You are here

خدای مسیحیان

Estimate time of reading:

۱۱ دقیقه

 مقدمه

کتاب‌مقدس می‌گوید که خدا انسان را شبیه خود آفرید. و این براستی حقیقت دارد که انسان‌ها معمولاً شبیه خدایی می‌شوند که واقعاً به آن اعتقاد دارند؛ زیرا خدا در واقع پاسدار و تبلور عالی‌ترین ارزش‌هایی است که شخص بدان پایبند است و همین ارزش‌هاست که تعیین‌کنندۀ شیوۀ زندگی و رفتار آدمی در ابعاد مختلف فردی، خانوادگی و اجتماعی است. چه بسا که خدایی خودکامه به حکومتی خودکامه مشروعیت می‌بخشد و خدایی خشن، رفتار خشونت‌آمیز از سوی مؤمنانِ به خود را موجه می‌سازد. بی‌شک خدای هر کس عالی‌ترین سرمشق او است.

البته باید اذعان داشت که این معادله، دست‌کم به ظاهر، همیشه درست از کار در نمی‌آید. چه بسا خدایان خشن که مؤمنان مهربان هم دارند و خدایان مهربان که از مؤمنانی خشن نیز برخوردارند. اما این بیشتر از آن سبب است که برخی مؤمنان به‌درستی از خدای خود سرمشق نمی‌‌گیرند و یا براستی به آن‌ که خدا می‌نامندش اعتقاد ندارند. به هر صورت جای تردید نیست که خدا و نظام ارزشی هر شخص از قوی‌ترین عوامل تأثیرگذار بر رفتار و شیوۀ زندگی او در همۀ ابعاد است.

دربارۀ خدای مسیحیان، یعنی تثلیث اقدس، کج‌فهمی‌های بسیار در میان ایرانیان وجود دارد. برخی بر این گمانند که مسیحیان به سه خدا اعتقاد دارند. برخی از این هم پیش‌تر رفته می‌پندارند که این سه خدا عبارتند از پدر، پسر و حضرت مریم! به گمان اینان، مسیحیان بر این اعتقادند که خدا با حضرت مریم وصلت کرده و نتیجۀ این وصلت تولد عیسی بوده است که او را به همین دلیل پسر خدا دانسته‌اند. حتی درک بسیاری از مسیحیان ایرانی از خداشناسی مسیحی نادرست و یا ناقص است.

هدف ما در این نوشتار، که بخش نخست آن را در این شماره می‌خوانید، بررسی مختصری است پیرامون موضوع تثلیث که امیدواریم موجب رفع برخی سوء تفاهمات و دست ‌یافتن به شناختی دقیق‌تر از خدای مسیحیان گردد.

هر چند واژۀ تثلیث در کتاب‌مقدس نیامده، ولی مفهوم تثلیث در بسیاری از قسمت‌های آن یافت می‌شود. یکی از این قسمت‌ها که به اختصار این مفهوم را بیان می‌کند و می‌تواند مبنای بررسی ما قرار گیرد، دعای برکت پولس در آخرین آیۀ نامۀ دوم او به قرنتیان است: «فیض خداوند عیسی مسیح، محبت خدا و رفاقت روح‌القدس با همۀ شما باد» (دوم قرنتیان ۱۳:‏۱۴).

خدای مکاشفه

انسان‌ها در طول تاریخ از راه‌های مختلف خدا را جستجو کرده‌اند. برخی بدین منظور طریق عقل و استدلال را در پیش گرفته‌اند و کوشیده‌اند با براهین فلسفی خدایی را برای خود تعریف و تصور کنند. اما برخی دیگر پای استدلالیون را چوبین دانسته، به احساس دینی و تجارب عرفانی برای رسیدن به خدا روی آورده‌اند.

مشکل اینجاست که هرگاه انسان می‌کوشد با تلاش‌های ذهنی یا احساسی خود خدا را جستجو کند، خدایی که سرانجام بدان می‌رسد بیشتر مخلوق ذهن و احساس خود او است. به‌واقع انسان خدا را به‌صورت و شباهت خود خلق می‌کند. انسان آنچه را که در خود می‌پسندد یا آرزوی برخورداری از آن را دارد چندین- بلکه بینهایت- برابر می‌کند و همان را به خدا نسبت می‌دهد. اگر مورچه خداشناس بود، چه تصوری از خدا می‌داشت؟ احتمالاً خدا را مورچه‌ای بسیار بزرگ می‌پنداشت، با همۀ کمالاتی که او می‌توانست برای مورچه تصور کند. مورچه‌ای با شاخک‌ها و پاهای بسیار بزرگ! این‌گونه همۀ راه‌هایی که از انسان به خدا می‌رسند، به‌جای خداپرستی به خودپرستی می‌انجامند که چیزی جز بت‌پرستی نیست.

