You are here

چرا همه شفا نمی‌یابند؟

Estimate time of reading:

۲۱ دقیقه

مقدمه

ماه گذشته، کلیسای ما در لندن از تجربۀ بسیار سختی گذشت. دختر جوان و تازه ازدواج کردۀ یکی از اعضای خوب کلیسا، به‌طرز غافلگیرکننده و دلخراشی درگذشت. این دختر ایماندار که عازم سفری به کوبا بود تا در میان دختران خیابانی خدمت کند، پس از تزریق واکسن‌های لازم، دچار شوک شد و پس از اینکه به‌مدت یک ساعت قلبش از کار عادی باز ایستاد، به حالت کوما فرو رفت و تقریباً بعد از ده روز درگذشت.

من از سال‌ها پیش رابطۀ نزدیکی با این خانواده داشتم. بیش از هشت سال پیش، برای مدت دو سال و نیم در خانۀ آنها جلسۀ دعایی را اداره می‌کردم. ایمان و وفاداری کم‌نظیر این خانواده همیشه تحسین مرا برمی‌انگیخت. پدر این دختر، به‌معنای واقعی یک مرد خدا بود. تأثیر ایمان عمیق او در همۀ اعضای خانواده به‌ خوبی به چشم می‌خورد. مادر او نیز هیچ دستِ کمی از پدر نداشت. پدر و مادر هر دو دارای دکترا بودند و به تحقیقات مهمی در زمینه داروسازی اشتغال داشتند. دو تن از دختران‌شان پزشک بودند و دختر سوم که درگذشت، به‌تازگی از دانشگاه آکسفورد فارغ‌التحصیل شده و ازدواج کرده بود.

زندگی این خانواده از هر حیث نمونه بود، و آینده‌شان نیز از هر حیث درخشان به‌نظر می‌رسید. تا اینکه دو سال پیش، پدر خانواده که بسیار هم تندرست بود، ناگهان در اثر حملۀ قلبی درگذشت. مرگ پدر ضربۀ سختی بر پیکر خانواده وارد کرد. ولی هنوز دردِ از دست دادن ناگهانی پدر کاملاً التیام نیافته بود که حدود دو هفته پیش، دختر کوچک نیز درگذشت. زمانی که من این سطور را می‌نویسم، هنوز مراسم دفن انجام نشده است.

طی ده روزی که این دختر جوان در حال کوما بود، خانوادۀ او شبانه‌روز در کنار تخت او مشغول دعا بودند. من چندین بار برای دیدن دختر به بیمارستان رفتم، و هر بار ایمان استوار و استقامت مادر، خواهران و شوهر جوانِ این دختر در دعا مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. آنها بی‌وقفه و با ایمانی کم‌نظیر برای شفای او دعا می‌کردند، و من هم به‌همراه همسرم و همۀ همکاران و اعضای کلیسا با آنها متحد بودیم و لحظه به لحظه وضع او را دنبال می‌کردیم. من آن اتحاد و یکدلی، و ایمان و سماجتی را که کلیسا در دعا برای این دختر نشان داد، در کمتر مورد دیگری دیده‌ام. اما با اینکه همۀ ما بسیار امیدوار بودیم، دختر درگذشت!

مرگ این دختر، بار دیگر، سؤالات مهمی را دربارۀ شفای بیماران در ذهن من و بسیاری دیگر از نزدیکان ایماندارِ او مطرح کرد. آیا اصلاً باید برای شفای بیماران دعا کرد؟ آیا خدا واقعاً وعده داده که به دعا برای شفا جواب می‌دهد؟ اگر جواب مثبت است، آیا باید انتظار شفای همه را داشت؟ اگر چنین است، پس چرا همه شفا نمی‌یابند؟ و اگر چنین نیست، چگونه باید برای بیماران دعا کرد؟

ارائه پاسخی شایسته به این پرسش‌های دشوار خارج از توان مقاله‌ای کوتاه است. هدف من به هیچ وجه دادن پاسخی نهایی به این پرسش‌ها نیست، بلکه بنا به تقاضای برخی بر آن شده‌ام صرفاً به‌عنوان تلاشی مقدماتی، اندیشه‌های کمابیش خام خود را با شما خوانندگان عزیز درمیان بگذارم، به این امید که شاید دل داغدیده‌ای را تسلی بخشد و ذهن متلاطمی را آرام کند.

