تاجیکستان

«پدر، چوپانان دارند میآیند!» صدرالدین در حالیکه نفس نفس میزد از راه کوهستانی پر پیچ و خم، بیاعتنا به باد سوزناکی که از مقابلش میوزید، میدوید تا خبر را به مردم روستایش برساند. "نومِتکان" یکی از سیزده آبادی کوچکی است که درون صخرههای دیوار مانند دره زیبای "یَغنُوب" نقش بسته شده است. دره یغنوب در پیچ و خمهای منطقهای دورافتاده در شمال تاجیکستان که ۴۰۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد، قرار دارد.
شبانان سالی یکبار به آنجا میآیند و ورود آنها شور و هیجان خاصی را در منطقه ایجاد میکنند. برای اداره کردن گلهای که شامل هشتصد حیوان است، دو مرد کارآزموده و سرسخت، چند پسر بچه که باید لِم کار را یاد بگیرند و گروه سگان باتجربه و سختکوش، با هم کار میکنند، و روی تپههای بیحاصل آنقدر پیادهروی میکنند تا مرتعی برای گلۀ خود پیدا کنند. آنها به هر روستایی که میرسند، چند روز استراحت میکنند، دور بخاری کوچکی در منزل کدخدا، شانه به شانۀ همدیگر مینشینند و چای گرم مینوشند، آش میخورند و داستانها و اخبار خود را رد و بدل میکنند؛ سپس سفر طولانی خود را بهطرف جنوب ادامه میدهند تا به دره بعدی برسند و هنگامی که چرخه را کامل کردند، زمستان دیگر باز بهطرف شمال نزدیک مرز ازبکستان حرکت میکنند.
قبایل یغنوبی
تعداد یغنوبیهای تاجیکستان حدود ۱۳۵۰۰ نفر است. آنها به چهار دلیل به قبیلۀ خود افتخار میکنند. در درجۀ اول بهخاطر تواناییشان برای حفظ بقا در درۀ کوهستانی و سرسخت یغنوب است که بهخود میبالند. آنها روزی خود را از خاکی بهدست میآورند که هرگز درختی در آنجا نروییده و در زمستان با دو متر برف پوشیده شده است. در این منطقه بهجز نیروی الکتریسیتۀ تولید شده بهوسیلۀ توربینهای محدود در رودخانه، انشعاب برق برای منازل وجود ندارد. دومین منشا افتخارشان، زبان و ادبیات یغنوب است.
یغنوبی آخرین زبان گویشی باقی مانده از "سوغدیان" است که در سلسلۀ سامانی در قرون ۹ و ۱۰ در بخارا و سمرقند بهطور گسترده صحبت میشد. سومین دلیل، اعتقاد سرسختشان به آداب و رسوم مذهب اسلام سنی است و دلیل چهارم، خود دره یغنوب است که گلها و گیاهان وحشی مختلفی برای شفای انواع و اقسام مرضهای جسمی دارد و مزارهای مقدس زیادی هم دارد که به مردمی که بیماریهای روحی دارند پیشنهاد میشود به زیارت آن اماکن بروند!
کوچ تبعیدی یغنوبیها
بحران این منطقه در سال ۱۹۷۰ با پرواز چندین هلیکوپتر بر فراز آسمان آبی این منطقه شروع شد. اینطور تصمیم گرفته شده بود که یغنوبیها به اقتصاد ملی کمک چندانی نمیکنند پس سربازها دره را بهطور کامل از آنها پاکسازی کردند. هر کجا که مردها مقاومت میکردند، زنان و کودکان را دستگیر کرده، سوار هلیکوپتر میکردند و بهجای دیگر میبردند. مردها هم ناچار میشدند که همراه آنها بروند، و بدین ترتیب ۴۰۰۰ نفر افراد ساکن کوهستان مجبور شدند به شهرظفرآباد با گرمای طاقتفرسای ۴۸ درجه سانتیگراد کوچ کنند. این شهر بر روی دشتی ماسهای و گرم که هم سطح دریا است بنا شده است. هر روز تعدادی از یغنوبیها در حالی که سعی میکردند به شرایط جدیدشان عادت کنند، تلف میشدند؛ آنانی هم که سعی کردند به دره باز گردند، توسط ارتش به ظفرآباد پس فرستاده شدند.
