You are here

خالق نیکو و وجود شرارت و بدی در جهان!؟

زمان تقریبی مطالعه:

۵ دقیقه

 
 

یکی از رایج‌ترین پرسش‌هایی که با آن روبرو می‌شویم مربوط به مسألۀ شرارت است. اگر خدایی هست، پس چرا شرارت در دنیا وجود داد؟ چرا او کاری در این مورد نمی‌کند؟ بسیاری می‌پندارند که وجود شرارت، نفی‌کنندۀ وجود خداست.

گاهی اوقات مسألۀ شرارت به‌صورت این پرسش پیچیده از مسیحیان پرسیده می‌شود: "اگر خدایی وجود دارد، پس ظاهراً او نباید آنقدر قدرتمند باشد که بتواند با تمامی شرارت و بی‌عدالتی در جهان مبارزه کند، چون این امور همچنان در جریان هستند. اگر او آنقدر قدرتمند است که بتواند کارهای خلاف را متوقف نماید، پس خودش باید خدایی شریر باشد، زیرا اگر چه توانایی آن را دارد، لیکن هیچ کاری در این خصوص نمی‌کند. پس قضیه چیست؟ آیا او خدایی بد است یا خدایی است که قادر مطلق نمی‌باشد؟"

حتی نویسندگان کتاب‌مقدس نیز از درد و شرارت شکوه داشته‌اند. «بلایای بی‌شمار مرا احاطه می‌کند» (مزمور ۴۰:‏۱۲). «درد من چرا دائمی است و جراحت من چرا مهلک و علاج‌ناپذیر می‌باشد» (ارمیا ۱۵:‏۱۸). «تمام خلقت تا الآن با هم در آه کشیدن و درد زه می‌باشند» (رومیان ۸:‏۲۲). بنابراین، ما نیز اقرار می‌کنیم که شرارت یک مشکل است و نیز می‌پذیریم که اگر خدا جهان را به‌صورتی که امروز هست آفریده باشد، خدای محبت نبوده بلکه خدایی شریر بوده است.

با این وجود، کتب مقدسه این امر را روشن نموده‌اند که خدا جهان را چنان که امروز هست نیافرید، بلکه شرارت در نتیجۀ خودخواهی بشر ظاهر گردید. کتاب‌مقدس می‌گوید که خدا، خدای محبت است و اشتیاق دارد یک شخص و نهایتاً بشریتی را بیافریند که او را دوست داشته باشند. لیکن دوست داشتن واقعی نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر آنکه آزادنه و از روی اراده و انتخابی آزاد صورت بگیرد. و به همین علت این انتخاب به انسان داده شد که بتواند محبت خدا را برگزیند و یا رد کند.

این انتخاب، امکان ظهور شرارت را بسیار واقعی نمود. هنگامی که آدم و حوا از فرمان خدا سرپیچی کردند، چیزی را انتخاب ننمودند که خلقت خدا باشد، بلکه با حق انتخابی که داشتند، شرارت را به جهان آوردند. خدا نه شریر است و نه شرارت را خلق نموده است. انسان با برگزیدن خودخواهانۀ راه خویش و جدا شدن از راه خدا، شرارت را با خود به‌همراه آورد.

امروز دنیا به‌علت سقوط انسان وضعیت ناهنجاری دارد. هیچ چیز در جایی که باید باشد، قرار ندارد. انسان در نتیجۀ سقوط از خدا جدا شده است. طبیعت همیشه با انسان مهربان نیست و دنیای وحش نیز می‌تواند دشمن او باشد. منازعۀ سختی بین انسان و همنوعان او وجود دارد. قبل از سقوط انسان در گناه هیچ یک از این وضعیت‌ها وجود نداشتند. هر راه حلی که برای مشکلات پیش روی بشریت مطرح گردد باید این امر را مدّ نظر قرار دهد که وضعیت کنونی جهان، وضعیتی بهنجار و معمولی نیست.

اگرچه شرارت وجود و واقعیت دارد، لیکن موقتی است. شریر سرانجام نابود خواهد شد. این امیدی است که هر ایمانداری در سینه دارد.« دنیای جدید خواهد آمد که دیگر در آن اشکی یا دردی نخواهد بود زیرا همه چیز از نو ساخته خواهد شد» (مکاشفه ۲۱:‏۵). بهشت گمشده، بهشت بازیافته خواهد بود. خدا هر کجی را راست خواهد نمود و در زمان خود، یکبار و برای همیشه، شرارت را از بین خواهد برد.