آیا باید برای شفای بیماران دعا کرد؟

من کمتر مسیحی را می‌شناسم که به کل مخالف دعا برای شفای بیماران باشد. کلام خدا در کتاب یعقوب به‌صراحت می‌گوید: «اگر کسی از شما بیمار است، مشایخ کلیسا را فراخواند و آنها برایش دعا کنند و به‌نام خداوند او را با روغن تدهین نمایند. دعای با ایمان بیمار را شفا می‌بخشد و خداوند او را بر می‌خیزاند» (یعقوب ۵:‏۱۴-۱۵). بنابراین، همۀ کسانی که به کتاب‌مقدس ایمان دارند، طبعاً می‌پذیرند که خدا از ما خواسته که برای بیماران دعا کنیم و نیز وعده داده که چنین دعایی را می‌شنود. ولی در مورد رابطۀ شفا از بیماری‌ها با آنچه در میان مسیحیان به‌عنوان تجربۀ نجات شناخته می‌شود، نظرات گوناگونی وجود دارد. در نتیجه، مسیحیان درباره گسترۀ شفا و اینکه تا چه حد باید انتظار آن را داشت، عقاید مختلفی دارند.

برخی بین شفا از بیماری و نجات رابطه‌ای نمی‌بینند. به گمان این دسته، خدا البته حاکم بر همۀ امور و قادر مطلق است و برخی اوقات صرفاً از روی محبت و لطف خود به دعای ما برای شفا پاسخ می‌دهد. اما نمی‌توان و نباید رابطه‌ای ذاتی بین شفا و نجات دید. نجات امری است روحانی که شامل آمرزش گناهان، فرزند خدا شدن، و حیات ابدی است و اینها ارتباطی با شفای جسم ما ندارد. بنا بر این نظر، مرگ مسیح بر روی صلیب نیز برای ما نه شفا از امراض، بلکه تنها آمرزش گناهان و آشتی با خدا به ارمغان آورد. این گروه، معجزات مسیح و کلیسای نخستین را صرفاً آیاتی در تأیید حقانیت پیام انجیل می‌انگارند که خاص آن دوران بود و دیگر ادامه ندارد. به‌طور خلاصه، به گمان این دسته، شفا جزء مهمی از زندگی مسیحی نیست و نباید بیش از حد، انتظار آن را داشت.

اما گروهی دیگر از مسیحیان که شمار آنها رو به فزونی است، برای شفا اهمیت بیشتری قائلند. این دسته، به درستی میان شفا و نجات رابطه‌ای نزدیکتر از دستۀ نخست می‌بینند. اخراج دیوها و شفا از امراض که در خدمت مسیح به‌ظهور رسید و در کلیسای نخستین ادامه یافت رابطه‌ای تنگاتنگ با آمدن پادشاهی خدا داشت. این معجزات صرفاً آیاتی در تأیید حقانیت پیام عیسی دربارۀ آغاز پادشاهی خدا نبود بلکه از برکات و مواهب خود این پادشاهی به‌شمار می‌رفت. و از همین رو نیز پیام عیسی را تأیید می‌کرد. یهودیان مطابق پیشگویی‌های عهدعتیق منتظر بودند که آمدن مسیحا و برقراری پادشاهی خدا در عصر مسیحایی با رهایی قوم اسیر خدا از چنگال قدرت‌های اهریمنی همراه باشد. فلسفۀ اخراج دیوها در خدمت مسیح نیز همین بود. گفتۀ عیسی در متی ۱۲:‏۲۸ موضوع را در یک جمله خلاصه می‌کند: «اگر من به‌واسطۀ روح خدا دیوها را بیرون می‌کنم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است.» مقصود عیسی این نیست که اخراج دیوها صرفاً آیتی است معجزه‌آسا که بر آمدن پادشاهی خدا گواهی می‌دهد، بلکه اساساً آمدن پادشاهی خدا از یک لحاظ یعنی برداشته شدن حاکمیت نیروهای تاریکی و آزادی قوم خدا از اسارت آنها.

