You are here

سیر اندیشه‌ در دنیای الهیات مسیحی‌/۱۵

زمان تقریبی مطالعه:

۸ دقیقه

 

بخش پانزدهم و آخر: تحول در اندیشه مسیحی در قرن بیستم‌

تلخیص از کتاب "تاریخ تفکر مسیحی‌"

در شماره‌های گذشته‌، به بررسی جریان فکری لیبرالیزم در مذهب پروتستان پرداختیم‌. دیدیم که متفکرین مسیحی لیبرال خرد انسان را فوق کتاب‌مقدس قرار می‌دهند و آن را مکاشفه الهی نمی‌دانند. اما جریان فکری لیبرالی‌، با هم‌آوردخواهی نیرومندانۀ کارل بارت در قرن بیستم روبرو شد. کارل بارت‌، باعث پدیدآیی مکتبی گردید که به "نئو ارتودکسی‌" معروف است‌. اعتقادات این مکتب کمی ملایم‌تر از اعتقادات لیبرالی است‌، اما به‌هر حال با عقاید مسیحیان انجیلی (محافظه‌کار) همخوان نیست‌.

طبق اعتقادات متفکرین نئو ارتودکس‌، خدا متعال است و بشر فقط زمانی می‌تواند به شناخت او دست یابد که او خود را از طریق عیسی مسیح و رویدادهای "تاریخ نجات‌" نیز مکشوف سازد. کتاب‌مقدس صرفاً شهادتی است بر این رویدادها و سندی است انسانی‌، قصورپذیر و خطاپذیر. اما وسیله‌ای است که از طریق آن می‌توان با خدا در مسیح ملاقات کرد. کتاب‌مقدس زمانی تبدیل به کلام خدا و مکاشفه او می‌شود که انسان از طریق آن‌، با خدا ملاقات کند. انسان بسیار گناهکار است و تنها راه نجات ایمان به مسیح است‌.

در این شماره‌، به مهم‌ترین تحولات اندیشه مسیحیت پروتستان تا اواخر قرن بیستم خواهیم پرداخت‌.

لازم است نظر خوانندگان گرامی را بار دیگر به این نکته جلب کند که مطالب این مقاله صرفاً برای آشنایی خوانندگان با تفکرات علمای الهیات است‌؛ این تفکرات الزاماً و تماماً مطابق مکاشفه کتاب‌مقدس نیست و ضرورتاً مورد قبول مسؤولین مجله نیز نمی‌باشد. زمانی نیز که می‌گوییم فلان شخص‌، متفکر برجسته الهیات بوده است‌، این امر به شهرت او در محافل آکادمیک و دانشگاهی اشاره دارد، نه در محافل کلیسایی که ایمان راستین مسیحی مورد عمل و پذیرش است‌.

اگزیستانسیالیزم مسیحی‌

یکی از مکاتب اصلی فلسفه قرن بیستم‌، اگزیستانسیالیزم است‌. طبق این فلسفه‌، انسان در دنیایی بدون مفهوم‌، یکه و تنها است‌، و به‌واسطۀ وجود نیمه‌متافیزیکی خود، کاملاً آزاد است تا راه و روش زندگی خود را انتخاب کند؛ و این راه و روش است که طبیعت او را تعیین می‌کند و نه بالعکس‌.

برخی از علمای الهیات مسیحی تحت تأثیر فلسفه اگزیستانسیالیستی‌، مسیحیت را مورد تعبیر و تفسیر مجدد قرار دادند. یکی از پیشگامان فلسفه اگزیستانسیالیستی‌، سورن کرکگارد می‌باشد.

سورن کرکگارد

کرکگارد (متولد کپنهاگ ۱۸۱۳‏-۱۸۵۵) پدر اگزیستانسیالیزم مسیحی و نیز اگزیستانسیالیزم غیردینی است‌. گرچه به‌هنگام مرگش هوادارن چندانی نداشت‌، اما بعدها تأثیر عمیقی بر فلسفه قرن بیستم نهاد. زندگی او در کودکی‌، در انزوا و اندوه‌، و در بزرگسالی در افسردگی سپری شد.

