You are here

مسیحیت و سیاست: نگاهی تاریخی/۴

Estimate time of reading:

۱۹ دقیقه

 مقدمه

در سه شمارۀ گذشته، نخست نگاهی به تاریخچۀ عمل اجتماعی-‏‏‏سیاسی مسیحیان در دو قرن هجده و نوزده افکندیم، سپس علل عقبگرد بزرگی را که در اوایل قرن بیستم در این موضوع رخ داد بررسی کردیم، و آنگاه به شرح اندیشۀ سیاسی دو اندیشمند بزرگ انجیلی، کارل اف. اچ. هنری و فرانسیس شیفر پرداختیم. این مجموعه از مقالات را با بررسی اندیشۀ جان استات در این مقاله به پایان می‌بریم.
جان استات که خبر درگذشت او چند هفته پیش در شماری از روزنامه‌های مهم انگلیس درج گردید، بی‌شک یکی از بزرگترین و صاحب‌نام‌ترین اندیشمندان مسیحی انجیلی در قرن بیستم بود. به‌جرأت می‌توان گفت کمتر کسی به اندازۀ استات در مسیحیت انجیلی نیمۀ دوم قرن بیستم تأثیرگذار بوده است. در مورد شرح زندگی، خدمات و کتب بسیار او در یکی دیگر از مقالات این شماره خواهید خواند. در این مقاله سعی ما بررسی اجمالی دیدگاه او در مورد نقش مسیحی در مقام عضو جامعه و خصوصاً شرکت مسیحی در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی است.
 

مسیحی و فعالیت‌های اجتماعی

استات در سطور نخست کتاب مهم خود در مورد مسائل اجتماعی روزگار ما اظهار شگفتی می‌کند که اساساً این سؤال برای هیچ یک از پیروان عیسی مطرح شده باشد که آیا مسیحی باید به فعالیت‌های اجتماعی بپردازد یا نه؟ زیرا به اعتقاد او کاملاً روشن است که عیسی هم "(همه جا) می‌گشت … تعلیم می‌داد و بشارت پادشاهی را اعلام می‌کرد" (متی ‌۴:‏‌۲۳) و هم "(همه جا) می‌گشت و کارهای نیکو می‌کرد و …. شفا می‌داد" (اعمال ۱۰:‏‌۳۸). از همین رو در سرتاسر تاریخ کلیسا بشارت و فعالیت اجتماعی رابطۀ بسیار نزدیکی با هم داشته‌اند. استات سپس به نمونه‌های بارزی از این رابطۀ نزدیک در بیداری‌های روحانی بریتانیا و آمریکا اشاره می‌کند که ما در مقالۀ نخست از این مجموعه مقالات به آنها پرداختیم.
اما استات اذعان می‌دارد که آنچه بیشتر مورد چون و چرا قرار گرفته، نه شرکت در فعالیت‌های اجتماعی به‌طور کلی بلکه فعالیت سیاسی به‌طور خاص است. هر وقت کلیسا یا شاخه‌ای از آن درگیر مسائل سیاسی می‌شود، فریاد اعتراض چه از درون و چه از بیرون کلیسا بر می‌خیزد که "کلیسا باید خود را از سیاست دور نگاه دارد" یا "دین و سیاست با هم درنمی‌آمیزد". به اعتقاد استات یافتن پاسخ درست به این سؤال که آیا مسیحی می‌تواند در فعالیت‌های سیاسی شرکت جوید یا نه در گرو تمییز میان موضوعاتی چند است که در این مناقشه با هم درآمیخته‌اند.
 

