You are here

چه کنم تا مترجم خوبی شوم؟/۲

زمان تقریبی مطالعه:

۱۲ دقیقه

 قسمت دوم: راه‌حل‌هایی عملی جهت ارائۀ ترجمه‌ای بهتر

 
در شماره قبل به اهمیت ترجمه کتب مفید مسیحی و نقش آن در تقویت کلیسای ایران اشاره کردیم. دیدیم که مترجم خوب لازم است دارای چه شرایطی باشد، و از چه اشتباهاتی باید بپرهیزد. محض یادآوری، گفتیم که مترجم برای آنکه کاری ارزنده ارائه دهد اولاً لازم است به زبان مبدأ یعنی زبانی که از آن ترجمه می‌کند آشنا باشد. به‌عبارت دیگر، باید بتواند متنی را که برای ترجمه برگزیده کمابیش به‌راحتی بخواند و بفهمد بی‌آنکه مجبور باشد برای درک تک تک کلمات به لغت‌نامه مراجعه کند. مهم‌تر اینکه باید به زبان مادری خویش یا به‌اصطلاح "زبان مقصد" تسلط کامل داشته باشد، تا شیوا و روان ترجمه کند و خواننده احساس نکند دارد متنی ترجمه‌شده می‌خوانَد. سوم اینکه به‌سراغ ترجمه متونی برود که لااقل تا اندازه‌ای با موضوع آن آشناست. به‌عنوان مثال اگر کتابی الهیاتی ترجمه می‌کند با اصطلاحات رایج الهیاتی آشنا باشد. چهارم اینکه امانتدار باشد و جملاتی را که نمی‌فهمد از قلم نیندازد. و بالاخره قدری ذوق نویسندگی یا شاعری داشته باشد، زیرا ترجمه نوعی هنر است و خلاقیّت ادبی می‌خواهد.
    نیز به سه خطای رایج در ترجمه اشاره کردیم: بکار نبردن عقل سلیم، وفاداری برده‌وار به متن، و نخواندن دوبارۀ متن پس از پایان ترجمه. گفتیم که از این سه، خطای دوم یعنی ترجمۀ بیش از حد وفادار به متن بزرگترین و رایج‌ترین اشتباهی است که مترجمین تازه‌کار مرتکب می‌شوند. در این نوع ترجمه، همه چیزِ زبان اصلی عیناً و کلمه به کلمه در زبان مقصد تکرار می‌شود بدون آنکه تفاوت ساختاری و معناییِ زبان مادری با زبان بیگانه در نظر گرفته شود. حاصل، به وجود آمدن متنی است که کلماتش همه فارسی است و از لحاظ دستوری نیز اشکالی ندارد، اما بین کلمات ارتباطی نیست و خواننده هر چند بار هم که متن را بخواند، چیزی از آن دستگیرش نخواهد شد.
در این دومین و آخرین بخش، خواهیم دید که برای رفع این اشتباهات چه قدم‌های عملی می‌توان برداشت تا ترجمه‌‌ای که ارائه می‌دهیم دلنشین و قابل‌فهم باشد.
 
 

راه‌حل‌هایی عملی برای ارائۀ ترجمه‌ای بهتر

 

