You are here

جامعه: زندگی به چه معناست؟

Estimate time of reading:

۱۴ دقیقه

 

 

 
آیا تا به حال در مورد این فکر کرده‌اید که: "زندگی به چه معناست؟" اگر اینطور بوده، کتاب جامعه برای شماست. آیا تا به حال کتاب جامعه را خوانده و از خود سؤالاتی شبیه آنچه جامعه از خود پرسیده مطرح کرده‌اید؟ اگر پاسخ شما مثبت است، این مقاله برای شماست. کتاب جامعه از کتاب‌هایی بوده که مورد کج‌فهمی‌های زیادی قرار گرفته و کمتر از کتب دیگرِ کتاب‌مقدس به‌طرز صحیحی درک شده است.
 
آیا با چنین اظهاراتی موافق هستید؟
همه چیز باطل است!
برای انسان چیزی بهتر از این نیست که بخورد و بنوشد و از دسترنج خود لذت ببرد. (ترجمۀ تفسیری)
زیرا که وقایع بنی‌آدم مثل وقایع بهایم است؛ برای ایشان یک واقعه است؛ چنانکه این می‌میرد به همانطور آن نیز می‌میرد و برای همه یک نفس است و انسان بر بهایم برتری ندارد.
و من مردگانی را که قبل از آن مرده بودند، بیشتر از زندگانی که تا به حال زنده‌اند آفرین گفتم. و کسی را که تا به حال به‌وجود نیامده است از هر دو ایشان بهتر دانستم.
نقره (پول) همه چیز را مهیا می‌کند.
 به افراط عادل مباش و خود را زیاد حکیم مپندار.
در میان هزار مرد می‌توان یک مرد خوب یافت؛ اما در میان زنان یک زن خوب هم یافت نمی‌شود (ترجمه تفسیری).
 
