You are here

چگونه به ارتباط مؤثر با فرزندان‌مان دست یابیم؟

زمان تقریبی مطالعه:

۸ دقیقه

 به‌تدریج که فرزندان‌مان رشد می‌کنند و از طفولیت قدم به نوجوانی می‌نهند، چگونگی رابطۀ ما با آنان نیز تغییر می‌کند. در سال‌های کودکی، وظیفۀ مهم ما این است که از بچه‌ها مراقبت کنیم و اخلاق و رفتارشان را تحت کنترل داشته باشیم تا به بهترین وجه رشد کنند و استعدادهای‌شان به‌خوبی شکوفا گردد. اما در سال‌های نوجوانی که کودک دوست دارد هر چه بیشتر استقلال ‌عمل داشته باشد، خیلی مهم است که والدین بتوانند این وضعیت جدید را درک کنند.

براستی یک جوان یا نوجوان به چه نوع رابطه‌ای احتیاج دارد؟ مؤسسۀ ملی خانواده و تربیت فرزندان در بریتانیا در یک نظرسنجی عمومی از جوانان، از آنان پرسیدند که به‌نظر آنان عوامل مهم تربیت درست فرزند چه می‌باشد. ۹۳ درصد از مصاحبه‌شوندگان پاسخ دادند که گوش دادن به فرزندان و درک آنها، عامل بسیار مهمی در جهت تربیت فرزندانی شاد و سعادتمند است. اما جالب اینجاست که وقتی همین سؤال را از بزرگسالان پرسیدند، تنها  ۴۱درصد اذعان داشتند که گوش دادن به حرف دل نوجوانان و سعی در درک آن‌ها عامل مهمی در پرورش فرزندانی شاد و سعادتمند است. چنین تفاوت فاحشی در دیدگاه‌های دو طرف نشان می‌دهد که فرزندان و والدین نگرش بسیار متفاوتی به مسائل دارند و همین امر اغلب به تنش بین والدین و فرزندان نوجوان‌شان دامن می‌زند.

اما خدا در مورد نحوۀ ارتباط ما با یکدیگر دیدگاه بسیار روشنی دارد. در یعقوب ۱:‏۱۹و۲۰ می‌خوانیم: «هر کس باید در شنیدن تند باشد، در سخن گفتن کُند و در خشمْ آهسته! زیرا خشم آدمی پارسایی مطلوب خدا را به بار نمی‌آورد.» اجازه دهید موضوع رابطۀ والدین با فرزندان را با توجه به آیات فوق بررسی کنیم:

"در شنیدن تند"

از ویژگی‌های یک مشاور خوب این است که به سخنان کسی که برای مشورت نزد او آمده‌اند خوب گوش می‌دهد. در واقع مشاوران مدت‌ها بدین منظور آموزش می‌بینند تا بتوانند شنوندگان خوبی باشند. فرد مشاور برای کسی که به او مراجعه می‌کند فضایی را به‌وجود می‌آورد که وی بتواند بدون هیچ دغدغۀ‌خاطر به‌اصطلاح سفرۀ دلش را نزد آنان باز کند و داستان زندگی‌اش را تمام و کمال تعریف نماید. ایجاد چنین امکانی برای فرد مشورت‌گیرنده، دارای مزایای زیر است:

● به کسی که برای مشورت آمده فرصت می‌دهد که احساساتش را هر طور که خودش می‌خواهد بیان کند و دربارۀ خودش توضیح بدهد.

● به او فرصت می‌دهد که اضطراب‌ها و نگرانی‌هایش را آزادانه بروز دهد. این امر باعث می‌‌شود که فرد دچار افسردگی ‌نگردد، بلکه احساس راحتی ‌کند.

برعکس، کودکی که والدینش نسبت به او بی‌اعتنا هستند و یا اغلب سخنانش را قطع می‌کنند، هیچگاه احساس نخواهد کرد که کسی حاضر است به حرف‌های او گوش ‌دهد یا او را درک نماید، و همین امر رفته رفته منجر به خودخوری می‌شود و مسائل حل‌نشده‌ای روی هم تلنبار می‌شوند. نتیجه اینکه کودک روز به روز غمگین‌تر می‌شود و به‌اصطلاح در لاکِ خودش فرو می‌رود.

ما نیز به‌عنوان پدر و مادر باید بتوانیم برای فرزندان‌مان مشاوران خوبی باشیم.