مسیحی و سیاست

نخست باید "سیاست" را به‌درستی تعریف کرد. اصلاً سیاست چیست؟ استات به دو شكل سیاست را تعریف می‌كند. یكی تعریف عام و دیگری تعریف خاص. "سیاست" politics در مفهوم عام، حیات شهر polis و وظایف شهروند polites است. پس به این معنای کلی، علم یا هنر زندگی با هم در جامعه است. ولی در مفهوم خاص، "سیاست" علم حكومت است كه دربردارندۀ اتخاذ سیاست‌های خاص، و تدوین قوانین متناظر با آنهاست.
استات عیسی را نقطۀ آغاز بحث خود قرار می‌دهد و می‌گوید عیسی به سیاست به معنای دوم، یعنی به علم حكومت نپرداخت. عیسی در پی این نبود که شخصیتی سیاسی به این معنا باشد. او خود را از دخالت مستقیم در سیاست به این معنا، دور نگاه می‌داشت. او هرگز حزب سیاسی تشکیل نداد، در پی انجام برنامه‌‌های سیاسی نبود، و تظاهرات سیاسی به راه نیانداخت. او هیچ قدمی در جهت تأثیر‌گذاشتن بر سیاست‌های قیصر، پیلاطس و یا هیرودیس بر نداشت. ولی از سوی دیگر، تمام خدمت‌ او، به معنای عام، بُعد سیاسی داشت. زیرا او به این جهان آمد تا در حیات جامعۀ بشری شریک شود و شاگردان خود را نیز به همین منظور به این جهان فرستاد. او در بسیاری از تعالیم و فرمایشات خود به شاگردان و پیروان خویش آموخت که چگونه شهروندان خوبی باشند. به‌علاوه، پادشاهی خدا، كه عیسی آن را در خدمات خود اعلام و پیاده می‌کرد، یك نظام اجتماعی كاملاً نو و متفاوت بود که ارزش‌ها و هنجارهای نظام کهنه را از ریشه به چالش می‌طلبید و وضع موجود را زیر سؤال می‌برد. بنابراین، هرچند عیسی مستقیماً به سیاست نپرداخت، ولی تعالیم و خدمات او دلالت‌ها و پیامدهای مهم و گستردۀ سیاسی داشت.
به‌علاوه، به اعتقاد استات، نمی‌توان و نباید استدلال کرد که چون عیسی و رسولانش از شرکت مستقیم در فعالیت‌های سیاسی اجتناب ورزیدند و آن را مطالبه یا حتی توصیه نکردند، پس مسیحیان نیز امروز نباید در فعالیت‌های سیاسی شرکت مستقیم داشته باشند. باید به یاد داشت که مسیحیان اولیه اقلیتی بسیار کوچک بودند که در یک نظام استبدادی بسیار ستمگر و خشن می‌زیستند. نیروهای نظامی روم همه جا حضور داشتند و هر گونه جنبش سیاسی را بیرحمانه قلع و قمع می‌کردند. مسیحیان قرن اول اساساً قادر به فعالیت سیاسی نبودند، بنابراین نباید از عدم شرکت آنها در سیاست نتیجه‌گیری الاهیاتی و اخلاقی کرد. سؤال مهم این است که اگر مسیحیان اولیه فرصت فعالیت سیاسی داشتند و امکان توفیق نیز وجود داشت، آیا به این کار دست می‌زدند یا نه؟ پاسخ این سؤال به اعتقاد استات مثبت است.
 

خدمت اجتماعی و عمل اجتماعی 

از سوی دیگر، استات میان خدمت اجتماعی social service و عمل اجتماعی social action تمایز قائل می‌شود. خدمت اجتماعی در پی تسکین دردهای جامعه است. این شامل تلاش به‌منظور رفع نیازهای مستمندان، فعالیت‌های بشردوستانه، رسیدگی به وضع افراد و خانواده‌های محروم، و دست زدن به اعمال ترحم‌آمیز است. ولی عمل اجتماعی، هدفش نه تسکین و التیام دردها بلکه از میان برداشتن علت و ریشۀ آنهاست. عمل اجتماعی شامل تلاش به‌منظور ریشه‌کن کردن علل محرومیت‌های اجتماعی، فعالیت سیاسی و اقتصادی، کوشش به‌منظور تبدیل ساختارهای جامعه، و مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی است. مثلاً اگر علت بروز دردی، ظلم و بهره‌کشی، و روابط و مناسبات ناعادلانۀ اقتصادی است، از طریق فعالیت‌های سیاسی، ارائۀ طرح‌های نوین اقتصادی، و وضع قوانین جدید، سعی می‌شود این علت یا علل از میان برداشته شود.
استات معتقد است فعالیت اجتماعی مسیحی باید شامل هر دو باشد، یعنی هم درد را التیام بخشد و هم علت درد را از میان بردارد. اقدام به منظور التیام دردها و رفع نیازهای جامعه، بدون تغییر ساختارهای اجتماعی كه مسبب آن دردها و نیازهاست، نه تنها در نهایت مؤثر نخواهد افتاد، بلكه ممكن است به تحكیم ساختارهای ظالمانه نیز بیانجامد. مثلاً تنها خوراک دادن به گرسنگان بدون برطرف کردن علل اجتماعی گرسنه ماندن آنها ممکن است به‌طور غیر مستقیم سبب شود که نظام و مناسبات اقتصادی نادرستی که باعث گرسنگی است كماكان برقرار بماند. به اعتقاد استات هر دو را باید انجام داد. اگر سوانح رانندگی به کرات بر سر چهارراهی به‌وقوع می‌پیوندد، راه چاره فراهم آوردن آمبولانس‌های بیشتر نیست بلکه گذاشتن چراغ راهنمایی که از وقوع سانحه جلوگیری کند.
 