از بارزترین عقاید کرکگارد، اعتقاد او به "شکاف نامحدود بین خدا و انسان‌" است‌. او این شکاف را نتیجه گناه انسان می‌دانست و مصراً اظهار می‌داشت که "بدون وجود آگاهی نسبت به گناه‌، مسیحیت حقیقی نمی‌تواند وجود داشته باشد." او می‌گفت‌: "وجدان هشیار را بردارید و آنگاه می‌توانید کلیساها راببندیدوآنهارابه‌سالنهای‌رقص‌تبدیل کنید."

از نظر کرکگارد، تنها خدا می‌تواند بر شکاف نامحدودی که بین او و انسان وجود دارد، پلی ایجاد نماید. خدا در تجسم عیسی مسیح‌، این کار را انجام داد.

تفکر اگزیستانسیالیستی کرکگارد و اعتقاد او به اصالت وجود انسان و تجربه او، از این باور او آشکار می‌شود که حقیقت را می‌گفت امری است ذهنی و تجربی‌. او می‌نویسد: "مسأله اصلی این است که من خود را درک کنم و دریابم که خدا حقیقتاً از "من‌" چه می‌خواهد. مسأله اصلی همچنین این است که حقیقتی را بیابم که برای "من‌" حقیقت است و باوری را بیابم که "به‌خاطر آن بتوانم زندگی کنم و بمیرم‌." اگر من بتوانم معنای مسیحیت را تشریح نمایم‌، اما این امر در من و زندگی‌ام تغییری ایجاد نکند، چه سودی دارد؟ و اگر حقیقت سرد و برهنه در برابرم بایستد و برای آن اهمیتی نداشته باشد که من آن را می‌پذیرم یا خیر، و صرفاً در من به‌جای توکل و سرسپردگی‌، ترس و وحشت به‌وجود آورد، چه سودی دارد؟"

تفکرات کرکگارد تأثیر شگرفی بر تفکر الهیاتی قرن بیستم‌، خصوصاً بر کارل بارت و تفکر نئو-ارتودکسی گذارد.

رودُلف بولتمان‌

بولتمان (۱۸۸۴-۱۹۷۶) دانشمند معروف الهیات در آلمان‌، از چهره‌های برجسته اندیشه مسیحی است‌. او محقق و متخصص عهدجدید و تفسیر آن بود.

اعتقادات‌او را می‌توان چنین خلاصه کرد:

از طریق مطالعه انجیل‌ها، نمی‌توانیم به شناخت "عیسای تاریخی‌" نائل آییم (منظور شخصیت و زندگی عیسای ناصری است آنطور که واقعاً زندگی کرده‌، نه آنطور که در دهه‌های بعدی در انجیل‌ها معرفی شده‌).

تلاش برای کشف و شناخت "عیسای تاریخی‌" ضرورتی ندارد. کافی است که از اناجیل بتوانیم این موضوع را دریابیم که‌ عیسی زندگی کرد و جان سپرد.

توجه به عیسای تاریخی امری ناروا است‌. ما فقط بر اساس ایمانی تجربی و اگزیستانسیالیستی نجات می‌یابیم‌، نه بر اساس اعتقاد به اینکه شرح زندگی عیسی در اناجیل عیناً در تاریخ اتفاق افتاده است یا اینکه فقط "اسطوره‌" است‌.

عهدجدید آکنده است از مطالب اسطوره‌ای (نظیر اعتقاد به فرشتگان‌، ارواح‌، تولد عیسی از باکره‌، قیام او ...) انسان مدرن که با علم سر و کار دارد، نمی‌تواند این عقاید اسطوره‌ای را بپذیرد. لذا باید عهدجدید را "اسطوره‌زدایی‌" نمود و از لابلای این اساطیر، اصولی صحیح برای اخلاقیات استخراج نمود.

