You are here

تشریح مثل‌های عیسی‌ - ناظر دوراندیش

زمان تقریبی مطالعه:

۱۶ دقیقه

 

(لوقا باب ۱۶)

در شماره‌های گذشته سلسله مقالاتی را آغاز کردیم در باره تشریح مثل‌های خداوند ما عیسی‌مسیح در چارچوب تاریخی و فرهنگی‌شان‌. در شماره قبلی داستان پسرگمشده را بررسی کردیم و نوشتیم که عیسی در این داستان دو گمشده دارد و پس از پسر کوچکتر، برادرش نیز بنوبه خود گمشده‌ای است که باید یافت گردد. در این شماره به مثل "ناظر دوراندیش‌" در باب ۱۵ از انجیل لوقا نظر می‌افکنیم‌.

او در یک بن‌بست گیر کرده بود و می‌بایست کارش را تحویل می‌داد. او بی‌کار شده بود و بنظر هم نمی‌آمد که در آیندۀ نزدیکی بتواند شغل مناسبی پیدا کند. تنها چاره یک فکر بِکر بود. در حالی که در زیر نور شمع نشسته و غرق در تفکر بود، ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد: دادن تخفیف زیاد به کشاورزهای مستأجر! اولین کاری که او صبح روز بعد انجام داد، فرا خواندن این مستأجرها بود. آنها در حالی که مات و مبهوت بودند، پیشنهاد داده شده را پذیرفتند و همان موقع تمام قروض خود را پرداختند. هنگامی که این خبر به گوش صاحب زمین رسید، پررویی و جسارت مباشر سابق‌، لبخند بزرگی بر روی صورت ارباب ظاهر ساخت‌.

در باب ۱۶ لوقا دو مثل در مورد پول نوشته شده است‌. اولین مثل در مورد ناظر دوراندیش و محتاط است و دومی مرد ثروتمند و ایلعازر. در محتوای این دو مثل تعالیمی در مورد پول وجود دارد. سرآغاز هر دو این داستانها "شخصی دولتمند بود" می‌باشد. در این داستانها زمان حال در مغایرت با زمان آینده قرار گرفته است‌. چطور ممکن است زندگی کنونی یک شخص مکان زندگی آینده او را تحت تأثیر قرار دهد. ناظر دوراندیش این داستان‌، شخص خیلی بدی نیست در حالی که در مثل مرد ثروتمند و ایلعازر، آن مرد دولتمند، شخص بدی است‌.

بیائید با هم نگاهی به اولین داستان از "مثل‌های پول‌" بیاندازیم‌. در ابتدا فکر کردم که "ناظر بی‌انصاف یا نادرست‌" عنوان مناسبی برای این داستان باشد و در واقع در بعضی از ترجمه‌های انگلیسی این عنوان بکار برده شده است‌. این مثل احتمالاً یکی از مشکل‌ترین مثل‌های موجود در اناجیل می‌باشد. محتوای این مثل از زمان وجود مفسرین کتاب‌مقدس‌، مورد بحث بوده است‌. تفسیر سنتی آن چنین است که این ناظر در همۀ مراحل با جعل اسناد، گول زدن ارباب و دروغ گفتن به مستأجرین‌، نقش خراب‌کننده‌ای را ایفا کرد. در اینجا همه کنش‌های فساد تجاری را مشاهده می‌کنیم‌. حتی مفسر معروفی چون C.C. Torrey نیز می‌گوید: این قسمت عیسای جدیدی را به ما معرفی می‌کند.

در اینجا عیسی برنامه‌ای را که زیرکانه طرح‌ریزی شده و از نفع شخصی نشأت می‌گیرد، تأئید می‌کند و اساس تعلیم خود را بر شخصی رذل و بدجنس می‌گذارد که آشیانۀ گرم و نرم خود را به بهای اعتماد شخصی که بر او توکل داشت‌، بنا می‌کند و سپس به شاگردانش می‌گوید: «بگذارید این نمونۀ شما باشد».

