You are here

کتاب‌مقدس دربارۀ سرزمین اسرائیل چه می‌گوید؟

زمان تقریبی مطالعه:

۱۲ دقیقه

سرزمین فلسطین در قلب روایت عهدعتیق جای دارد. در کتاب پیدایش می‌خوانیم که خدا به ابراهیم چنین می‌گوید: "سرزمین اور را ترک کن و به سرزمینی که تو را بدان هدایت خواهم کرد، برو"؛ و نیز وعده می‌دهد که تمامی ملل روی زمین از طریق ابراهیم برکت خواهند یافت‌.

سرزمینی که خدا ابراهیم را بدان هدایت کرد منطقه‌ای بود بین رود نیل در مصر تا رود فرات‌؛ منطقه‌ای که سرزمین فلسطین نیز در آن جای می‌گیرد. ابراهیم خود هرگز قسمتی از این ملک را از آن خود نساخت‌، مگر آرامگاهی که برای خانوادۀ خود خرید (پیدایش ۱۷:‏۱-‏‏۲۰). خدا وعدۀ خود را تکرار کرد، مبنی بر این‌که این سرزمین را به پسر او اسحاق و نیز نوۀ او یعقوب بدهد (پیدایش ۲۶:‏۳ و ۲۸:‏۱‏-‏‏۱۳) اما هیچ‌یک هرگز سرزمین کنعان را به تملک خود در نیاوردند. بدین‌سان یعقوب در زمین غربت پدرش ساکن شد (پیدایش ۳۷:‏۱)، و مدتی بعد خانوادۀ خویش را برداشته از قحطی و خشکسالی کنعان به مصر گریخت‌. همچنین می‌خواست در کنار فرزند محبوب خود یوسف باشد که برادرانش او را به بردگی فروخته بودند و اکنون در مصر چهره‌ای برجسته بود.

نوادگان ابراهیم در مصر تا بدان حد کثیر و بی‌شمار شدند که مصریان آنان را به بردگی کشیدند. اما ۴۰۰ سال بعد خدا موسی را فراخواند که هادی اسرائیلیان در رهایی از اسارت مصر باشد و آنان را به سرزمین کنعان هدایت کند؛ سرزمینی که شیر و شهد در آن جاری است (پیدایش ۳۷:‏۱). موسی هادی اسرائیلیان در خروج از مصر بود اما این یوشع بود که آنان را در ورود به سرزمین کنعان -‏‏ سرزمینی که او آن‌را با شمشیر تصرف کرد -‏‏ رهبری نمود. بار دیگر خدا سرزمینی را به یوشع وعده می‌دهد، از صحرای سینا تا رود فرات (یوشع ۱:‏۴). کلام خدا می‌گوید که گناهان کنعانیان تا بدان‌حد رسیده بود که وقوع داوری و مجازات خدا بر آنان ناگزیر بود و یوشع مجری این مجازات بود (پیدایش ۱۵:‏۱۶).

پس از خروج اسرائیلیان از مصر، آنان به بستر عهدی راسخ با خدا وارد شدند. آنان متعهد بودند از احکام خدا اطاعت کنند و بدین‌ترتیب در سرزمین کنعان برکت بیابند. اگر چه‌، خدا به ایشان این وعده را نیز داده بود که در صورت نااطاعتی‌، در آن سرزمین نخواهند زیست (تثنیه ۳۰:‏۱۹). بدین‌سان‌، موسی در پایان دوران زندگی خود اسرائیلیان را چنین پند و اندرز داد «تا آن‌که در سرزمینی ساکن شوید که یهوه آن‌را به پدرانتان وعده داد» (تثنیه ۳۰:‏۱۰). بنابراین اگرچه سرزمین کنعان هدیه‌ای بود از جانب خدا به ابراهیم‌، اما حفظ آن در گرو اطاعت اسرائیلیان بود.

اما به‌مجردی که اسرائیلیان در قسمت‌هایی از کنعان که آن ‌را با موفقیت تصرف کرده بودند ساکن شدند، برخی از آنان نسبت به خدا و موسی بی‌وفا شدند و به پرستش خدایان کنعان -‏‏ بعل و اشیره و انات -‏‏ روی آوردند و خدا نیز اقوام دیگر را علیه آنان شورانید تا مجازات‌شان کند. این سیر نزولی ادامه یافت تا آنکه سموئیل نبی‌، آن کودک چوپان یعنی داود را به پادشاهی اسرائیل مسح و منصوب کرد.

