You are here

ارزش گنجشک‌‌ها/عزت‌نَفْس

Estimate time of reading:

۷ دقیقه

 

 

نوشته: جان استات

ترجمه: عطیه فرد
 
یکی از مهمترین عناصر در روند بلوغ انسان، رشد عزت نفس به‌‌صورت صحیح است. برخی از انسان‌‌ها خود را بزرگتر از آنچه که هستند می‌‌پندارند و برخی نیز به‌‌شدت احساس تحقیر می‌‌کنند. به‌‌جای هر کدام از این نگرش‌‌های افراطی در مورد خود (خود کم‌‌بینی یا خود بزرگ‌‌بینی) بهتر است همانطور که پولس رسول فرمود «واقع‌‌بینانه در مورد خود قضاوت کنیم» (رومیان ۱۲:‏۳). برای تحقق بخشیدن به این کار بایستی دیدگاه کتاب‌‌مقدس را در مورد هویت خود به یاد آوریم. از یک سو ما انسان‌‌هایی هستیم که به‌‌صورت خدا خلق شده‌‌ایم و از سوی دیگر گناهکارانی هستیم که دچار تباهی شده‌‌ایم و تحت داوری خدا می‌‌باشیم. ما هم محصول خلقت هستیم و هم محصول سقوط. این تضاد انسانیتِ ماست.
از میان این دو افراط نامتعادل (برتری و فرومایگی)، دومین حالت در دنیای امروز بیشتر شایع است. افراد زیادی هستند که احساس می‌‌کنند مورد پذیرش و محبت نیستند و خودشان را بی‌‌ارزش می‌‌بینند. پس مهم و به جا است که عیسی راجع به "‌ارزش" ‌ما به‌‌عنوان یک انسان صحبت کرد و آن را با ارزش گنجشکان مقایسه نمود. او گفت: «پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است» (متی ۱۰:‏۳۱ و لوقا ۱۲:‏۷). او عمداً کم‌‌اهمیت‌‌ترین و کوچکترین موجودی را که می‌‌توانست به آن فکر کند انتخاب کرد و سپس از کوچکترین به بزرگترین رسید. اگر حتی یک گنجشک «نزد خدا فراموش نمی‌‌گردد» (لوقا ۱۲:‏۶) و یا بدون اراده و آگاهی خدا «به زمین نمی‌‌افتد» (متی ۱۰:‏۲۹)، چقدر بیشتر خدا فرزندان انسانی‌‌اش را به یاد آورده و آنها را محفاظت می‌‌کند.
اهمیت این تضمین زمانی بیشتر می‌‌شود که به‌‌یاد ‌‌آوریم گنجشک‌‌ها شهرت خوبی ندارند و اغلب اوقات بی‌‌خاصیت و بی‌‌مصرف تلقی شده‌‌اند. گنجشک‌‌ها یکی از شایع‌‌ترین پرندگانی هستند که بیشترین پراکندگی را در میان پرندگان در سطح زمین دارند. "‌پسر دومستیکوس”، که نام دیگر آن گنجشک خانگی انگلیسی است، تقریباً همه جا یافت می‌‌شود. این پرنده که بومی اروپا، آفریقا و آسیا است در اوایل قرن نوزدهم به استرالیا و نیوزلند و در سال ۱۸۵۰ به آمریکا برده شد به امید اینکه بتواند آفت کرم‌‌های درختی را از بین ببرد. برخی از دانشمندان گنجشک‌‌های خانگی را در گروه خانوادگی خودشان طبقه‌‌بندی کرده‌‌اند. برخی دیگر عقیده دارند که ایشان متعلق به خانواده ویورها (Weavers) هستند. این در حالی است که گنجشک‌‌های ایالات متحده آمریکا مانند گنجشک اسفنجی (Spong Sparrow)، گنجشک چیپینگ (the Chipping Sparrow) و گنجشک مرداب (the Swamp Sparrow) به گروه بانتینگ‌‌ها (the Buntings) تعلق دارند. این دو خانواده با هم حدود ۷۰۰ گونه را شامل می‌‌شوند که بزرگترین گروه پرنده‌‌ها را تشکیل می‌‌دهند.
