You are here

پیروزی بر نیروهای تاریکی/قسمت اول

زمان تقریبی مطالعه:

۱۷ دقیقه

مقدمه

جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، محل وقوع مصائب و شرارت‌های بسیار است. کافی است روزنامه‌ای را ورق بزنیم یا اخبار تلویزیون را تماشا کنیم تا این حقیقت تلخ، بار دیگر به ما خاطر‌نشان گردد. بیشتر اخبار دربارۀ مصائب و شرارت‌هایی است که هر روزه در دنیای ما به‌وقوع می‌پیوندد. کلام خدا نیز وجود شرارت‌های بسیار را در دنیای ما تأیید می‌کند. کتاب‌مقدس مملو است از شرح جنایت‌ها، ظلم‌ها و وقایع دلخراشی که در تاریخ بشر به‌طور کلی، و در تاریخ یک قوم، یعنی قوم اسرائیل، به‌طور خاص، به‌وقوع پیوسته است. از همان پیدایش ۳:‏۱ فعالیت خرابکارانۀ آن مار قدیمی که در مکاشفه ۱۲:‏۹ به‌صورت اژدهایی ظاهر می‌شود، به تفصیل شرح داده شده است. کلام خدا همۀ علل و عواملی را که سبب ظهور و بروز این شرارت‌ها می‌شوند، تحت عنوان قدرت تاریکی توصیف می‌کند.

خبر خوش انجیل این است که خدا کار شفای دنیای ما و رهانیدن آن از این قدرت تاریکی را آغاز کرده است. پولس رسول اعلام می‌کند که خدا مؤمنانِ به مسیح را «از قدرت تاریکی رهانیده و به پادشاهی پسر عزیزش منتقل ساخته است» (کولسیان ۱:‏۱۳). ولی پولس در عین حال هشدار می‌دهد که نبرد مسیحی به پایان نرسیده بلکه او هنوز با نیروهای تاریکی دست و پنجه نرم می‌کند و باید با بهره‌گیری از اسلحۀ کامل خدا پیروزی خود را به کمال برساند: «اسلحۀ کامل خدا را بر تن کنید تا بتوانید در برابر حیله‌های ابلیس بایستید. زیرا ما را کشتی گرفتن با جسم و خون نیست، بلکه ما علیه قدرت‌ها، علیه ریاست‌ها، علیه خداوندگاران این دنیای تاریک، و علیه فوج‌های ارواح شریر در جای‌های آسمانی می‌جنگیم. پس اسلحۀ کامل خدا را بر تن کنید تا در روز شرّ شما را یارای ایستادگی باشد» (افسسیان ۶:‏۱۰-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۳). نیز از همین رو، مؤمنان را پند می‌دهد که: «شما زمانی تاریکی بودید، اما اکنون در خداوند نور هستید. پس همچون فرزندان نور رفتار کنید. زیرا ثمرۀ نور هرگونه نیکویی، پارسایی و راستی است. ... در کارهای بی‌ثمر تاریکی سهیم نشوید بلکه آنها را افشا کنید» (افسسیان ۵:‏۸-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۱). رمز پیروزی بر این قدرت تاریکی چیست و فرد مسیحی چگونه می‌تواند از تأثیر، نفوذ و حتی حاکمیت این نیروهای شریر کاملاً برهد؟

علل ایجاد بدی و شرارت

برای پاسخ دادن به این سؤال باید نخست پرسید ریشه و علت مصائب و شرارت‌های دنیای ما چیست؟ بی‌شک تشخیص مرض، نیمی از معالجه است. شناخت علت و ریشۀ مشکل، گامی مهم در جهت یافتن راه‌حل آن است. کلام خدا به سه علت و ریشۀ کلی برای همۀ بدی‌ها و شرارت‌های جهان ما اشاره می‌کند. به این هر سه علت در افسسیان ۲:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۳ اشاره شده است. پولس در این آیات دربارۀ وضعیت مؤمنان افسس پیش از ایمان آوردن‌شان به مسیح چنین می‌گوید: «شما به سبب نافرمانی‌ها و گناهان خود مرده بودید، و زمانی در آنها گام می‌زدید، آنگاه که از روش‌های این دنیا و از رئیس قدرت هوا پیروی می‌کردید، از همان روحی که هم‌اکنون در سرکشان عمل می‌کند. ما نیز جملگی زمانی در میان ایشان می‌زیستیم و از هوای نفس خود پیروی می‌کردیم و خواسته‌ها و افکار آن را به جا می‌آوردیم؛ ما نیز همچون دیگران بنا به طبیعت خود محکوم به غضب خدا بودیم». بنابراین سه علت کلی وجود شر عبارتند از نفس، دنیا و شیطان.

