جان پایپر (John Piper) از واعظین و الهیدانان معروف امریکاست که تاکنون کتب مسیحی متعددی در زمینههای مختلف نگاشته و یکی دو عنوان از آنها نظیر “امتها شادی کنند” به فارسی نیز ترجمه شده است. آنچه در پی میآید، برگردانی است از سلسله جلسات پرسش و پاسخی که طی آن وی به سؤالات مختلف حاضرین در مورد مسائل عملی ایمان مسیحی پاسخ میدهد. بسیاری از سؤالات مطرح شده، سؤالاتی است که ممکن است بارها به ذهن خوانندگان مسیحی ایرانی نیز خطور کرده اما با این تصور که ارزش مطرح شدن ندارند، برایشان بدون پاسخ مانده است.
سؤال: "آیا درست است بچههای خود را تنبیه بدنی کنیم؟"
- کتابمقدس روشن و واضح به ما میگوید که تنبیه بدنی برای تربیت کودک لازم است. در امثال ۲۳: ۱۳ و ۱۴ میخوانیم: «از ادب کردنِ جوان ابا مکن؛ چوب تنبیه او را نخواهد کُشت. چوبَش بزَن، که جانش را از مرگ خواهی رهانید.» عیسای مسیح وقتی در متی ۵: ۱۷ و ۱۸ میگوید که نیامده است تورات و نوشتههای انبیا را منسوخ کند بلکه تا آنها را تحقق بخشد، و «تا آسمان و زمین از بین نرود نقطه یا همزهای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه به انجام رسد»، در واقع بر این حکم نیز مُهر تأیید میزنَد.
بهنظر من موضوع این نیست که آیا کتابمقدس تنبیه بدنیِ کودک را مجاز میداند یا خیر، بلکه سؤال اصلی این است که اساساً چنین طرز تفکری که بچه را نباید تنبیه بدنی کرد از کجا آمده است؟ و پاسخ این است که این تفکر زاییدۀ فرهنگ امروز ماست. من هر روز از اتوبانی رد میشوم که کنار جاده بر روی یک تابلوی تبلیغاتی با کلمات خیلی درشت نوشته شده است: «هرگز، هرگز، هرگز به بچهای آزار نرسان!» و متأسفانه تنبیه بدنیِ کودک در جامعه امروز به معنی آزار رساندن به کودک است. بسیاری از کشورها نظیر سوئد قوانینی وضع کردهاند که به موجب آن تنبیه کردن کودک جرم محسوب میشود. حتی در خود امریکا اگر در برخی ایالات بچهتان را تنبیه بدنی کنید ممکن است روانه زندان بشوید. من میتوانم در این مورد که چرا از نگاه کتابمقدس لازم است کودک تأدیب شود و در صورت لزوم تنبیه بدنی گردد ساعتها حرف بزنم، ولی ترجیح میدهم به این موضوع بپردازم که چرا کسی ممکن است با موضوع تنبیه شدن کودک توسط والدین مشکل داشته باشد.
بهنظر من، دلیل اصلی برمیگردد به تصوری که چنین شخصی از خدا دارد. کسی که معتقد است بهعنوان یک مسیحی نباید بچهاش را تنبیه بدنی کند، به احتمال زیاد تصور اشتباهی در مورد خدا دارد؛ بدین معنا که خدا را پدری میداند که طاقت دیدن درد و رنج فرزندانش را ندارد و هیچگاه اجازه نمیدهد فرزندانش سختی ببینند. حال آنکه در عبرانیان فصل ۱۲ بهوضوح میبینیم که بین محبت خدا و تنبیه او رابطهای مستقیم وجود دارد: «خداوند آنانی را که دوست میدارد، تأدیب میکند، و هر فرزند خود را که مورد لطف اوست تنبیه مینماید» (آیه ۶). کلِ فصل ۱۲ عبرانیان در مورد این است که خدا اجازه میدهد فرزندانش متحمل سختی شوند، و از طریق این سختیهاست که آنان را تأدیب میکند و پرورش میدهد. بنابراین این تصور که خدای پدر آنقدر مهربان است که دلِ رئوفش هرگز تحمل تنبیه کردن فرزندانش را ندارد کاملاً اشتباه و خلاف کتابمقدس است. خدا با استفاده از سختیها فرزندانش را تأدیب میکند، و ما نیز اگر فرزندان خود را دوست داریم باید چنین کنیم.