آیا این آن تصویری است که باید شاهد آن باشیم یا شق دیگری نیز وجود دارد؟ مشکلات این مثل‌ها دارای دو جنبه می‌باشند. اول‌، عیسی این شخص را برای ما بعنوان نمونه‌ای بر پا می‌دارد چونکه در آخر داستان چنین می‌گوید: «ببینید این مرد با مال بی‌انصافی (مال دنیا) چگونه عمل کرد. شما نیز همچنان بکنید». اما پیشنهاد رفتن به بیرون و انجام کارهای خلاف‌، بنظر نمی‌آید که با شخصیت واقعی عیسی همخوانی داشته باشد. مشکل دوم توصیه‌ای است که در آیه ۹ شده است‌: «دوستان از مال بی‌انصافی برای خود پیدا کنید» و یا در ترجمۀ جدید می‌گوید:

«مال دنیا را برای به‌دست آوردن دوستان مصرف کنید». وجود چنین آیات متغایری باعث شده بود که مدتها این مثل را نادیده بگیرم‌. سؤال کلیدی برای درک این مثل این است‌: آیا این عمل ناظر کلاهبرداری بحساب می‌آید؟ اگر چنین است بنابراین مستأجرین نیز شریک در جرم بودند و عیسی از اعمال خلاف این ناظر بعنوان نمونه‌ای استفاده می‌کند. شق دیگر آن چنین است که عمل این ناظر یک جرم نبود و عیسی دوراندیشی او را بعنوان نمونه‌ای برای شاگردانی که این داستان برایشان نقل می‌شد، مورد تأئید قرار می‌دهد. هر چند که احتمالاً فریسیان نیز شنوندۀ این داستان بودند، چون کلام پایانی عیسی به فریسیان می‌باشد اما مخاطبین واقعی این مثل شاگردان بودند.

تنها با نگاه کردن از دریچۀ زمینه و فرهنگ شرقی است که به درک این مثل نائل می‌آئیم‌. یک قسمت مهم و غایب در زمینۀ این داستان‌، مالک ملک می‌باشد. در آن روزگار وجود چنین مالکینی امری عادی بود - آنها صاحب ملک بودند ولی در محل دیگری سکنی می‌گزیدند. صاحب ملک در این مثل برای بازرسی می‌آید و ناظر خود را صدا می‌کند تا توضیحاتی از او در مورد ضایع شدن دارایی‌اش بشنود.

این ناظر یک نمایندۀ رسمی است‌. چنین شخصی می‌توانست خزانه‌دار یک شهر (رومیان ۱۶:‏۲۳) یا مدیر دارایی باشد چنانکه در این داستان می‌بینیم‌. او قانوناً انتخاب شده بود تا در غیاب ارباب خود از ملک و مستأجرین مواظبت لازم را بعمل آورد و حق‌الاجاره‌ها را جمع‌آوری نماید و مطمئن شود که تجارت به‌خوبی پیش می‌رود.

صحنۀ اول‌: اخراج غیرمنتظرۀ ناظر

وجهۀ ارباب آسیب دیده است‌. اذعان عمومی او را شخص شریفی می‌پندارد. یک همگونی بین تناقض موجود میان خوبی و بدی که در داستانهای پسران گمشده و مرد ثروتمند و ایلعازر دیدیم وجود دارد. شخصیتهای همیشگی داستانهای عیسی یک مرد عادل و یک ولگرد یا خوشگذران می‌باشند. اگر ارباب داستان ما مردی بزرگوار نبود، بلکه یک شخص ظالم و شریر، تنها به اخراج ناظر اکتفا نمی‌کرد، بلکه حتماً تنبیه بدنی نیز انجام می‌شد.