نفس

پولس در آیات بالا یادآوری می‌کند که مسیحیان نیز همگی پیش از تولد تازه، از "هوای نفس خود" پیروی می‌کردند و خواسته‌ها و افکار آن را به جا می‌آوردند. کتاب‌مقدس خودِ انسان را اولین علت و ریشۀ همۀ مصائب و شرارت‌های جهان ما می‌داند. انسان گُل سرسبد آفرینش خدا بود. خدا او را به صورت خود آفریده بود تا با او مصاحبت و رفاقت داشته باشد. از همین رو کتاب‌مقدس منزلت و ارزش بسیار برای انسان قائل است. یکی از امتیازات مهم انسان بر حیوانات این بود که خدا او را آزاد آفریده بود تا بتواند تصمیم بگیرد و به دعوت خدا به رفاقت با خود، آزادانه پاسخ گوید. ولی انسان بر ضد خدا عصیان ورزید و نخواست با خدا و برای او زندگی کند. او خواست که خود، خدای خویش باشد و خیر و صلاح خویش را خود تعیین کند.

با گناه آدم، تمامی نسل بشر سقوط کرد و بدین ترتیب لعنت و بدبختی و مرگ دامنگیر دنیای ما شد. همان‌گونه که پولس رسول می‌گوید: «گناه به‌واسطۀ یک انسان وارد جهان شد، و به‌واسطۀ گناه مرگ آمد، و بدین سان مرگ دامنگیر همۀ آدمیان گردید، از آنجا که همه گناه کردند» (رومیان ۵:‏۱۲). نتیجۀ سقوط نسل بشر، همین وضع اسفباری است که در تمام دنیا شاهدیم. این وضع در قسمت‌های زیادی از کلام خدا توصیف شده است. برای مثال، پولس در رومیان ۳:‏۱۰-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۸ دربارۀ وضع انسان چنین می‌گوید: «هیچ‌کس پارسا نیست، حتی یک نفر. هیچ‌کس فهیم نیست، هیچ‌کس در جستجوی خدا نیست. همه گمراه گشته‌اند، همه باطل گردیده‌اند. نیکوکاری نیست، حتی یک نفر. گلوی آنان گوری گشاده است و زبان‌شان به فریب سخن می‌گوید. زهر افعی زیر لب‌های ایشان است؛ دهان‌شان پر از نفرین و تلخی است. پاهای ایشان به ریختن خون شتابان است؛ هر کجا که می‌روند، ویرانی و تیره‌بختی بر جای می‌گذارند، و طریق صلح و سلامت را نمی‌شناسند. ترس خدا در چشمان‌شان نیست.»

برخی می‌پرسند: «آیا خدا نمی‌دانست انسان گناه خواهد کرد و در نتیجه این همه بدی و شرارت در جهان به‌وجود خواهد آمد؟ پس چرا انسان را آفرید؟ اساساً آیا خدا نمی‌توانست انسان را به‌گونه‌ای بیافریند که گناه نکند و این همه خرابی ایجاد نشود؟» پاسخ این پرسش‌ها را باید در آزادی انسان جستجو کرد. خدا انسان را شریر و گناهکار نیافرید، ولی او را آزاد خلق کرد. یعنی به او این قابلیت را داد که خودش تصمیم بگیرد. بنابراین خدا فقط امکان ارتکاب گناه را به‌وجود آورد. خدا در حکمت و محبت نامحدود خود تشخیص داد که بهتر است انسان آزاد باشد، ولو آنکه به گناه و شرارت گرفتار آید، تا اینکه عروسکی کوکی باشد ولی همیشه درست رفتار کند! به‌نظر من، ما هم اگر کمی بیندیشیم، با خدا هم‌عقیده خواهیم بود.