۱-‏‏‏ فارسی خود را تقویت کنیم

همانطور که گفته شد، مهمترین پیش‌‌شرط برای آغاز کار ترجمه نه تسلط بر زبان بیگانه، بلکه در وهلۀ نخست تسلط کامل بر زبان مادری است. عدم تسلط کامل بر زبان بیگانه را می‌توان به کمک فرهنگ لغات یا پرسیدن از دیگران حل کرد، اما کسی که زبان مادری‌اش را خوب بلد نباشد و تنها با اتکا به دانستن زبان بیگانه بخواهد دست به ترجمه ببرد، بدون استثنا ترجمه‌ای خام تحویل خواهد داد.
بهترین راه تقویت زبان فارسی، مطالعه آثار بزرگان ادب است: از اشعار سعدی و حافظ و مولوی گرفته تا شاهکارهای نویسندگان قدیم و جدیدی چون آل احمد، هدایت، بزرگ علوی، احمد محمود، سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری، عباس معروفی و غیره. علاوه بر مطالعه آثار نویسندگان و شعرای فارسی‌زبان، از مطالعه ترجمه‌های خوبِ مترجمین زبردست نیز نباید غافل بود. از جمله پیشکسوتان ترجمه در زبان فارسی می‌توان به مرحوم محمد قاضی، احمد شاملو، دکتر ابوالحسن نجفی، نجف دریابندری، عزّت‌الله فولادوند، بهاءالدین خرمشاهی، داریوش آشوری، احمد گلشیری، صالح حسینی، عبدالله کوثری، حسن لاهوتی، کریم امامی و علی خزاعی‌فر اشاره کرد. دکتر میرجلال‌الدین کزازی نیز مترجم بنامی است، هرچند سبک خاص خود را دارد. هر یک از این مترجمین معمولاً در زمینه بخصوصی تبحر دارد، و بنابراین مترجم تازه‌کار بسته به موضوعی که برای ترجمه انتخاب می‌کند می‌تواند از سبک و کار آنها الگو بگیرد. تخصص محمد قاضی، ترجمه رمان است. عزت‌الله فولادوند یا ابوالحسن نجفی بیشتر در ترجمه متون فلسفی تبحر دارند، و داریوش آشوری در ترجمه نمایشنامه‌های شکسپیر. در زمینه ادبیات مسیحی فارسی نیز بنده شخصاً آثار مرحوم اسقف دهقانی، ترجمه‌های مرحوم میکائیلیان، استاد آرمان رشدی، میشل آقامالیان و نیز نوشته‌های دکتر مهرداد فاتحی را به علاقمندان توصیه می‌کنم. با بررسیِ سبک و سیاق مترجمین کهنه‌کار می‌توان دید که هر یک از آنها چگونه با چالش‌‌های ترجمه دست و پنجه نرم کرده‌ است، و از آنها الگو گرفت. من خودم برای این منظور یک دفتر مخصوص دارم که هر بار که جمله یا عبارت زیبایی را به فارسی در کتب و مجلات مختلف می‌خوانم یا در جایی می‌شنوم، بلافاصله در آن یادداشت می‌کنم. هر وقت که احساس کردم در ترجمه دارم کم می‌آورم یا فارسی‌ام به‌اصطلاح نم کشیده است، نوشته‌های این دفتر را مرور می‌کنم. تقویت زبان فارسی به‌ویژه برای آن دسته مترجمینی که خارج از کشور زندگی می‌کنند ضروری است، زیرا با مطالعه آثار بزرگان اهل قلم نه تنها فارسی صحیح را از یاد نمی‌برند، بلکه خود را با تغییر و تحولات زبان نیز روزآمد می‌سازند.
خلاصه اینکه در اهمیت تقویت زبان مادری برای ارائه ترجمه‌ خوب، هر چه بگویم کم گفته‌ام! بی‌اغراق باید گفت به ازای هر ساعت ترجمه، لازم است دست کم دو ساعت مطلبی زیبا به زبان مادری خواند.
 