تصور بر این است که ارباب پس از بازگشت از سفر، خبر مدیریت بد ناظر خود را می‌شنود. هر چند که در وهلۀ اول گزارش در مورد ناظر می‌باشد اما پیامد آن سایه‌ای بر وجهۀ ارباب می‌افکند. این مثل‌، اربابی را به تصویر می‌کشد که خودش چندان در صحنه حاضر نیست و کارهای تجاری را به عهدۀ کارکنان خود وامی‌گذارد. از شواهد عمل ناظر چنین بنظر می‌آید که این ارباب شخصی است که به دیگران زیاد اعتماد می‌کند.

این ناظر یا مباشر در انجام وظایف خود قصور ورزیده است‌. این عمل کلاهبرداری نیست چون او با پول به‌سرقت رفته‌، فرار نکرده است‌. اگر او اختلاس کرده بود، به زندان می‌افتاد و می‌بایست پول را بازپرداخت کند. این عمل درواقع ضرری است ناشی از حیف و میل و خرج بیش از حد. این اهمال‌کاری از تنبلی او سرچشمه می‌گیرد. عبارت "ضایع شدن دارایی‌" همان است که در مثل پسران گمشده استفاده شده است‌. عملکرد ناظر برای حیف و میل کردن دارایی ارباب‌، مشابه کاری است که پسر گمشده با سهم خود از ارث پدر انجام داد. هر چه باشد، بالاخره ارباب هم که این اطراف نیست تا سبک زندگی بلندپروازانۀ ناظر را ببیند!

عملیات ناظر انعکاس بدی بر آبروی ارباب دارد. در شرق با دید بدی به این مسأله نگاه می‌کنند و تا حدی هم در غرب این مصداق پیدا می‌کند. در مشرق زمین شرافت بالاترین درجۀ اهمیت را دارد. از دست دادن شرافت مساوی است با باختن همه چیز. این ارباب بخاطر اعمال ناظر آبروی خود را باخته است‌. او بخاطر کارهایی که ناظر در غیابش کرده مورد مضحکه و خندۀ جامعۀ قرار گرفته است‌. همه از فعالیتهای این ناظر خبر دارند جز ارباب‌.

این ناظر به اتاق رئیسش فرا خوانده می‌شود و حکم اخراجی خود را دریافت می‌کند. مجدداً باید این نکته را درک کنیم که اربابهای خاورمیانه دارای قدرت زیادی هستند. از ناظر خواسته می‌شود تا دفاتر حسابداری را تحویل دهد. حالا این ناظر چکار باید بکند؟ شنوندگان عیسی انتظار داشتند که این ناظر شدیداً اعتراض کرده‌، بی‌گناهی خود را اعلام کند و اگر این کار فایده‌ای نداشت و تغییری در ارباب بوجود نمی‌آورد، استدعای بخشش بکند و بگوید: «خواهش می‌کنم‌، رحم کنید، زن و بچه‌هایی دارم که باید از آنها مواظبت کنم‌...» اما در کمال تعجب می‌بینیم که این ناظر کاملاً سکوت می‌کند.

این نکته‌، اولاً نشان می‌دهد که او از تقصیر خود کاملاً آگاه است‌. او همچنین آگاه است که اربابش به واقعیت پی برده و هیچ عذر و بهانه‌ای نیز قادر نیست تا کارش را به او بازگرداند. همچنین به یک شکل غریبی‌، سکوت او نشانی از درجه‌ای از نجابت می‌باشد. دیدن افرادی که حین ارتکاب جرم گرفتار شده‌اند یا محکومین کارهای خلاف نظیر دزدی‌، کلاهبرداری‌، ولخرجی یا بی‌مبالاتی باز خود را بی‌گناه اعلام می‌کنند، نفرت‌انگیز است‌. این ناظر اخراج خود را به حق می‌دانست و قضاوت ارباب را منصفانه تلقی کرد.