داود اورشلیم را فتح کرد و پسرش سلیمان‌، در قرن ۹ ق.م‌. معبد را در آن بنا نهاد. دوران سلطنت سلیمان برای اسرائیلیان پرشکوه‌ترین دورۀ تاریخ‌شان به‌شمار می‌رود، چراکه جملۀ آنان در آسایش و امنیت به‌سر می‌بردند و یهوه خدایشان را عبادت می‌کردند، و صلح و سلامتی بر اسرائیل حاکم بود. تا آن‌که در پی بت‌پرستی سلیمان از پرستش یهوه به‌سوی پرستش خدایان دیگر روی‌گردان شدند و مجازات گشتند. پس از مرگ سلیمان‌، پادشاهی اسرائیل به دو نیمۀ شمالی (سامره‌) و جنوبی (یهودیه‌) تقسیم شد، و مردم‌، علی‌رغم مخالفت‌های شدید انبیایی چون ایلیا، الیشع‌، ارمیا، حزقیال‌، و اشعیا، از اطاعت و فرمان‌برداری یهوه سر باززدند. و بدین‌سان آشوریان در سال ۷۲۱ ق.م‌. ساکنان شمالی اسرائیل را به اسارت بردند، و بابلیان نیز در سال ۵۸۶ ق.م‌. ساکنان جنوبی یعنی یهودیان را به تبعید بردند.

کورش‌، پادشاه پارس در سال ۵۳۹ ق.م‌. بابل را تسخیر نمود و به اسرا اجازه داد که هریک به میهن خود بازگردند؛ و اسرائیلیان نیز بدین‌ترتیب به زادگاه خود بازگشتند. آنان که اکنون عقوبت گناهانشان را یافته بودند، مصمم‌تر از همیشه‌، بر آن شدند تا از احکام یهوه خدایشان پیروی کنند و در معبد اورشلیم تنها او را بپرستند.

تسلط سلسلۀ سلوکیان در قرن دوم .م‌. که از ناحیۀ سوریۀ امروزی بر اسرائیل حکم می‌راندند، به مثابه تهدیدی بود علیه این هدف مقدس‌. سلوکیان در پی آن بودند که فرهنگ یونانی را بر اتباع خود تحمیل کنند اما اسرائیلیان تحت رهبری مکابیون پیروزمندانه سر به عصیان گذاشتند. مکابیون پیش از فرارسیدن دوران حاکمیت رومیان بر اسرائیل و حکمروایی هرود کبیر -‏‏ فرمانداری نیمه یهودی -‏‏ در سال ۶۰ ق.م‌.، بر اسرائیل حکم می‌راندند.

حال با توجه به پیشینۀ ارائه شده‌، جای تعجب نیست که یهودیان معاصر عیسی در پی ماشیحی بوده باشند، کسی که انتظار داشتند بتواند سرزمین‌شان را از چنگ رومیان برهاند. آنها وقتی دیدند عیسی پادشاه مورد نظرشان نیست به‌شدت سرخورده و خشمگین شدند.

 کتاب‌مقدس دربارۀ سرزمین اسرائیل چه می‌گوید؟

ما طی سه شمارۀ آتی مجلۀ کلمه به بحث و بررسی در مورد این موضوع بغرنج خواهیم پرداخت‌. آیا واقعا مالکیت سرزمین موعود تا به ابد به یهودیان وعده داده شده بود؟ آیا تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ تحقق نبوتی از نبوت‌های عهدعتیق بود؟ آیا این واقعه به مثابه این است که عیسی‌مسیح در دوران معاصر ما بازخواهد گشت‌؟ این‌ها نمونۀ سؤالاتی هستند که مردم اغلب می‌پرسند، و ما امیدواریم که بتوانیم بر اساس کلام خدا برای این سؤالات پاسخی مناسب ارائه دهیم‌.

در این راستا ضروری می‌دانیم خاطرنشان سازیم که خدا عادل و با محبت است و میان مردمان تبعیض قائل نمی‌شود. او یهودیان و فلسطینیان را صمیمانه دوست دارد و این محبت را از طریق قربانی مسیح‌، پسرش‌، بر روی صلیب که بهای آزادی جان‌های آنان است‌، به اثبات رسانده است‌. پس بر مسیحیان خاورمیانه است که موعظۀ انجیل بر یهودیان و اعراب را بر هر روند سیاسی دیگر مقدم بدانند.

سوگواری هزاران بیوه‌زن‌ ...

