بنی‌اسرائیل را بگو من ... شما را از زیر مشقتهای مصریان بیرون خواهم آورد و شما را از بندگی ایشان رهایی دهم و ... نجات دهم‌» (۶:۶). رهایی مستلزم پرداخت یک بها می‌باشد و بعداً بنی‌اسرائیل بیشتر از طریق مراسم قربانی‌ها این اصول را یاد گرفتند.

پس بنی‌اسرائیل آزاد می‌شوند و مصر را بعد از ۴۳۰ سال (۱۲:‏۴۰) ترک می‌کند. آن روز آزادی یکی از آن روزهای فراموش نشدنی بود و به همین جهت به قوم دستور داده شده بود که در هر سال عید فصح را به مدت ۷روز جشن بگیرند و به فرزندان خود معنی آن را تعلیم دهند.

حالا این جریان چه ربطی به ما دارد؟ همۀ این جریان تأثیری است از آن راهی که خدا ما را نجات داده و فدیه کرد (غلاطیان ۳:‏۱۳ و ۴:‏۵). در کتاب‌مقدس مصر تصویری است از بردگی گناه و آن محکومیت مرگی که ما زیر آن قرار داریم‌. وقتی داوری خدا می‌ریزد بر همۀ ما بدون استثنا می‌ریزد اما خدا از طریق فیض و محبت خود وسیله و راه نجات را فراهم می‌کند. اما به چه بهایی‌؟ مسیح بوسیلۀ خون خودش ما را فدیه می‌کند و توسط پرداخت این فدا ما را آزاد می‌سازد. «چون پسر انسان نیامده است تا مخدوم شود بلکه تا به دیگران خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد» (مرقس ۱۰:‏۴۵). دیدن آن خون غضب خدا را فرو می‌نشاند و ما در امنیت بسر می‌بریم‌. «از طریق آن خون گرانبها خریده شده‌اید» (اول پطرس ۱:‏۱۸-۱۹).

«که در وی فدیۀ خود یعنی آمرزش گناهان خویش را یافته‌ایم‌» (کولسیان۱:‏۱۴). به همین دلیل برای هر ایماندار واژه‌گانی مانند بازخرید، فدیه‌، و فدا ارزش زیادی دارد چون به اصول نجات ما مربوط است‌. «تو ذبح شدی و مردم را برای خدا به خون خود از هر قبیله و زبان و قوم و امت خریدی‌» (مکاشفه ۵:‏۹). «خود را در راه ما فدا ساخت تا ما را از هر ناراستی برهاند» (تیطس ۲:‏۱۴). و در یک آیه آن ارتباط مستقیم بین فصح عهدعتیق و کار مسیح را می‌بینیم‌. «زیرا که فصح ما مسیح در راه ما ذبح شده است‌» (اول قرنتیان ۵:‏۷ ترجمۀ قدیمی‌) «زیرا مسیح که قربانی عید فصح ماست ذبح شده است‌» (اول قرنتیان ۵:‏۷ ترجمۀ انجیل شریف‌).

کار خداوند ما چقـدر زیباست که خودش تصمیــم می‌گیرد همزمان با عیــد فصح خودش را فدا سـازد و ثابت کند کـه او فصح ماست‌. ما بوسیلۀ قربانی مسیـــح از آن محکـومیـت مرگ آزاد شده‌ایــم و هیچوقت آن روز مهم در تاریخ بشریت را فراموش نخواهیم کرد. بهمین‌دلیل مسیح رنگ نو و تازه‌ای به مراسم عید فصح می‌زند و به ما دستور می‌دهد که از این به بعد در این عشاءربانی شرکت کنیم و بیاد بیاوریم که بدن مسیح برای ما پاره‌شد و خون ما برای آمرزش گناهان ما ریخته شد.

اما هدف خداوند چه بود؟ آیا می‌شود گفت که خدا فقط می‌خواست ما را از این محکومیت آزاد سازد؟ خیر. و اینجاست که ما به درس دوم می‌پردایم‌.