این ارباب می‌توانست دستور تنبیه و سپس اخراج ناظر را صادر کند. و لااقل اجازه داشت که این کارمند خودسر خود را مورد مؤاخذه قرار دهد. همۀ اینها روش طبیعی انجام عدالت برای چنین جرمی در زمان عیسی در مشرق زمین بود. با این وجود ارباب از حق خود برای انجام هر نوع تنبیه به حق ناظر گمراه خود می‌گذرد. بنابراین زمانی که این ناظر قضاوت ارباب خود را تجربه می‌کند، او همزمان بطور شگفت‌انگیزی رحمت رئیس خود را نیز لمس می‌کند. او خیلی راحت از این مخمصه در می‌آید.

این نکته خصوصیتی از ارباب را به ما نشان می‌دهد. او شخص پرتوقعی است اما در عین حال رحیم نیز می‌باشد، حتی در مقابل شخصی چون ناظر ولخرج‌، تنبل و بی‌مبالات‌. در غرب هنگام خواندن این قسمت‌، رحمت صاحب ملک نادیده گرفته می‌شود در حالیکه درک این نکته حیاتی است‌.

صحنۀ دوم‌: نقشۀ غیر معمول ناظر

این ناظر با مشکل بزرگی روبرو شده است‌. او از کار پردرآمد و راحتش اخراج شده و به نظر هم بعید می‌آید که بتواند کار مشابهی پیدا کند. او به فکر پیدا کردن کار بدنی می‌افتد ولی از آنجا که خود را چندان قوی نمی‌داند تا زمین را شخم بزند، از این کار منصرف می‌شود و از آن طرف هم شرم دارد تا گدایی کند. اصلاً فکر کارگری در شأن فرد تحصیل‌کرده‌ای مثل او نیست‌. چنین کاری برای ناظر اخراج شده‌، بسیار تحقیرکننده بود.

او اکنون در شرایطی قرار دارد که به شهرتش لطمــه خورده و در این ناامیدی‌، نقشه‌ای را طرح‌ریزی می‌کند تا اوضاع و احوال را تغییر دهد. در واقع این یک قمار است و او به امید لطف ارباب‌، همه چیز را به مخاطره می‌اندازد. شکست در این نقشه‌، ممکن است به زندان بیانجامد، اما با پیروزی در آن‌، او مورد تحسین جامعه خواهد بود و مهمتر از آن‌، قادر خواهد بود شغل دیگری برای خود بیابد. او کاملاً آگاه است که برای اعادۀ حیثیت و آبروی خودش باید حیثیت و آبروی اربابش را به او بازگرداند. موفقیت در این نقشه‌، نشان‌دهندۀ زیرکی او خواهد بود و در نتیجه می‌تواند سر خود را با افتخار بالا بگیرد و مهمتر از همه‌، شغل آبرومندی را برای خود بیابد. پس به این دلیل چنین فکر می‌کند که «دانستم چه کنم تا وقتیکه از نظارت معزول شوم مرا به خانۀ خود بپذیرند» (آیه ۴). برای تأمین آینده‌، اقدام فوری باید کرد. در غیر اینصورت بسیار دیر خواهد بود.

نقشۀ او کاهش بدهی مستأجرین بود. نکتۀ کلیدی این است که هنوز هیچ کس از ماجرای اخراج شدن او خبر ندارد. بنابراین او باید اقدام عاجل بکند. او بدهکاران را فرا می‌خواند یعنی افرادی که با توجه به مبلغ بدهی‌شان به ارباب‌، به نسبت ثروتمند و مهم هستند. وقت حصاد یعنی زمانی که معمولاً همۀ بدهی‌ها پرداخت می‌شود، فرا نرسیده است‌، بنابراین فراخوانده شدن به این معنی است که حتماً مورد خاصی برای بحث و تبادل‌نظر پیش آمده است‌. این ناظر بطور خصوصی با تک تک بدهکاران ملاقات می‌کند.