سقوط انسان در گناه سبب شد که طبیعت انسان فاسد شود. بیماری گناه تمام وجود بشر را فراگرفته است. انسان امروز، دیگر آن انسانی نیست که خدا آفرید. در این انسان گرایشی درونی و ذاتی به‌سوی بدی و شرارت وجود دارد. پولس رسول این انسان سقوط‌کرده و آلوده به گناه را "انسان کهنه" یا قدیمی می‌خوانَد (افسسیان ۴:‏۲۲؛ کولسیان ۹:‏۳). همچنین در اشاره به این انسان قدیمی و گرایش درونی او به گناه، از واژۀ یونانی سارکس sarks سود می‌جوید، که در این موارد می‌توان آن را "انسان نفسانی" یا "نفس" ترجمه کرد. اینجا مقصود از "نفس" همان نفس امّاره یا کشش درونی انسان به سوی گناه است. ترجمۀ قدیمی فارسی، این کلمه را در همه جا "جسم" ترجمه کرده است. باید توجه داشت که مقصود از "جسم" در این موارد، بدن انسان نیست، بلکه چنانکه گفتیم همان گرایش درونی انسان به گناه یا طبیعت خراب اوست. نفس بدین معنا عبارت است از مجموعۀ افکار، تمایلات، ارزش‌ها و به‌طور کلی شخصیت سقوط‌کردۀ انسان. انسان کهنه یا نفسانی، انسانی است که اسیر نفس خویش است. بنا به گفتۀ پولس، کسانی که در این وضعیت به سر می‌برند «در بطالت ذهن خود رفتار می‌کنند. عقل آنها تاریک شده است و به‌علت جهالتی که نتیجۀ سختدلی ایشان است، از حیات خدا به دور افتاده‌اند. آنان چون هر حساسیتی را از دست داده‌اند، خویشتن را یکسره در هرزگی رها کرده‌اند، چندانکه حریصانه دست به هر ناپاکی می‌آلایند». آنان تحت تأثیر امیال فریبنده، دستخوش فسادند (افسسیان ۴:‏۱۷-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۲۲).

بنابراین، یکی از ریشه‌ها و علل اصلی مصائب و شرارت‌های موجود، خود انسان و تمایلات نفس اوست. خود انسان فاسد شده است. حتی اگر شیطان و نیروهای او وجود نداشتند، در وجود خود انسان به اندازۀ کافی شرارت هست که دنیا را به تباهی بکشاند. به‌عبارت دیگر، انسان خودش شیطانی شده است و برای گناه کردن لزوماً نیاز به شیطان دیگر ندارد. وجود شیطان و نیروهای او فقط وضع را تشدید کرده است.

دنیا

پولس در افسسیان ۲:‏۲ که در بالا نقل شد، به مؤمنان یادآوری می‌کند که آنها زمانی از "روش‌های این دنیا" پیروی می‌کردند (افسسیان ۲:‏۲). کتاب‌مقدس بارها از "دنیا" به‌عنوان یکی دیگر از عوامل گناه و شرارت نام می‌برد. پطرس رسول می‌گوید که خدا می‌خواهد ما با شریک شدن در طبیعت الهی از «فسادی که در نتیجۀ امیال نفسانی در دنیا وجود دارد،» برَهیم (دوم پطرس ۱:‏۴). عیسای مسیح به شاگردان خود دربارۀ "دنیا" هشدار داده، می‌گوید: «اگر دنیا از شما نفرت دارد، به یاد داشته باشید که پیش از شما از من نفرت داشته است. اگر به دنیا تعلق داشتید، دنیا شما را چون کسان خود دوست می‌داشت. اما چون به دنیا تعلق ندارید، بلکه من شما را از دنیا برگزیده‌ام، دنیا از شما نفرت دارد. ... در دنیا برای شما زحمت خواهد بود» (یوحنا ۱۵:‏۱۸-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۹؛ ۱۶:‏۳۳). یوحنای رسول در نامۀ نخست خود به‌صراحت می‌گوید: «دنیا و آنچه را در آن است دوست مدارید. اگر کسی دنیا را دوست بدارد، محبت پدر در او نیست. زیرا هر چه در دنیاست، یعنی هوای نفس، هوس‌های چشم و غرورِ ناشی از مال و مقام، نه از پدر بلکه از دنیاست» (اول یوحنا ۲:‏۱۵-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۶). همچنین به‌صراحت می‌گوید که «تمامی دنیا در آن شرور لمیده است» (اول یوحنا ۵:‏۱۹).

