You are here

کاخ‌نشینی میان کوخ‌نشینان

زمان تقریبی مطالعه:

۳ دقیقه

 در تاریخ ایران ‌چنین روایت شده که شاه‌ عباس صفوی، بزرگترین پادشاه ایران در قرن هفدهم، لباس فقیران را می‌پوشید و به ‌میان مردم می‌رفت تا به‌راحتی با آنان تماس برقرار کند. پرواضح بود که مردم خودبه‌خود نمی‌توانستند به آن سلطان بزرگ نزدیک شوند و یا به دربار او راه یابند. اگر هم این امکان به‌صورتی فراهم می‌شد در شخصیت این دو، دگرگونی و تفاوت زیادی ایجاد نمی‌شد. زیرا شاه عباس وقتی با لباس‌های فقیرانه بین مردم می‌رفت همان شاه عباس باقی می‌ماند و مردمی هم که او را می‌دیدند همچنان گدا باقی می‌ماندند.

سی. اس. لوئیس در کتاب Mere Christianity می‌نویسد: "چرا خدا با جامۀ مبدل (یا با لباس گدایی) به این دنیا که تحت تسلط دشمن است فرود آمده و سازمان مخفی خود را تأسیس نموده و می‌خواهد بدین وسیله کار دشمن را خراب کند؟ چرا به‌جای آن، با عظمت و تمامی قوایش فرود نیامد تا دنیا را تسخیر کند؟" سپس ادامه داده می‌گوید: "خدا می‌خواهد به ما زمان و فرصت دهد تا با انتخاب خود به لشگر او ملحق شویم. تسخیر و تصرف نهایی خدا هم در آینده به‌وقوع خواهد پیوست."

ولی آیا می‌دانیم که معنی دخالتِ الهیِ او در آینده به‌معنی اتمام این جهان است؟ وقتی زمان آن فرا رسد که نویسندۀ نمایشنامه روی صحنه بیاید، دیگر نمایشنامه به‌اتمام رسیده است. بله، در زمان آخر خدا جهان را تسخیر خواهد کرد، ولی آنوقت دیگر چه فایده دارد که بگوئیم: "خوب، حالا به او ملحق خواهم شد." درآن موقع کل این جهان و کائنات مانند یک رؤیا محو می‌شود و چیزی که جایگزین آن خواهد شد برای بعضی‌ها چیزی فوق از تصور زیبا و برای عده‌ای دیگر مصیبتی بسیار هولناک خواهد بود؛ در آن زمان دیگر برای هیچکس انتخابی باقی نخواهد ماند. این‌بار خدا بدون "لباسِ گدایی" خواهد آمد، زمانی‌که دیگر فرصتی برای گزینش باقی نمانده است.

از مطالعۀ تاریخ قوم یهود می‌توان به‌روشنی دریافت که در زمان تولد عیسی یهودیان منتظر پادشاهی پرقدرت و غیر قابل ‌مقاومت بودند که با یورش ناگهانی هجوم آورده شرارت را از بین ببرد و یهودیان را بر مسند قدرت بنشاند. برای یهودیان نمونۀ "پادشاه خادم" مفهوم چندانی نداشت که در سکوت و رنج با شریر مقابله کند.

پولس رسول می‌نویسد: «اما چون زمان مقرر به‌کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد.» کلمه جسم پوشید و در میان ما ظاهر شد. از دیدگاه یهودیت این یک ضعف بزرگ برای یک پادشاه بود، ولی اگر خوب حول و حوش این موضوع تفکر کنیم، می‌بینیم چه قدرت و ارادۀ مهیب و مقتدری لازم بود تا خدای عظیم انسان شود. تولدی در آخور، در کنار گاو، گوسفند و الاغ و بعد هم حرکت تا پای صلیب؟ تا این پادشاه به هر دلِ آشفته و هر فقیری بگوید «بیائید نزد من ای تمامی زحمتکشان و گرانباران و من به شما آسایش خواهم بخشید.»

متی می‌نویسد که مغان ( احتمالاً از ایران) با هدایا آمده و می‌پرسیدند: «این پادشاه یهود کجاست که ما آمده‌ایم تا او را بپرستیم؟» این روزها دنیای ما و مخصوصاً منطقۀ ما، خاورمیانه، در تلاطم و بحران است و رهبران سیاسی هم سردرگم. در این روزهایی که در پیش داریم هدایت و رهبری و امنیت دنیا از کجا خواهد آمد؟ لوقا در شروع داستان تولد عیسی می‌نویسد: «در آن‌ روزها اگوستوس قیصر فرمان صادر کرد تا مردم جهانِ آن روز، همگی مالیات بپردازند.» یعنی درست در چنین روزهائی که مسیح متولد می‌شد، قدرت‌های جهان راه حل دشواری‌های خود را در قاپیدن از انسان‌ها می‌دیدند، و خدا هم درست در همان زمان پرارزش‌ترین خود را برای ما داد.

در این عید میلاد، عیسی مانند شاه ‌عباس نبود که فقط جامۀ گدایی بپوشد و به‌ میان مردم آید، بلکه پائین آمد، بسیار پائین، تا طفلی شده، شکل انسان فقیر را گرفت. نه اینکه فقط سکه‌ای در فقرمان به ‌ما تقدیم کند. بلکه تا ما را به دربار خود برده، در بدن خود قرار دهد و برای زندگی در این دربار با عطایای خود ما را مجهز سازد. به‌نظر می‌رسد که اکنون زمان و فرصت آن است تا نویسندۀ نمایشنامه خود پا به صحنه نمایش نگذاشته، ایرانیان و همۀ مردم به خالق و منجیِ خود که بین‌شان آمده روی آورند و آسایش و سلامتی او را دریافت کنند. همگی ما هم با این انتظار، میلاد فرخنده منجی خود عیسی مسیح را به شما عزیزان تبریک می‌گوییم.