شفاهای عیسی نیز همچون اخراج دیوها جزئی مهم از پادشاهی خدا بود.  لوقا ۷:‏۲-۸:‏۱۲ نشان می‌دهد که عیسی شفاهای خود را از مظاهر نجات و احیای اسرائیل تلقی می‌کرد. شاگردان یحیی آمده از او می‌پرسند «آیا تو همانی که می‌بایست بیاید یا منتظر کسی دیگر باشیم؟» عیسی نخست توجه آنها را به معجزات رهایی‌بخش خود جلب می‌کند و سپس به اشعیا  ۳۵:‏۵ و ۶۱:‏۱-۲ اشاره می‌نماید که در آن وقوع معجزات فوق پیشگویی شده است. در واقع به آنها می‌گوید: «ببینید چگونه کوران بینایی می‌یابند، لنگان راه می‌روند، کران می‌شنوند و به فقیران بشارت داده می‌شود. اینها خود گواه این حقیقتند که من همانم که می‌بایست بیاید. همان که این آزادی نوین را برای قوم خدا مهیا می‌سازد.» پاسخ عیسی گویای این حقیقت است که او شفاها و سایر معجزات خود را در راستای وعده‌های عهدعتیق، بخشی مهم از نجات و تجدیدحیاتی می‌دانست که خود و شاگردانش بدان بشارت می‌دادند. معجزات صرفاً دلایل اثبات مسیح بودنِ عیسی یا تأیید اعتبار پیام او نبودند، بلکه مظاهر نجاتی بودند که او به ارمغان آورده بود، نجاتی که همانا رهایی و احیای انسان‌ها در پادشاهی خداست.

دلیل مهم دیگری که به‌درستی در تأیید وجود رابطۀ نزدیک میان نجات و شفا ارائه می‌شود، پیشگویی اشعیا در مورد مواهب نتیجه شده از مرگ مسیح بر روی صلیب است: «به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخم‌های او ما شفا یافتیم» (اشعیا ۵۳:‏۵). برخی کوشیده‌اند بخش آخر این پیشگویی را به شفای روحانی محدود کنند. ولی متی ۸:‏۱۷ بر چنین تفسیری خط بطلان می‌کشد. به اعتقاد من همۀ تردستی‌های تفسیری که برای شانه خالی کردن از این نتیجه‌ به‌عمل آمده، محکوم به شکست است! بنا به تفسیر الهامی عهدجدید، مسیح بر روی صلیب بهای شفای ما را از امراض جسمی نیز پرداخته است.

کار مسیح در صلیب و قیام، و نجات فراهم آمده به‌وسیلۀ آن را نباید تنها به آمرزش گناهان یا برخی دیگر از ابعاد صرفاً روحانی زندگی محدود کرد. چنین نگرشی شدیداً تقلیل‌گرا reductionistic و نادرست است. البته درست است که شفا از بیماری‌ها به‌معنای دقیق جزئی از مفهوم کفاره نیست، ولی کار مسیح بر روی صلیب را نباید به فراهم آوردن کفاره محدود کرد. مسیح بر روی صلیب نه تنها مجازات گناهان ما را بر خود گرفت بلکه انسانیت کهنه و سقوط کردۀ ما را نیز با خود بر صلیب برد. کفاره تنها یکی از ابعاد مختلف کار مسیح روی صلیب است. مسیح بر روی صلیب بهای رهایی جهان از گناه و همۀ عواقب و پی‌آمدهای آن را پرداخت. در صلیب، بهای کامل آفرینشی نو پرداخت شد، و در قیام مسیح این آفرینش عملاً آغاز گردید. این آفرینش نو که توسط روح‌القدس به ایمانداران انتقال می‌یابد نه تنها دارای ابعاد روحانی، بلکه دارای ابعاد جسمانی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی محیط‌زیستی نیز هست. آن شالوم یا سلامتی که در صلیب مسیح و قیام او فراهم آمد، فراگیر و چند بعدی است.

چرا همه شفا نمی‌یابند؟

ولی آیا می‌توان بر اساس نکات بالا انتظار شفای عمومی و کامل همۀ ایمانداران را داشت؟ برخی چنین اعتقادی را ترویج می‌کنند. مطابق این دیدگاه، ارادۀ خدا همیشه شفا و سلامتی کامل ایمانداران است. به‌علاوه، او بر روی صلیب شفا را به‌طور کامل فراهم آورده است. پس اگر در مواردی دعای ما برای شفا مستجاب نمی‌شود، مشکل به‌طور خلاصه یا بی‌ایمانیِ شخصِ بیمار است یا بی‌ایمانیِ کسی که برای شفای او دعا می‌کند، و یا اینکه گناهی در زندگی یکی یا هر دوی آنها وجود دارد.