امروزه اکثر یغنوبیها از تجربهای که پشت سر گذاشتند زخمهای روحی عمیقی دارند. آنها با دارایی کم و شرایط سخت کنار آمدهاند ولی خاطرات تخلیه توسط سربازان را بهآسانی فراموش نمیکنند. مردمان پیر جامعه، آرزو دارند که به خانههایشان در دره بازگردند؛ ولی جوانانی که در دشت بزرگ شدهاند کمابیش به این زندگی عادت کردهاند. اما هر دو گروه شدیداً احتیاج دارند که پیام بخشش و امید عیسای مسیح را بشنوند.
تاریخ مختصر تاجیکستان
یغنوبیها تنها یکی از گروههای اقلیت کهن هستند که در کشور تازه استقلالیافتۀ تاجیکستان زندگی میکنند. تقریباً ۶۵٪ از جمعیت هفت میلیون نفری این کشور خود را به دنیای فارسیزبان نسبت میدهند و به تاجیکی که نوعی فارسی قدیمی است و خیلی شبیه دری افغانستان میباشد، صحبت میکنند. از آنجایی که تاجیکستان جزو شوروی سابق بود، بسیاری از لغات روزمره از روسی اقتباس شده است. در قرن شانزدهم، تاجیکها عضو خانات بخارا بودند، و برای داشتن کشور خودشان باید تا سال ۱۹۲۴ صبر میکردند. در این سال تاجیکستان دارای حکومت داخلی خودمختاری شد، ولی چند دهه بعد زمانی که مرزها دوباره تعیین شدند، بخارا و سمرقند از آن بریده شده و بخشی از کشور همسایه، یعنی ازبکستان شد.
بعد از سقوط رژیم کمونیستی در شوروی در سال ۱۹۹۱، تاجیکستان کشور مستقلی شد. سال بعد جنگ داخلی بین دو گروه کمونیسم و مسلمان، شروع شد. این جنگها تا سال ۲۰۰۰ ادامه پیدا کردند، و دهها هزار نفر کشته یا بیخانمان شدند. گلولهها و توپهای سوخته، هواپیماها و ماشینهای از کار افتادۀ ارتش منظرۀ کنونی مناطق اطراف شهر را تشکیل میدهند. مینهایی که در کنار جادهها و رودخانهها باقی ماندهاند، هشدار دائمی و یادآور این جنگ خانمان برانداز داخلی است.
وضعیت کنونی تاجیکستان
با این وجود، دولت کوشش زیادی کرده است که آرامش را در کشور برقرار کند، و گروههای مخالف را با هم آشتی دهد. در پایتخت کشور، دوشنبه (در اصل این منطقه زنجیرهای از روستاهای کوچک بوده که اسم خود را به نسبت روزی که بازار اصلی در آنجا تشکیل میشد گرفته بود) نیم میلیون تاجیک، ازبک، روس و گروههای دیگر با خوشحالی در کنار هم زندگی میکنند و اقتصاد کشور را میچرخانند. زندگی هنوز راحت نیست؛ بیکاری شدید است و حقوقها کم! زنانی که روی تعمیر جادهها کار میکنند حقوقشان در ماه بیش از سه یا چهار پوند نمیباشد. ولی نشانههای امید دیده میشود. بازرگانی با کشورهای دیگر بیش از پیش رونق یافته است و کشور آمریکا خود را متعهد کرده است که ۸۰ میلیون دلار جهت ساختن سفارت جدیدی در خارج از شهر سرمایهگذاری کند.
مذهب در تاجیکستان
بشارت مسیحیت در این کشور بسیار کم است و اساساً توسط جماعت کوچکی از مسیحیان تاجیکزبان صورت میپذیرد. چند کلیسای باپتیست هم وجود دارد که به زبان روسی پرستش میکنند.
از طرف دیگر، در قسمت شرقی کشور که حکومت نیمه مستقلی دارد، بهعنوان مثال در ناحیۀ گورنو- بَدَخشان که مشرف بر پامیر است، کسی با اسم عیسی آشنایی ندارد.