البته همانطور که خدا هیچگاه فرزندان خود را فوق از طاقتشان نمیآزماید، از والدین نیز خواسته شده است که فرزندان خود را خشمگین مسازند (افسسیان ۶: ۴). تنبیه بدنی کودک باید در کمال محبت انجام شود، نه اینکه او را زیر مشت و لگد گرفت! بهترین شیوه تنبیه کردن کودک، زدن به پشت اوست. من وقتی پسرم سه یا چهار ساله بود، یک بار دیدم با ماژیک روی دیوارهای منزل خط کشیده است. او را صدا زدم و گفتم: «تو این کار را کردهای؟» گفت: «بله» (به پسرم یاد دادهایم که هیچ وقت نباید دروغ بگوید). گفتم: «ولی میدانی که قانون خانه چیست. آنقدر بزرگ شدهای که بدانی نباید روی دیوار خط کشید.» با خجالت گفت: «بله، میدانم». «الآن چه اتفاقی باید بیفتد؟» گفت: «تنبیه!» پس او را به اتاق دیگری بردم و چند بار به پشت او زدم. پسرم خیلی راحت به گریه میافتد، و بنابراین بلافاصله شروع کرد به گریه کردن. بعد از اینکه گریهاش تمام شد، او را در آغوش کشیدم و گفتم: «دیگه این کار را نکن، باشه؟ بابا تو رو دوست داره. دیگه روی دیوار خط نکش.» یکی دو دقیقه بعد پسرم با شور و هیجان در اتاق پذیرایی بالا و پایین میپرید و میخندید و شاد بود. حالا فرض کنید که در عوض به او میگفتم: «به اتاقت برو و آنقدر در آنجا بمان تا از کار زشتی که کردهای احساس ندامت کنی، و هر وقت تصمیم گرفتی که دیگر چنین کاری نکنی اجازه داری بیرون بیایی!» بهنظر شما این شیوه عجیبی برای تنبیه کردن یک بچۀ خردسال نیست؟ تنبیه بدنی هم مؤثرتر است و هم سریعتر. کودک میداند که بهخاطر کار بدی که کرده تاوان پس داده، دردی را متحمل شده، و اکنون میتواند شادی کند. بهنظر من تنبیه بدنی برای تأدیب کردن کودک شیوۀ بسیار سالمتری است. درد موقتی که کودک متحمل میشود باعث میگردد به جدی بودنِ اشتباه خود پی ببرد، و در آینده آن را تکرار نکند. بیجهت نیست که کتابمقدس این شیوه را برای ادب کردن کودک توصیه کرده است.