باید توجه داشت که مقصود کلام خدا از "دنیا" در آیات نقل شده در بالا، نه جهانِ طبیعت بلکه نظام گناه‌آلود و فاسدی است که از روابط و مناسباتِ ناسالمِ انسان‌ها با یکدیگر، با محیط زیست و با هر آنچه به نام خدا می‌پرستند، تشکیل شده است. دنیا بدین معنا به نظام اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حتی دینی حاکم بر جهان یا قسمت‌های مختلف جهان، تا آنجا که آلوده به گناه و مولّد آن است، اشاره دارد. گناه و شرارت تنها بُعد فردی ندارد، بلکه از بُعد اجتماعی و سیستمیک برخوردار است. بسیاری از شرارت‌هایی که در جهان ما واقع می‌شود، نتیجه و معلول این نظام فاسد حاکم بر دنیاست.

اصطلاحات دیگری نیز در عهدجدید برای بیان همین مفهوم به‌کار رفته است. در شماری از گفته‌های پولس اصطلاح "عصر حاضر" یا "این عصر" و یا "عصر شریر حاضر" به‌کار رفته است که همان مفهوم "دنیا" را از بُعد زمانی در نظر دارد. پولس به شیطان به‌عنوان "خدای این عصر" اشاره می‌کند (دوم قرنتیان ۴:‏۴). او می‌گوید: «مسیح جان خود را در راه گناهان ما داد تا ما را از عصر شریر حاضر برهاند» (غلاطیان ۱:‏۴). او از حکمت خدا به‌عنوان حکمتی سخن می‌گوید که متعلق به "عصر حاضر" نیست. نیز از "حکمرانان این عصر" (ترجمۀ هزارۀ نو) یا "رؤسای این عالم" (ترجمۀ قدیمی) نام می‌برد که به‌علت درک نکردن حکمت الهی، خداوند جلال را بر صلیب کردند (اول قرنتیان ۲:‏۶).

واژۀ "حکمرانان" یا "رؤسا" (در یونانی archei) که در عبارت آخر با اصطلاح "این عصر" همراه شده، به دسته‌ای دیگر از واژه‌ها متعلق است که با مفهوم "دنیا" چنانکه در بالا توضیح داده شد، ارتباط معنایی دارد. پولس در کولسیان ۱:‏۱۶ از "تخت‌ها و فرمانروایی‌ها" و "ریاست‌ها و قدرت‌ها" سخن می‌گوید که به‌عنوان جزئی از "همۀ موجودات" به‌واسطۀ مسیح و برای او آفریده شدند. ولی در افسسیان از همین‌ها در کنار "خداوندگاران این دنیای تاریک" و "فوج‌های روحانی شرارت" (که در هزارۀ نو "فوج‌های ارواح شریر" ترجمه شده است) نام می‌برد که مسیحی با آنها "در جای‌های آسمانی" در نبرد است (افسسیان ۶:‏۱۲). به‌علاوه، بر اساس کولسیان ۱:‏۲۰ به‌نظر می‌رسد که این ریاست‌ها و قدرت‌ها تا اندازه‌ای از آن آشتی و صلحی که خدا از طریق خون مسیح میان همۀ موجودات و خودش به‌وجود خواهد آورد، برخوردار خواهند شد. بر اساس شواهدی از این دست و برخی ملاحظات دیگر، بیشتر مفسرین بر این اعتقادند که این دسته از واژه‌ها از مفهومی دو پهلو برخوردارند. آنها، از یک سو، به قدرت‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی دینی حاکم بر جهان اشاره دارند که از طرف خدا و مخلوق اویند، ولی سقوط کرده و می‌کنند و آلت دست شیطان و ارواح او می‌شوند. از سوی دیگر، اشاره به همین نیروهای روحانی شرارت و ارواح شریرند که هم از آن قدرت‌های سیاسی-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏اجتماعی تغذیه می‌کنند و هم بر آنها سلطه داشته، هدایت‌شان می‌نمایند.