مسئولیت‌های سیاسی مسیحیان

به اعتقاد استات یکی از علل عمدۀ بروز اغتشاش فکری و اختلاف‌نظر دربارۀ فعالیت سیاسی مسیحیان روشن نبودن این موضوع است که مسئولیت سیاسی مسیحی به‌طور خاص بر عهدۀ کیست. استات در این مورد میان افراد، گروه‌ها و کلیساها تمایز قائل می‌شود. به اعتقاد او، شکی نیست که مسیحی به‌عنوان فرد باید به لحاظ سیاسی فعال باشد، به این معنا که باید به‌عنوان شهروند خوب در انتخابات رأی بدهد، از مسائل جاری مملکت آگاهی حاصل کند، در مناظرات سیاسی شرکت جوید، در روزنامه‌ها قلم بزند، برای انتخاب نمایندۀ مورد نظر خود فعالیت کند، و حتی در صورت نیاز در تظاهرات سیاسی شرکت جوید. به‌علاوه، برخی از مسیحیان فرداً از این خواندگی الهی برخوردارند که زندگی خود را وقف خدمات سیاسی نمایند. کلیسا باید اعضای خود را تربیت و تشویق کند که وظایف شهروندی و نیز خواندگی سیاسی خود را به نحو درست انجام دهند.
افزون بر این، مسیحیانی که دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی مشترکی دارند می‌توانند به‌منظور مطالعۀ عمیق‌تر بر روی مسائل و معضلات اجتماعی مورد نظر خود، و یا دست زدن به فعالیت‌های سیاسی جمعی، گروه‌های تازه‌ای تشکیل دهند یا به گروه‌های موجود بپیوندند. در برخی موارد، این گروه‌ها ممکن است منحصراً مسیحی باشند، ولی در موارد دیگر مسیحیان می‌توانند در یک گروه مخلوط، مانند حزب سیاسی یا اتحادیۀ کارگری، دیدگاه مسیحی خود را با دیگران به شراکت بگذارند.
در آخر استات به این سؤال می‌پردازد که آیا علاوه بر افراد و گروه‌ها، خود کلیسا نیز به‌عنوان کلیسا می‌تواند در فعالیت‌های سیاسی شرکت جوید؟ او در پاسخ می‌گوید که کلیسا قطعاً موظف است هم انجیل و هم شریعت خدا را اعلام نماید و تعلیم دهد. و اگر زمانی به این نتیجه برسد که ایمان و عدالت کتاب‌مقدسی ایجاب می‌کند که در مورد موضوعی دست به موضع‌گیری علنی و عمومی بزند، در آن صورت باید از کلام خدا اطاعت کند و پی‌آمدهای عمل خود را به خدا بسپارد. ولی در مورد اینکه آیا علاوه بر تعلیم حقیقت کلام و موضع‌گیری شفاهی، کلیسا مجاز است به‌عنوان کلیسا دست به اقدام سیاسی عملی نیز بزند یا نه، استات به اذعان این حقیقت اکتفا می‌کند که گروه‌ها و‌ سنت‌های مختلف مسیحی در این خصوص نظرات متفاوتی دارند.
به اعتقاد استات مسیحیان در نهایت ناگزیر از انتخاب میان دو رویکرد متفاوت و در واقع متضادند، یکی "فرار" و دیگری "شرکت" در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی. اولی به معنی پشت کردن به دنیای درمانده و محتاج، دست شستن کامل از آن (هرچند که مانند پیلاطس، بار گناه ما نیز شسته نخواهد شد)، و بستن گوش و سخت کردن دل به روی فریادهای جانگدازی است که از دنیا بر می‌خیزد. دومی به معنی روی کردن به دنیا با شفقت و رحمت، بالا زدن آستین‌ها برای خدمت عملی، ولو به بهای زخم برداشتن و پینه زدن دست‌ها، و احساس‌کردن محبت انقلابی و خاموشی‌ناپذیر خدا نسبت به دنیاست. استات اظهار تأسف می‌کند که بسیاری از ما مسیحیان انجیلی، در گذشته و شاید حتی در زمان حال، به گروه نخست تعلق داشته و داریم. طبیعی است که رفاقت و مصاحبت در محیط کلیسا بسیار دلچسب‌تر از خدمت در محیط متخاصم بیرون از کلیساست. البته ما گاه به شبیخون‌های بشارتی به درون قلمرو دشمن دست می‌زنیم ولی هر چه سریع‌تر دوباره به قلعۀ مسیحی خود بازمی‌گردیم و نه تنها دروازه‌ها بلکه گوش‌های خویش را نیز به صدای فریاد کسانی که پشت دروازه‌ها هستند، می‌بندیم. ما اغلب، فعالیت اجتماعی را در پرتو بازگشت زود‌هنگام مسیح، اتلاف وقت تلقی کرده‌ایم. می‌گوییم اگر خانه گرفتار حریق شده، از آویزان کردن پرده‌های نو و جابجا کردن وسایل چه سود؟ آنچه اهمیت دارد نجات جان کسانی است که در خطر سوختن در آتشند. و با این‌گونه الهیات قُلابی سعی در آرام کردن وجدان خود داریم. حال‌ آنکه مسیحیان باید به جای فرار از مسئولیت‌های اجتماعی خود، با گوش‌های باز صدای خدای کتاب‌مقدس را بشنوند که قوم خویش را در تمام قرون به درون دنیای گمشده و درمانده می‌فرستد تا مانند خود او در آن زندگی و خدمت کنند.
 