۲-‏‏‏ ساده بنویسیم

در شماره قبل گفتیم که مترجم همیشه باید خودش را به جای خواننده بگذارد و از خود بپرسد: «خواننده از این مطلبی که من دارم روی کاغذ می‌آورم چه چیزی می‌فهمد؟» مخاطب ترجمه خواننده است. اگر او چیزی از متن نفهمد یا برای فهم آن مجبور باشد جملات را چندین بار بخواند تا معنای‌شان را حدس بزند، هر قدر هم که مترجم به متن اصلی وفادار بوده یا در حفظ سبک نویسنده کوشیده باشد، در انجام هدفش ناکام مانده است. متأسفانه اغلب مترجمین ناپخته به هنگام ترجمه به تنها چیزی که نمی‌اندیشند خواننده است، و کار ترجمه را محدود می‌دانند به معادل‌یابیِ لغات! مترجم اول باید مقصود نویسنده را به‌خوبی دریابد، و بعد با بکارگیری مهارت خود در زبان فارسی بکوشد منظور نویسنده را هر چه روشن‌تر به خوانندگان زبان مادری‌اش انتقال دهد. مترجمی که هدفش انتقال هر چه روشن‌ترِ منظور نویسنده باشد، طبعاً طوری می‌نویسد که خواننده به‌راحتی بتواند متن را بخواند و بفهمد، و این ما را می‌رساند به مبحث ساده‌نویسی. به‌نظر من، ساده‌نویسی عبارت است از اینکه همانطور که حرف می‌زنیم بنویسیم، منتهی درست. مترجم باید منظور نویسنده را طوری به خواننده منتقل کند که انگار دارد آن را برای دوستش شرح می‌دهد. به هنگام ترجمه باید مدام از خودش بپرسد: «آیا فلان مطلب را در فارسی به این صورت می‌گوییم؟» تمام دیگر بخش‌های روند ترجمه نظیر تقویت فارسی، بازخوانی متن و ویراستاری همگی حول همین یک محور اصلی دور می‌زنند: اینکه ترجمه ما برای خواننده ساده، شیوا و قابل‌فهم باشد. در این مسیر گاه لازم است ساختار جملات انگلیسی را عوض کرد، جملات مجهول را به‌صورت معلوم نوشت، جملات طولانی را شکست و به چند جمله کوچکتر تقسیم کرد، ابتکار عمل به‌خرج داد و از اصطلاحات و تعابیر مشابه در زبان فارسی استفاده کرد، و غیره. همه اینها مجاز است، مشروط بر اینکه منظور اصلی نویسنده بی‌کم و کاست منتقل گردد و در آن دخل و تصرف نشود. البته ساده‌نویسی به فراخور سبک نویسنده، شدت و ضعف دارد و متنی را که به عمد مبهم و پیچیده یا به سبکی فاخر نوشته شده است نمی‌توان به زبان ساده بیان کرد. با این حال حتی در این موارد نیز مترجم باید حتی‌المقدور در عین رعایت سبک نویسنده، متن را به‌صورتی شیوا و قابل‌فهم در زبان مقصد پیاده کند.
 

۳-‏‏‏ مفهوم به مفهوم ترجمه کنیم، نه لغت به لغت

بحث در اینجا بر سر واحد ترجمه است. در بخش “اشتباهات رایج در ترجمه” اشاره کردیم که هدف ترجمه صرفاً معادل‌یابیِ کلمه به کلمه در برابر لغات زبان اصلی نیست. از آنجا که ساختار زبان فارسی و انگلیسی بسیار متفاوت است، آنچه در یک زبان به‌طور طبیعی به یک صورت بیان می‌شود اگر عیناً به همان صورت در زبان دیگر بیان شود گیج‌کننده یا اسباب خنده خواهد بود. یکی از ویژگی‌های مترجمین تازه‌کار این است که کلمه را واحد معنایی مستقلی تصور می‌کنند و کلمات را جدا جدا و بی‌ارتباط با کلمات دیگر ترجمه می‌کنند. حال آنکه معنی کلمه عنصر ثابتی نیست، بلکه به سایر کلماتِ متن بستگی دارد. به همین خاطر است که اگر کسی معنی یک لغت خارجی را از ما بپرسد، معمولاً از او می‌خواهیم که اول تمام جمله را برای ما بخواند تا بگوییم کلمه در آن جمله به چه معناست. بهترین شیوه این است که بجای ترجمه لغت به لغت، مفهوم به مفهوم ترجمه کنیم. “مفهوم” گاه ممکن است یک اصطلاح دو کلمه‌ای باشد نظیر Naked Aggression که نمی‌توان آن را “تجاوز عریان” ترجمه کرد،2 گاه یک عبارت، جمله یا حتی یک پاراگراف. تجربه شخصی بنده این بوده که مترجمینی که متن را خوب فهمیده‌اند و خود را به سطح کلمه مقیّد نکرده‌اند، اتفاقاً ترجمه‌شان کمابیش کلمه به کلمه با متن اصلی برابر از آب درآمده و در عین طبیعی بودن در فارسی، از لحاظ وفاداری به متن اصلی نیز دقیق است. در اینجا نیز بار دیگر می‌بینیم که اگر مترجم به هنگام کار مدام از خود بپرسد: «آیا این مطلب را در فارسی به این صورت می‌گوییم؟»، متوجه خواهد شد که در اکثر موارد، شاید به جز ترجمه متون علمی، ناگزیر است پا را از سطح کلمه فراتر بگذارد. این را هم بگویم که تقریباً هر مفهومی را می‌شود به‌خوبی در زبانِ فارسی بیان کرد. فارسی زبانی غنی و کهن است با امکاناتی فراوان، و سخنانی نظیر اینکه "فلان مطلب را نمی‌شود به‌خوبی در فارسی بیان کرد" یا "معادل مناسبی در فارسی برای آن موجود نیست" صرفاً نشان‌دهنده عدم تسلط مترجم به زبان فارسی است.
 