انجیل اسطوره‌زدایی شدۀ بولتمان به پیامی در مورد انسان و نیاز او به پیدا کردن راهی برای گریز از وحشت و اضطراب تبدیل می‌شود. از نظر بولتمان‌، ایمان به‌معنای "گشودگی آزادانه ما نسبت به آینده‌" و "تعهد مطیعانه و وارستگی درونی از جهان‌" است‌. بولتمان خود تصدیق می‌کند که انسان‌شناسی را جایگزین الهیات ساخته است‌. به‌گفته خودش "اگر انسانی‌بخواهد درمورد خدا سخن بگوید، باید در مورد خودش سخن بگوید."

پُل تیلیخ‌

تیلیخ نیز همچون بولتمان‌، آلمانی است (۱۸۸۶-۱۹۶۵). اندیشۀ اصلی او این بود که مسیحیت پیامی دارد که مربوط به شرایط زمان نگارش خودش می‌باشد. الهیات وظیفه دارد که این پیام را کشف کند. اما گام بعدی و مهم این است که الهیات این پیام را برای هر نسل‌، تفسیر و تعبیر نماید. در نظر تیلیخ‌، مسیحیان انجیلی‌، با تأکید بر پیامی که مربوط به دو هزار سال پیش است‌، از ارزش آن برای مردم مدرن می‌کاهند.

اکثر علمای الهی‌، صحت این روش‌، یعنی به‌کارگیری پیام ابدی را در شرایط معاصر می‌پذیرند، اما به‌عقیده آنان وی عناصر حقیقت‌ابدی‌رافدای‌شرایط معاصرنموده است‌.

تحولات اخیر

الهیات پویش (خدای متحول‌)

این تفکر که بیشتر در آمریکا مطرح است‌، این عقیده را مطرح می‌سازد که خدا بر خلاف اعتقادات رایج‌، خدایی خارج از زمان‌، تغییرناپذیر، ایستا، و علت همه امور نمی‌باشد. طبق این نگرش‌، خدای کتاب‌مقدس‌، خدایی است که عمل می‌کند، در بطن زمان با ما ارتباط ایجاد می‌نماید، به‌شکلی پویا در وقایع این جهان خود را درگیر نموده‌، و از قوم خود متأثر می‌گردد تا حدی که حتی از رفتار قوم خود اندوهگین می‌شود.

طبق الهیات پویش‌، همه موجودات‌، هستی خود را از او دارند و متکی به او می‌باشند. اما وی از خلقت خود تأثیر می‌پذیرد، یعنی اینکه وی به جهان مخلوق آزادی واقعی ولی محدود عطا می‌کند تا اینکه ما تبدیل به علت و او تبدیل به معلول گردد. به این ترتیب‌، اگر من خدا را رد کنم‌، او را محزون ساخته‌ام‌؛ پس من علت هستم و او معلول‌. کنش من واکنشی را در او ایجاد می‌کند و او را وادار به اقدامی می‌نماید (نمونه‌های چنین امری را در تاریخ وقایع قوم خدا در کتاب‌مقدس داریم‌).

چنین مطالبی ممکن است برای همه ما مسیحیان انجیلی بدیهی به‌نظر برسد. اما مشکل از آنجا آغاز می‌شود که به پیامدهای این نگرش پی می‌بریم‌. الهیات پویش نمی‌پذیرد که خدا از آینده آگاه است‌؛ او فقط از آنچه که وجود دارد و می‌تواند شناخته شود، آگاه است‌، نه از آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد. الهیات پویش قبول ندارد که خدا خارج از زمان است‌. برای او، مثل ما، سال ۱۹۹۶ گذشته است و سال ۲۰۲۶، آینده‌.