مبانی کتاب‌مقدسی فعالیت اجتماعی

ولی باز می‌پرسیم "چرا؟" چرا مسیحیان باید در فعالیت‌های اجتماعی برای رفع مشکلات این دنیا سهیم شوند؟ استات در پاسخ به این سؤال به پنج آموزۀ اساسی ایمان مسیحی اشاره می‌کند.
 
۱) تعلیمی غنی‌تر دربارۀ خدا: نخست اینکه خدای مسیحیان نه تنها خدای دیانت و امور به اصطلاح "روحانی"، بلکه خدای طبیعت و امور "غیرروحانی" نیز هست. اساساً جدا کردن این دو قلمرو همیشه برای مسیحیان مسئله‌ساز و مشکل‌آفرین بوده است. همه چیز از این لحاظ که به خدا تعلق دارد، "روحانی" و "مقدس" است، و هیچ چیز به این معنا که خدا در آن حضور نداشته باشد "غیر روحانی" یا "نامقدس" نیست. خداست که همۀ طبیعت و تمام موجودات را آفریده و آنها را حفظ می‌کند و نیکو می‌شمارد. ما باید بیش از اینها قدر موهبت‌های عالی خالقِ نیکو را بدانیم و برای آنها شکرگزار باشیم، موهبت‌هایی همچون ازدواج و خانواده، سکس، زیبایی و نظم شگفت‌انگیز طبیعت، کار و تفریح، دوستی و روابط اجتماعی، موسیقی و انواع هنرهای دیگر که به زندگی انسان غنای بسیار می‌بخشد. خدای ما اغلب خدایی بسیار کوچک است چرا که خدایی بیش ‌از حد "روحانی" و "مذهبی" است! ما بر این گمان اشتباه هستیم که خدا فقط به امور "روحانی" و "دینی" علاقمند است. البته او به این امور توجه دارد به شرط آنکه روحانیت و دیانت ما بر تمام زندگی ما اثر بگذارد و به خدمت محبت‌آمیز منجر شود.
دوم اینکه خدای مسیحیان نه تنها خدای قوم برگزیدۀ خویش، بلکه خدای همۀ ملت‌ها نیز هست. مسیحیان نیز گاه مرتکب اشتباه قوم اسرائیل می‌شوند و گمان می‌کنند که خدا فقط به فکر کلیساست و با کلیسا کار دارد. بنی‌اسرائیل تمام توجه خود را به خدای عهد معطوف کرده بودند، به خدایی که تنها آنها را از میان ملت‌ها برگزیده و با ایشان عهد بسته بود. آنها خدای خالق تمام جهان را تا به حد خدایی متعلق و محدود به قوم و قبیله‌ای خاص،‌ کوچک کرده بودند. آنها از یاد برده بودند که کتاب‌مقدس با ملت‌ها شروع می‌شود نه با اسرائیل؛ با آدم شروع می‌شود، نه با ابراهیم؛ با خلقت شروع می‌شود، نه با عهد. وقتی خدا قوم اسرائیل را برگزید، علاقه و توجه خود را به بقیۀ ملت‌ها از دست نداد. استات از کتاب عاموس نقل می‌کند که خدا در آن می‌گوید: «ای بنی‌اسرائیل، آیا شما برای من همچون حبشیان نیستید؟ آیا اسرائیل را از سرزمین مصر برنیاوردم، و فلسطینیان را از کفتور، و ارامیان را از قیر؟» (عاموس ۹:‏۷). همچنین سخن پادشاه متکبر بابل، نبوکدنصر را نقل می‌کند که مجبور به اذعان این حقیقت شد که یهوه بر همۀ ملت‌ها فرمان می‌راند و تاریخ و سرنوشت همۀ آنها در دست اوست (دانیال ۴:‏‌۳۲؛ نیز مزمور ۳۳:‏‌۱۳-‏‏‏‏۱۵). به‌علاوه، خدا به ابراهیم وعده داده است که از طریق نسل او تمام طوایف زمین را برکت خواهد داد و آنچه را که سقوط انسان به تباهی کشیده احیا خواهد کرد.