تمام این اظهارات از کتاب جامعه اخذ شده است (۱:‏۲؛ ۲:‏۲۴؛ ۳:‏۱۹؛ ۴:‏۲-‏‏‏‏‏‏‏۳؛ ۱۰:‏۱۹؛ ۷:‏۱۶؛ ۷:‏۲۸). چنین بیاناتی با بقیه قسمت‌های کتاب‌مقدس هماهنگی ندارد، پس این کتاب چگونه به‌عنوان بخشی از کتبِ رسمی کتاب‌مقدس بدان راه یافته است؟! بدبینی و بیهودگی (بطالت) بارها به‌عنوان موضوعی عمده در این کتاب تکرار می‌شود. «باطل اباطیل، جامعه می‌گوید، باطل اباطیل، همه چیز باطل است» (۱:‏۲). در حقیقت، نویسنده کلمه باطل را ۳۷ بار به کار می‌برد. این کلمه (hebel) به معنی قدری هوا، نَفَس، و گاهی به طبیعت ناپایدار و زودگذر نیز اشاره دارد. ولی در این کتاب به‌عنوانِ خالی و تهی بودن، خالی از معنی و هدف بودن به کار رفته است. نکته اصلی این است که از دیدگاهِ نویسنده همه چیز کاملاً بی‌معنی و بیهوده به‌نظر می‌رسد. آیا حاضرید هر هفته به این واعظِ الهام‌بخش گوش فرا دهید؟ ‏
تفاسیر متعدد و متفاوتی بر کتاب جامعه تا به حال صورت گرفته است. بعضی بر این عقیده‌اند که نویسنده به این علت اسیر بدبینی و منفی‌نگری شده که ایمان صحیح اسرائیل را کنار نهاده است. بعضی بر این نظراند که این اظهارنظرها به‌عنوان نمونه‌هایی در کتاب نهاده شده که می‌باید از آن پرهیز شود. بعضی دیگر کتاب را برای خوانندگانی که با آن موافق نیستند چالش‌برانگیز دانسته‌اند که آنان را به مبارزه می‌طلبد. عده‌ای آن را دیالوگی می‌دانند که بین دو نفر یا تعداد بیشتری در جریان است. بعضی از خوانندگان فقط بخش‌های معقول و جالب را از آن نقل قول کرده و بقیه را نادیده می‌گیرند. عده‌ای نیز از مطالعۀ تمام کتاب چشم‌پوشی می‌کنند. واقعاً باید افسوس خورد، زیرا کتاب جامعه حاوی پیامی مهم و بسیار پرقدرت است.
هدف من در این مقاله معرفی دیدگاهی است که با دیدگاه‌های اکثریت مسیحیانِ معتقد به کلامِ خدا تفاوتی ندارد. ولی از آن کمی فراتر رفته و سعی کرده‌ام با بررسی و تشریحِ چارچوب ادبی، درکِ صحیحی از پیام کتاب ارائه دهم. اعتقاد من بر این است که ما زمانی کتاب را بهتر خواهیم فهمید که آن را اثری منسجم و یکپارچه در نظر بگیریم و از بررسی سبک‌های ادبی که مختص بسیاری از کتب حکمتی است غافل نشویم.
ادبیات حکمتیِ کتاب‌مقدس جامعه را همچون کتاب‌های ایوب و امثال (و چند مزمور) به‌گرمی می‌پذیرد. همۀ این کتاب‌ها بر پایۀ “ترس خداوند” بنا شده است: «ترس خداوند آغاز حکمت است» (ایوب ۲۸:‏۲۸، امثال ۱:‏۷ ۹:‏۱۰ و مزمور ۱۱۱:‏۱۰). برای نویسندۀ جامعه هم ترس خداوند مهم است ولی او این عبارت را در خاتمۀ کتابِ خود بیان کرده است: «پس ختم تمام امر را بشنویم. از خدا بترس...» (۱۲:‏۱۳). تشخیص این نکته، کلیدی است که می‌تواند تمامی درهای بستۀ این کتاب را باز کند.
برخلاف ایوب، که در آن چند نفر حضور دارند و سخن می‌گویند، در کتاب جامعه تنها یک صدا شنیده می‌شود، ولو اینکه با هم در تضاد نیز باشند. مانند کتاب ایوب نباید هر ا‏ظهار نظری در کتب حکمتی را کلام حقیقی خدا دانست. برای مثال همین آیه از کتاب ایوب به‌وضوح نشان می‌دهد که حداقل ۹ فصل از کتاب ایوب (صحبت‌های سه دوست ایوب)، حاوی سخنانِ درستی نیست. «...خداوند به الفاز تیماتی فرمود: خشم من بر تو و بر دو رفیقت افروخته شده، زیرا که دربارۀ من آنچه راست است مثل بنده‌ام ایوب نگفتید» (ایوب ۴۲:‏ ۷). چنین اصلی در مورد کتاب جامعه نیز صدق می‌کند. همیشه کلماتِ حکمت از درون این کتاب‌ها شنیده نمی‌شود.
برخلافِ کتاب امثال، که موضوع اصلی آن (حکیم باش و نه احمق) بارها رُک و بی‌پرده تکرار شده، مانند تصویر «الف»، جامعه همچون تصویر «ب» است. بخش اعظمِ این کتاب "وجه تقابل" است، بدین صورت که نویسنده نکته‌ای متضاد را برای جلب توجه بیشتر به موضوع اصلی کتاب و افزودنِ اثرِ آن مورد استفاده قرار می‌دهد. به‌جای تکرارِ بحث خود در جانبداری از "ترس خداوند" در طول کتاب، نویسنده سرانجام زمانی به نتیجه‌گیری پایانیِ(۹:‏۱۲-‏‏‏‏‏‏‏۱۴) خود می‌رسد که بخش اعظمِ کتاب خود را صرف ساختن مفهومی کاملاً متفاوت نموده است. او این کار را بدین منظور انجام می‌دهد تا هدف اصلی کتاب را در رویارویی با عناصر مخالف آن نشان دهد، یعنی پوچی و بیهودگیِ مطلقِ زندگی در جایی که ترس خداوند نیست. شاید از تصویر گل لاله بهتر بتوانیم موضوع را درک کنیم. به‌محض اینکه به گل لاله نگاه می‌کنیم، دیگر تمرکزمان را از بقیۀ تصویر برمی‌داریم. به این شناخت می‌رسیم که غیر از این گل در مرکزِ تصویر، باقیماندۀ تصویر ثانوی، اضافی و خارج از تمرکز است.
 