رد پای ارتباط قدرت‌های سیاسی-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ اجتماعی با شرارت‌های این دنیا و طغیان آنها بر ضد خدا را می‌توان تا عهدعتیق دنبال کرد. یهوه خدای اسرائیل بارها در تنش، تضاد و حتی جنگ با نظام حاکمۀ خود اسرائیل و یا با حکومت‌های بیگانه‌ای تصویر شده است که اسرائیل را مورد حمله قرار می‌دادند یا برای مدتی بر آن حاکم می‌شدند. رسالت بسیاری از انبیای اسرائیل نظیر ایلیا، عاموس و ارمیا از جمله این بود که به پادشاهان اسرائیل هشدار دهند، آنان را توبیخ کنند و نارضایتی یهوه از شیوۀ حکومت‌شان را به آنان گوشزد کرده، سرنگونی آنها را اعلام نمایند. سرایندۀ مزمور 2، طغیان قدرت‌های سیاسی بر ضد خداوند و مسیح او را به ریشخند می‌گیرد و اعلام می‌کند که یهوه در خشم خود با آنها سخن خواهد گفت.

در اناجیل نیز می‌بینیم که چگونه حاکمیت سیاسی روم با کهانت اعظم یهود، که در آن زمان از بیشترین نفوذ سیاسی بومی برخوردار بود، و نیز با هیرودیس پادشاه دست‌نشانده، همداستان شدند تا مسیح خداوند را بر صلیب کِشند. آنان بدین‌گونه ماهیت خود را به‌عنوان نیروهای شریر ضد مسیح آشکار کردند. پولس نیز به احتمال زیاد همین قدرت‌ها را در نظر داشت، هنگامی که از مصلوب شدن "خداوند جلال" به دست "حکمرانان این عصر" (یا "رؤسای این عالم") سخن گفت (اول قرنتیان ۲:‏۸).

همین تنش و تضاد به زبانی نمادین در کتاب مکاشفه به‌تصویر کشیده شده است. در باب ۱۳ این کتاب می‌بینیم که چگونه حکومت سیاسی روم و دین امپراتوری به‌صورت دو وحش که یکی از دریا و دیگری از زمین بیرون می‌آید، تصویر گردیده‌اند (۱۳:‏۱ و ۱۱). این دو وحش، قدرت خود را از اژدهای سرخ‌فام و عظیم (۱۲:‏۳) که همان ابلیس باشد (آیۀ ۹) دریافت کرده، در جهت منافع و اهداف اژدها عمل می‌کنند و در کنارِ او تثلیث منفور شرارت را تشکیل می‌دهند. دو وحش نامبرده، در عین حال که به قدرت‌های سیاسی و دینی امپراتوری روم اشاره دارند که در زمان یوحنا کلیسای مسیح را آزار و اذیت می‌رسانیدند، به‌احتمال زیاد سایۀ همۀ قدرت‌های سیاسی و دینی شریری نیز هستند که در قرون بعدی، و نهایتاً در پایان تاریخ، بر ضد خدا و مسیح او عمل می‌کنند.

بنابراین، عامل دوم شرارت در جهان ما نه صرفاً آنچه در درون فرد می‌گذرد، بلکه روابط و مناسبات اجتماعی گناه‌آلود و سقوط‌کرده است. بسیاری از شرارت‌هایی که در پیرامون ما رخ می‌دهد معلول این روابط و مناسبات است. ارزش‌های گناه‌آلود و شریرانۀ حاکم بر این مناسبات، به خودخواهی، تبعیض، بی‌عدالتی، طمع‌کاری، جاه‌طلبی و زورگویی در عرصه‌های مختلف حیات اجتماعی منجر می‌شود، که آن نیز به نوبۀ خود فساد، فقر و هزار و یک محرومیت و بیماری روانی و اجتماعی دیگر به بار می‌آورد.