سوم اینکه خدای کتاب‌مقدس نه تنها خدای آمرزنده و پارساشمارنده گناه بلکه خدای عدالت و عدالت‌خواه نیز هست. در مزمور ۱۴۶:‏‌۷‏-‏‏‏‏۹ می‌خوانیم: «او مظلومان را دادرسی می‌کند و گرسنگان را خوراک می‌دهد. خداوند زندانیان را آزاد می‌سازد ... خداوند خم‌شدگان را برمی‌افرازد ... خداوند بر غریبان دیدبانی می‌کند و حامی یتیمان و بیوه‌زنان است». به‌علاوه دغدغه و توجه خدا به عدالت اجتماعی تنها به اسرائیل محدود نمی‌شد بلکه او به این موضوع در میان تمام ملت‌ها توجه داشت. شاهد این موضوع نبوت‌های کتاب عاموس است که در آن خدا پیش از توبیخ یهودا به‌خاطر زیرپا گذاشتن شریعت و بت‌پرستی و توبیخ اسرائیل به‌خاطر زیر پا لِه کردن بینوایان و دریغ داشتن عدالت از ستمدیدگان، داوری خدا را بر ملت‌های اطراف اعلام می‌کند (عاموس ۱:‏‌۳‏-‏‏‏‏۲:‏‌۳). او ارام را به‌خاطر ستم‌پیشگی و اعمال خشونت‌آمیز، فلسطین را به‌خاطر اسیر کردن و فروختن تمامی یک ملت به بردگی، صور را به‌خاطر زیرپاگذاشتن پیمان برادری، ادوم را به‌خاطر خصومت بیرحمانه نسبت به اسرائیل، عمون را به‌خاطر خشونت و خونریزی در جنگ، و موآب را به‌خاطر نجس ساختن استخوان‌های پادشاه همسایه محکوم می‌کند. اینکه خدای کتاب‌مقدس خدای عدالت‌خواه است و برقراری عدالت را از همۀ ملت‌ها مطالبه می‌کند مخصوصاً در کتاب ناحوم آشکار است. محکومیت شهر نینوا، پایتخت و نماد آشور، در نبوت‌های این کتاب نه صرفاً به‌خاطر دشمنی دیرینۀ آنها با قوم اسرائیل بلکه همچنین به‌خاطر آن است که شهری مملو از خونریزی، فریب، چپاول و قربانیان ظلم است (۳:‏‌۱). دو بار در این کتاب، خداوند می‌گوید که "من بر ضد تو هستم" (۲:‏‌۱۳ و ۳:‏‌۵) و نبوت کتاب با این عبارت به پایان می‌رسد که «کیست که از بلای بی‌امان تو در امان مانده باشد» (۳:‏‌۱۹). از این آیات کاملاً آشکار است که خدا در همه جا از ظلم و بی‌عدالتی نفرت دارد و در همه جا عدالت را دوست دارد و به حمایت و رواج آن همت می‌گمارد.
۲) تعلیمی غنی‌تر دربارۀ انسان: استات در این خصوص بر دو نکتۀ عمده تأکید می‌کند. نخست اینکه دست زدن به اعمال انسان‌دوستانه به میزان ارزشی بستگی دارد که ما برای انسان قائلیم. به اعتقاد استات، تعلیم مسیحی مبنی بر اینکه انسان به صورت و شباهت خدا آفریده شده است، استوارترین مبنا برای چنین انسان‌دوستی است. او این اعتقاد مسیحی را از هر جهت استوارتر از مبنای انسان‌دوستی خداناباورانه و انسان‌محور می‌بیند. دوم اینکه این مخلوقات خداگونه فقط روح نیستند تا صرفاً به فکر رستگاری ابدی آنها باشیم، و فقط بدن نیستند تا صرفاً به فکر فراهم آوردن خوراک و پوشاک و مسکن برای آنها باشیم، و فقط موجودات اجتماعی هم نیستند تا صرفاً به فکر حل مشکلات اجتماعی‌شان باشیم. بلکه آنها این هر سه با هم‌اند. بنابراین اگر ما واقعاً می‌خواهیم همسایگان‌مان را محبت کنیم باید در فکر سلامت کامل آنها، یعنی سلامت روح، بدن و روابط اجتماعی‌شان با هم باشیم. و باید برای این موضوع نه فقط دادِ سخن دهیم و دعا کنیم، بلکه دست به کارهای عملی بزنیم. وگرنه مانند آن کشیش روستایی خواهیم بود که چون زن آواره و بی‌خانمانی از او کمک خواست، در پاسخ وعده داد که برای او دعا خواهد کرد. مدتی بعد، آن زن شعر زیر را برای آن کشیش نوشت و به سازمان "سرپناه" داد.
 