تزِ واقعی کتاب جامعه به دو روش مثبت و منفی بیان شده است:
۱-‏‏‏‏‏‏‏ از جنبۀ منفی (موضوع غالب کتاب): زیر آفتاب (بدون داشتنِ ترس خداوند)، هر چیزی در زندگی بی‌معنی و بدونِ احساس رضایت است. مانند زمینۀ خاکستری خارج از دیدِ تصویر «ب».
۲-‏‏‏‏‏‏‏ از جنبۀ مثبت (۳:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏۱۵؛ ۵:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏۷؛ ۱۲:‏۱؛ ۹-‏‏‏‏‏‏‏۱۴): با داشتنِ ترس خداوند، همه چیز در زندگی هدف والایی می‌یابد که به همه چیز معنی و رضایتِ خاطر می‌بخشد. (مانند گُلِ قرمزی که در تصویر، مرکز توجه است).
من بر این باورم که آنچه به‌نظر می‌رسد به لحاظ کمّی پیام اصلی کتاب است، در واقع فقط تزِ ظاهری این نوشته است. این طرح کلی و رئوس مطالب کتاب است:
۱-‏‏‏‏‏‏‏ تزِ غالب (۱:‏۲): «همه چیز باطل است!»
۲-‏‏‏‏‏‏‏ شواهدِ تزِ غالب (مثال‌ها) (۱:‏۱۲-‏‏‏‏‏‏۱۲:‏۷). جستجو هر چه که باشد، حکمت، دارایی و ثروت، کار، لذت، قدرت، و یا مایملک، نتیجه‌گیریِ هر یک از این امور همان است: «این نیز بطالت است».
۳-‏‏‏‏‏‏‏ تزِ غالب تکرار می‌شود (۱۲:‏۸): «همه چیز باطل است.»
۴-‏‏‏‏‏‏‏ تزِ واقعی، نتیجۀ پایانی کتاب: «از خدا بترس» (۱۲:‏۹-‏‏‏‏‏‏‏۱۴).
 
“از خدا بترس” بخش پایانی کتاب است (۱۲:‏۹-‏‏‏‏‏‏‏۱۴)، ولی در قسمت‌های دیگرِ کتاب نیز می‌توان به درکی از ترس خداوند دست یافت (۳:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏۱۵). هر گاه نویسنده از “زیر آسمان” (دیدگاه انسان‌گرایانه محدود) بیرون می‌آید، حالت و نگاه مثبت‌تری به خود می‌گیرد. علاوه بر شش اشاره صریح به ترس خداوند (۳:‏۱۴؛ ۷:‏۱۸؛ ۸:‏۱۲و ۱۳؛ ۱۲:‏۱۳)، اشارات متعددی نیز به‌صورت تلویحی وجود دارد. به‌عنوان مثال: «با دهان خود تعجیل منما و دلت برای گفتن سخنی به حضور خداوند نشتابد زیرا خدا در آسمان است و تو بر زمین هستی؛ پس سخنانت کم باشد» (۵:‏۲).
 
تقابل بین زندگی خدامحور و زندگی انسان‌محور در این آیه آمده است که بین دیدگاه آسمانی (خدا در آسمان است...) و یک دیدگاه بسیار محدود زمینی (... و تو بر زمین هستی). چنین تمایزی را می‌توان در عبارات تکرارشوندۀ زیر مشاهده نمود:
۱-‏‏‏‏‏‏‏ زندگیِ خدامحور: “ترس خدا” (۳:‏۱۴؛ ۵:‏۷؛ ۷:‏۱۸؛ ۸:‏۱۲و ۱۳؛ ۱۲:‏۱۳)، اطاعت خدا (۸:‏۵؛ ۱۲:‏۱۳)، و به یاد آوردن خدا به‌عنوان خالق در آسمان که راه‌هایش از نظر ما مخلوقات زمینی غیر قابل فهم و درک است (۳:‏۱۱؛ ۵:‏۲؛ ۱۲:‏۱).
۲-‏‏‏‏‏‏‏ زندگی خودمحور: “زیر آفتاب” (۲۸ بار)، زیر آسمان (۳ بار)، روی زمین (۵ بار).
بین این دو خط سیر (طرز زندگی)، یک دوگانگی در ارتباط با تقدیر و سرنوشت نیز وجود دارد ( در جهت نیل به رضایت واقعی از زندگی): زندگی خدامحور به شادی انسان می‌انجامد و این خوشی و لذتِ از زندگی، پاداشِ خداست. علتی که در چارچوب کتاب عرضه می‌شود این است که خدا بخشنده و سخاوتمند است.‏ زندگی خودمحور به پوچی و عدم رضایت می‌انجامد: «این بطالت است» (۳۷ بار) و «در پی باد دویدن» (۷ بار).
نویسنده چنین استدلال می‌کند که بدون ترس خداوند همۀ تلاش‌ها پوچ و بیهوده است. ولی با ترس خداوند انسان می‌تواند به میزانی از رضایت دست پیدا کند، زیرا مشاهدۀ زندگی از دیدگاه درستی انجام می‌شود و انسان نیست که تعیین‌کنندۀ آن باشد. داشتنِ دیدگاه الاهی در هر چیزی، رضایت و اغنا بوجود می‌آورد و تقابلی است با دیدگاه زمینی، انسانی و نظایر آنها که به عدم رضایت و سرخوردگی می‌انجامد. به‌نظر می‌رسد که بدون ترس خداوند، هیچ چیز مهم نیست و دست زدن به هر عملی در زندگی مجاز است. ولی با ترس خداوند متوجه می‌شویم که بعضی چیزها نه مجاز و نه معقول است، و مطلقاً همه چیز مهم است. شما مهم هستید، من مهم هستم و هر کار کوچکی که من و شما انجام می‌دهیم فوق‌العاده اهمیت دارد (۱۱:‏۹؛ ۱۲:‏۱۴).
مضمون: حداقل با هفت واقعیت در کتاب جامعه مواجه می‌شویم که بارها تکرار می‌شود:
 