پاسخ مثبت آنها برای ملاقات با این ناظر نشان‌دهندۀ این موضوع است که آنها او را هنوز بعنوان نمایندۀ رسمی صاحب ملک قبول دارند. هیچ اشاره‌ای دال بر اطلاع از وقایع اتفاق افتاده نشده و یا صحبتی از تبانی آنها نیز وجود ندارد. پیامد وحشتناکی در انتظار آنها می‌بود اگر مشخص می‌شد که آنها با علم به اخراج شدن ناظر با او معامله‌ای انجام داده‌اند. در مشرق زمین رابطۀ بین صاحبخانه و مستأجر از اهمیت والایی برخوردار است که بر اعتماد پایه‌ریزی شده است‌.

در زمان مسیح‌، سه نوع مستأجر وجود داشت‌: آنانی که درصد خاصی از محصولات خود را به صاحب زمین می‌دادند؛ نوع دوم‌، افرادی بودند که اجارۀ خود را نقداً پرداخت می‌کردند؛ و نهایتاً آنانی که یک مقدار توافق شده‌ای از محصولات را تحویل می‌دادند. آخرین نوع از این مستأجرین با داستان ما هماهنگی بیشتری دارد. این بدهی‌ها در ماهیت روغن و گندم پرداخت می‌شد. تخفیف‌های خارق‌العاده‌ای داده شد! مقدار روغن یکی شامل ۵۰٪ تخفیف شد و دیگری شامل ۲۰٪ کاهش در مقدار گندم گشت‌.

پس از سؤال در مورد بدهی‌های ایشان‌، و سپس اعلام مقدار کاهش این بدهی‌ها، هر یک از این مستأجرین صورتحسابهای جدید خود را دریافت کردند و به ایشان چنین گفته شد: «سیاهه (صورتحساب‌) خود را بگیر و نشسته ... بزودی بنویس‌». توجه به این نکتۀ مهم ضروری است که طبق قوانین صریح یهود یک سند هنگامی سندیت دارد که آن شخص با دست خود آن را نوشته باشد. اگر این مباشر خودش جزئیات آن صورتحسابها را عوض می‌کرد، کلاهبرداری به حساب می‌آمد.

این مستأجرین در مورد چنین کاهش سخاوتمندانه‌ای شکی به خود راه ندادند چونکه در خاورمیانه مذاکره در باب حق‌الاجاره‌ای که بر مبنای مقدار محصول پرداخت می‌شد، امری عادی است‌. چانه زدن سر قیمت یک روش زندگی است‌؛ هیچکس آن مقدار توافق شده را پرداخت نمی‌کند. در مورد حق‌الاجاره هم این امر صادق است‌. سر موعد پرداخت حق‌الاجاره به صاحب زمین‌، همیشه علت یا بهانه‌ای وجود دارد تا مستأجر کمتر از مقدار توافق شده بپردازد؛ «در مورد آن درختی که طوفان آن را انداخت چه‌؟ امسال بخاطر باران زیاد محصول کم بود. و یا بهانه‌هایی از این قبیل‌: کمی باران‌، آفت‌، استفاده از کود بد، وجود علف هرزۀ زیاد ...».

پیش از رسیدن موعد برداشت محصول و چانه زدنهای طولانی با صاحب زمین‌، این مستأجرین ناگهان توسط ناظر فرا خوانده می‌شوند و با خبر کاهش مقدار پرداختی سالانۀ خود مواجه می‌گردند. آنها تحت تأثیر قرار گرفته و خوشحال می‌شوند و چنین می‌گویند: «مباشر، تو چه مرد خوبی هستی‌! و چه ارباب سخاوتمندی داری‌! کار خودت را به خوبی انجام دادی و نمایندۀ خوبی برای ما بودی و ارباب تقاضاهای تو را شنیده‌». در مشرق زمین چون چانه زدن امری عادی می‌باشد، این مستأجرین به هیچوجه مشکوک نشدند.