در نقطۀ مقابل، خدای کتاب‌مقدس خدای مکاشفه است. او خدایی است که تا خود خویشتن را منکشف و آشکار نکند هیچ انسانی قادر به شناخت او نیست. انسان نمی‌تواند با جستجوی فلسفی یا عرفانی خود او را بیابد. بلکه اوست که انسان را جستجو می‌کند و می‌یابد. به‌علاوه او خدایی خلاف انتظار است. وقتی بر انسان آشکار می‌شود تمام تصورات و انتظاراتی که انسان از او دارد زیر سؤال می‌رود. او خدایی است که بت‌های ذهنی ما را در هم می‌شکند و ماهیت دروغین خدایانی را که ما به‌صورت خود تراشیده‌ایم آشکار می‌کند.

حال اعتقاد به تثلیث نزد مسیحیان محصول استدلالات فلسفی یا الهیاتی شماری اندک از اندیشمندان مسیحی نیست، بلکه نتیجۀ تعمق در مکاشفه خود خدا طی عمل نجات‌بخش او در طول تاریخ است که در زندگی، مرگ و رستاخیز عیسی‌ مسیح به اوج خود رسید.

تعالی خدا: پدر

تأمل در مکاشفۀ خدا از خودش، چنان‌که نهایتاً در کتاب‌مقدس در دسترس آدمیان قرار گرفته نشان می‌دهد که در خدا بُعدی متعال یا فراباشنده وجود دارد که "پدر" خوانده می‌شود. خدایی که در کتاب‌مقدس خود را بر انسان آشکار کرده خدایی است بی‌نهایت برتر و بالاتر از همۀ مخلوقات. او با هیچ یک از مخلوقات خود یکی نیست، و نه با همۀ آنها بر روی هم. هیچ چیز را نمی‌توان و نباید با او قیاس کرد. او خدایی است کاملاً متفاوت با همه چیز دیگر. صفات تعالی خدا همچون نامحدود بودن، قدرت مطلق، علم مطلق و غیره، او را بی‌نهایت فراتر از همه چیز قرار می‌دهد.

در این اعتقاد به تعالی و فراباشندگی خدا، مسیحیت با برخی ادیان و مکاتب خداباور دیگر مشترک است. اما حتی در همین نقطۀ اشتراک نیز خدای مسیحیان ویژگی منحصر به‌فرد خود را داراست. این خدای متعال که مطلقاً برتر و بالاتر از همه چیز است، در عین حال "پدر" است. اعتقاد به پدری خدا به دو خصوصیت بسیار مهم خدای مسیحیان اشاره دارد. نخست اینکه او شخص است. او خدایی است دارای ‌شخصیت. او نیرویی کور که در طبیعت به نوعی در طبیعت حضور داشته و طبیعت حتی با آن یکی باشد، نیست. شخص بودن خدا بیش از هر چیز بدین معناست که او خدایی است که می‌توان با او رابطۀ شخصی برقرار کرد، رابطه‌ای که بر آن مفاهیمی چون شناخت متقابل، تفاهم، اعتماد، توکل، مصاحبت، اطاعت، همکاری، دوستی، تسلیم، فداکاری و احترام قابل اطلاق است.

امکان برقراری چنین رابطه‌ای بی‌شک مستلزم برخورداری از قوایی چون عقل، احساس و اراده است. و وقتی کتاب‌مقدس می‌گوید که خدا انسان را شبیه خود آفرید، یکی از مهم‌ترین شباهت‌ها همین امکان برقراری ارتباط شخصی است که در انسان یافت می‌شود. خصوصیت دیگری که پدر بودن خدا بدان اشاره دارد این است که بنا به گفتۀ صریح انجیل، «خدا محبت است» (اول یوحنا ۴:‏۸ و ۱۶). او پدری است پرمحبت که جهان و انسان را از محبت و به‌خاطر محبت آفریده است. آفرینش جهان نتیجۀ فوران محبت الهی است که در خلق موجودی که قادر به دریافت این محبت و پاسخ‌گویی آزادانه به آن باشد به اوج می‌رسد. ذات خدای مسیحیان نه بنا بر قدرت، یا علم، یا جلال، بلکه بنا بر محبت تعریف می‌شود. اعتقاد به اینکه ذات خدا محبت است مسیحیت را در قیاس با دیگر ادیان خداباور منحصر به‌فرد می‌سازد.