یادم می‌آید وقتی پسرم تازه می‌خواست به مدرسه برود، خیلی دلهره داشت و نگران بود چون فکر می‌کرد کسی را در آنجا نمی‌شناسد. من به جای اینکه نگرانی او را نادیده بگیرم و به این خاطر توبیخش کنم، به حرف‌هایش گوش دادم و آنچه را که می‌گفت کاملاً جدی گرفتم. از او پرسیدم: "فکر می‌کنی چه اتفاقی باید بیفتد تا بتوانی دوران مدرسه را با خوشحالی شروع کنی؟" پسرم جواب داد که اگر یکی از دوستانش هم‌زمان با او مدرسه را شروع می‌کرد، خیلی خوشحال می‌شد.

بنابراین با هم دعا کردیم و از خدا خواستیم چنین کسی را سر راه ما قرار دهد. 5 ماه از این موضوع گذشت. در روزی که پسرم بنا بود برای اولین بار وارد کلاس جدید شود، ناگهان متوجه شد که یکی از دوستان دوران مهدکودکش نیز با او هم‌کلاس است. پسرم بلافاصله به یاد دعایی افتاد که چندی پیش برای این موضوع کرده بودیم، و متوجه شد که خدا او را دوست دارد و برایش فکر می‌کند.

"در سخن گفتن کند"

وقتی در سخن گفتن شتابزده عمل نمی‌کنیم، فرصت می‌یابیم بیشتر گوش بدهیم، و فرزندان‌مان نیز بلافاصله تمام آن محاسنی را که کمی جلوتر در موردشان صحبت کردیم تجربه خواهند کرد. با این‌ حال توجه داشته باشید که کتاب‌مقدس می‌گوید در سخن گفتن کند باشیم، نه اینکه اصلاً سخن نگوییم. بنابراین باید ببینیم در مورد چه چیزی لازم است با فرزندان‌مان سخن بگوییم؟ در یک جلسۀ مشاوره، سعی مشاور معمولاً این است که با بیان سخنان و طرح سؤالاتی مناسب، به کسی که برای مشورت آمده کمک کند که خودش برای مشکلی که دارد راه‌حل بیابد. ما نیز باید با فرزندان خود به همین شیوه عمل کنیم.

روح‌القدس در کتاب‌مقدس به‌عنوان مشاور توصیف شده است، و یکی از عملکردهای روح‌القدس این است که ما را به جمیع راستی هدایت می‌کند (اول یوحنا ۲:‏۲۷)؛ به همین ترتیب، نقش ما والدین نیز این است که فرزندان‌مان را در زندگی به راستیِ کلام خدا هدایت و راهنمایی کنیم. باید به آن‌ها بگوییم که در مسیح چه هویتی دارند؛ باید به آنها یادآور شویم که افرادی منحصر به‌فردند و خدا به آن‌ها و مشکلات‌شان توجه و علاقۀ خاصی دارد. این اصل را می‌توانیم در مورد هر مسئله‌ای که فرزندان‌مان راجع به آن به ما رجوع می‌کنند، به‌کار ببندیم.

یکبار با مادری صحبت می‌کردم که از دوست‌دختری که پسرش انتخاب کرده بود چندان راضی نبود. ناراحتی او از این بود که وقتی این دختر به خانه‌شان می‌رفت، هیچ علاقه‌ای به خانوادۀ آنها نشان نمی‌داد و در عوض تمام وقت خود را با پسر این خانم می‌گذراند. به‌علاوه، این دختر هیچ‌ وقت پسر او را به خانۀ خودش دعوت نکرده و با مادرش آشنا ننموده بود، و هر وقت در این مورد صحبتی می‌شد، به بهانه‌های مختلف از این امر طفره می‌رفت.

این دختر خصوصیات ناپسند دیگری هم داشت که بر روی هم باعث شده بود این خانم نسبت به او مشکوک باشد و او را دوست مناسبی برای پسرش نداند. با این ‌حال، او این نارضایتی‌اش را مستقیماً به پسرش بروز نمی‌داد، چون می‌دانست که پسرش این دختر را خیلی دوست دارد و تاب شنیدن هیچ چیز منفی در مورد او را ندارد. در عوض، هر بار اتفاقی می‌افتاد که این خانم از آن خرسند نبود، موضوع را با خشرویی و ملایمت به پسرش گوشزد می‌کرد. مثلاً یک‌بار که دوست‌دختر پسرش سر قراری که داشتند حاضر نشده بود، به پسرش گفت: "عجب، فکر می‌کردم که به تو تلفن می‌کند و خبر می‌دهد که سر قرار نمی‌آید!" به‌تدریج پسر این خانم متوجه شد که این دختر قابل اعتماد نیست و به دوستی‌ خود با او خاتمه داد.