در حالی‌که کیسه‌های حاوی اجساد را در میان ویرانه‌های جنین بر هم می‌گذارند و اجساد دیگر کشتگان را به‌سرعت می‌پوشانند، یکی دیگر از فلسطینیان دست به عمل انتحاری زده با انفجار بمبی اسرائیلیان بی‌گناه دیگری را راهی ابدیت می‌سازد و ناله و شیون هزاران بیوه‌زن دیگر به‌گوش می‌رسد.

به‌یقین هیچ انسانی نیست -‏‏ خصوصا که ادعای پیروی عیسی‌مسیح را داشته باشد -‏‏ که از جنگ میان اعراب و اسرائیلیان متأثر نشده باشد. در واقع مسیحیان مایلند در شرایط بحرانی و ناگوار نقشی مثبت داشته باشند و در جریان درگیری‌های اخیر در کشورهایی نظیر جنوب آفریقا، در هدایت گروه‌های مردم به‌سوی صلح و آرامش نقشی بسزا ایفا کرده‌اند.

مسیحیان بی‌شماری هستند که نه تنها برای برقراری صلح و آرامش در خاورمیانه دعا می‌کنند بلکه با فداکاری خود را وقف خدمت مصالحه می‌نمایند. اگر چه برخی از مسیحیان غرب در سال‌های اخیر در قبال این موضوع موضعی اتخاذ کرده‌اند که روند صلح را تضعیف می‌کند. این گروه از مسیحیان بر این باورند که‌:

۱-‏‏ خدا سرزمین موعود را به اسرائیلیان وعده داده است‌.

۲-‏‏ تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و به تبع آن بازگشت هزاران تن از اسرائیلیان به عرض موعود، تحقق نبوت‌های عهدعتیق بوده است‌.

۳-‏‏ این واقعۀ تاریخی پیش‌درآمدی است بر بازگشت پرماجرای مسیح‌.

اگر بیانات فوق صحت می‌داشت‌، آنگاه حمایت این مسیحیان از اسرائیلیان قابل توجیه می‌بود و در نهایت به بازگشت سریع‌تر مسیح می‌انجامید. اما اگر این بیانات صحت و سقم نداشته باشند، این گروه از مسیحیان مروج نگرشی خواهند بود که برقراری هرگونه صلح و آرامش را غیرممکن می‌سازد. این نگرشی است جنگ‌طلبانه که حاصل آن ناله و سوگ نه هزاران‌،بلکه میلیون‌ها بیوه‌زن خواهد بود.

پس ضروری است که این موضوعات را مجددا مورد بررسی قرار دهیم‌. ما در این شماره به بررسی اولین موضوع خواهیم پرداخت‌.

۱-‏‏ آیا خدا سرزمین موعود را تاابد به یهودیان داده بود؟

در کتاب پیدایش ۸:‏۱۷ چنین می‌خوانیم که خدا به ابراهیم می‌گوید «تمامی سرزمین کنعان را تا به ابد به تو خواهم داد‏س» (چنین وعدۀ مشابه‌ای در پیدایش ۱۲:‏۷ و ۱۳:‏۱۵؛۱۷ و ۱۵:‏۱۸ و ۲۴:‏۷ نیز ذکر شده است‌)؛ و این وعده در سراسر دوران عهدعتیق استوار ماند. خدا ساکنان بومی سرزمین موعود رابه‌دست یوشع مجازات کرد و آن‌را به نوادگان ابراهیم بخشید. و پس از آن اسرائیلیان بودند که یا با اطاعت از احکام خدا آن قلمرو را توسعه می‌بخشیدند و یا با نااطاعتی آن را از دست می‌دادند. بنابراین کاملا مشهود است که بر اساس عهدعتیق‌، سرزمین موعود به یهودیان وعده داده شده بود.

(برای درک بهتر مطلب لطفاً به قسمت مربوط به روایت عهدعتیق مراجعه کنید).

اما در دوران عهدجدید تکلیف سرزمین موعود چه می‌شود؟ آیا یهودیان اکنون نیز باید همچون دوران عهدعتیق سرزمین موعود را کانون تمرکز عهدجدید قرار دهند؟

بزرگترین ویژگی عهدجدید در نوین بودن آن است‌، و آنچه در قلب این عهد و پیمان جدید جای دارد نه مرز و بوم بلکه صلیب و قیام عیسی‌مسیح است که تمامی مسیحیان را قادر می‌سازد تا نه به ملکی زمینی بلکه تا به آسمان خدا وارد شوند.