به اعتقاد من دیدگاه فوق از نظر الاهیاتی ناپخته، از نظر تجربی نادرست، و از نظر شبانی بس زیانبار است. البته بی‌ایمانی و زندگی در گناه می‌تواند از علل شفا نیافتن باشد، ولی همیشه چنین نیست. در اینجا تنها به ذکر دو دلیل بسنده می‌‌کنم.

نخست اینکه هر چند مسیح بر روی صلیب بهای کامل شفای جهان را پرداخته است، ولی این بدان معنی نیست که ما هم‌اکنون و به‌یکباره از همۀ مواهب صلیب برخوردار می‌شویم. اگر چنین بود، ما ایمانداران به مسیح نه تنها نمی‌بایست دیگر بیمار شویم، بلکه نمی‌بایست دیگر بمیریم! زیرا بی‌گمان مسیح برای ما مرد تا ما از مرگ رهایی پیدا کنیم. ولی بر این اساس نمی‌توان انتظار داشت که همۀ مردگان در مسیح با دعای ما زنده شوند، و یا همۀ مسیحیان همچون خنوخ به آسمان منتقل گردند! در خصوص شفا از بیماری‌ها نیز چنین است. ما شفای کامل را نه در حیات کنونی بلکه در اورشلیم آسمانی تجربه خواهیم کرد. در آن زمان است که «او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اول سپری شد» (مکاشفه ۲۱:‏۴). نکته دقیقاً اینجاست که هنوز "چیزهای اول" کاملاً سپری نشده است.

به گفتۀ پولس، ما تنها نوبر یا بیعانۀ روح را یافته‌ایم (رومیان ۸:‏۲۳؛ دوم قرنتیان ۵:‏۵). روح‌القدس خلقت تازه را در ما شروع کرده و طعم برکات آینده را امروز به ما می‌چشاند. ولی این هنوز کامل نیست. معنی نوبر و بیعانه همین است. نوبر تنها بخش نخست محصول است که نسبت به تمام محصول هنوز کم است. ولی به ما اطمینان می‌دهد که اگر صبر داشته باشیم این میوه بزودی فراوان خواهد شد! بیعانه نیز تنها قسمت کوچکی از تمام بهاست، نه همۀ آن. ولی ضمانت می‌کند که خدا همۀ آن را به ما خواهد داد. از همین روست که پولس می‌گوید ما ایمانداران نیز که نوبر روح خدا را یافته‌ایم، ناله بر می‌آوریم، زیرا در انتظار کامل شدن فرزندخواندگی یعنی رهایی بدن‌های خود هستیم (رومیان ۸:‏۲۳). زمانی که ما تولد تازه یافتیم خدا بدن تازه‌ای به ما نداد. بدن‌های ما هنوز همان بدن‌های قدیمی است که به خلقت کهنه تعلق دارد، خلقتی که گرفتار فساد شده و ناله بر می‌آورد. ما هنوز شریک این فساد و این نالۀ خلقت هستیم. ما مسیحیان هم ناله می‌کنیم و این غیر عادی نیست. ما مسیحیان هم مریض می‌شویم و این غیر عادی نیست. ما مسیحیان هم، اگر مسیح بزودی نیاید، می‌میریم، و این هم غیر عادی نیست! ما هنوز از لعنت گناه به‌طور کامل نجات نیافته‌ایم؛ مقبرۀ میلیون‌ها مسیحی مؤمن به مسیح گواه روشن این حقیقت است.

ولی خدا را شکر که نالۀ ما و نالۀ خلقت، نالۀ ناامیدی نیست، بلکه همچون نالۀ زن زائو نالۀ امید است (رومیان ۸:‏۲۲-۲۵). ما منتظر کمال نجات خود هستیم. منتظر روزی هستیم که نجات‌دهنده از آسمان ظاهر شود و بدن‌های فانی ما را به‌صورت بدن باقی و پرجلال خود تبدیل کند (فیلیپیان ۳:‏۲۰-۲۱). شفاهایی که امروز تجربه می‌کنیم، نوبر، نشانه و ضمانت این است که خدا کار نوسازی خود را در ما شروع کرده و روزی آن را به کمال خواهد رسانید. ولی خدا وعده نداده که همیشه فرزندان خود را از همۀ رنج‌هایی که بقیۀ خلقت و دیگر مردم می‌کشند رهایی ببخشد. برعکس، خدا اجازه می‌دهد که ما در این رنج‌ها سهیم باشیم، درست همانگونه که پسر یگانۀ او در آنها سهیم شد.

