You are here

چه کسی بزرگتر است‌؟

زمان تقریبی مطالعه:

۵ دقیقه

«در همان ساعت‌، شاگردان نزد عیسی آمده‌، گفتند‌:‌ چه کسی در ملکوت آسمان بزرگتر است‌؟» (متی ۱۸:‏۱). شاید شاگردان عیسی مدتی طولانی بود که راجع به این سؤال با یکدیگر بحث می‌کردند. آنها بسیار علاقه‌مند بودند بدانند بالاخره کدامیک از ایشان بزرگترین شاگرد عیسی است‌، یا به‌عبارت بهتر، در فرمانروایی‌ای که عیسی بوجود خواهد آورد، کدامیک وزیر دست راست او خواهد بود. آنان بسیار نگران مقام و منصب خود بودند. در فرهنگ و عرف جامعة آنها، بسیار مهم بود که مشخص شود در یک جمع‌، چه کسی بزرگتر است و سزاوار احترام و تکریم بیشتری است‌.

این وضع در روزگار ما چندان تغییر نیافته است‌. همه می‌کوشند تا از دیگران برتر باشند. همه جا صحبت از این است که چه کسی نفر اول است‌. چه بسا این امر در کلیسا نیز دیده می‌شود. مشکلی که در طول تاریخ کلیسا دائماً موجب تفرقه و جدایی بوده‌، همین حس برتری‌جویی بوده است‌، یعنی همین سؤال که "چه کسی بزرگتر است‌؟".

اما عیسی چه جوابی به آنان می‌دهد؟ آیا بزرگترینِ آنان را معرفی می‌کند؟ یا آیا آنان را به‌خاطر این سؤال نابجا توبیخ می‌نماید؟ نه‌! عیسی پسربچه‌ای را که در آن اطراف ایستاده بود و ایشان را تماشا می‌کرد، صدا زد و فرمود‌:‌ «هر آینه به شما می‌گویم تا بازگشت نکنید و مثل طفلِ کوچک نشوید، هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد. پس هر که مثل این بچة کوچک خود را فروتن سازد، همان در ملکوت آسمان بزرگتر است‌. و کسی که چنین طفلی را به اسم من قبول کند، مرا پذیرفته است‌» (متی ۱۸:‏۳-۵).

اما شبیهِ بچه‌ها شدن یعنی چه‌؟ بسیاری از مسیحیان شاید به خصائلی چون فروتنی و معصومیت در بچه‌ها اشاره کنند. اما من مایلم به یک خصوصیت مهم دیگر در کودکان‌، به‌خصوص کودکان روزگار عیسی اشاره کنم‌. در آن زمان‌، کودکان "هیچ‌" به‌حساب می‌آمدند. بچه‌ها از هیچ اهمیتی در جامعه برخوردار نبودند. کسی آنها را جدی نمی‌گرفت‌. کسی فکر خود را با آنان مشغول نمی‌کرد. به همین علت بود که شاگردان نمی‌خواستند اجازه دهند که والدین‌، کودکان خود را نزد عیسی بیاورند. ایشان نمی‌خواستند که عیسی وقت خود را با این موجودات کم‌اهمیت تلف کند. او کارهای مهمی داشت‌. اما خداوند ما می‌فرماید که اگر کسی می‌خواهد وارد ملکوت آسمان شود، لازم است که عوض شود و مانند یکی از این کودکان گردد. ما باید مثل کودکانِ روزگار عیسی‌، اهمیت و بزرگی خود را از دست بدهیم‌.

سی‌. اس‌. لوئیس متفکر و نویسندة بزرگ مسیحی در قرن بیستم‌، در مورد فروتنی گفتة جالبی دارد‌:‌ "اگر کسی بدنبال فروتنی است‌، فکر می‌کنم بتوانم قدم اول را به او نشان دهم‌. قدم اول در فروتنی این است که بفهمیم مغرور هستیم‌. این بزرگترین قدم نیز هست‌."

فروتنی یعنی قبول اینکه مغرور و متکبریم‌؛ خودمحوریم‌؛ جاه‌طلبیم‌. فروتن شدن و مانند بچه‌شدن‌، یعنی اینکه دانسته و آگاهانه‌، میل و اشتیاق خود را برای کسب احترام و عزت میان مردم‌، کنار بگذاریم‌؛ یعنی اینکه میل به بزرگ‌نمایی و بزرگ جلوه‌ کردن را کنار بگذاریم‌؛ یعنی اینکه بجای تمایل به انجام کارهای بزرگ‌، حاضر باشیم کارهای کوچک انجام دهیم و بجای مناصب بالا و بزرگ‌، مناصب کوچک و بی‌اهمیت را بپذیریم‌. اگر چنین کنیم‌، وارد ملکوت خدا خواهیم گشت‌.