شیطان و ارواح شریر

سومین عاملِ مصائب و شرارت‌های موجود در جهان ما، شیطان است. پولس در افسسیان ۲:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۳ که در بالا نقل کردیم او را "رئیس قدرت هوا" و "روحی که در سرکشان عمل می‌کند" می‌خواند. رد پای این دشمن دیرینه و مار قدیمی که «جملۀ جهان را به گمراهی می‌کشاند» (مکاشفه ۱۲:‏۹) و کمر به نابودی خلقت نیکوی خدا بسته است، از همان باغ عدن در باب سوم پیدایش دیده می‌شود. دربارۀ چگونگی پیدایش شیطان، بیانات صریح و روشنی در کتاب‌مقدس وجود ندارد و در نتیجه نمی‌توان دربارۀ آن با قطع و یقین سخن گفت. شماری از مفسرین از برخی آیات چنین استنباط می‌کنند که شیطان فرشته‌ای بزرگ و بسیار زیبا بوده است که زیبایی‌اش او را مغرور می‌کند و می‌خواهد تخت خود را بالاتر از تخت خدا قرار دهد (حزقیال ۲۸:‏۱۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۹؛ اشعیا ۱۴:‏۱۲-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۵). این غرور به سقوط او می‌انجامد و او کمر به نابودی آفرینش نیکوی خدا می‌بندد. از شمار دیگری از آیات نیز چنین بر می‌آید که او پیش از سقوط، نقش دادستان را در دادگاه الهی برعهده داشته است (ایوب ۱:‏۶-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۲؛ مکاشفه ۱۲:‏۱۰).

آنچه روشن است این است که شیطان و فرشتگان سقوط‌کردۀ دیگری که لشکریان او را تشکیل می‌دهند (دوم پطرس ۲:‏۴؛ یهودا ۶؛ مکاشفه ۱۲:‏۴)، سخت مشغول انجام فعالیت‌های خرابکارانه در این جهانند. در عهدعتیق، به‌طور کلی، اشارات زیادی به فعالیت شیطان و ارواح شریر وجود ندارد. تأکید فراوانِ عهدعتیق بر یگانگی خدا و حاکمیت مطلق او بر همه کس و همه چیز سبب شده است که احتیاط بسیار در اشاره به هر قدرتی که بخواهد حاکمیت مطلق خدا را زیر سؤال ببرد، به خرج داده شود. از همین رو، هر گونه اشاره‌ای به شیطان و ارواح او یا به حداقل تقلیل داده شده و یا دربردارندۀ فرمانبرداری و خدمتگزاری آنها تحت حاکمیت خداوند و در جهت اهداف اوست (برای مثال، ایوب ۱ و پادشاهان ۲۲). ولی از زمان نگارش کتاب دانیال، و پس از آن در ادبیات دینی یهود در دوره بین‌العهدین، توجه بیشتری به شیطان و ارواح شریر معطوف شده و آنها به‌روشنی به‌عنوان نیروهای دشمن به‌تصویر کشیده شده‌اند. برای مثال، در کتاب دانیال می‌خوانیم که چون دانیال در خصوص اوضاع سیاسی زمان خود و رهایی قومش از اسارت حکومت‌های بیگانه، با روزه و دعا از خدا مسئلت می‌کند، در عالم رؤیا از قدرت‌های روحانی شریری آگاهی می‌یابد که تحت عنوان "رئیس فارس" یا "رئیس یونان" در پس قدرت‌های سیاسی فعالیت می‌کردند (دانیال ۱۰). در ادبیات دینی دورۀ بین‌العهدین مانند طومارهای دریای مرده و نوشته‌های آپوکریفایی، اشارات زیادی به ارواح شریر و شیطان وجود دارد. از مطالعۀ این آثار آشکار می‌شود که رفته رفته این باور در میان یهودیان شکل گرفته بود که مشکل اسرائیل نه صرفاً حاکمیت نیروهای سیاسی بیگانه، بلکه اسارت روحانی قوم و سلطۀ شیطان و قدرت‌های تاریکی بر آنهاست.