"در خشم آهسته"

همیشه این امکان هست که والدین به دلایل مختلف از فرزندان‌شان به خشم آیند. لحظه‌ای به چیزهایی بیندیشید که باعث می‌شود کنترل خود را از دست داده، به‌اصطلاح از کوره در روید و بر فرزندانتان خشم بگیرید. ممکن است فکر کنید که کاملاً حق دارید به‌خاطر طرز رفتاری که دارند از دست آن‌ها خشمگین شوید، اما آهسته بودن در خشم این مزایا را دارد:

● آهسته بودن در خشم باعث می‌شود پدر یا مادر این وقت را داشته باشد که بفهمد چرا فرزندش فلان رفتار را از خود نشان داده، و ممکن است در نهایت متوجه شود که رفتار فرزندش به هیچ وجه به‌خاطر دلیلی که تصور می‌‌کرده‌ نبوده است.

● ما همگی جهان پیرامون‌مان را به‌صورتی خاص خود تفسیر می‌کنیم، پس اگر اول به توضیحات فرزندمان گوش ندهیم، ممکن است رفتار او را به‌طور اشتباه تعبیر و تفسیر کنیم.

● یعقوب ۱:‏۲۰ می‌گوید که خشم ما پارسایی مطلوب خدا را به‌بار نمی‌آورد، پس گاهی لازم است از خود بپرسیم: آیا من حق دارم خشم بگیرم؟ آیا خشم شما بنا به دلایل فرهنگی/ شخصی است یا به‌خاطر دلایل کتاب‌مقدسی؟

● ظاهر متین و آرام والدین، کودک خشمگینی را که حالت تدافعی به خود گرفته خلع سلاح می‌کند و باعث می‌شود او با رغبت بیشتر به تعالیم والدینش گوش دهد. «جواب نرم، خشم را برمی‌گرداند» (امثال ۱۵:‏۱).

پس چه عواملی باعث می‌شود بین والدین و فرزندان رابطه‌ای سالم و درست وجود داشته باشد؟ کولسیان ۳:‏۱۶-۲۱ را بخوانید. در این قسمت، به برخی از خصوصیات یک خانوادۀ مسیحی اشاره شده است. این خصوصیات را می‌توان به‌صورت زیر خلاصه کرد:

● اعضای یک خانوادۀ مسیحی پیوسته کلام خدا را به یاد می‌آورند (آیات ۱۶و۱۷). به‌عنوان مثال، والدین باید برای فرزندان‌شان، و نیز با آنها، دعا کنند. آنان باید در زمینۀ اطاعت از کلام خدا برای فرزندان‌شان نمونه باشند و به آنها یاد دهند که چگونه باید کلام خدا را در زندگی روزمره به‌کار بست. خدا در مورد تمام مسائل روز جوانان حرفی برای گفتن دارد.

● در یک خانواده مسیحی، پدر و مادر رابطۀ خوبی با هم دارند و اختلافات خانوادگی بسیار کم است (آیات ۱۸و۱۹).

● ثمرۀ چنین خانواده‌ای، فرزندانی است که از والدین خود اطاعت می‌کنند (آیۀ ۲۰). در غیر این‌صورت، فرزندان از رفتار غیرمنطقی والدین‌شان مأیوس و دلسرد می‌شوند (آیۀ ۲۱).

آری، براستی که کلام خدا به‌خوبی از خصوصیات ارتباطی انسان‌ها آگاه است. خدایی که پدر ماست و ما را دوست دارد و مشتاق است با ما فرزندانش رابطه‌ای دوستانه داشته باشد، می‌خواهد ما نیز با فرزندان‌مان چنین رابطه‌ای داشته باشیم. به همین خاطر است که اگر به آنچه در کلام او آمده عمل کنیم، بسیاری از کدورت‌های خانوادگی و روابط تلخی که در خانواده‌های غیرایماندار بین والدین و فرزندان وجود دارد، در زندگی ما جایی نخواهد داشت. پس بیایید در شنیدن تند باشیم، در سخن گفتن کُند و در خشمْ آهسته! زیرا خشم آدمی پارسایی مطلوب خدا را به بار نمی‌آورد.