جهانی بودن گنجشک‌‌های خانگی در اصل به‌‌دلیل انعطاف‌‌پذیری آنها می‌‌باشد. در مورد غذای آنها هم می‌‌توان گفت که با وجود اینکه خوراک آنها بیشتر دانه است، تقریباً هر چیز قابل خوردنی را می‌‌خورند. آنها از هر سوراخ و یا تورفتگی برای ساختن لانه استفاده می‌‌کنند. این پرندگان آنقدر ناقُلا و زیرک‌‌اند که در شهر مادری من لندن در ارتفاع ۱۶۵ فوتی بر روی ستون نلسون در میدان ترفلگار (Trafalgar Square)، بر روی برج ویکتوریا در پارلمان، در دست راست مجسمه دوک ولینگتون (Duke of Wellington) (ورودشان از طریق سوراخی در یکی از انگشتان او بوده است) و حتی در دهان یکی از شیرهای برنز میدان ترفلگار (Trafalgar Square) لانه کرده‌‌اند.
علاوه بر ناچیز بودنِ گنجشکان، برخی از نویسندگان به‌‌خاطر تعداد زیاد آنها از خصوصیات بدشان صحبت کرده‌‌اند. گفته شده است که آنها از خود راضی، پرسروصدا، خشن، گستاخ و عبوس و دارای دیگر صفات زننده هستند. بافن، طبیعت‌‌گرای فرانسوی در قرن هجدهم، راجع به گنجشک‌‌ها بسیار منفی و حقیرانه نوشت. او می‌‌گوید: «موجودی است بسیار مخرب، با پرهای کاملاً بی‌‌مصرف، بدنش غذای بی‌‌مزه‌‌ای است، آوایش گوشخراش است و انس‌‌گیری‌‌اش منزجرکننده.»
حتی "‌ویسکونت گری" ‌که بین سال‌‌های ۱۹۰۵-‏‏‏‏‏‏۱۹۱۶ وزیر امور خارجه بریتانیا بود کتابی نوشت به نام "‌طلسم پرندگان" ‌(۱۹۲۷) که نسل‌‌های بسیاری از دوست‌‌داران پرندگان را خشنود ساخت. ولی با این حال او نیز نمی‌‌توانست کلمه نیکویی برای گنجشک‌‌ها پیدا کند. او نوشت که «گنجشک‌‌ها در سپیده‌‌دم به‌‌نحوی جیک‌‌جیک می‌‌کنند که مایه رنجش می‌‌شوند، در حالی که پرندگان دیگر آواز می‌‌خوانند، لانه آنها آنقدر نامرتب است که به چشم ناخوشایند می‌‌آید، به‌‌سرعت زیاد می‌‌شوند و محصول دانه‌‌ها را خراب می‌‌کنند و گل‌‌های زعفران را غارت می‌‌‌‌نمایند.» پس چه چیز مثبتی در مورد گنجشک‌‌ها می‌‌توان گفت؟ شاید تنها نکاتی را که می‌‌توان برشمرد این است که «یک پرنده است، و از آنجایی که پرنده است، پر دارد و به‌‌خاطر پرهایش تاحدی از زیبایی برخوردار است... و باید اعتراف کرد که آنها پرندگان بسیار باهوشی هستند.»
این قضاوت‌‌های منفی راجع به گنجشک‌‌ها مثال مثبت مسیح از آنها را بیشتر برجسته می‌‌کند. او در حقیقت چنین گفت که کمبود پرهای رنگین و آوازهای آهنگین هم توسط خدا گرامی داشته می‌‌شود. آنها هم فراموش نمی‌‌شوند و از طرف خدا حفاظت می‌‌گردند. ‌‌
آنچه که عیسی در اناجیل متی و لوقا راجع به گنجشک‌‌ها گفته است درست است. به گفتۀ متی مسیح پرسید که «آیا دو گنجشک به یک پول سیاه فروخته نمی‌‌شوند؟» (متی ۱۰:‏۲۹). به روایت انجیل لوقا مسیح گفت: «آیا پنج گنجشک به دو پول سیاه فروخته نمی‌‌شود؟» (لوقا ۱۲:‏۶). چنین محاسبه‌‌ای همیشه صاحبنظران را به فکر فرو برده است. ادولف دیسمن (Adolf Deissmann) در کتاب معروفش به‌‌نام "‌نوری از شرق باستان" ‌(۱۹۲۷) تفسیری در این مورد ارائه داده است. اول اینکه از بین تمامی غذاهایی که در بازار به افراد فقیر فروخته می‌‌شد، گنجشک ارزان‌‌ترین بود. دوم اینکه گنجشک‌‌ها یا دوتایی و یا پنج‌‌تایی فروخته می‌‌شدند. سوم اینکه می‌‌شد در آن زمان با یک پول سیاه دو گنجشک خرید و با دو پول سیاه پنج گنجشک. و دیسمن اینگونه نتیجه می‌‌گیرد که: «این موجود نگون‌‌بخت فقیر به تعداد زیاد در قفس‌‌های فروشنده‌‌ها لرزان بال بال می‌‌زنند. تعداد بسیاری از آنها را به پول بسیار کم می‌‌توان خرید، ارزش آنها چقدر کم است. ولی در عین حال هر یک از آنها توسط پدر آسمانی محبت می‌‌شوند. چقدر بیشتر خدا برای انسانی که بیش از تمامی دنیا ارزش دارد توجه می‌‌کند و دل می‌‌سوزاند!»