حلول خدا در تاریخ: پسر

اینکه ذات خدا محبت است سبب می‌شود که در او علاوه بر تعالی بُعد دومی نیز وجود داشته باشد که نزد هیچ یک از دیگر ادیان خداباور شناخته شده نیست. این بُعد دوم را می‌توان بُعد حلولی یا درون‌باشندۀ خدا نام گذاشت، و این حلول، حلولی است در تاریخ. خدای مسیحیان در عین حال که بی‌نهایت از همۀ مخلوقات خود برتر و با همۀ آنها متفاوت است، ولی با آنها بیگانه نیست. بلکه چون ذات او محبت است، عار ندارد به مخلوق خود نزدیک شود وحتی با او یگانه گردد. انجیل بی‌پروا و کاملاً بر خلاف انتظار انسان اعلام می‌دارد که خدا در یک شخصیت تاریخی یعنی عیسای ناصری حلول کرده است! خدا بشریت را به خود گرفته و در سیمای یک انسان به جهان ما قدم گذاشته است. مسیحیان به پیروی از انجیل، این بُعد دوم از وجود خدا را که در تاریخ حلول می‌کند، "پسر" می‌خوانند.

حلول خدا در تاریخ، حلولی نجات‌بخش است که از محبت او سرچشمه می‌گیرد. از همین روست که پولس در آیه‌ای که پیشتر نقل کردیم، از "فیض" عیسی مسیح سخن می‌گوید. خدا در عیسی انسان می‌شود تا دوری و بیگانگی انسان را با خدا از میان بردارد. کتاب‌مقدس اعلام می‌کند که در عیسی خدا به این جهان آمده تا انسان گمشده را بجوید و نجات بخشد.

اگر روزی پسر کوچک من یا شما گم می‌شد چه می‌کردیم؟ برای من این واقعاً رخ داده است! آیا تنها نزد همسایگان یا مأموران پلیس می‌رفتیم و از آنها می‌خواستیم برای یافتن او شهر را جستجو کنند و خود در خانه می‌نشستیم و منتظر می‌شدیم؟ آیا همۀ کوچه و پس‌کوچه‌های شهر را شخصاً جستجو نمی‌کردیم و اشک‌ریزان فریاد سر نمی‌دادیم که پسر عزیزم کجایی؟! فقط پدران و مادران می‌توانند واقعاً پاسخ این سؤال را بدهند. و انجیل می‌گوید که خدا پدر است! و او به این پرسش پاسخی تکان‌دهنده داده است.

خدا در بُعد دوم وجود خود یعنی "پسر" در تاریخ ظاهر شده تا پسران و دختران گمشدۀ خود را جستجو کند. او برای رستگاری انسان رنج کشیده و بر روی صلیب جان داده است.

اعتقاد به وجود این بُعد دوم در خدا بدین معناست که خدای مسیحیان خدایی است که می‌تواند و می‌خواهد در تجربیات بشری شریک شود. او در مسیح طعم رنج و حتی مرگ را می‌چشد. او بر روی صلیب حتی دوری انسان از خدا را تجربه می‌کند تا بدین وسیله وضعیت بشر را از درون درک کند و آن را شفا بخشیده، دگرگون سازد. این کاملاً برخلاف تصوراتی است که در برخی مکاتب فلسفی و ادیان از خدا مطرح بوده و هست. بسیاری به خدایی رنج‌ناپذیر و فاقد احساس اعتقاد دارند. ولی چنان‌که یکی از متألهین برجستۀ مسیحی گفته است، خدایی که نتواند رنج ببرد از انسان هم فقیرتر و ضعیف‌تر است! زیرا انسان قابلیت رنج کشیدن را دارد.

آشکار است که اعتقاد به خدایی رنجبر به معنی درکی متفاوت از معنای قدرت و ضعف است. خدای مسیحیان خدایی است که قدرت خود را در ضعف آشکار می‌کند. قدرت او قدرت محبت است که جلوه‌ها و اشکال ظهور و بروز آن با آنچه بشر قدرت می‌نامد تفاوت بسیار دارد. چنین خدایی که در جایگاه متعال و فراباشندۀ خویش فارغ از هر درد و رنجی باقی نمی‌ماند بلکه به درون وضعیت بشری حلول می‌کند و به گفتۀ پولس "صورت غلام به خود می‌گیرد" براستی سزاور پرستش و دوست‌داشتن است!