و اما به عهدجدید که می‌رسیم، فعالیت شیطان و ارواح شریر کاملاً مفروض گرفته شده و هیچ شکی دربارۀ آن وجود ندارد. مبارزه با نیروهای تاریکی و آزادسازی کسانی که زیر ستم این نیروها بودند بخش بسیار مهمی از آمدن پادشاهی خدا را در خدمت عیسی تشکیل می‌داد. او به‌عنوان سخنگوی این پادشاهی «همه جا می‌گشت و کارهای نیکو می‌کرد، و همۀ آنان را که زیر ستم ابلیس بودند، شفا می‌داد» (اعمال ۱۰:‏۳۸). عیسی اساساً پادشاهی خدا را عقب‌نشینی و بیرون رفتن شیطان و ارواح پلید از زندگی مردم تلقی می‌کرد. از این جهت، اخراج دیوها را نه امری حاشیه‌ای، بلکه یکی از ابعاد مهم خدمت خود و شاگردانش می‌دانست (متی ۱۲:‏۲۲-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۲۹؛ ۱۰:‏۷-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۸). عیسی در تمام زندگی و خدمتش خود را با این دشمن دیرینه روبرو می‌دید و حتی به مرگ خود بر صلیب به‌عنوان مصاف نهایی با این دشمن خدا و بشر می‌نگریست. او این دشمن را "رئیس این جهان " می‌خواند و بر آن بود که صلیبش ضربۀ نهایی بر حکومت اوست (یوحنا ۱۲:‏۳۱).

پولس رسول نیز بارها به شیطان و نیروهایش اشاره می‌کند. به‌ویژه دیدیم که او از نیروهای تاریکی با واژگان دو پهلوی "ریاست‌ها" و "قدرت‌ها" نام می‌برد که از یک سو به قدرت‌های اجتماعی-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏سیاسی اشاره دارند و از سوی دیگر به ارواح شریری که در پس آنها عمل می‌کنند و مؤمنان با آنها در نبردند (افسسیان ۶:‏۱۰-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۱۸). این ارواح شریر نه تنها موجِد و مُوّلد روابط و مناسبات اجتماعی منحط و گناه‌آلودند، بلکه مانند اَنگَل از آنها تغذیه می‌کنند. البته تأثیر و نفوذ این قدرت‌ها به ابعاد اجتماعی زندگی انسان محدود نمی‌شود بلکه ابعاد فردی زندگی او را نیز شامل می‌گردد. این تأثیر می‌تواند شکل‌های مختلفی به خود بگیرد. چنانکه دیدیم، پولس شیطان را "رئیس قدرت هوا" می‌نامد که «در سرکشان عمل می‌کند» (افسسیان ۲:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۲). او انسان را وسوسه می‌کند و به گناه می‌کشاند (پیدایش ۳:‏۱-‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏۵ ؛ متی ۴:‏۱؛ اول تسالونیکیان ۳:‏۵). او با دروغ‌های خود انسان را فریب می‌دهد (یوحنا ۸:‏۴۴؛ دوم قرنتیان ۱۱:‏۳). ذهن انسان را کور می‌کند تا حقایق الهی را درک نکند (دوم قرنتیان ۴:‏۴). بر مؤمنان ادعا وارد می‌کند و آنها را زیر محکومیت نگاه می‌دارد (مکاشفه ۱۲:‏۱۰). او انسان را به درجات مختلف مورد آزار قرار می‌دهد که این آزار گاه به‌صورت ناهنجاری‌های روحی و روانی جلوه‌گر می‌شود. حتی برخی بیماری‌های جسمی انسان معلول کار شیطان و نیروهای اوست. و بالاخره شیطان از طریق مذاهب دروغین بر زندگی آدمیان حاکم می‌شود (اول قرنتیان ۱۰:‏۲۰). بنابراین، علت بسیاری از مشکلات و مصائب جهان، شیطان و نیروهای شیطانی است.

مشکل تقلیل‌گرایی

چنانکه دیدیم کلام خدا به‌طور کلی مصائب و شرارت‌های جهان ما را معلولِ سه علت عمده می‌داند: نفس، دنیا و شیطان. جای بسی تأسف است که بسیاری از مسیحیان در تحلیل خود از مشکل شرارت به این هر سه علت توجه کافی نشان نمی‌دهند. حتی معلمان مسیحی گاه ریشۀ شرارت را به یک یا دو علت از علل نام‌ برده تقلیل می‌دهند. در نتیجه، راه‌حلی نیز که برای حل مشکل در پیش می‌گیرند یا به دیگران تجویز می‌کنند، راه‌حلی ناقص و ناکافی است. در شمارۀ بعد، ضمن بررسی این راه‌حل‌های ناقص، خواهیم دید که چگونه راه غلبه بر هر سه دشمن که باعث مصائب و شرارت‌های جهان مایند، در مسیح فراهم آمده است.