خانم کلر کیپس (Clare Kipps) در کتاب کوچک خود به نام "‌فروخته شده برای فارثینگ" ‌رابطۀ قابل‌‌توجه خودش را با یک گنجشک سرراهی کوچک به نام کلرنس (Clarence) که در دوره جنگ جهانی دوم شکل گرفت توضیح می‌‌دهد. کلرنس عطایای خارق‌‌العاده‌‌ای به‌‌عنوان هنرپیشه و موسیقیدان دارد و قابلیتِ غیرعادی برای آواز خواندن. وقتی در سن ۱۲ سالگی به مرگش نزدیک شده بود، کلر کیپس نوشت: «ما تضمینی قاطع از بالاترین قدرت (خدا) داریم که هیچ گنجشکی بدون آگاهی پدرِ عاشق به زمین نمی‌‌افتد. من این اطمینان را دارم که گنجشک من استثناء نمی‌‌باشد». کلرنس در ۲۳ آگوست۱۹۵۲، ۴ ماه بعد از اینکه کتابِ کلر کیپس تمام شد، فوت کرد. او شجاع، باهوش و تا لحظه آخر به‌‌نظر آگاه بود. دلیل مرگ او پیری زیاد بود.
در سال ۱۹۶۷ گردن جانی اریکسون (Joni Eareckson Tada) هنگام شیرجه زدن در ساحل چزاپیک شکست. او یک دختر نوجوان ورزشکار بود. این تصادف او را برای همیشه به‌‌طور کامل فلج کرد و بر صندلی چرخ‌‌دار نشاند. شوهر او کِن به امید اینکه بتواند او را شاد کند، ‏ بیرون از پنجره‌‌شان ظرفی محتوی دانه برای پرندگان گذاشت. در ابتدا جانی حسرت آزادی پرندگان را می‌‌خورد. ولی بعد به یاد گفته عیسی راجع به گنجشک‌‌ها افتاد. او گفت:‌‌ «من به ظرف دانه نگاهی انداختم  و لبخند زدم. اگر عیسی به یک عقاب توجه کرده بود آن را خوب درک می‌‌کردم....ولی یک گنجشک ستیزه‌‌جو؟‌‌ ارزش دوجین آن ده سنت آمریکایی نیز نیست. خود مسیح این را گفت. با این حال از میان هزاران گونه پرنده، خداوند کم‌‌اهمیت‌‌ترین و ناهنجارترین پرنده را که مورد کمترین توجه است انتخاب کرد. موجود کوچکی که حتی کنجکاوترین پرنده‌‌بازان نسبت به آن بی‌‌توجه‌‌اند. همین اندیشه بود که به‌‌تنهایی ترس‌‌های مرا کنار زد. احساس کردم که مهم هستم و مورد توجه. به خودم گفتم اگر خدای عظیم به یک گنجشک نامرتب کوچک توجه می‌‌کند که مدام به ظرف غذای بیرون پنجره من چنگ می‌‌زند حتماً به تو هم اهمیت می‌‌دهد و توجه می‌‌کند.»
همانطور که سیویلیا. دی. مارتین  شاعر سنتی آمریکا گفته:‌‌
چشمان او بر آن گنجشک است
و می‌‌دانم که به من نگاه می‌‌کند
 
در  پایان این بخش به آنچه در آغاز گفتم برمی‌‌گردم، یعنی به مسئلۀ عزت نفس. تنها روشی که می‌‌تواند به ما کمک کند تا ارزش خودمان را بیشتر بدانیم این است که بفهمیم ارزش ما نزد خدا چیست. عیسای ‌‌مسیح گفت که حتی یک گنجشک نزد خدا فراموش نمی‌‌شود و این در حالی است که ارزش ما بسیار بیشتر از چندین گنجشک است. پس اگر خدا از گنجشک‌‌ها که پرندگانی به‌‌نظر ناچیز و کم‌‌اهمیت هستند نگهداری می‌‌کند چقدر بیشتر از ما حفاظت می‌‌کند. به‌‌راستی که خدا محبت خودش را در صلیب به ما ثابت کرد. همانطور که اسقف ویلیام تمپل (William Temple) گفته است: «ارزش من ارزشی است که نزد خدا دارم، که بسیار عظیم است، چرا که مسیح جان خود را برای من فدا کرد.»