You are here

روزی که مرگ می‌میرد

زمان تقریبی مطالعه:

۴ دقیقه

همیشه کتاب‌های بیوگرافی که حاوی سرگذشت افراد مهم و برجسته است را دوست دارم و با حرص و ولع خاصی آن‌ها را مطالعه می‌کنم. هر چیزی در این جهان برای خود سرگذشتی دارد. تولدی که نقطۀ شروع است و در ادامه، اتفاقات و ماجراهایی را می‌بینیم که قسمت میانی را که "زندگی" نام دارد تشکیل می‌دهد و در انتها به نقطۀ مرگ می‌رسیم که پایان راه است و هیچ کس را از آن گریزی نیست. برای هر شخص انتهایی به‌نام مرگ وجود دارد که با همان قدرت همیشگی در کمین نشسته تا نیش خود را سرانجام فرو برد و پرونده شخص را ببندد.

یک بار ناگهان به این فکر افتادم که آیا مرگ هم برای خود بیوگرافی دارد؟ سرگذشت مرگ چیست؟ آیا نقطۀ آغاز و انتهایی دارد که بتوان آن را مطالعه و بررسی نمود؟ آیا تولدی برای مرگ هم هست؟ مرگ چه زمانی به دنیا آمد؟ مرگ چه ماجراها و اتفاقاتی را در طول "حیات" خود پشت سرنهاد؟

کتاب‌مقدس روز آمدن گناه به جهان را به‌عنوان روز تولد مرگ به‌رسمیت می‌شناسد. کلام خدا می‌گوید که توسط یک انسان (آدم) گناه وارد جهان گردید و مرگ از گناه ناشی شد. پس والدین مرگ گناه بودند و والدین گناه شیطان! در روزی که آدم و حوا وسوسه شدند و به گناه افتادند فرزندی از شیطان زاده شد که مرگ نام داشت!

جهانِ قبل از مرگ مکان بسیار دلپذیری برای زندگی بود. هیچ کار و رنجی وجود نداشت و عرق جبینی بر پیشانی نبود. بدن انسان کامل بود و برای ابدیت ساخته شده بود. در پناه ارتباط با خدا همه چیز در شادی و رضایت کامل پیش می‌رفت ولی ورود گناه و همراه با آن تولدِ مرگ همه چیز را به یکباره تغییر داد. مرگ با خود ناکامی، درد و رنج را به‌جهان آورد و بدن کاملِ انسان فساد و فنا را تجربه نمود. مرگ در شروع جهان بسیار فعال بود و در همان صفحات اولیۀ تاریخ با بی‌رحمی هابیل را به کام خود کشید و اولین قتل را به‌نام برادرش قائن در پروندۀ این جهان به ثبت رساند.

با گذشت زمان بر قدرت مرگ بیشتر و بیشتر افزوده شد. دیگر به قدرتی دست می‌یافت که همیشه حی و حاضر بود و هیچ چیز و هیچ کس را یارای هماوردی با او نبود.

کتاب‌مقدس شهادت می‌دهد که از بین همۀ افراد در عهدعتیق تنها دو نفر توانستند از چنگ مرگ بگریزند که نامشان خنوخ و ایلیا بود. به این خاطر مرگ همیشه ترس و لرز بر اندام هر موجود بشری می‌انداخت و او را بیش از پیش هراسان و مضطرب نموده، زندگی را به کامش تلخ و ناگوار می‌ساخت.‌

مرگ ماجراهای زیادی را در تاریخ بشر پشت سرنهاد تا دو هزار سال قبل به باغی به‌نام جتسیمانی وارد شد. در سیاهی شب شخصی به‌نام عیسای ناصری به او نگریست و هیچ ترس و هراسی به خود راه نداد. در مقابله با این نگاهِ پراقتدار اولین بار بود که مرگ بر خود لرزید زیرا شخصی پرقدرت‌تر از او در مقابلش ایستاده بود. شاید در این هنگام به این نکته فکر کرد که زمانی هم باید به سراغ این شخص برود و شاید لازم باشد که برای حذف او نقشه‌ای ماهرانه‌تر از نقشه‌های قبلی طرح کند! شاید لحظه‌ای با خود اندیشید: "من خیلی صبور و شکیبا هستم و به انتظار خواهم نشست تا این شخص را نیز مقهور و مغلوب خود سازم. رهبران مذهبی یهود و فرماندار رومی را با هم متحد می‌کنم و در آخر صلیبی برایش برپا می‌سازم. در آن صلیب به‌طرز بسیار دردناک و وحشیانه‌ای به داستان زندگی این نجارِ ناصری پایان خواهم داد و او را برای همیشه به تاریخ خواهم سپرد."

ولی بی‌خبر از همه جا، نقشه‌های مرگ برای مقابله با این شخصیت که پسر خدا بود نقش بر آب شد. صلیب، پایانِ عیسای ناصری نبود بلکه مکانی بود که داستان زندگی مرگ در آن به نقطۀ پایان خود نزدیک شد و سه روز بعد که عیسی پیروزمندانه از قبر قیام نمود روزی بود که مرگ نیز به انتهای خود رسید و کارنامه‌اش بسته شد. کلام خدا در رسالۀ اول قرنتیان باب ۱۵ آیات ۵۵-۵۷ می‌نویسد که: «ای گور، پیروزی تو کجاست؟ و ای مرگ، نیش تو کجا؟ نیش مرگ گناه است و نیروی گناه شریعت. اما شکر خدا را که به‌واسطۀ خداوند ما عیسی مسیح به ما پیروزی می‌بخشد.» در آیات قبلی نیز آمده است که مرگ در کام پیروزی بلعیده شده است.

دیگر امروز مرگ توان این را ندارد که ترسی بر اندام انسانی که متعلق به عیسی مسیح است بیندازد. برای مردمِ بیرون از پادشاهی خدا مرگ همچنان قدرت و وحشت را به نمایش می‌گذارد و تلفات هولناکی ازخود به‌جای می‌نهد اما برای ما ایمانداران به مسیح روز قیام مسیح روزی است که مرگ می‌میرد. آیا تابه‌حال به قیام مسیح بدین گونه فکر کرده بودید؟

قیام خداوند ما عیسی مسیح بر شما خوانندگان عزیز و گرامی مجلۀ "کلمه" مبارک باد.