حلول خدا در قلب مؤمن: روح‌القدس

ولی بُعد سومی هم در خدای مسیحیان وجود دارد. این بعد سوم نیز بُعدی حلولی یا درون‌باشنده است که روح‌القدس نامیده می‌شود. اما این حلول و درون‌باشندگی با آنچه در مورد بُعد دوم وجود خدا یعنی "پسر" دیدیم تفاوت دارد. خدای مسیحیان نه تنها خدایی متعال است؛ او نه تنها خدایی است که به‌خاطر محبتش در تاریخ حلول می‌کند و در یک شخص خاص یعنی عیسی ذات بشری به خود می‌گیرد، بلکه کتاب‌مقدس نشان می‌دهد که او از طریق بُعد سوم خود، روح‌القدس، در قلب همۀ مؤمنان به مسیح ساکن می‌شود. این حضور خدا در قلب مؤمن رابطه‌ای بسیار نزدیک و واقعی بین او و خدا ایجاد می‌کند که جلوه‌ها و فواید آن بسیار ملموس و تعیین‌کننده است!

این را پولس "رفاقت" یا "مشارکت" روح‌القدس می‌نامد (دوم قرنتیان۱۳:‏۱۴). پیش از مسیح، این رابطه تنها به رهبران قوم خدا چون پادشاهان برگزیده، انبیای راستین و کاهنان وقف شده محدود بود. اما پس از مسیح، بنا به وعدۀ خدا در تورات و سایر کتب انبیا، روح‌القدس در قلب همۀ مؤمنان ساکن می‌شود و آنان را دوست و رفیق خدا می‌سازد!

این بُعد سوم از ذات خدا نیز برای دیگر ادیان خداباور شناخته شده نیست. این سکونت مستقیم خدا در قلب مؤمن به ایمان مسیحی خصلتی عرفانی می‌بخشد. اما این عرفان، عرفانی است از نوع متفاوت. در ادیان و مکاتب عرفانی دیگر، عارف پس از سیر و سلوک بسیار و تزکیۀ نفس و بالا رفتن از نردبان عرفانی و طی مراحل و منازل مختلف امیدوار است که شاید اگر لطف خاص خدا شامل حال او شود بالاخره روزی به فیض دیدار و وصال با خدا نائل گردد.

اما در ایمان مسیحی این دیدار و وصال با خدا آغاز راه است، به‌گونه‌ای که فردی گنهکار، پس از پشیمانی و توبه از گناهان و به‌محض دریافت آمرزش بر مبنای خون کفاره‌کنندۀ مسیح، بنا به گفتۀ ‌صریح انجیل و تجربۀ میلیون‌ها مسیحی واقعی به محل سکونت دائمی روح‌القدس و به‌عبارت دیگر به "خانۀ خدا" مبدل می‌گردد! این سکونت خدا و رفاقت نزدیک او با مؤمن، خاص عده‌ای برگزیده یا مقدس نیست، بلکه شامل حال و در دسترس همۀ کسانی است که عیسی را به‌عنوان نجات‌دهندۀ خود از گناه می‌پذیرند.

نتیجه‌گیری

دیدیم که خدای مسیحیان، تثلیث اقدس، خدای محبت است که در او در عین وحدت، سه بُعد متمایز از هم وجود دارد. "پدر" به تعالی خدا، "پسر" به حلول او در تاریخ، و "روح‌القدس" به حلول خدا در قلب مؤمنان اشاره دارد. نیز دیدیم که خدای مسیحیان از خصوصیات شخص برخوردار است و رابطۀ شخصی برقرار می‌کند.

حال تأمل در این سه بُعد وجود خدا چنانکه در اعمال نجات‌بخش او در تاریخ و گزارش آن اعمال در کتاب‌مقدس مکشوف گردیده، مسیحیان را به این اعتقاد رسانده که هر یک از این سه بُعد، شخصی است متمایز از دو شخص دیگر که از ازل با آن دو در رابطه‌ای شخصی بسر برده و می‌برد. به دیگر سخن، در خدای مسیحیان، در عین وحدت و یگانگی، نوعی کثرت و سه‌گانگی وجود دارد.

پدر، پسر و روح‌القدس در عین حال که سه خدا نیستند، سه کانون شخصی در ذات خدای واحد می‌باشند که با یکدیگر در رابطه و مشارکتی ازلی و ابدی به‌سر می‌برند. اساساً سرّ محبت بودن خدا نیز در همین است. این موضوع را در شمارۀ بعدی به تفصیل مورد بررسی قرار خواهیم داد.