تمامی وعدۀ عهدجدید بدین معنا است که تمامی انتظارات و وعده‌های عهدعتیق در عیسی‌مسیح تحقق یافته است‌. او بر تمامی بنیان‌های یهودیت برتری یافته است‌؛ او موسی نوین است (متی ۵:‏۱)، او شبان نیکو است (یوحنا ۱۰)، او تنها کاهن اعظمی است که بدان نیازمندیم (عبرانیان ۹:‏۱۱)، او پایان و انجام شریعت است (رومیان‌۱۰:‏۴)، او معبد نوین است (یوحنا ۲:‏۱۹)، او قربانی کامل و پسندیده است (اول قرنتیان ۷:‏۵)، و اکنون اسرائیل نوین را رهبری می‌کند(اول پطرس ۲:‏۹-‏‏۱۰).

عیسی از اشتیاق درونی یهودیان معاصر خود که آرزوی رهایی سرزمینشان از سلطۀ رومیان را داشتند، آگاه بود. اما او نخواست یک ماشیح شورشی باشد و در عوض با هر شکلی از خشونت مخالفت ورزید و به پیروان خود آموخت که در پاسخ به سیلـی‌، گونه دیگر را نیز بگردانند. نظر او در مورد خشونت‌طلبان صریح و روشن بود و حقیقتی عمیق دربر داشت‌، این‌که‌: «هر که شمشیر بردارد با شمشیر نیز کشته خواهد شد». یهودیان در سال‌های ۶۶ و۱۳۵م‌. دست به شمشیر بردند و به نبرد علیه رومیان برخاستند تا آنکه سرانجام قتل عام و نابود شدند.

هزاران کشته بر جای ماند، معبد ویران شد و اورشلیم با خاک یکسان گشت‌، و پس از سال ۱۳۵م‌. احدی از یهودیان مجاز نبود که به اورشلیم پا بگذارد. اگر چه این دورانی تاریک و دردناک برای یهودیان به‌شمارمی‌رفت اما مهر تأییدی بود بر آنچه عیسی -‏‏ یک ماشیح یهودی -‏‏ تعلیم داده بود. مسیحیان بر اساس پیش‌گویی عیسی در انتظار ویرانی اورشلیم بودند و برحسب فرمان او از از آن شهر گریختند. و بدین‌ترتیب ثابت کردند که پیروان عیسی در پی فتح سرزمینی این‌جهانی نیستند بلکه به سرزمینی آسمانی چشم دوخته‌اند (عبرانیان ۱۱:‏۱۶)؛ سرزمینی که مقدسین عهدعتیق جمله در پی آن بودند.

استیفان که به‌راستی بر مفهوم تعالیم عیسی واقف بود توسط یهودیان سنگسار شد، چرا که بی‌پرده بدیشان گفت که خدا در معابد ساخته از سنگ و چوب سکنی نمی‌گزیند و در سرزمین‌های خاص خود را مکشوف نمی‌سازد. و «آنگاه که این‌ها را شنیدند از خشم و نفرت مملو گشتند...». بنابراین اولین شهید مسیحی به شهادت رسید چرا که به‌خود جرأت داد بگوید که ملک و سرزمین امتیاز خاص و ویژه‌ای ندارد.

پولس رسول که به وضوح از استیفان الهام یافته بود، بارها و بارها در رسالات غلاطیان و رومیان اظهار می‌دارد که عهدجدید جایگزین عهدقدیم شده است و ایمانداران دیگر نمی‌توانند هم از طریق عهد و پیمان قدیم در پی پارسایی و رستگاری باشند و هم ادعا کنند که باایمان به عهدجدید مسیحی هستند. او تا بدان‌حد بر این باور بود که در رسالۀ غلاطیان می‌گوید: «هر که پارسایی و رستگاری از طریق عهدعتیق را تعلیم دهد ملعون است‌» (غلاطیان ۱:‏۸و۹). اگرچه او به‌خوبی بر وعدۀ خدا به یهودیان واقف بود -‏‏ مطلبی که در رومیان باب‌های ۹-‏‏۱۱ بدان می‌پردازد -‏‏ اما هرگز نگفت که یهودیان به عهدجدید نیاز ندارند. بلکه به تأکید گفت که یهودیان باید فروتن شوند و در طلب آن پارسایی و رستگاری باشند که از طریق ایمان حاصل می‌شود و بر بنیان عهدجدید استوار است (رومیان ۱۰:‏۳-‏‏۴).

بنابراین‌، از آنجا که مجموعۀ تعالیم عهدجدید، عیسی‌مسیح را در کانون توجه خود قرار می‌دهند، پس جای تعجب نیست که در تعالیم عیسی و یا سایر رسولان ذکری از وعدۀ خدا به یهودیان مبتنی بر عطای سرزمینی بدیشان‌، ذکری به میان نیامده باشد.