نقشه با موفقیت انجام شد. ناظر امتیاز انجام چنین کاهشی را به خود اختصاص داد، آبروی ارباب هم بازگردانده شد، و محبوبیت مباشر نیز لااقل در بین این مستأجرین سیر صعودی را در پیش گرفت‌.

مباشر کاری برخلاف قانون انجام نداده است و مستأجرین هم هیچ تبانی برای گول زدن ارباب و کلاهبرداری نکرده بودند. در این بخش هیچ اشاره‌ای نیز نشده است که مابه‌التفاوت را این ناظر برای خود نگاه داشته باشد.

صحنۀ سوم‌: تحسین غیرمنتظرۀ مباشر

کار خوب این ناظر باعث شد تا آبروی صاحب ملک احیاء شود. عمل ناظری که اخراج شده‌، بطور ضمنی دلالت بر خوبی و شرافتمند بودن ارباب داشت و او را در موقعیت خوبی قرار داد. مستأجرین او را بخاطر سخاوتمند بودنش تحسین می‌کنند و اعتبار او بالا می‌رود.

خبر ارائۀ تخفیف‌های سخاوتمندانه پخش خواهد شد و هر مستأجری خواهان چنین اربابی خواهد بود. صاحب ملک نمی‌داند چه کار بکند. او می‌تواند مستأجرین را فرا خوانده‌، به ایشان بگوید که اشتباهی صورت گرفته و جریان اخراج شدن ناظر خود را به اطلاع آنها برساند و بگوید که این عمل ناظر بدون موافقت او بوده است‌. یا اینکه هیچ سخنی در این رابطه به میان نیاورد و تحسین دیگران را قبول کرده‌، بگذارد آبروی مباشرش نیز احیاء شود. او شق دوم را انتخاب می‌کند چون شخص سخاوتمندی است‌.

صاحب ملک خرسند از احیاء شهرتش‌، مباشر را تحسین می‌کند. این شخص شریف فردی است دلرحم و رئوف و زرنگی و عمل متهورانۀ کارمند سابق‌، او را کاملاً مشغول ساخته است‌. کلمۀ "زیرک‌" همان کلمه‌ای است که برای "حکمت‌، شعور، هوش و دانش عملی‌" استفاده شده‌است‌. عیسی این مباشر را برای زیرک بودنش تحسین می‌کند. به همان صورت که قصور مباشر انعکاس بدی بر اربابش داشت به همان شکل زیرک بودن او ارباب را مورد تحسین قرار داد. در نتیجه این ناظر برای دوراندیش بودنش تحسین می‌شود و نه برای عمل کلاهبرداری‌. دوراندیشی او به این معنی است که آینده را پیش از زمان حال قرار می‌دهد. مسیحیان غربی چندان تمایلی ندارند که از شخصی که تا اندازه‌ای نادرست بوده‌، الگو بگیرند. سؤالی که در اذهان ما خطور می‌کند این است که چطور ممکن است که عیسی چنین شخصیتی را قهرمان یکی از مثلهای خود معرفی کند.

موضوع‌های این مثل‌

این مثل با توصیه‌های عیسی در مورد پول پایان می‌پذیرد. چه نوع درسهایی را ما از چنین مثل مشکلی می‌توانیم یاد بگیریم‌.

اولاً، مباشری را مشاهده می‌کنیم که زیرک‌، زرنگ‌، جسور و حکیم به معنی حمایت از خود می‌باشد اما فرد متقلبی نیست‌. او همچنین فردی بود که در امر مدیریت اموال ارباب خود بی‌ملاحظه و ولخرج بوده است‌. هر چند که یکبار مقصر شناخته شد اما اعمالش یک دوراندیشی تلقی شد. عمل او باعث احیاء شهرت خود و اربابش می‌گردد. عیسی عمل او را از جهت دوراندیشی تحسین می‌کند و نه کلاهبرداری‌. این مباشر آیندۀ خود را در زمان حال قرار می‌دهد. او امروزِ خود را قربانی می‌کند تا امنیت آینده را استقبال کند. این آن چیزی است که عیسی تحسین می‌کند.