مسیحیان برای مبارزه با شرارت، فساد اخلاقی و تباهی توجیهی دارند. هنگام طراحی جهان، شرارت در ذهن خدا نبوده است و مبارزه ایماندار با هر گونه بدی در اجتماع دارای زیربنایی واقعی می‌باشد. او پیرو این باور نیست که هرچه وجود دارد، درست است. شخص مسیحی با این ادعا که جهان ساختۀ دست خداست، خلافکاری را مورد اغماض قرار نمی‌دهد و چنین هم تصور نمی‌نماید که هر آنچه رخ می‌دهد مورد توافق خداست. خدا خواهان شرارت نیست و هرگز هم آن را نادیده نمی‌گیرد. او از شرارت متنفر است، و شخص مسیحی نیز نه تنها باید شرارت را مذموم و حقیر بداند، بلکه موظف است کاری در مقابل آن انجام دهد.

اگرچه گناه واقعیت دارد، لیکن فرد ایماندار آن را به‌عنوان چیزی که باید به همان شکل باشد نمی‌پذیرد. هر ایماندار با یافتن هویت خود در عیسی موظف است چیزهایی را که نادرست هستند نادرست بخواند و زمانی که شرارت از نیکویی پیش می‌افتند، او باید لب به سخن بگشاید. مبارزۀ ایماندار مسیحی علیه مشکلات اجتماعی، مبارزه علیه خدا نیست. فاجعه‌‌های طبیعی، جنایت، و عدم رشد فکری و روانی نباید به‌عنوان نظم امور تلقی گردند، زیرا هرگز قرار نبوده است که چنین باشد و در ملکوت آتی خدا، خبری از آنها نخواهد بود.

 
 

با این وجود، برخی افراد هنوز هم از این موضوع در عذاب هستند که خدا حتی اجازه داده است شرارت در جای نخست قرار بگیرد. آنها حکمت خدا را در این خصوص مورد سؤال قرار می‌دهند که حق انتخاب را به خود انسان عطا فرموده است. "دوروتی سیرز" مشکل شرارت را از دیدگاهی مناسب شرح می‌دهد:

"خدا به هر علت تصمیم گرفت که انسان را اینگونه که هست خلق کند- محدود و تحت‌تأثیر درد و رنج و غم و مرگ- اما او صداقت و شهامت این را داشت که خودش نیز درمان آن را ارئه دهد. حتی اگر او با خلقت خود نوعی بازی را در پیش گرفته باشد، قاعده‌های خودش را رعایت می‌کند و منصفانه بازی می‌نماید. او هیچ چیزی را که از خودش انتظار نداشته است، از انسان انتظار ندارد. او خود را در موقعیتی قرار داده است که تمامی تجربیات بشری را پشت سر گذاشته باشد؛ از جزئی‌ترین محنت‌های زندگی خانوادگی و محدودیت‌های دست و پاگیر، کار سخت و بی‌پولی تا بدترین وحشت‌های ناشی از درد و تحقیر، شکست، نومیدی و مرگ. زمانی که او یک انسان بود، واقعاً در چارچوب‌های بشری بود. او در فقر به دنیا آمد و در بی‌شرمانه‌ترین حالت جان سپرد و می‌اندیشید که ارزشش را دارد" (دوروتی سیرز، برگرفته از کتاب اعتقاد یا هرج و مرج؟).

کتاب‌مقدس به ما می‌گوید که گاهی اوقات مقصودهای خدا فراتر از ادراک ما هستند. «زیرا خداوند می‌گوید که افکار من افکار شما نیست و طریق‌های شما طریق‌های من نی. زیرا چنانکه آسمان از زمین بلند‌تر است همچنان طریق‌‌های من از طریق‌‌های شما و افکار من از افکار شما بلند‌تر می‌باشد» (اشعیا ۵۵:‏۸‏‏-۹). پولس نیز با ذهنیتی مشابه، به کلیسای شهر روم چنین نوشت: «وه چه ژرف است دولت و حکمت و علم خدا؛ تقدیرهای او کاوش‌ناپذیر است و راه‌هایش درک‌ناشدنی» (رومیان ۱۱:‏۳۳).

اگر چه کتاب‌مقدس ما را مطلع می‌سازد که چگونه و چرا شرارت پدید آمد، لیکن به ما نمی‌گوید که چرا خدا اجازه داد چنین چیزی روی دهد. با این وجود ما به خوبی می‌دانیم که حکمت و دانایی خدا مطلق است و او برای این امر که اجازه داده است برخی چیزها رخ بدهند، دلایلی دارد، منتها این دلایل فراتر از درک و فهم ما هستند.

برگرفته از کتاب پاسخ به پرسش‌های دشوار، نوشتۀ