۱-‏‏‏‏‏‏ زیر آفتاب، زندگی بی‌معنی است. این واقعیت بر تمامی استدلال‌های کتاب مسلط است.
۲-‏‏‏‏‏‏‏ مرگ همه را در یک سطح قرار می‌دهد. بدون حیاتِ پس از مرگ، زندگی ناپایدار و بیهوده است.
۳-‏‏‏‏‏‏ مسئلۀ شرّ، بی‌انصافی، و رنج بردنِ نادرست، باری غیرقابل تحمل است.
۴-‏‏‏‏‏‏‏ ما بر آنچه اتفاق می‌افتد نه کنترلی داریم و نه اینکه آنها را درک می‌کنیم. این امور فقط در توان و قدرت خداست. زمان و شانس و اقبال برای همه ما هست. هر چه که به‌نظر خودکفایی به‌حساب می‌آید، در حقیقت خودفریبی بیش نیست.
۵-‏‏‏‏‏‏‏ ما طریق‌های خدا را نخواهیم شناخت. ولی او بخشنده و سخاوتمند است.
۶-‏‏‏‏‏‏ خدا تنها واقعیتِ مسلّم و بی چون و چراست. از او عطایای زندگی بخشیده، و صادر می‌شود و همچنین بارها و زحمات زندگی.
۷-‏‏‏‏‏‏‏ پس از خدا بترس.
 
امکان دارد زندگی تیره و ناخوشایند باشد، ولی خدا همه چیز را در زمانش با معنی ساخته است (۳:‏۱۱)، ما انسان‌ها نمی‌توانیم به قوت خودمان به معنای واقعیِ زندگی پی ببریم. بیرون از خدا (زیر آفتاب)، زندگی هیچ معنایی ندارد و هیچگاه نیز معنی نخواهد داشت. زیرا ما خدا نیستیم (۱۱:‏۵). خدا آگاهی از ابدیت را در دل‌های ما نهاده است (۳:‏۱۱). ما برای دنیای دیگری ساخته شده‌ایم و نباید انتظار داشته باشیم که رضایت غایی را تنها در این زندگی زمینی بچشیم.
هر فلسفۀ زندگی در دنیای باستان که توسط کتاب جامعه معرفی می‌شود، شباهت نزدیکی با دنیای امروزِ ما دارد:
هدونیسم (زندگی برای لذت بردن است)
اگزیستانسیالیسم (زندگی برای حال است-‏‏‏‏‏‏ چه کسی می‌داند آینده چه به ارمغان خواهد آورد)
نارسیسیسم (خود را باید پرستید)
ماتریالیسم (جمع کردن مال و دارایی)
اومانیسم (باید به مسائل انسانی و نه الاهی ارجحیت داد)
عقل‌گرایی (باید از استدلالِ انسانی برای درک و حل مشکلات و کنترل بر شرایط استفاده کرد)
روشنفکر‌گرایی (باید از استدلالاتِ انسانی برای بدست آوردنِ قطعیت در علم و دانش استفاده کرد)
دیدگاه‌های جهانِ باستان امروز نیز به وفور به‌چشم می‌خورد:
جبرگرایی (هر چه که باید انجام شود، انجام خواهد شد)
بدبینی (همه چیز رو به سوی بدی و وخامت دارد)
بدگمانی (حتی چیزهای خوب هم آن طور نیستند که به‌نظر می‌رسند)
پست-‏‏‏‏‏‏مدرنیسم (حقیقت قابل شناخت نیست؛ هیچ چیز قطعی نیست جز مرگ!)
 