مشکل کسانی که انتظار شفای کامل و عمومی را دارند، نادیده گرفتن عامل زمان است. نجات در معنای کامل، مراحل مختلف دارد. ما از یک نظر درگذشته، یعنی زمانی که ایمان آوردیم، نجات یافتیم. یعنی گناهان ما آمرزیده شد و ما در خانوادۀ الهی به‌دنیا آمدیم. این بُعدِ گذشته نجات ماست. ولی نجات دارای ابعاد کنونی و آینده نیز هست. ما هم‌اکنون با تقدیس و شبیه مسیح شدن در حال نجات یافتن هستیم. ما با نظاره کردن روی خداوند با چهرۀ بی‌حجاب، روز به روز از جلال به جلالی فزونتر، به صورت او متبدل می‌شویم (دوم قرنتیان ۳:‏۱۷-۱۸). انسان باطنی ما روز به روز تازه می‌شود، در عین حال که انسان ظاهری فرسوده می‌گردد (دوم قرنتیان ۴:‏۱۸). ولی در آینده، روزی خواهد رسید که با آمدن دوبارۀ مسیح نجات ما به کمال خواهد رسید و ما از بدن‌های جلال‌یافته برخوردار خواهیم شد.

رشد ما در تجربۀ نجات نه تنها بعد جسمانی بلکه ابعاد روحانی زندگی ما را نیز شامل می‌شود. درست است که گناهان ما به‌خاطر خون مسیح آمرزیده شده است، ولی باز مرتکب گناه می‌شویم و باز نیاز به توبه و دریافت آمرزش داریم. درست است که مسیح با مرگش روی صلیب، ما را از بشریت کهنه و قدرت گناه آزاد کرده است ولی هنوز گرفتار برخی عادت‌ها هستیم که باید به فیض خدا و با رفتار کردن به روح، از آنها کاملاً آزاد شویم. بر همین قیاس، درست است که مسیح روی صلیب بیماری‌های ما و حتی مرگ را بر خود گرفته است، ولی ما هنوز بیمار می‌شویم و حتی وقتی خدا ما را شفا می‌دهد، دوباره بیمار می‌گردیم و احتیاج به شفای دوباره داریم. و روزی هم با وجود همۀ شفاهایی که دریافت می‌‌کنیم، سرانجام می‌میریم.

دلیل دوم این است که در پس انتظار شفای عمومی و کامل، کج‌فهمی بزرگ دیگری وجود دارد، و آن این باور نادرست است که بزرگترین هدف خدا برای ایمانداران راحتی، رفاه و لذت بردن آنها از زندگی است. مطابق این دیدگاه، اینکه خدا بخواهد فرزندش در رنج و زحمت باشد غیر قابل تصور است. ولی کلام خدا بروشنی نشان می‌دهد که بزرگترین هدف خدا برای زندگی ما نه لذت بردن یا راحتی همیشگی ما بلکه شبیه شدن ما به مسیح است (رومیان ۸:‏۲۹)! هدف خدا ساختن شخصیت ماست. و کیست که نداند درد و رنج، و فشارها و سختی‌ها، چه نقش مهمی در ساخته شدن ما دارد؟ در این خصوص نیز عیسی بهترین نمونۀ ماست. کلام خدا دربارۀ پسر خود خدا چنین می‌گوید: «او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشک‌ها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و به‌خاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد. هرچند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت. و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت می‌کنند، منشأ نجات ابدی گشت» (عبرانیان ۵:‏۷-۸؛ نیز ۲:‏۱۰). اگر لازم بود پسر یگانۀ خدا در بشریت خود با رنج‌هایی که کشید اطاعت را بیاموزد و کامل شود، ما چقدر بیشتر!