گرسنه بودم،
برایم گروه خیریه تشکیل دادی تا دربارۀ گرسنگی‌ام به بحث بنشینی.
زندانی بودم،
یواشکی به عبادتگاه خود رفتی تا برای آزادی من دعا کنی.
برهنه بودم،
دربارۀ درستی یا نادرستی ظاهر من در فکر خود داوری کردی.
بیمار بودم،
زانو زدی و خدا را برای سلامتی خودت شکر کردی.
بی‌خانمان بودم،
به من از سرپناهِ روحانیِ محبت خدا موعظه کردی.
تنها بودم،
مرا به حال خودم گذاشتی تا رفته برایم دعا کنی.
تو خیلی مقدس و نزدیک به خدا به نظر می‌رسی،
ولی من هنوز بسیار گرسنه و تنها و سردم!
 
۳) تعلیمی غنی‌تر دربارۀ مسیح: به اعتقاد استات، آموزۀ تجسم مسیح خود یکی از مهمترین مبانی کتاب‌مقدسی فعالیت اجتماعی مسیحیان است. او اذعان می‌دارد که مسیحیان انجیلی evangelical از اهمیت الاهیاتی و پی‌آمدهای عملی آموزۀ تجسم بیش از هر آموزۀ دیگری غافل بوده‌‌اند. بنا بر این آموزه، پسر یگانۀ خدا در آسیب‌ناپذیری امن خود در آسمان باقی نماند بلکه خود را از جلال خالی کرده، سیمای یک غلام به خود گرفت. او کوچک، ضعیف و آسیب‌پذیر شد. او به رنج‌ها، بیگانگی و وسوسه‌های ما داخل گردید. او نه تنها خبر خوش آمدن پادشاهی خدا را موعظه کرد بلکه آن را با شفای بیماران، خوراک دادن به گرسنگان، آمرزیدن خطاکاران، دوستی با طردشدگان، و زنده کردن مردگان ظاهر ساخت. او نیامده بود تا او را خدمت کنند بلکه تا خدمت کند و تا جان خود را برای رهایی دیگران فدا سازد. او حاضر شد در محکمه‌ها مورد کمال بی‌انصافی و ناحقی قرار بگیرد و برای دشمنان خود در حالی که او را مصلوب می‌کردند دعای خیر کرد. آنگاه در تاریکی وحشتناک واگذاشتگی از سوی خدا، مجازات گناهان ما را در شخصیت بی‌گناه خود متحمل گردید.
قطعاً این تصویر از مسیح باید بر درک ما از مأموریتی که خود او به ما سپرد تأثیر عمیق بگذارد: «چنانکه پدر مرا فرستاد، من نیز شما را می‌فرستم» (یوحنا ۲۰:‏‌۲۱). اگر بنا بر این آیه، مأموریت ما باید از مأموریت مسیح الگوبرداری شود، بنابراین قطعاً همانند مأموریت او دربردارندۀ دخول ما به دنیای دیگر مردمان، یکی شدن با آنها و شرایط زندگی‌شان، و شفقت و اقدام عملی در جهت رفع نیازهای آنها خواهد بود.
۴) تعلیمی غنی‌تر دربارۀ نجات: به اعتقاد استات مسیحیان اغلب تصویری بس ساده‌انگارانه و تقلیل‌گرانه از نجات در ذهن دارند، چنانکه گویی نجات چیزی بیش از اصلاحات اخلاقی، یا آمرزش گناهان، یا ویزای رفتن به بهشت، یا نوعی تجربۀ عرفانی شخصی بدون هیچ پی‌آمد اخلاقی و اجتماعی، نیست. اصلاح این کاریکاتورها و احیای مفهوم اصیل و کامل نجات از ضرورت و فوریت بسیار برخوردار است. مخصوصاً نباید حقایقی را که به هم مربوطند از هم جدا کرد. نخست اینکه نباید نجات را از پادشاهی خدا جدا کرد. زیرا کلام خدا این