نکتۀ دوم‌، عیسی چند نکته‌ای را در باب استفاده از پول تذکر می‌دهد. او اقدام ناظر را تحسین می‌کند و او را بعنوان نمونه‌ای بر پا می‌دارد که در شرایط بحرانی چطور دوراندیشانه از پول استفاده کرد. در واقع‌، عیسی به شاگردانش چنین می‌گوید: «شما نیز در شرایط بحرانی و تحت فشار قرار خواهید گرفت و باید سریع تصمیم‌گیری کنید و همچون این مباشر باید فرا بگیرید که چطور از مال دنیا حکیمانه استفاده کنید.» عیسی به شاگردانش می‌گوید که «مال دنیا را برای به‌دست آوردن دوستان مصرف کنید تا وقتی پولتان به آخر می‌رسد، شما را در خانه‌های جاودانی بپذیرند». عیسی واضحاً نشان می‌دهد که آینده در مد نظر اوست‌. این مثل صحبت از پولی می‌کند که به ما داده شده تا آن را برای آیندۀ ابدی خودمان سرمایه‌گذاری کنیم‌. این یک سرمایه‌گذاری دراز مدت است‌. این داستان کاملاً متناقض با مثل مرد ثروتمند است که ثروت خود را در جهت آسایش زمینی خود بکار می‌گیرد و محفوظ نگاه داشتن "خانه‌های جاودانی‌" را نادیده می‌انگارد.

نکتۀ سوم‌، عیسی می‌گوید که ما باید اول امانت خود را در نگاهداری از ثروت خودمان ثابت بکنیم تا "ثروتهای واقعی‌" به ما سپرده شوند. عیسی در مورد گنجهای آسمانی صحبت می‌کند. آنچه عیسی می‌گوید این است که اگر ما قابل اعتماد برای استفاده صحیح از ثروت و دارایی زمینی خود نیستیم‌، "ثروتهای واقعی‌" به ما داده نخواهد شد. مشکلی که در بین مسیحیان غرب وجود دارد این است که ما "مقدس‌" را از "مادی و دنیوی‌" جدا کرده‌ایم و ارتباط موجود میان آنچه که با پول خود می‌کنیم و خدمتی که خدا به ما سپرده است را نادیده می‌انگاریم‌. ما مباشرین ثروت او هستیم‌. استفادۀ حکیمانه از ثروت ما را لایق دریافت "ثروت‌های واقعی‌" می‌گرداند. عیسی همچنین امانتداری در ثروت دیگران را به میان می‌آورد «چه کسی آنچه را که مال خود شماست به شما خواهد داد؟» (آیه ۱۲)

نکتۀ آخر، در آیه ۱۳ عیسی تعلیم می‌دهد که ما نمی‌توانیم دو ارباب یعنی خدا و پول را خدمت کنیم‌. امروزه در بعضی از کلیساها در واقع چنین موعظه می‌شود که شما می‌توانید هم خدا و هم پول را خدمت کنید و در واقع هر چقدر شما خدا را بیشتر خدمت کنید، دارای رفاه بیشتری خواهید شد. چنین موعظه‌هایی که در مورد رفاه و ثروت می‌باشند چندان در کلمات عیسی که گفته شد نمی‌گنجند. مطمئناً باور فریسیان این بود که خدمت همزمان خدا و ثروت امکان‌پذیر می‌باشد چونکه با دیدۀ استهزاء به تعلیم عیسی نگریستند. آنها اعتقاد داشتند که شخص ثروتمند شانس بهتری برای ورود به ملکوت را دارد چونکه تنها این ثروتمند قادر به پرداخت هزینۀ قربانی‌ها، ده‌یک‌ها و انجام همۀ دستورات شریعت می‌باشد. فریسیان در آن زمان واعظین تعالیم رفاه بیشتر بودند.

ترجمه