نویسندۀ جامعه کیست؟

نویسنده در دو عبارت مبهم و دوپهلو خود را معرفی کرده است (۱:‏۱ و ۱۲). اولاً به‌عنوان پسر داوود پادشاه اورشلیم! نمی‌توان با قاطعیت نظر داد که این شخص سلیمان است یا فردِ دیگری از نسل داوود. ولی با دیدن نشانه‌ها و اشاراتی در کتاب، مشکل نیست که آن را به سلیمان به‌عنوان بازیگر عمده در صحنه نسبت دهیم. چه کسی جز سلیمان فرصت‌های زیادی برای چنین آزمون‌های بیشماری داشته است؟ ثانیاً به‌عنوان سخنگو خود را معرفی کرده است. کلمه عبری (kohelet) در ‌معنای تحت‌اللفظی به معنی کسی است که می‌تواند جمعی را مجذوبِ خود سازد. نویسنده هر که باشد، بدون شک از حکیمان و معلمانی است که در زمان خود کاملاً شناخته شده بود. درواقع به‌نظر می‌رسد که او با سخنان حکیمانۀ خود توانایی خارق‌العاده‌ای در جلب توده مردم دارد (۱۲:‏۹-‏‏‏‏‏‏‏۱۰). نویسنده آنقدر به اعتبار و شهرتِ خود مطمئن است که حتی حاضر است آن را با چنین اظهارات منفی‌‌بینانۀ فراگیری به خطر ‌اندازد. فرض مسلم این است که باید او را به رسمیت بشناسیم زیرا کلام مهمی برای گفتن دارد و ارزش این را دارد که با استدلالش نظرها را به‌سوی خود جلب کند. با اینکه هر از گاهی خوانندگانش را با اظهارات مثبت و قانع‌کننده‌اش حفظ می‌کند (مانند باب‌های ۳ و ۷) ولی غالبِ سخنانش دردناک، ولی سودمند و مؤثر است (۱۲:‏۱۱).

 هدف او چیست؟

نشان دادنِ این حقیقت که زندگی بدون یک ایمان عملی به خدای بخشنده و نیکو، پوچ و بیهوده است. اندرز و نصیحت از پیرمردِ خردمندی که همه چیز را تجربه کرده و به چشم خود دیده است. او می‌خواهد چنین تجاربِ به‌ظاهر تلخی را به نسل‌های دیگر بسپارد که زندگی بدون داشتنِ نگرشِ صحیح نسبت به خدا بی‌معنی و پوچ است.
 