دو را به معنای مترادف به کار می‌برد. در این صورت، نجات از معنایی بس وسیع‌تر برخوردار می‌گردد، زیرا برقراری پادشاهی خدا به معنای اِعمال مجدد حاکمیت خدا بر عرصه‌های مختلف حیات فردی و اجتماعی است. هرچند این پادشاهی در آینده به کمال برقرار خواهد شد، ولی کلیسا خوانده شده است تا نه تنها امروز خودش آن را در ابعاد مختلف تجربه کند بلکه تا عامل گسترش و برقراری روزافزون آن در تمام جهان باشد.
دوم اینکه نباید عیسای نجات‌دهنده را از عیسای خداوند جدا کرد. ایمان آوردن به مسیح به‌عنوان نجات‌دهنده از گناه باید با تعهد به زیستن تحت خداوندی او همراه باشد. و خداوندی مسیحی از حوزه کوچک حیات دینی و زندگی روحانی ما بس فراتر رفته، تمامی تجربه و فعالیت‌های ما را خصوصی و عمومی، در خانه و بر سر کار، به‌عنوان عضو کلیسا و به‌عنوان عضو جامعه، در بشارت و در فعالیت اجتماعی در بر می‌گیرد.
سوم، نباید ایمان را از محبت جدا کرد. این خطر خصوصاً متوجۀ مسیحیان انجیلی است که بر ایمان تأکید بسیار دارند. درست است که ما تنها به ایمان مقبول خدا می‌گردیم و بس، ولی این ایمان نباید تنها باقی بماند. بلکه اگر ایمانی اصیل و زنده است باید به کارهای نیکو که از محبت سرچشمه می‌گیرد منجر شود، وگرنه ایمانی حقیقی نیست. این موضوع در تعالیم عیسی و سخنان رسولان کاملاً روشن است (متی ‌۲۵‌:‏‌۳۱-‏‏‏‏۴۶).
۵) تعلیمی غنی‌تر دربارۀ کلیسا: بسیاری اوقات کلیسا در اندیشه و زندگی مسیحیان به کلوبی روحانی تبدیل می‌شود که تفاوت آن با کلوب‌های دیگر این است که موضوع مورد علاقۀ اعضای آن نه ورزش یا موسیقی بلکه خداست! از همین رو ضرورت تام دارد که کلیسا از هویت دوگانۀ خود آگاهی دوباره پیدا کند. این هویت دوگانه در تعلیم مسیح مبنی بر اینکه کلیسا "در دنیا" ولی نه "از دنیا" است (یوحنا ۱۷:‏‏‌۱۱-‏‏‏‏۱۹)، و نیز در تمثیل نور و نمک (متی ۵:‏‌۱۳-‏‏‏‏۱۶) به‌روشنی بیان گشته است. کلیسا از یک طرف قومی "مقدس" است که از دنیا فراخوانده شده تا به خدا تعلق داشته باشد. ولی از طرف دیگر، قومی "دنیوی" است، به این معنا که به "دنیا" باز فرستاده شده تا در آنجا شاهد باشد و خدمت کند. به این معنا می‌توان از "دنیویت مقدس" کلیسا سخن گفت. استات اظهار تأسف می‌کند که کلیسا بسیاری اوقات مطابق این هویت دوگانۀ خود زندگی نکرده است. گاه در تأکیدی درست بر تقدس، به خطا از دنیا کناره گزیده و خود را از آن ایزوله کرده است. و گاه در تأکیدی درست بر "دنیویت" (به معنای نفوذ کردن در حیات دنیا) به خطا با معیارها و ارزش‌های نادرست آن سازش کرده و در نتیجه بدان آلوده شده است. برای اینکه کلیسا بتواند مأموریت خود را به‌درستی انجام دهد باید هویت دوگانۀ خود را حفظ کرده، مطابق با آن زندگی کند.
 