درضمن‌، در الهیات پویش‌، خدا طوری تصویر می‌شود که گویا به جهان نیاز دارد و اینکه جهان ابدی است‌.

الهیات پویش گرچه نگرش قابل توجهی را در مورد خدا مطرح می‌کند، اما در کل از حقایق کتاب‌مقدس فاصله می‌گیرد.

یورگن مولتمان‌

مولتمان (متولد ۱۹۲۶ در آلمان‌)، در جنگ جهانی دوم در انگلستان به‌عنوان اسیر جنگی به‌سر می‌برد. در همین دوران بود که به مسیح ایمان آورد. سپس به تحصیل الهیات پرداخت و امروزه یکی از برجسته‌ترین علمای الهیات است‌.

مولتمان در کتاب "الهیات امید" بر آخرت‌شناسی در تعالیم مسیحی اهمیت بسیاری قائل است‌. او آن را یکی از ارکان بنیادین مسیحیت می‌داند. بر اساس همین اعتقاد، او مسیحیان را موظف می‌داند که به اجتماع بشتابند و نور امید آخرت را بر آن بتابانند. این تفکر او تأثیر عمیقی بر شورای جهانی کلیساها و بر الهیات رهایی‌بخش داشته است‌.

در کتاب "خدای مصلوب‌"، بیان می‌دارد که خدا داوطلبانه خود را در برابر این امکان قرار می‌دهد که مخلوقاتش باعث رنج او شوند و بر او تأثیر بگذارند. این رنجی است‌، نه از روی اجبار، بلکه از روی محبت‌.

او در کتاب دیگری به‌نام "کلیسا با قدرت روح‌"، مسیحیان را به اتحاد جهانی و شرکت در فعالیت‌های اجتماعی و درگیر شدن در سیاست تشویق می‌کند تا به رهایی انسان از بردگی اقتصادی‌، ظلم و ستم سیاسی‌، و بی‌عدالتی‌های اجتماعی یاری رسانند.

ولفهارت پانن‌برگ‌

پانن‌برگ در سال ۱۹۲۸ در آلمان چشم به جهان گشود. پس از تحصیل الهیات‌، جزو متفکرین برجسته معاصر گردید. او برخلاف بارت و بولتمان‌، جداسازی ایمان و تاریخ را نادرست می‌پندارد و معتقد است که الهیات باید بر بنیان تاریخ بنا شود، در غیر اینصورت‌، ایمان و الهیات مسیحی تبدیل به معرفتی سِرّی و منحصر به یک گروه بسته می‌گردد. او بر این حقیقت تأکید دارد که کلیه پدیده‌های فوق طبیعی مسیحیت‌، خصوصاً قیام مسیح‌، با شواهد معتبر قابل اثبات است‌؛ ایمان به آن به معنی تصدیق حقیقتی است که در مقابل چشمان ما قرار دارد. مثل اینکه کسی بر اساس شواهد عینی‌، به وفاداری همسرش اطمینان داشته باشد، اما شناخت شخصی از او نیز این شواهد را تأئید می‌کنند.

نکته پایانی‌

با خاتمه این سلسله از مقالات‌، ما با عقاید متفکرین مختلف در طول تاریخ کلیسا آشنا شدیم‌. دیدیم که بعضی از متفکرین مسیری خلاف تعلیم صحیح کتاب‌مقدس را در پیش گرفتند و برخی دیگر کوشیدند با امین ماندن به حقایق کلام خدا به‌عنوان مکاشفه الهی‌، آن را به‌گونه‌ای منطقی بیان دارند.

وظیفه ما مسیحیان این است که با مطالعه دقیق کتاب‌مقدس و آشنایی با علم تفسیر، بتوانیم عقاید و اندیشه‌های درست را از نادرست تمییز و تشخیص دهیم و بر واقعیت مکاشفه الهی در کتاب‌مقدس استوار بایستیم‌. آمین‌!

ترجمه روبرت آسریان‌