معیارهای ملکوت خدا با معیارهای این جهان تفاوت دارد. در ملکوت خدا کسی بزرگتر است که حاضر باشد کوچکترین باشد، حاضر باشد خدمت کند. در ملکوت خدا، پول و ثروت و مقام اجتماعی و تحصیلات و حتی استعداد و توانایی ما، ما را بزرگ نمی‌سازد. کتاب‌مقدس همة اینها را هدایایی می‌داند که خداوند به ما ارزانی داشته‌. پس هدایای دریافتی نمی‌تواند امتیازی برای ما به‌حساب بیاید. ما هرچقدر هم صاحب این هدایا باشیم‌، باید بدانیم که از خود چیزی نداریم‌.

حال که معنی فروتنی را تاحدی مورد کنکاش قرار دادیم‌، بیایید به دنبالة کلام خداوند توجه کنیم‌. او فرمود‌:‌ «کسی که چنین طفلی را به اسم من قبول کند، مرا پذیرفته است‌» (۱۸:‏۵).

شاید به خود بگوییم که این فرمایش چه ارتباطی به سؤال شاگردان دارد؟ در واقع خداوند می‌خواهد مسیر تمایل به بزرگی را در شاگردان تغییر دهد. او می‌خواهد توجه ایشان را به نکته‌ای دیگر معطوف دارد. او مایل است که ما بجای اینکه دائماً به خود فکر کنیم و درپی کسب یا اثبات بزرگی خود باشیم‌، بزرگی دیگران را ببینیم‌ و آنها را بزرگتر از خود ببینیم‌؛ آنانی را که دنیا "کوچک‌" می‌شمارد، ما "بزرگ‌" بشماریم‌. می‌دانید چرا؟ چون آنها در نظر مسیح بزرگ هستند.

● شبیه "بچه‌" شدن‌، یعنی اینکه حاضر باشیم "کم‌اهمیت‌" بشویم‌؛ حاضر باشیم کسی به ما توجهی نکند.

● قدم اول در راه فروتنی‌، پذیرفتن این نکته است که مغروریم‌.

● بزرگ بودن یعنی اینکه حاضر باشیم با افراد کم‌اهمیت نشست و برخاست کنیم‌.

می‌دانید علت این چیست‌؟ ایشان یعنی این "کوچکان‌" مانند هر انسان دیگری‌، به صورت و به شباهت خدا آفریده شده‌اند. اگر ایشان را حقیر بشماریم‌، خالق آنان را حقیر شمرده‌ایم‌. این کوچکان افرادی هستند که مسیح به‌خاطرشان جانش را فدا کرد. اگر مسیح جان خود را در راه ما فدا کرد، زمانی که ما هنوز دشمن او بودیم (رومیان ۵:‏۱۰)، به همان صورت ما نیز نباید هیچ انسانی را حقیر بشماریم و کسانی را که از دیدگاه این جهان "کوچک‌" و افراد "کم‌اهمیت‌" هستند، با آغوش باز بپذیریم‌. خداوند ما می‌خواهد این درس را به ما بیاموزد که ما نه فقط باید از خودبزرگ‌بینی دست بکشیم‌، بلکه باید آماده باشیم تا افراد کم‌اهمیت را بپذیریم‌، با آنان نشست و برخاست کنیم‌، آنان را خدمت کنیم‌، ایشان را "تر و خشک‌" کنیم و برای ایشان اهمیت قائل شویم‌. رئیس تئاتر مسکو شعار بسیار جالبی دارد. او می‌گوید‌:‌ "در تئاتر نقش کوچک وجود ندارد؛ هنرپیشه کوچک هم وجود ندارد." چقدر این گفته بجاست‌. در خدمت به دیگران‌، هیچ خدمتی کوچک نیست‌.

خوب است که مقاله را با دو آیه خاتمه دهیم و بر آنها تفکر کنیم و بکوشیم زندگی خود را با آنها منطبق سازیم‌‌:‌

«ای خداوند، من از خودبینی و تکبر دست کشیده‌ام‌؛ از آنچه بزرگتر و بلندتر از عقل من است‌، خود را دور نگه داشته‌ام‌. جان مضطرب خود را آرام ساخته‌ام‌. اینک دل من همچون کودکی که در آغوش مادر آرمیده‌، آرام و بی‌تشویش است‌» (مزمور ۱۳۱:‏۱-۲، ترجمه تفسیری‌).

«با شادی با یکدیگر همکاری نمایید؛ هیچ کاری را برای خودنمایی نکنید؛ سعی نکنید فقط با اشخاص بزرگ و مهم معاشرت کنید، بلکه در جمعِ اشخاص عادی نیز خوش باشید. خود را از دیگران داناتر نشمارید» (رومیان ۱۲:‏‏۱۶، ترجمة تفسیری‌).