نتیجه‌گیری و خاتمه:‏

هدف ما در این مجموعه از مقالات نگاهی اجمالی به تاریخچۀ اندیشه و عمل سیاسیِ مسیحی در قرون اخیر بود. به‌علت محدود بودن فرصت، بحث خود را به سه قرن اخیر و آن هم به بیداری‌های روحانی بریتانیا و امریکا، و به تنی چند از برجسته‌ترین اندیشمندان جنبش انجیلی evangelical محدود کردیم. دیدیم که علی‌رغم رواج این عقیدۀ نادرست در میان بسیاری از مسیحیان ایرانی (و غیر ایرانی) که مسیحیت را با سیاست کاری نیست و مؤمن به مسیح باید تا آنجا که می‌تواند خود را از هر گونه آلودگی به امور سیاسی به دور نگاه دارد، مسیحیت در بخش اعظم تاریخ خود به مسائل اجتماعی و سیاسی توجه داشته و به شکل‌های مختلف در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی شرکت جسته است. بسیاری از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیت‌های مسیحی در دورۀ اصلاحات و نیز در سه قرن گذشته در تعالیم و کتاب‌های خود بر مسئولیت اجتماعی و سیاسی مسیحیان تأکید کرده‌اند و بسیاری نیز عملاً به فعالیت اجتماعی-‏‏‏سیاسی برای برقراری عدالت و آزادی، دست زده‌اند. ما صرفاً به شرح آراء این اندیشمندان اکتفا کردیم و از نقد آنها با توجه به فرصت اندک صرف‌نظر نمودیم. هدف ما صرفاً آشنا کردن ایرانیان مسیحی با اندیشۀ سیاسی این بزرگان به منظور اصلاح تصورات نادرست دربارۀ رابطۀ مسیحیت و سیاست، و تشویق آنها به مطالعه و تفکر بیشتر در مورد دلالت‌ها و پی‌آمدهای اجتماعی و سیاسی ایمان مسیحی بود.