از همین روست که پولس می‌گوید ما نه تنها به امید جلال خدا، «بلکه در سختی‌ها نیز فخر (و شادی) می‌کنیم، زیرا می‌دانیم که سختی‌ها بردباری پدید می‌آورد، و بردباری شخصیت را می‌سازد» (رومیان ۵:‏۳). و باز به همین دلیل است که نویسندۀ عبرانیان می‌گوید: «سختی‌ها را به منزلۀ تأدیب تحمل کنید؛ خدا با شما همچون پسران رفتار می‌کند. زیرا کدام پسر است که پدرش او را تأدیب نکند؟ .... خدا برای خیریت خودمان ما را تأدیب می‌کند تا در قدوسیت او سهیم شویم. هیچ تأدیبی در حین انجام شدن خوشایند نیست بلکه دردناک است، اما بعد، برای کسانی که به‌وسیلۀ آن تربیت شده‌اند، میوۀ آرامش و پارسایی به بار می‌آورد» (عبرانیان ۱۲:‏۷-۱۱). به قول سی. اس. لوئیس، کسانی که معتقدند مهم‌ترین دغدغۀ خدا رهانیدن فرزندانش از درد و رنج است، بیشتر به وجود یک پدربزرگ آسمانی اعتقاد دارند تا یک پدر آسمانی!

تفسیر اشتباه برخی از وعده‌های کلام خدا، یکی از علل درکی ناپخته از شیوۀ عمل خدا با ما است. برای مثال، اگر تمام کتاب‌مقدس به مزمور ۹۱ خلاصه می‌شد، شاید باید انتظار می‌داشتیم که مسیحیان واقعی هرگز بیمار نشوند و به هیچ سختی و مصیبتی نیز دچار نگردند. چرا که آیه ۱۰ به‌صراحت می‌گوید که «هیچ بدی بر تو واقع نخواهد شد». ولی متأسفانه یا خوشبختانه، کتاب‌مقدس خیلی بیشتر از مزمور ۹۱ است! و وقتی آن را در کنار بقیه قسمت‌ها مثل ایوب، مزمور ۸۸، و مانند آنها می‌گذاریم و در پرتو آنها تفسیر می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که هرچند خدا بسیاری از اوقات، بسیاری از فرزندان خود را بر طبق وعده‌های مزمور ۹۱ از بلایا محفوظ می‌دارد، ولی نمی‌توان این را عمومیت داد و به یک قانون مطلق تبدیل کرد. کم نبوده‌اند مقدسان برجسته‌ای که خودشان یا فرزندان‌شان در سوانح جان خود را از دست داده‌اند. کم نبوده‌اند مؤمنان شایسته‌ای که خودشان یا عزیزان‌شان از سرطان درگذشته‌اند. کم نبوده‌اند ایمانداران برجسته‌ای که همچون ایوب از رنج‌ها و مصیبت‌های بسیار سخت گذشته‌اند. وقتی به برخی از این فرزندان رنجدیدۀ خدا نزدیک می‌شویم، نه تنها آنها را کم‌ایمان‌تر و گناهکارتر از دیگران نمی‌یابیم، بلکه بر عکس. مقدسترین و زیباترین فرزندان خدا، مانند خداوندشان، زخم‌ها بر پیکر خود دارند!

چگونه باید برای بیماران دعا کرد؟

تا اینجا به‌طور خلاصه دیدیم که خدا می‌خواهد ما برای بیماران دعا کنیم زیرا شفا جزئی مهم از نجاتی است که خدا در صلیب و قیام مسیح برای ما فراهم آورده است. اما نمی‌توان انتظار داشت همۀ کسانی که برای آنها دعا می‌شود قطعاً شفا بیابند. در این صورت چگونه باید برای بیماران دعا کرد و روش درست دعا برای شفا چیست؟

دربارۀ شرایط اجابت دعا به‌طور کلی، سخن بسیار می‌توان گفت که فرصت آن در اینجا نیست. ولی به اعتقاد من، در صورت رعایت بقیۀ شرایط لازم، بهترین راهنما در خصوص دعا برای شفا اول یوحنا ۵:‏۱۴-۱۵ است: «این است اطمینانی که در حضور خدا داریم که هرگاه چیزی بر طبق ارادۀ او درخواست کنیم، ما را می‌شنود. و اگر می‌دانیم که هر آنچه از او درخواست کنیم ما را می‌شنود، پس اطمینان داریم که آنچه از او خواسته‌ایم، دریافت کرده‌ایم». گروه‌های مختلفی که برای شفای بیماران دعا می‌کنند، به سه شکل مختلف، این آیه را به کار می‌برند.