چگونه او به اهداف خود رسیده است؟

۱-‏‏‏‏‏‏‏ مشاهده: مشاهده یکی از روش‌های معمول در ادبیات حکمتی به‌شمار می‌رود. در این روش، نویسنده خواننده را به دیدن حقایق جهان‌شمول دعوت می‌کند (به‌کارگیری عبارتِ "دیده‌ام،" ۱۹ بار در کتاب آمده است). اساسِ استدلال نویسنده بر پایۀ مشاهداتی است که برای اثباتِ حقانیت‌شان نیاز به عاملی خارج از خود ندارند. به دیگر سخن، آفتاب آمد دلیلِ آفتاب. استدلال نویسنده به مدد مشاهده، متکی بر مکاشفۀ خدا به اسرائیل و یا رابطۀ خاص مبتنی بر عهد او با قومش نیست. در این ادبیات، مشاهده خود بهترین دلیل اثبات نظر طرح شده است.
۲-‏‏‏‏‏‏‏ بحث: نویسنده وجوه مختلفی از استدلال‌ فلسفی را به‌کار می‌برد. او با دیدگاه‌های متضاد آغاز می‌کند، و هر کدام را به‌خاطر تهی و غیر قابل اثبات بودن بی‌اهمیت می‌شمارد تا اینکه سرانجام دیدگاه برتر را معرفی می‌کند. او مباحث زیادی را در مورد ترس خداوند معرفی نمی‌کند، بلکه به جای آن از خود می‌پرسد: چرا اینجا هستم؟ به کجا می‌روم؟ معنای زندگی چیست؟ چگونه می‌توانم در زندگی‌ام به معنی و هدف دست یابم؟ آنگاه می‌پرسد که آیا می‌توانید با ندانستنِ پاسخ‌ به چنین سؤالاتی کنار بیایید؟ آیا می‌توان با اعتماد به خدایی حکیم و سخاوتمند زندگی کرد؟ آیا می‌توان سؤالات بی‌پاسخِ خود را به او سپرد؟
۳-‏‏‏‏‏‏‏ داستان-‏‏‏‏‏‏ زندگی همچون سفر: نویسنده در این کتاب شرحی از سفر زندگی خود و کشفیاتش را بیان می‌کند. او در ابتدا به شرح بن‌بست‌هایش می‌پردازد و آنها را یک به یک به کناری می‌نهد. اما در پایان کتاب راه صحیح را معرفی می‌کند. نویسنده از ما دعوت می‌کند تا همسفر با او زندگی را از زاویۀ دید یک شخص دنیامدار و انسان‌محور ببینیم. نویسنده چنین شخصی را لزوماً بی‌خدا قلمداد نمی‌کند، بلکه او را کسی می‌بیند که خدا را در دوردست‌ها نگاه داشته و تنها با آنچه "زیر آسمان" می‌بیند، زندگی را تعریف می‌کند. چنین شخصی در پی مواهب الاهی می‌باشد اما هدیه‌دهنده را نمی‌بیند. نویسنده ما را با چنین شخصی همسفر می‌کند تا در تصور خود به تمامی بن‌بست‌های او برسیم و پوچی هر یک از این راه‌ها را همچو او دریابیم. کلام نویسنده به شکل آزاردهنده‌ای ما را با این بن‌بست‌ها روبرو می‌سازد تا در نهایت با تمام وجود در پی کشف طریق حقیقی برآئیم.
انتهای امر از ابتدایش بهتر است (۷:‏۸)، این مطمئناً در مورد جامعه صدق می‌کند. این آخرین کلیدِ حلقه است که می‌تواند در را باز کند. او بخش اعظمِ کتاب را به وقتی برای منهدم ساختن اختصاص داده تا خواننده را به وقتی برای بنا نمودن (۳:‏۳) برساند که در پایان است (۱۲:‏۹-‏‏‏‏‏‏‏۱۴). او نشان می‌دهد که هر یک از خانه‌های انسان‌گرایانه بر روی شن بنا شده تا ما را به صخرۀ محکمی برساند که بر آن می‌توانیم در امنیت زندگی‌های خود را بنا کنیم.
نتیجه‌گیری
با اینکه جامعه به‌نظر اثری بسیار منفی و دلسردکننده است، ولی در پایان به تغییری می‌رسد که نشان‌دهندۀ مثبت و سودمند بودنِ پیام کُلی کتاب است. با وجود اینکه این کتاب سال‌ها پیش به نگارش درآمده ولی موضوع عمدۀ آن به‌طرز شگفت‌آوری امروزی و بسیار مناسب جهان معاصرِ ماست. نه تنها طرح کلی کتاب که در این مقاله بدان اشاره شد، درک کامل آن را تسهیل می‌بخشد، بلکه به ما کمک می‌کند تا از کج‌فهمی در مورد کلِ کتاب و یا حداقل بخش‌هایی از آن اجتناب ورزیم. گزینش بعضی از آیات و خارج نمودن آنها از چارچوب کتاب به‌سهولت ما را به برداشتی نادرست از پیام کتاب می‌رساند. تمام نقل‌قول‌هایی که در آغاز این مقاله عنوان شد، نشان‌دهندۀ این است که ما نباید آیات کتاب‌مقدس را از چارچوبِ آن خارج سازیم، مخصوصاً این کتاب!
آخرین کلام به "پسر داوود" دیگری اشاره می‌کند که «از سلیمان بزرگتر است» (لوقا ۱۱:‏۴۱). او از تشنگی‌ای سخن می‌گوید که بسی فراتر از مفاهیم موجود در کتاب جامعه است و تنها خدا پاسخِ آن تشنگی می‌باشد. عیسی گفت: «هر که از این آب می‌نوشد، باز تشنه می‌شود. اما هر که از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من می‌دهم در او چشمه‌ای می‌شود که تا به حیات جاویدان جوشان است (انجیل یوحنا ۴:‏۱۳-‏‏‏‏‏‏‏۱۴).