۴-‏‏‏ ترجمه فرّار است

و بالاخره ترجمه نیز همچون بسیاری از هنرهای دیگر اگر به‌طور مستمر تمرین نشود، خشک می‌شود و از یاد می‌رود. لازم است به آن بها داد و برایش وقت گذاشت، ولو آنکه پاداش مالی در پی نداشته باشد. این موضوع بخصوص برای مترجمینی اهمیت دارد که می‌خواهند این کار را به‌طور حرفه‌ای دنبال کنند و از طریق آن امرار معاش نمایند. اگر مدتی گذشت و کار جدیدی به شما پیشنهاد نشد، حتماً هر از گاه مطلبی را به‌طور تفننی ترجمه کنید تا این هنر باارزش را در خود زنده نگاه دارید.
روند ترجمه در عمل: نمونه‌ای شخصی
در پایان اجازه می‌خواهم شیوه‌ای را که خودم معمولاً برای ترجمه به‌کار می‌گیرم و اغلب برایم نتیجه‌بخش بوده است با علاقمندان در میان بگذارم، شاید که جنبه‌هایی از آن برای مترجمین آینده کلیسای ایران سودمند افتد.
 

۱-‏‏‏ شارژ شدن

من معمولاً برای شروع کار ترجمه احتیاج به انرژی بسیار زیادی دارم! حتماً باید قبل از کار بنزین بزنم، و این بنزین برای من عبارت است از لااقل نیم ساعت مطالعه نویسندگان یا مترجمینی که نثر‌شان را واقعاً دوست دارم. از آنجا که خارج از کشور زندگی می‌کنم و منابع فارسی وسیعی در اختیار ندارم، مطالعه قبل از کارم در حال حاضر محدود است به ترجمه بسیار زیبای عبدالله کوثری از کتاب تامس مور نوشته آنتونی کنی. گاهی هم مجلات قدیمی "مترجم" یا اشعار فریدون مشیری را می‌خوانم، یا به آن دفتری که پیشتر ذکرخیرش شد سری می‌زنم. این کار به من کمک می‌کند متن را بسیار سریع‌تر و بدون آنکه بخواهم در حین ترجمه در ذهن خود به دنبال لغات مناسب بگردم، به فارسی ترجمه کنم.
هر کس با خواندن نثر خاصی بر سر شوق می‌آید و به‌اصطلاح برای ترجمه "شارژ" می‌شود، بنابراین متنی که قبل از آغاز کار برای مطالعه انتخاب می‌شود بیشتر سلیقه‌ای است. مهم این است که مترجم حتماً پیش از کار وقتی را به نیرو گرفتن و شارژ شدن اختصاص دهد، زیرا به همان اندازه در زمانی که به ترجمه اختصاص خواهد ‌داد صرفه‌جویی می‌شود و به‌علاوه ترجمه برایش تجربه‌ای شیرین‌تر خواهد بود.
 