اما مفهوم کلمۀ "تاابد" که در وعدۀ خدا به ابراهیم ذکر شده‌، چیست‌؟ به‌یقین این کلمه بدین‌معنا است که خدا سرزمین موعود را به نوادگان ابراهیم وعده داده است‌، حال چه عهدجدیدی در میان باشد چه نه‌.

اگر ما مسیحیان تمامی آنچه را که در کتاب‌مقدس نوشته شده است تحت‌الفظی درک کنیم‌، قطع و یقین با مشکلات عدیده‌ای روبرو خواهیم شد؛ و همین امر در مورد کلمۀ "تا ابد" نیز صادق است‌. زیرا اگر این عبارت را تحت‌الفظی درک کنیم باید از خود بپرسیم که چرا یهودیان از دوران ابراهیم تاکنون پیوسته در آن سرزمین به‌سر نبرده‌اند؟ حتی اگر آن‌را به‌عنوان نبوتی در نظر بگیریم که باید به تحقق بپیوندد، ناگزیر باید چنین بپنداریم که یهودیان باید تا ابد در فلسطین زندگی کنند. و بدین‌سان بهشت و آسمانی برای یهودیان وجود نخواهد داشت‌.

همچنین اگر این عبارت را تحت‌اللفظی درک کنیم باید آن‌را در سایر بیاناتی که در عهدعتیق ذکر شده است نیز تحت‌الفظی درک کنیم‌. این بدان معنا است که به‌عنوان مثال کهانت هارون و پادشاهی داود و نظام کهانت معبد نیز باید تا ابد به قوت خود باقی بمانند (اول تواریخ ۲۳:‏۱۲ و دوم سموئیل ۷:‏۱۶ و اول پادشاهان ۹:‏۳). اما همچون سرزمین موعود، هیچ‌یک از آنهابه‌صورت ابدی پایدار نمانده‌اند، و در عهدجدید نیز در خصوص این‌که ایمان‌داران باید در انتظار تحقق عملی آنها باشند، مطلبی ذکر نشده است‌. در واقع عهدجدید، طبق معمول‌، مخالف این‌را تعلیم می‌دهد، و آن این‌که‌، کهانت هارون و پادشاهی داود و نظام کهانت همه در مسیح تحقق یافته است‌. و اولین شهید مسیحی حاضر شد برای دفاع از این حقیقت جان خود را فدا کند.

بدین‌ترتیب اگر بر درک تحت‌الفظی عبارت "تا ابد" در وعدۀ خدا به ابراهیم تأکید بورزیم نه تنها با سؤالات منطقی بی‌جواب زیادی روبرو خواهیم شد بلکه به‌مثابه این است که مخالف تعالیم عهدجدید هستیم‌. پس صلاح در آن است که وعدۀ خدا به ابراهیم را همان‌گونه که نویسندگان عهدجدید مفاهیم و سمبول‌های عهدعتیق را به‌صورت روحانی درک و تفسیر می‌کردند، درک و تفسیر کنید (اول قرنتیان ۱۰:‏۱-‏‏۱۳ و غلاطیان ۴:‏۲۲ و تمامی رسالۀ عبرانیان‌). تصور این‌که پولس رسول پیدایش ۸:‏‏۱۷ را چگونه درک و تفسیر می‌کرده است زیاد دشوار نیست‌. از دید پولس رسول‌، ابراهیم نه پدر یهودیان بر حسب نژاد بلکه پدر فرزندان ایمان است‌، و خدا سرزمین موعود را تا به ابد به چنین فرزندانی وعده داده است‌. حال این سرزمین چیست‌؟ «سرزمینی بهتر، سرزمینی آسمانی»‌.

این وعده‌ای است که مسیحیان می‌توانند بر اساس آن نیرو و حیات بیابند -‏‏ خدا آسمان را به‌عنوان "ملک جاودان‌" به ما عطا خواهد کرد؛ به ما که به وعدۀ او ایمان داریم‌. این تنها تفسیر منطقی است که با تعالیم و اهداف عهدجدید هماهنگی و هم‌خوانی دارد.

برای مسیحیانی که عهدعتیق را از دیدگاه عهدجدید مطالعه می‌کنند، این گفته که «خدا سرزمین فلسطین را به یهودیان وعده داده است‌» عاری از حقیقت است‌.

در شمارۀ بعدی کلمه به سؤالی دیگر، این‌که "آیا تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و به تبع آن بازگشت یهودیان به اسرائیل‌، تحقق یکی از نبوت‌های عهدعتیق است‌؟" پاسخ خواهیم داد.