You are here

چشمه‌ای از دل سنگ

Estimate time of reading:

۱ دقیقه

 

 

کاش خیلی پیش از این‌ها در مسیح

چشم و دل را می‌گشودم در مسیح

آن زمان غرق غم و افسردگی

در سیاهی و تب بیهودگی

ناگزیر از خشمِ تاریکی شب

از هجوم غم همه جانم به لب

در تمنایِ صدایی مهربان

راه نمودم به هر کوی و زمان

همچو شمعی سوخته‌‌دل بی‌نصیب

سوگِ تنگِ گوشه‌ایی کز بی‌حبیب

نه صدایی نه نوایی دلنشین

نه که یاری و وفایی همنشین

ناله آمد از زبان سوی خدا

خلق کردی از برای چه مرا

خلقتم آمد به این دنیا گران

من ندارم پیش از این تاب و توان

ناگهان بهرم صدایی در رسید

غربتم را برد و جانم را خرید

چشم دل را باز کن تو بر مسیح

تا که بینی چشمه‌ها را در مسیح

عشق و ایمان در دلم معنا گرفت

زندگی را رنگ و بویِ جان گرفت

عشق عیسی در دلم پروا گرفت

نور امیدی به دل ملجا گرفت

او شفایم داد از افسردگی

رفت از جانم همه دلمردگی

چشم دل را من گشودم بر مسیح

نورِ عشق آمد به جانم در مسیح

 

   میترا: برگرفته از داستان زندگی‌اش( چشمه‌ای از دل سنگ)