۲- خدا ما را قوم خودش می‌گرداند

نقشۀ خدا فقط این نبود که بنی‌اسرائیل را از بردگی مصر آزاد کند. در خروج ۶:‏۶-۷ کاملاً روشن است که نقشۀ خدا خیلی بیشتر از آن بوده است‌. قبلاً در این مقاله به آیۀ ۶ اشاره کردم که خدا می‌فرماید «و شما را از بندگی ایشان رهایی خواهم داد» و سخن خدا ادامه دارد «و شما را خواهم گرفت تا برای من قوم شوید، و شما را خدا خواهم بود ...» (آیه ۷). نقشۀ خدا نبود که بنی‌اسرائیل را نجات دهد و از ایشان خداحافظی کند بلکه بخش دوم برنامه‌اش این بود که یک قوم از آن خود بسازد. بنابراین بنی‌اسرائیل قوم خدا شدند و او خدای آنها شد. پس در این سفر طولانی مشاهده می‌کنیم که‌:

- خدا مثل یک پدر و یک شبان آنها را راهنمایی کرده‌، از آنها محافظت می‌نمود و نیازهای ایشان را برآورده می‌ساخت‌.

- خدا مثل یک همسایه در بین قوم خودش زندگی می‌کرد همانطوری که در بیابان در چادرها زندگی می‌کردند، خدا دستور می‌دهد که یک چادر مخصوص درست کنند که او بتواند به اصطلاح در آنجا هم ساکن شود.

- خدا برنامۀ قربانی‌ها را برگزار نمود تا بدین‌وسیله قوم بتواند آن مشارکت روحانی را با او نگه‌دارند.

- خدا قوانین خودش را داد برای اینکه قوم خدا بدانند که چطور باید رفتار و زندگی کنند.

حالا این چهار موضوع در مورد کار خداوند برای ما هم صدق می‌کند. ما امروز در کلیسا بوسیلۀ آن رابطۀ زنده با خدا بعنوان پدر و با دیگران بعنوان برادران و خواهران‌، قوم خداوند را تشکیل می‌دهیم‌. نقشۀ خداوند این نبود که فقط تک تک ما را نجات دهد و بعد هر شخص دنبال کار خودش برود. خدا ما را در یک جمع قرار می‌دهد و در محیط کلیساست که ما از طریق پرستش‌، مشارکت و تعلیم هم خدمت و هم رشد می‌کنیم‌. البته من می‌دانم که بعضی از شما عزیزان که مجلۀ کلمه را دریافت می‌کنید، بخاطر عدم دانستن زبان محلی و شاید نبودن کلیسای محلی موفق نشدید که یک کلیسای خوب و مناسب پیدا کنید. همچنین می‌دانم که عده‌ای بخاطر مشکلات مختلف کلیسا را ترک کرده‌اند و کلاً از رفتن به کلیسا زده شده‌اند.

اما ما نباید اهمیت کلیسا را در نقشۀ خدا فراموش کنیم‌. حتی می‌شود گفت که نه تنها من بخاطر رشد روحانی احتیاج دارم بلکه اگر من واقعاً قبول کنم که عضوی از بدن مسیح هستم‌، پس آن کلیسای محلی به من هم احتیاج دارد. تجربه هم نشان می‌دهد که معمولاً وقتی ایمانداری بطور مرتب به کلیسا نرود، نه فقط دیگر رشد نمی‌کند بلکه کم کم ایمانش سرد می‌شود و بالاخره از میدان بدر می‌رود. به همین دلیل این اخطار در کلام خدا پیدا می‌شود «از جمع شدن با برادران در مجالس کلیسایی غفلــت نکنیم چنانکه بعضی‌ها به این عـادت کرده‌انــد، بلکه باید یکدیگر را بیشتر تشویق نمائیم ...» (عبرانیان ۱۰:‏۲۵).

در نتیجه خدا کند که همۀ ما خدا را هم برای آن نجات و رهایی عظیم از مجازات‌، محکومیت و اسارت گناه شکر کنیم و همچنین برای این حقیقت که ما «با مقدسین خدا هموطن و اعضای خانوادۀ خدا هستیم‌» (افسسیان ۲:‏۱۹).

در شمارۀ بعدی به درس سوم خواهیم پرداخت‌.