پامیر رشته کوههایی است که رشته کوه کاراکورم (K2) را با هندوکش مربوط میسازد (که خود شامل عبورگاه خیبر یا خیبرپاس در میان پاکستان و افغانستان است). در واقع ۹۳٪ تاجیکستان کوهستانی است، و بهدلیل سراشیبیهای زیاد، هوای بسیار سرد و سنگلاخها، زمین قابل کشت و زرع نمیباشد.
بلندترین قله در گورنو بدخشان، قلۀ اسماعیل سامانی (که قبلاً قلۀ کمونیسم نامیده میشد)، با ارتفاع ۷،۴۹۸ متر میباشد؛ ولی ارتفاع کلی این منطقه ۴۰۰۰ متر است، بههمین دلیل اکثر درهها از ماه اکتبر تا آوریل توسط برف غیر قابل عبور میشوند.
پایتخت این منطقه "خوروغ" نامیده میشود. ۲۵۰،۰۰۰ نفر در این منطقه زندگی میکنند که اکثریت بهزبان "سوغنی" صحبت میکنند. رودخانهای که از میان شهر عبور میکند آنقدر گسترش پیدا میکند که مرز بین تاجیکستان و افغانستان را در جنوب و غرب مشخص میکند، و حتی در دورترین ناحیۀ این رودخانه سوغنی زبانها را میتوان یافت. مذهب این منطقه شاخهای است که از اسلام اسماعیلی گرفته شده است، بهنام خوجا، و مردم آغاخان را بهعنوان رهبر مذهبی خود میشناسند. آثار پیامهای خوشآمدگویی؛ مثل «رهبر عزیزمان خوش آمدید!» بر روی تپههای سنگی، نشاندهندۀ این است که مردم آن دره بهتازگی از ملاقات آغاخان برای نظارت بر پخش عادلانۀ کمکهای خیریه مستفیض شدهاند. آنها این پیامها را با استفاده از آرد و با حروف درشت روی تپه مینویسند تا او بتواند در هلیکوپتر آن را بخواند.
هر خانواده تابلویی از صورت آغاخان را در خانۀ خود دارد. تقریباً همۀ خانههای این منطقه بهشکل مربع ساخته شدهاند. داخل اتاقها، دیوارها با چوبهای زیبایی پوشیده شده است و طراحی آن انعکاسی است از اعتقادات قدیمیشان به مذهب زرتشت. اما امروزه پنج ستونی که در اتاق اصلی خانه وجود دارد نشاندهندۀ پنج اصل اسلام است تا فرشتههای پنجگانۀ زرتشتی. ولی هنوز هم مردم چهار لایۀ طرح پنجرۀ وسط سقف را بهعنوان چهار عنصر یعنی خاک، آب، باد و آتش تفسیر میکنند.
اجتماع دیگری که در صحبت از تاجیکستان باید از آن یاد کنیم، گروهی با جمعیت حدود ۴۰۰۰ نفر هستند که در شمال غربی کشور زندگی میکنند. اما تراکم آنها در روستاهایی است که از غرب دوشنبه نیم ساعت فاصله دارد و مرکز آن افغانآباد میباشد. مردم این منطقه خود را "پاریا" مینامند، ولی تاجیکها، آنها را افغانی میخوانند. چرا؟ پاریاها همیشه در پی یافتن ریشۀ خود بودهاند و چند سال پیش زمانی که فرزندانشان زبان هندی فیلمها را میفهمیدند، جواب سؤال خود را پیدا کردند. آنها یک قرن پیش، از افغانستان به تاجیکستان مهاجرت کرده بودند ولی دویست یا سیصد سال قبل از آن، جزو قبیلههای نیمه عشایری هند بودند و زبانشان بسیار نزدیک به سیندی است.
آیا توانستید نکته مشترک بین این گروهها در تاجیکستان را ببینید؟ تاجیکها محتاج آن چیزی هستند که فقط انجیل عیسای مسیح آن را مهیا میکند، که حس هویت ابدی و پیام آمرزش، آشتی و امید است. میزان بشارت مسیحی در این قومها اگر هم وجود داشته باشد خیلی کم است. برای این کشور زیبا اما محتاج دعا کنید و همچنین از خدا بخواهید به شما نشان دهد که آیا شخصاً میتوانید کاری برای آن انجام دهید. به یاد داشته باشید که فرصتهای زیادی برای خدمت در این کشور وجود دارد.