برخی می‌گویند چون ما به یقین می‌دانیم ارادۀ خدا شفای همۀ ایمانداران است، پس باید مطابق آیۀ ۱۵ رفتار کنیم. یعنی پس از دعا برای شفا اطمینان داشته باشیم و این اطمینان را نیز اقرار و اعلام کنیم که جواب دعا را دریافت کرده‌ایم. اگر چنین کنیم و شک نداشته باشیم، شفا قطعاً به ظهور خواهد رسید، مگر اینکه مشکل جدی دیگری مانند گناه اعتراف نشده و امثال آن وجود داشته باشد. بر اساس آنچه در بخش پیشین این مقاله آمد، روشن است که این شیوۀ دعا درست نیست. البته درست است که ارادۀ خدا شفای ماست، ولی ارادۀ خدا همیشه برخوردار شدن ما از این شفا در زمان حال نیست. پس نمی‌توان و نباید با قطع و یقین گفت که دعای ما برای شفا مستجاب شده و به ظهور خواهد رسید.

مطابق روش دوم، با توجه به اینکه ما از ارادۀ خدا در همۀ موارد آگاه نیستیم، پس با تکیه بر وعده‌های خدا و فیض او، با ایمان، و با اصرار و التماس تمام، برای همۀ بیمارانی که تقاضای دعا دارند دعا می‌کنیم و امید داریم، ولی نهایتاً موضوع شفای آنان را تسلیم ارادۀ خدا و تصمیم نهایی او می‌کنیم. چرا که اساساً یکی از عناصر مهم ایمان اصیل مسیحی، تسلیم بودن به ارادۀ خدا و باور داشتن نیکویی او در همۀ احوال است. ایمان صرفاً یقینی ذهنی نیست که به کمک تلقین و به شیوه‌ای مکانیکی در ما ایجاد شود، ولو اینکه بر آیات کلام خدا مبتنی باشد. ایمان مسیحی، اعتمادی عمیق و پایدار به نیکویی و محبت خداست، که از رابطه‌ای نزدیک و شناختی تجربی بر می‌خیزد. تسلیم بودن در برابر ارادۀ خدا جزء لاینفک چنین ایمانی است.

اما هر چند در بسیاری موارد، به‌دلیل روشن نبودن ارادۀ خدا، روش دوم روشی پسندیده است، به اعتقاد من نباید بدان بسنده کرد. روش سومی نیز وجود دارد که دست کم باید برای رسیدن به آن کوشید و به سوی آن در حرکت بود. این روش سوم، روش مسیح است. او ارادۀ خدا را درمی‌یافت و مطابق آن عمل می‌کرد. او در همۀ کارهای خود، از جمله در دعای خود، مطابق آنچه از پدر می‌دید و می‌شنید، عمل می‌کرد. از همین رو نیز با اطمینان دعا می‌کرد و دعایش مستجاب می‌شد. اگر کلیسا می‌خواهد در دعا برای بیماران، موفقیت بیشتری کسب کند، باید صدای خدا را بیشتر و دقیق‌تر بشنود، و به ارادۀ خدا برای موارد خاص بیشتر پی ‌ببرد.

برای شکافتن بیشتر موضوع، بهتر است به پرسشی که معمولاً در این خصوص مطرح می‌شود پاسخ دهیم. اگر دعای ما برای شفا باید این باشد که ارادۀ خدا انجام شود، دیگر دعای ما به چه کار می‌آید؟ مگر جز این است که خدا در هر حال، ارادۀ خود را انجام خواهد داد؟ بهترین روش برای پاسخ دادن به این پرسش، نگاه کردن به زندگی مسیح است. خدا برای نجات و نوسازی جهان اراده و نقشه‌ای داشت. ولی او این اراده و نقشه را تنها توسط پسر خود اجرا کرد. خدای پدر تنها از طریق پسر خود و از طریق روح خود اراده و نقشۀ خود را به اجرا در می‌آورد. به گفتۀ ایرنیوس، از پدران کلیسا، پسر و روح، دو دستِ پدر هستند. مسیح به این جهان آمد تا ارادۀ فرستندۀ خود را به‌عنوان یک انسان بر زمین انجام دهد. تمام زندگی او در جهت انجام ارادۀ پدر بود. مسیح چنان رابطۀ نزدیکی با پدر داشت و چنان تسلیم و وقف انجام ارادۀ پدر بود، که توانست عامل اجرای اراده و نقشۀ عظیم خدا بر روی زمین باشد.