سؤال: "اگر گناهان ما بخشیده شده است، دیگر چرا باید در روز داوری بهخاطر کارهایی که کردهایم به خدا حساب پس دهیم؟ اگر به مسیح ایمان داشته باشیم ولی زندگیمان در این دنیا چندان شایسته نبوده باشد، در روز داوری چه سرنوشتی در انتظار ماست؟"
- چه سئوال خوبی! بهراستی رابطه بین کاری که بر صلیب انجام شد یعنی برداشته شدن گناهان ما، و این واقعیت که مطابق رومیان فصل چهارده در روز داوری بابت کارهای نیک و بدمان در این دنیا به خدا حساب پس خواهیم داد، چیست؟
ایمانداران بهراستی نیز باید بهخاطر کارهایی که در این دنیا کردهاند به خدا حساب پس دهند. وقتی کسی به مسیح ایمان میآورد، تمام گناهانش، چه گناهان گذشته، گناهان حال و گناهان آینده، همگی با خون مسیح شسته و آمرزیده میشود. شخص پس از ایمان آوردن به مسیح با اعتراف کردن به گناهان و خطایایی که هر از گاه مرتکب میشود، در واقع در دعا از عیسای مسیح میخواهد که آن گناهان را کماکان مشمول آمرزشی سازد که در خون او یافت میشود. وقتی در کتابمقدس میخوانیم: «اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است گناهان ما را میآمرزد و از هر ناراستی پاکمان میسازد» (اول یوحنا ۱: ۹)، این بدان معناست که ما پس از ایمان، همچنان کار مسیح بر صلیب را بهطور روزانه بر زندگیهای خود اِعمال میکنیم. اعتراف میکنیم که گناهی که مرتکب شدهایم دهانکجی به فیض او بوده است، و از خدا میخواهیم که همچنان آن گناهان را مشمول آمرزش خون مسیح سازد. بنابراین دعا بخشی از وسیلهای است که از طریق آن بهطور مستمر از قدرت آمرزندۀ خون مسیح بهرهمند میشویم. این امر بدان معناست که ما در روز داوری بهعنوان افرادی "کامل" و بدون هیچ احساس تقصیری در پیشگاه تخت خدا حاضر خواهیم شد. منتهی، هر کدام در مراحل مختلفی از تقدس قرار خواهیم داشت، و این موضوع مهم است بدین معنا:
من روز داوری را این طور برای خودم مجسم میکنم: خدا در آن روز کارهای نیک مرا، یعنی کارهایی را که میوههای روحالقدس در زندگی من بوده است، در پروندهای مقابل خود دارد. روی این پرونده نوشته شده است: "مدارک فیض"، یا "مدارک تولد تازه"، یا "مدارک ایمان به مسیح". داشتن این مدارک لازم است، تا وقتی داور در روز داوری میپرسد: «چه مدرکی در اینجا داریم که ثابت کند این شخص محض ایمان، با مسیح که کاملیتِ اوست یگانه است؟» بتوان به محتوای آن پرونده استناد کرد که همانا اعمال نیکی است که بر زمین انجام دادهام و ثمرۀ ایمان من است. توجه داشته باشید که دلیل و مبنای اینکه من مقبولِ خدا واقع میشوم فقط و فقط شخص مسیح است، و نه آن پرونده. آن پرونده صرفاً ثمرۀ ایمان است در کاملیت. آن کاملیت است که دلیل و پایه و اساسِ پذیرفته شدن من است. بنابراین، خون مسیح تمامی گناهان مرا میپوشاند، کاملیتِ او دلیل و مبنای کاملیت من است، و خدای داور که در مسیح بر من مینگرد، به من لبخند میزند. و من میدانم که بهواسطۀ مسیح مقبول خدا واقع میشوم. در این میان، محتوای آن پرونده دو نقش دارد:
۱- ثابت میکند که من تولد تازه داشتهام و ایمانم حقیقی بوده است. ممکن است پرونده اعمال من چندان قطور نباشد. در واقع ممکن است اصلاً چنگی به دل نزد و ناخالصیهای زیادی داشته باشد، که همگی به دور افکنده میشوند. اما اگر ایمانم حقیقی بوده باشد و بهراستی از نو مولود شده باشم، اعمالی باقی میماند که ثابت کند تولد تازه داشتهام وگرنه آن ثمرات در زندگیام دیده نمیشد. پس در مورد من خواهند گفت که این شخص تولد تازه را دارد، در نتیجه در مسیح است، و از این رو کاملاً مقبولِ خداست.
۲- نقش دیگر آن پرونده این است که بسته به اینکه ثمرات ایمان در زندگیمان کم یا زیاد بوده باشد، در آسمان پاداشی متفاوت خواهیم یافت. به یک نفر حکومت بر پنج شهر سپرده خواهد شد، به دیگری حکومت بر ده شهر، و به کسی چون من نیز حکومت بر دهکدهای کوچک و دورافتاده در ایالت جُرجیا!