۲-‏‏‏ خواندن متن اصلی

در مرحله بعدی، متنی را که باید ترجمه کنم می‌خوانم. البته نه کل کتاب را، بلکه صرفاً فصل یا قسمتی را که می‌دانم آن روز قادر به ترجمه‌اش خواهم بود. به نظر من خواندن کل کتاب قبل از آغاز ترجمه کار وقت‌گیری است، و مترجم اغلب تا به آخر کتاب برسد ابتدای آن را فراموش کرده است. برعکس، خواندن جمله به جمله یا پاراگراف به پاراگراف نیز روش مناسبی نیست زیرا بین کار ترجمه وقفه می‌اندازد و مترجم تصویر کاملی از متن به دست نمی‌آورد. مطالعه چند صفحه‌ای که مترجم می‌داند در وقتی که دارد از عهده ترجمه‌ آن برخواهد ‌آمد و دارای موضوع واحدی نیز هست، به اعتقاد من بهترین شیوه است. به هنگام مطالعه متن اصلی، آن را به هدف درک و لذت بردن می‌خوانم چنانکه گویی دارم روزنامه یا داستان جالبی را می‌خوانم، نه با این فکر که باید تا دقایقی دیگر آن را ترجمه کنم. در این مرحله، تک تک لغات یا اصطلاحاتی را که نمی‌دانم با مراجعه به فرهنگ لغات انگلیسی به انگلیسی پیدا می‌کنم تا متن را به‌خوبی فهمیده باشم.
 

۳-‏‏‏ ترجمه

دست به‌کار ترجمه می‌شوم. ترجمه با توجه به اینکه در مرحله اول شارژ شده‌ام و در مرحله دوم مطلب را به‌خوبی فهمیده‌ام، بسیار سریع پیش می‌رود.
 

۴-‏‏‏ بازخوانی

بلافاصله پس از ترجمه، یک بار آنچه را نوشته‌ام می‌خوانم تا مطمئن شوم که جملات درست و قابل‌فهم است.
 

۵-‏‏‏ کنار گذاشتن ترجمه

‌در این مرحله، ترجمه‌ام را به کناری می‌گذارم و در صورت امکان حداقل یک هفته نه به سراغش می‌روم و نه به آن فکر می‌کنم! دلیلش این است که مترجم پس از پایان کار ترجمه هر چند بار هم که نوشته‌ خود را بازخوانی کند، از آنجا که ذهنش هنوز اسیر متن اصلی و ساختار آن است متوجه برخی از اشتباهات نمی‌شود. مدتی وقت لازم است تا ساختار زبان بیگانه از ذهن پاک شود و مترجم بتواند از نگاه یک خوانندۀ فارسی‌زبان که انگلیسی نمی‌داند به ترجمۀ خود نگریسته، تغییرات لازم را ایجاد کند. من معمولاً در این مرحله متوجه اشتباهات مضحک و پیش‌پاافتاده‌ای می‌شوم که در حالت عادی بعید است مرتکب شوم.
متأسفانه اکثر مترجمین به همان مرحله چهارم که می‌رسند کار خود را پایان‌یافته می‌دانند و یکراست به سراغ ناشر می‌روند. حال آنکه این مرحله یکی از مهمترین مراحل است و پخته یا خام بودن متن نهایی را تا اندازه زیادی تعیین می‌کند.
 

۶-‏‏‏ ویراستار

کلام خدا می‌گوید دو فکر بهتر از یک فکر است، و این امر در مورد ترجمه نیز صادق است. در مرحله آخر اگر عجله‌ای در کار نباشد معمولاً از دوست یا همکاری خواهش می‌کنم نگاهی به ترجمه‌ام بیاندازد و نکاتی را که به‌نظرش شیوا یا مفهوم نیست گوشزد کند، و البته برای پذیرفتن اشتباهات فروتنی لازم است.
 
امیدوارم مطالب دو شمارۀ اخیر کمک کوچکی باشد به رشد استعدادهای مترجمین آینده کلیسای ایران.
 
 
 −−−−−−−−−−−−−
(Endnotes)
1  مقاله فوق چکیده‌ای است از سلسله دروسی که توسط نویسنده در کنفرانس مترجمین سال ۲۰۰۸ در شهر استامبول تدریس شد.
2    در نگارش این قسمت به مقاله “واحد ترجمه” نوشته علی خزاعی‌فر، مجله “مترجم” پاییز ۱۳۷۳ نظر داشته‌ام.