عیسی نه تنها عامل اجرای نقشۀ کلی خدا برای نجات جهان بود، بلکه ارادۀ خدا را در زندگی اشخاص بخصوص به اجرا در می‌آورد. روزی عیسی به کنار حوض بیت حسدا رفت. شاید از قبل، خدا بر او آشکار کرده بود که در آنجا کسی هست که می‌خواهد او را شفا بدهد. در هر حال، وقتی عیسی به آنجا رسید، تشخیص داد که از میان همۀ بیمارانی که گرد حوض بودند، خدا می‌خواهد آن یک تن را که سی و هشت سال زمینگیر بود، شفا بدهد. روزی دیگر، دوستان نزدیک عیسی، مریم و مارتا، برای او پیغام فرستادند که برادرشان به شفای او نیاز دارد. ولی او، قطعاً با هدایت از پدر، نخست اعلام کرد که آن بیماری به مرگ ختم نمی‌شود بلکه برای جلال خداست، و سپس دو روز صبر کرد تا ایلعازر بمیرد! آنگاه پس از چهار روز بر سر قبر ایلعازر حاضر شد و با چنان اقتداری او را صدا زد که مرده بی‌تأمل فرمان رئیس حیات را اطاعت کرد و بیرون آمد. همۀ این معجزات و کارهای دیگر مسیح را باید در پرتو رابطۀ صمیمی و راه رفتن نزدیک عیسی با پدر درک کرد. او نه تنها به ارادۀ خدا پی ‌می‌برد، بلکه به نقش خود در اجرای آن آگاهی کامل داشت، و کاملاً وقف انجام آن بود. اساساً معنی زندگی او، اجرای ارادۀ خدا بود!

به اعتقاد من، ما هم باید در دعا برای شفای بیماران در پی درک ارادۀ خدا برای هر یک از آنها باشیم. ما هم اگر مانند عیسی با خدا راه برویم و کاملاً وقف ارادۀ او باشیم، می‌توانیم بیش از پیش از ارادۀ خدا آگاهی پیدا کنیم و عامل اجرای آن در دست خدا باشیم. ارادۀ خدا را در درجۀ نخست باید در کلام او جستجو کرد. مسیح در همۀ کارها و سخنان خود به کلام خدا نظر داشت و زندگی و رسالت خود را در پرتو آنها می‌دید. ما هم باید کلام خدا را به‌دقت مطالعه کنیم و اعماق آن را بکاویم و در نور آن زندگی کنیم. عیسی همچنین مرتب به جاهای خلوت و دورافتاده می‌رفت و با پدر آسمانی گفتگو می‌کرد. ما هم باید در حضور خدا بمانیم و به صدای او گوش فرادهیم. من ایمان و اعتقاد راسخ دارم که خدا امروز هم با فرزندان خود سخن می‌گوید و اگر ما به اندازۀ کافی با او مصاحبت داشته باشیم، می‌توانیم هر روز بیشتر صدای او را تشخیص بدهیم.

البته شناخت ارادۀ خدا آسان نیست. تسلیم آن شدن نیز همیشه آسان نیست. حتی عیسی، با همۀ نزدیکی‌اش با پدر و شناختی که از او داشت، در باغ جتسیمانی در کشمکش بود. پس ما هم باید بسیار مواظب و هوشیار باشیم. مخصوصاً زمانی که برای دیگران دعا می‌کنیم. دعای من این است که خدا به همۀ ما شناختی عمیق‌تر و ایمانی قوی‌تر و تسلیمی استوارتر ببخشد تا بتوانیم بیش از پیش مانند عیسی فرزندانی شایسته برای پدر، و عاملان اجرای اراده و برقراری پادشاهی او در این جهان باشیم. به امید روزی که با آمدن دوبارۀ نجات‌دهنده از آسمان، این رنج‌های جزئی و گذرای ما پایان پذیرد و خدا هر اشکی را از چشمان فرزندان راستین خود برای همیشه پاک کند.